عثمان نجیب
خیانت های ملی حامد کرزی و غنی جاسوسان آمریکا
به بهانهی مصاحبهی ضیاء سراج با BBC!
خواهرِ ضیاء سراج خانمِ جنرالِ آی اس آی است؟. .
-بوبویش جاسوس و اطلاع رسان به ISI پاکستان و برعکس.
-بوبویش و همسرش قاچاقبراڼ انتقالِ مبالغ هنگفتِ پول به پاکستان.
-ذخیرهسازی پول ها به خانهواده اش
آمریکا اول توسط مجاهدین و آی اس آی و بار دوم به اساس خیانت مستقیم کرزی و آی اِس آی و سی آی اِی و بارِ سوم توسطِ غنی و سی آی اِی و آی اِس آی مانورهای کاری امنیت ملی ما را از بین برده و بی ارزش ساخت.
کارنامه های ننگین کرزی در انجام جاسوسی های آگاهانه و غیر آگانهی او سببِ همه بدبختی های وطن و مردم ما شد. پیشا ورود به متن کمی روشنی در مورد پیشنیهی خدمات جاسوسی میاندازیم.
این معلومات ها حاصلِ مراجعهی من به ترجمه ها و تفسیر های معتبر قرآن کریم و احادیث و معلومات منتشره در ویکی پدا، آموزه های خط به خط موجود تجارب و مطالعات ذهنی من و تعریف هایی از برداشت ام در تئوری های این خدمات اند که یا انسان را همیشه به گودال سر افکنده گی خجلت میبرند و یا هم او را الگوی افتخار میسازند. خوشا به انسان هایی که به پیشگاه خدا و رسول خدا و مردم و وطن خود سر افراز اند. آرزو دارم که همهی ما از این آزمونِ خطیرِ زندهگی سر بلند بیرون آییم.
بخشِ اول:
واژه ی جاسوسی از دو بخش «جاسوس» و «یاءِ» حاصل مصدر (در نقش پسوند شغل ساز) ساخته شده است. در زبان فارسی به معنای جست و جوی خبر، خبر پرسی، خبر چینی ، سخن چینی ، به دست آوردن اخبار و اسرار فرد، اداره یا کشوری و دادن آن به دیگری آمده است و به صورت مصدرِ مرکبِ «جاسوسی کردن» نیز کاربرد دارد.
جاسوس از ریشه عربی «ج ـ س ـ س» و صفت مشبهه بر وزن «فاعول» است. شماری از واژه پژوهان، «جسّ» را در اصل به معنای لمس چیزی با دست (مانند گرفتن نبض ) برای کسب آگاهی لازم، دانسته و برخی آن را فقط تفحص نامحسوس معنا کردهاند، همچنین تجسس که در زبان عربی به ویژه عربی معاصر معادل جاسوسی از ریشهی آن است. این واژه در لغت به معنای آگاهی جستن از اخبار و امورِ عمدتاً پنهان آمده و اغلب کاربردی منفی دارد.
اصطلاح جاسوسی در حوزهی حقوق و روابط بینالملل، حقوق جزای خصوصی و جرم شناسی کاربرد دارد و فارغ از پارهای اختلافات جزئی، به کسب اطلاعات محرمانهی نظامی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در پوشش عناوین غیر واقعی، با قصد ارایه به بیگانهگان و عمدتاً متخاصم تعریف شده است.
جاسوسی در گذشته با شیوه های ابتدایی و اغلب در حوزههای نظامی و سیاسی صورت میگرفت؛ اما امروزه با تغییر ماهیت تهدیدها، شیوهها و حوزههای جاسوسی نیز تحول و توسعه یافته است.
جاسوسی از پیشینهی تاریخی بسیار دیرینی برخوردار است و متون بسیاری بر باستانی بودن آن گواهی میدهند. گزارش های تورات درباره ی اتهام جاسوسی به برادران یوسف علیهالسّلام پس از ورود نخستین آنان به مصر، جاسوسان دوازده گانه بنی اسرئیل از سوی موسی علیهالسّلام برای شناسایی سرزمین کنعان و روانه شدن جاسوسان یوشع به شهر اریحا از آن قبیل اند.
اتهام برادران یوسف علیهالسّلام در پارهی منابع تفسیری نیز تصریح و آیه ی ۷۳ سورهی یوسف را اشاره به آن دانسته اند.
در تاریخ اسلام نیز نمونه هایی از جاسوسی هنگام غزوه های پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآلهوسلّم با مشرکان، گواه فرستادن افراد و گروه های تجسس از سوی آن حضرت برای شناسایی و به دست آورن گزارش اوضاع دشمنان اند. هم چنین گزارش هایی از شیوه های حفظ اسرار محرمانه و برخورد با جاسوسان دشمن، در سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اوضاع گوناگون جنگی و مرتبط با همه دشمنان اعم از قریش، هوازن، رومیان و... گزارش شدهاند.
واژه ی جاسوس در قرآن به کار نه رفته و هیچ معادل صریحی نیز برای آن در قرآن یافت نه میشود. مفسران در بیان مصادیق خیانت و نیز تولّی نسبت به دشمنان با استناد به پارهی شأن نزولها به این موضوع اشاره کردهاند. مثلاً خیانتِ ابولبابهی انصاری در سال پنجم هجرت و هنگام غزوهی بنی قریظه یا خیانت جاسوسی حاطب بن ابی بلتعه در سال هشتم هجرت و یا هم جاسوسی به اساس فقر که فقرای انصار به یهودان مدینه در بدل گرفتنِ مواد خوراکی و کشاورزی انجام می دادند.
با وجود چنین صراحت ها و حتا استفادهی حضرت سلیمان پیامبر از هُدهُد و پرنده های دیگر برای خبر رسانی استفاده می کرده و مرتبط دانستن آیهی نهم سورهی مبارکهی احزاب از خیانت و جاسوسی همسرانِ نوح علیهالسلام و لوط علیهالسلام، مدارک پیشینهی دقیقی از آغاز کار جاسوسی در جهان امروزی آن گونه که بتواند ذهن تشنه به آگاهی بشر را سیر آب کند در دست نیست. اما در حد اقل مطالعات اسلامی و تجارب روز مره مییابیم که بشر فطرت جاسوس پرور داشته و از آن برای سمت و سو دهی تصامیم خود سود میجوید. سخن چینی، انتقال خبر این و آن به یکی دیگر و عطش فرو نه نشستهی آگاه شدن از برنامه و حتا افکار و ضمیر دیگران خود نوعی اشتیاق به جاسوسی است. تناسب این اشتیاق بستهگی به درجهی علاقه و ارتباط آن به خود شخص دارد.
ابتداییترین گونه های جاسوسی فطری انسان گوش کردن پنهانی سخنان اهل خانهواده است که از عقب در ها و یا استراق سمع به هر نوعی صورت میگیرد و به خصوص که آن سخنان بستهگی به شخصیت یا سرنوشت خود متجسس داشته باشد.
نوع علنی جاسوسی طرح سخن ها گفته هایی غیر مستقیم است که جاسوس با همهگانی سازی و یا خصوصی سازی آنها معلومات مورد نیاز خود را از همه و یا از یک شخص خاصی به دست می آورد، حتمی و الزامی نیست که خود شخص جاسوس بین دو نفر باشد. این دو نوع جاسوسی را (خود آگاهی دفاعی) مینامند که فروعاتِ گونه گون و منطبق به نیازِ زمان داشته و قابل تغییر و توقف اند. گاهی اتفاق میافتد که تمامِ خانهواده یا برای یک نفر یا علیه یک نفر از خانه واده جاسوسی کنند و این نوع جاسوسی را ( برحذر داشتن ) مینامند. هدفِ جاسوسی بر حذر داشتن، توجه و مواظبت منحصر به
خانهواده و قوم و تبار یا گروهِ خاص دارای منافع مشترک است که نه میگذارند تا کسی از اعضای آنان به نادانی و به اثر طرح یک برنامهی دشمنانه در چالهیی بیافتد و یا موردی سر زند که منافع عمومی شان را ضربه بزند و این نوع جاسوسی ها به هیچ عنوانی مبانی دشمنی نه دارند مگر این که اختلافی در جریان زندهگی بروز کند.
جاسوس خودی نادان:
نوع دیگر و خطرناک جاسوسی کسب معلومات از افراد ساده انگار میان مردمان دارای وجوهات و منافع مشترک است. در این نوع جاسوسی ها از سادهگی و عدم آگاهی یک عضو یک گروه معلومات های خود نا خواستهیی را از وی کسب میکنند که سبب بروز درز اسرار شده و در نتیجه موجبات زیان های غیر قابل پیش بینی در تمام عرصه ها به گروهی میشود که آن عضو ضعیف و ساده لوحِ شان بر آن ها وارد کرده است. این نوع جاسوسی ها را ( جاسوسی نادان خودی ) مینامند که خیانت نیست و حماقت است.
جاسوس خودی خاین:
در جاسوسی های منجر به خیانت های خودی که از جانب یک عضو دارای منافع و طرح مشترک صورت میگیرد، جانب مخالف حدِاکثر معلومات راز ها را از آن عضوِ خاین و پنهان گرفته و در بعدها خود او را نیز یا طعمهی مرگ میکنند و یا به اعمالی متوسل میشوند تا گروه مقابل به ساده گی بداند که فلان عضو شان خاین بوده است.
جاسوسی با سیر روزگاران دور تا امروز پخته گیهای زیادی داشته و ویران گری های بی حد و حصر.
جاسوسی در ادیان ابراهیمی:
ادیان چند گانهیی که به ابراهیم علیه السلام نسبت داده میشوند هم خبررسانی و جاسوسی را به نوعی و تعبیری معرفی و مجاز میدانند و بحث طولانی دارد.
جاسوسی تمام کارگاه روم قدیم و از قرون ۱۸ و ۱۹ و از فراعنه تا رامسس ها و از گذشته های دور سلطه گرایی دودمانِ و عشیرهی انگلیس تا امروزی که ملکهی انگلستان حکم روایی دارد را درنوردیده است و ملکه الیزابتِ اول اساس گذار خدمات جاسوسی مدرنِ انگلیس است که حالا جهان را در کف دست دارد و طراح بزرگ جنایات ویران گری در جهان میباشد. مثل MI-6 و انتلجنت سرویس انگلیس.
دستگاه های جاسوسی به همان تناسب که محافظ منافع ملی و کشوریْ خود ها هستند چندین مرتبه زیادتر بیرحم تر و ویرانگر تر نسبت به اهداف و کشور های موردِ حملهی شان میباشند.
معلومات و آگاهی های به دست آمده از پژوهش های پژوهشگران گواهی بر آن دارند که تشکیلات منظم جاسوسی و اطلاع گیری از روم باستان سر بلند کرده اند.
پهنای جاسوسی رسمی دولت ها از ابتدایی ترین نوعی فعالیتِ دیروزِ آنان به یکی از نهادهای دارای امکانات، فن آوریها و صلاحیت های بی حد و مرز امروزه تبدیل شده اند. مؤفقیت های دستگاه های دیگر بستهگی به نوع و تعداد ظرفیت های انسانی خاین به کشورها و منافع ملی آنان دارد که در استخدام خود گرفته اند.
عصر مدرنتیهیی که حالا همه به آن میبالند، اوج مؤفقیتِ دنیای جاسوسی و خیانتِ خودی ها به منافع خودِ شان است و خفت بار بدترین نوعی جاسوسی شمرده میشود که حتا به خودِ جاسوسِ خاین هم کشندهتر است. این نوع جاسوس ها به ذرایع مختلف استخدام میشوند و غمبار ترینِ نوع آن در کشور هایی مثلِ افغانستان رُخ میدهند که غربیها به آنان نام اجباری جهانِ سوم داده اند.
استخدامِ جواسیس یا همان ستون پنجم در جهانِ سوم بر اساس اسناد بدنام کننده صورت میگیرد.
جاسوس ها در کشور های اسلامی بیشتر بر اساسِ پیشکش های گناه آلودِ غافلگیر کنندهی هم آغوشی با زنان و دختران به دام میافتند.
در کشور های غربی که هم آغوشی با زنان و حالا هم جنس بازی ها معمول و قانونی است، عینِ عمل با روش های دیگر انجام میشود.
اما استخدام جواسیس در سطوح بلند دولتی و کشوری از حرفه های به شدت پیچیده، اختیاری و گاهی هم اجباری است. در این نوع استخدام ها حتا برای از هم گسیختن سیستم ساختار جغرافیایی کشور سود برده میشود. چنان حالات زمانی پیش می آیندکه نفوذِ جاسوسی در سطح مقامات عالی و تصمیم گیرندهی کشور ها به وجودِ رهبری کشوری کشور ها رخنه میکنند. چه بسا که گاهی سکانِ رهبری کشور های شان هم به آنان سپرده میشود. مثل کرزی و غنی و رهبرانِ جهادی تکنوکراتهای غربی سُنی و شیعه در افغانستان.
شما در ادامهی این سلسله میخوانید که غرب چیگونه؟ توانست با مرگِ میرانندهی مرموز و پیهمِ چند رئیس جمهور از بریژنف تا اندروپوف و چرننکو اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی را در وجودِ جواسیس شان یعنی گرباچف و یالتسین از هم متلاشی کند.
افغانستان در طول تاریخ ادارات و دفاتری را به نام های داروغه، هرکاره باشی، ضبط احوالات،
مصئونیت ملی،استخبارات دولتی، اگسا، کام، خدماتِ اطلاعات دولتی و امنیت دولتی داشت.
کارکنان آن ادارات را مُخبِر، خُفیه، راپورچی، احوالبر، خادیست یا امنیت مینامیدند.
پادشاهان و حاکمانِ افغانستان فعالیت استخباراتی دولت را برای حفاظت پادشاهی خود استفاده کرده توسط آن ها مردم را تهدید محبوس و یا به قتل رسانیدهاست.
عبدالرحمن خان و نادرشاه و ظاهر شاه استخبارات های خود را داشتند. و به همین شکل در دوره های سلطنتِ حبیبالله خان، امان الله خان و حبیب الله خادم دین رسول الله استخبارات افغانستان تا زمان صدرات داود خان بالای مخالفین داخلی فعالِ سرویسهای خارجی ضعیف داشتند. در زمان
داودخان استخبارات افغانستان کار را بالای پاکستان آغاز کرد.در سال ۱۳۵۷ دولت وقت با
همکاری ادارهی کا گی بی ریاستی را به نام اگسا تأسیس نمود.
در۱۶ سپتامبر ۱۳۵۸ اگسا به کام و در ۶ جدی سال ۱۳۵۸ کامْ به خاد تبدیل گردید که صرف برای حفاظت کشور و دولت بوده است سپس به وزارت امنیت دولتی ارتقاء و در سال ۱۳۷۲ منحل شد.
موقعیت تقرر شادروان یعقوبی در پست وزارت امنیت ملی و بعد ها ناکامی های منجر به مرگ رئیس جمهور و سکان دار قبلی وزارت امنیت و مرگ خود شادروان یعقوبی مواردی اند که در بخش های بعدی خواهید خواند.
دلایل فراوانی برای انحلال و بی خاصیت سازی امنیت ملی بود که دوبار عمداً توسطِ آمریکا به وسیلهی پاکستان صورت گرفت. در مرتبه های دوم و سوم ویرانی امنیت ملی علاوه بر عوامل خارجی نقش بارزِ شخصِ حامد کرزی و غنی به عنوان جاسوسان و دست نشاندههای آشکار پاکستان و آمریکا را با خود داشت و دارد که سال ها زمانبَر است تا به حال خود برگردد.
این دلایل مُسَبب به فروپاشی های امنیتِ ملی افغانستان در برهه های مختلف اند.:
_ هراس از ظرفیت های بلند مانور مخفی امنیت ملی افغانستان .
_ انتقام از اقدامات باالمثل و گاهی مستقلی که پیشا قدرتگیری مجاهدین به پاکستان وارد شده بود.
_ دسترسی بدون چون و چرا و بلامانع (آی اس آی) به سر ساخت ها بای گانی و اسناد فوق سری امنیت ملی افغانستان.
_ دست آزاد گذاشتن پاکستان توسط رهبران مجاهدان مستقر در پاکستان برای تخریب و از میان بردنِ همه گونههایی از فعالیتِ و مستنداتِ امنیتِ ملی ما.
_ نه بودِ تجربهی کافی حکومتداری توسط مجاهدین و کم اهمیت پنداشتنِ موازاتِ مرتبط به حیاتی بودنِ خدماتِ استخباراتی.
_ سلبِ صلاحیتِ مانورِ کادر های مجرب و ورزیدهی بازمانده از دولت و حاکمیت حزب و دولت به رهبری شادروانها ببرک کارمل و دکتر نجیب الله. هر چند بیشتر شان در وظیفه ابقاء شده بودند، ولی مانند سلاح های بدون گلوله و ماشه برای فیر کردن.
_ بحرانِ رهبری و نه بود تجربهی کاملِ رهبران و صاحبان صلاحیت دولت جدید و حتا عدم اطاعت قسمی زیر دستانِ شان از اوامر آن ها.
_ نقش ویران گر ایران و سی آی ای در پهلوی آی اِس آی پاکستان برای از میان برداشتن امنیت ملی ما.
-گذاشتنِ دستِ بازِ رسیدن به اسرارِ آن ها بدونِ کدامسر وصدا یا واکنش از سوی دولتِ مجاهدان و شمار دیگری از دلایل.
_سال ها زمانْبَر است تا امنیتِ ملی ما به حال خود برگردد آن هم در صورتی که یک حکومت مقتدر و مستقل و دل سوز حاکم شود و بعید است.
سال ۱۳۷۱ اوایل حکومت اسلامی به منظور ملاقات با محترم یونس قانونی در قصر دارلامان رفتم، ایشان اول به عنوان رئیس عمومی امور سیاسی اردو و کمی بعد هم از جانب قهرمان ملی مکلفیت نظارت از وزارت دفاع را عهده دار بودند.
داخل دفتر شان شده و رسم تعظیم به جا آورده، دیدم آقای قانونی عقب میز کار شان نشسته و چند تن دیگر در حالی بالای چوکی ها و مقابل آن ها نشسته اند که گویی به کدام رستورانی و یا محفلی نشسته و حتا برخی های شان جراب های شان را کشیده بالای چوکی ها خرام کرده اند.
من بار ها و در اوج حاکمیت قانون و نظم به قصر رفته و خاطرات زیادی از آن جا داشتم بسیار ناراحت شدم. همان جا به یادم آمد که مدتی بیماری ملاریا داشته و به بیمارستان سپاه ارتش مستقر در کندهار زیر معالجه بوده، بعدن طبق توصیه ی هیئت محترم گروه صحی اردو به مرکز منتقل و در آکادمی علوم طبی تحت معالجه قرار گرفته و پسا مرخصی خدمت محترم ذبیح الله زیارمل رئیس عمومی امور سیاسی رفتم، از پذیرفتن من به حضور شان هدایت دادند تا دوباره به کندهار برگردم و در بازگشت همراه کاروان لشکر هشت من را به کدام وظیفه ی جدیدی
می گمارند. از نزد شان اجازهی برگشت گرفته و با ادای رسم تعظیم معذرت خواهی کردم که به نسبت بیماری با لباس ملکی خدمت شان رفته بودم. از نزد دگروال هوایی محترم عبدالمالک خان منصبدار و انسانِ با شخصیت و مناعت انسانی و رئیس محترم دفتر مقام ریاست عمومی امور سیاسی اردو خدا حافظی کردم تا روانه ی خانه و بعد کندهار شوم.
دهلیز های قصر فضای آرام و پاک و دلنشین و سکوت معنا دار و معرف نظم عسکری داشته و فرش های قرمز آذین بندان بیش تر آن ها شده بود. هنوز دهلیز را ختم نه کرده بودم تا به طرف نردبان ها بپیچم که آواز محترم عبدالمالک خان من را به سوی شان متوجه ساخت. برگشته و خدمت شان رفتم، پرسیدم هدایتی دارند؟
در کمال تعجب و بی باوری فرمودند، رئیس صاحب عمومی هدایت داده اند تا مو های سر تان را اصلاح کنید. من عذر بیماری را پیش کرده و گفتم همین که از وزارت بیرون شدم این امر را به جا می کنم و خندیدم، دلیل خنده ام را جویا شدند، گفتم معاون فرقه ی هشت بعد ها ( رئیس اوپراسیون مقام وزارت دفاع ) هم از عقب کلکین دفتر شان من را صدا زدند، وقتی خدمت شان رفتم گفتند ( ضابط صاحب عاجل مو هایته اصلاح می کنی و به مه اطمینان میتی ) رئیس محترم دفتر فرمودند ( هدایت همی اس که سلمان وزارت و ده دفتر ما مو های ته اصلاح کنه و مه گزارش بتم سلمان را خاستیم ) چاره یی جزء اطاعت امر نه داشته و قبول کردم اما در ذهن من آمد که چرا؟ چنین امری را مستقیم به خودم نه کردند. سلمان محترم رسید و چنان تدابیری برای رعایت پاکی و نظافت و جلوگیری از ریزش مو گرفتند که گویی ساختمانی را بتا می کنند. من هم بر سبیل عادت و هم بر اساس خجالت هی معذرت خواسته می رفتم تا کار اصلاح مو ختم و با ارایه ی گزارش توسط محترم عبدالمالک خان اجازه ی رفتن به من داده شد.
در همین فکر بودم که جناب قانونی ایستاده شدند تا پرده ی دفتر شان را درست کنند و چیزی نه یافتند می خواستند از میز استفاده کنند، من مداخله کرده و گفتم بگذارید این دوستان درست کنند.
آقای قانونی سخن بسیار سنجیده و جواب قانع کننده داده و گفتند:
( ما کابل آمدیم و فکر می کردیم زودتر به فرهنگ اداره و منجمت و زنده گی شهری عادت می کنیم، اما بر عکس دگرا مثل ما شدن.) من گفتم این قانون تکامل جامعه حکم فلسفی اثر گذاری پدیده های جدید بر پدیده های کهنه است. همان پرده را من و آقای قانونی درست کردیم، اما کساانی که آن جا لمیده بودند خمی به ابرو نیاوردند.
این نا رسایی ها در تمام عرصه های مدیریتی و از جمله رهبری امنیتی امنیتـ ملی و استخباراتی امنیتی افغانستان قرار وجود داشت.
در دوره های استقرارِ نظام های جمهوری پسا راندنِ طالبان از افغانستان توسطِ متفقینِ خارجی و نیرو های مقاومتِ اولِ ملی چنان تغییرات ویرانگری را احساس کردم و به قول مولانا که مه پرس.
هم زمان با تحویل قدرت از نظام گذشته به نظام جدید بود که تا امروز هیچ اداره و تشکلی از قانون مداری و ملی اندیشی و وطن پرستی به وجود نیامد. کما این که نیرو های مسلحِ سر به کفِ ما همچنان در سنگرها برای ارزشی میجنگیدند و شهید و زخمی و معلول معیوب میگردیدند که بی ارزشترین ها در رهبری شان قرار داشت.
حامدکرزی و غنی و گروههای مربوطـِ شان عوامل برجستهی جاسوسی غرب در اواخرِ قرنِ ۲۰ بودند و وظیفهی اصلی آنان تحمیلِ شرایطِ روان و موجودِکشور برمردمِ نجیبِ افغانستان و جاسوسی و ویران سازی افغانستان و تمرکز دهی بیشتر قدرتِ قومی و تباری حتا استفادهی ابزاری برخی کادر های رهبری خاینتر از خودِ شان به نفع پاکستان به هدایتِ غرب قرارگیری در جهتِ منافع غرب. و از بین بردنِ تمامِ شیرازه ها و بدنه های ساختاری وطن و مردمِ وطن.
یکی از این مهره های خطرناک اما خاموش و در رأس امنیتِ ملی افغانستان همین ضیای سراج است. با این خصوصیاتِ زذیلانه و وطنفروشانه!
- شوهر همشیره اش جنرال پاکستانی ISI؟
-بوبویش جاسوس و اطلاع رسان به ISI پاکستان و برعکس.
-بوبویش و همسرش قاچاقبراڼ انتقالِ مبالغ هنگفتِ پول به پاکستان.
-ذخیرهسازی پول ها به خانهواده اش.
-غنی و محب و فضلی گروه اول فراری
-بسمالله خان نفرِ دومِ فراری
-ضیای سراج نفر سومِ فراری
-میرزکوال فراری
-کلیمزیها عامل تسلیمی نیروهای قوای مسلح به طالبان.
-رامین مانع انجام عملیات های هوایی علیه طالبان ووو…
من در مطالعاتِ قبلی اطلاع رسانی ها یادداشتی از محترم بهرمان نجیمی را به ذهن آوردم که در سالِ ۱۴۰۰ توسطِ همه رسانه ها همهگانی شده بود، من آن را از از بایگانی گزارشنامه برگرفته و بدونِ کم و کاست تقدیمِ هموطنان میکنم:
(۱۴۰۰ آبان ۷, جمعه
خواهرضیاء سراج خانم جنرال آی اس آی است؟. .
فیاض بهرمان نجیمی
آیا احمد ضیا سراج یکی از چهره های خیلی اسرار آمیز در کابینه اشرف غنی با ISI رابطه داشت؟!
در مورد گذشته یی وی چندان اطلاعی در دست نیست.
سراج از جمله استثنا رییس های امنیت ملی است که پس از سقوط «جمهوریت» هیچ خبری از وی شنیده نمی شود.
در روز های اخیر دوستانی از درجه داران سابق امنیت ملی به این پرسشم که احمد ضیا سراج کی بود؟ ـ در چند یادداشت کوتاه اطلاعات جالب برای من فرستادند.
یک بخش از آن را که حاوی نکات جالب در باره وابستگی خانوادگی و رابطه با «آی اس آی» پاکستان است را البته به توافق [آنها] درینجا شریک می سازم.
[آنها] به حیث استخباراتی های کهنه کار، از رابطه یی مشکوک رییس امنیت ملی به خوبی اطلاع داشتند، اما جای و آدرسی نداشتند که رازها را افشا کنند.
مطابق اطلاع، احمد ضیا فرزند جنرال سراج الدين است. پدرش برادر یکی از چهره های معروف جنبش اخوان المسلمین دهه ۱۳۵۰یعنی انجنیرحبيب الرحمن و نوه صفت الله خان بود.
تخلص سراج را از نام پدر گرفته است.
از دره كلان مربوط به شهرستان نجراب ولايت كاپيسا می باشد.
طبق روایت دوستان، صعود وی به مقام ریاست امنیت ملی رابطه به پیوند های وی با «آی اس آی» داشت.
پس از جا به جایی تیم «آی اس آی» بر محوریت حمدالله محب و
حمایت قاطع اشرف غنی، مقام ریاست امنیت ملی به رییس اوپراتیفی آن ریاست یعنی
احمدضیا سراج سپرده شد، که تا ناپدید شدنش ادامه یافت.
به گفته آنها، یکی از خواهر های احمدضیا سراج همسر جنرالی «آی اس آی» می باشد.
رفت و آمد های خانواده گی به ویژه مادرش به اسلام آباد بدون شک امکان تبادل اطلاعات را نیز از طریق خانواده فراهم می ساخت.
اما براساس گفته دوستان، مدت ها بود، که خواهر و مادر احمدضیا سراج مصروف انتقال پول های کلان به پاکستان بودند.
امیدوارم، این یادداشت را کسان دیگر تکمیل کنند.
در ضمن همانطوری که برایم وعده شده است، نوع هواپیما ها و شرکت های که پول و ممکن اسناد توسط آنها انتقال داده می شد، نیز در آینده در اختیارم قرار خواهد گرفت.
این داستان کوچک می تواند پرسش بزرگ بر ناپدید شدن احمدضیا سراج به بار آورد!)
بخشِ دوم شاملِ حلاجی مو به موی مصاحبهی ضیاء سراج با بی بی سی خواهد بود…
ادامه دارد...