مهرالدین مشید

 

جغرافیای نظامی مقاومت؛ تمامیت خواهی طالبان و باغی خواندن مخالفان
جبههء مقاومت نمادی از خشم مردم افغانستان در برابر تمامیت خواهی طالبان

در هفتهء گذشته نیرو های جبهه مقاومت یک چرخبال طالبان را در درهء آرزو سرنگون کردند. طالبان گفته اند، این چرخبال فرود اضطراری کرده و پس از نشست اضطراری از سوی نیرودهای مقاومت مورد حمله قرار گرفته است. طالبان هدف قرار گرفتن این چرخبال را بوسیلهء نیرو های مقاومت نخواسته اند، جدی نشان بدهند. اینکه این چرخبال نشست اضطراری کرده و یا
و یا بوسیلهء نیروهای جبهه مقاومت هدف قرار گرفته است، در مرحله بعدِ اهمیت قرار دارد.
در این میان آنچه مسلم است اینکه جبهه مقاومت دارای جغرافیای ثابت نظامی شده است. طالبان در
۱۰ ماه گذشته تاکید کرده اند که مخالفان این گروه به اندازه یک وجب، خاک افغانستان را در اختیار ندارند؛ اما حضور فرماندهان جبهه مقاومت در اطراف چرخبال طالبان، این ادعای آنان را به چالش کشیده است. این که طالبان نتوانستند به چرخبال دست پیدا کنند، حکایت از سیطرهء اعضای جبهه مقاوت بر جغرافیای نظامی دارد. سرنگونی چرخبال افسانهء باطل طالبان را مبنی بر در دست نداشتن یک وجب آفتابی کرد و پرده از دروغ بافی های آنان به زیر افگند. این حادثه بر تمامیت خواهی ها و تک روی های فریب آلود طالبان سیلی محکم وارد کرد و آنان را در آزمون تازه قرار داد و با چالش جدید کشاند. تاریخ جنگ‌های افغانستان در طول تاریخ ثابت کرده است که اگر مخالفانی ظهور کنند و سپس به جغرافیای ثابت ولو کوچک نظامی دست پیدا کند، نه تنها سرکوب آنان غیرممکن است؛ بلکه روز تا روز، جغرافیای جنگ گسترش یافته ‌و به جنگ مهار ناپذیر بدل شده است. بدون تردید هر زمانی که در گوشه ای از جغرافیای این سرزمین گروهی در برابر حکومت های دست نشانده و تمامیت خواه قیام کرده اند، حقانیت آنان به زودی آشکار و از پشتیبانی سراسری مردم برخوردار گردیده است. 
بحث بر سر مقاومت بحث بر سر اعادهء یک حق بزرگ و ارزش های کلان است که تمام مردم افغانستان خواهان آن اند و هر یک خود را صاحب آن حق حساب می کنند. این حق و این ارزش ها که حالا از سوی طالبان ظالمانه زیر نام دین غصب شده است، مردم افغانستان را به مقاومت در برابر تمامیت خواهی های آنان به مقاومت واداشته است. این مقاومت در تمامی حوزه ها از سوی قشر های گوناگون جامعهء افغانستان ادامه دارد. این حق کشی ها و ارزش زدایی های طالبان هزاران زن و دانش آموز افغانستان را به مقاومت برضد آنان واداشته است که آنان هر روز اعتراض خود را با راه پیمایی ها به نمایش بگذارند. اینان همه خواهان حق خود اند و خشم و نفرت خود را برضد طالبان هر از گاهی ابراز می کنند. نه تنها زنان، بلکه مهاجرت ها و فرار مردم از افغانستان به کشور های دیگر، نمونهء نوعی مقاومت و اعتراض مدنی است. از سویی هم اعتراض خاموش هزاران شهروند گرسنهء افغانستان در مقابل خبازی ها و کوچه ها و بازار های افغانستان نشانهء دیگری از مقاومت است. به همین گونه اعتراض های مدنی صدها خبرنگار و کارمندان دولت پیشین و گردهمایی آنان بخاطر حقوق شان مثل حق کار و حق آموزش و حق سفر و حق زنده گی نشانه های واضح مقاومت است که نفرت عمیق آنان را نسبت به حکومت طالبان بازگو می کند.
با تاسف طالبان چنان در نشهء قدرت غرق اند که این‌ همه را دست کم گرفته و پاسخ دادخواهی آنان را به رزاق مطلق ارایه‌ می کنند. بنا براین جبههء مقاومت نمادی از مقاومت خشم آلود و اعتراض مسلحانه  در برابر تمامیت خواهی ها و خودخواهی های طالبان است که همه را زیر چتر دین و اما در اصل قوم بر مردم افغانستان تحمیل کرده اند. بزرگ ترین پیام رهبر این جبهه هم برگزازی انتخابات و مشارکت سیاسی است که خواست تمام مردم افغانستان است. اکنون که ده ماه از حاکمیت طالبان می گذرد، پژوهش ها نشان می‌دهد که
۸۲.۷ درصد کابینهء طالبان، پشتون و ۹۶.۵ درصد طالب اند، هم‌چنان ۸۲.۳ درصد والیان حکومت طالبان پشتون و ۱۰۰ درصد طالب اند. هزاره‌ها و زنان در این ميان غایب اند. به همین گونه در کابینهء طالبان ۶.۸ درصد تاجیک، ۶.۸ درصد اُزبیک و ۳.۴ درصد نورستانی‌ شامل اند. این نشانهء آشکار قوم گرایی و گروه گرایی طالبان است.
در حالی که مقاومت در عرصه های نظامی و سیاسی و اجتماعی در افغانستان برضد طالبان در حال شکل گیری و گسترش است و جرقه های خشم آتشین هر لحظه در حال شعله ور شدن است. مقاومت گران در میان تمامی قشر ها خواهان حقوق بشری خود اند و میل آشتی با طالبان را دارند. این داعیه خواست تمامی مقاومت گران مدنی و سیاسی و حتا نظامی است که ناگزیر به برداشتن سلاح برضد آشتی ناپذیری طالبان شده اند. چنانکه احمد مسعود در گفت‌وگو با «العربیه» خاطرنشان کرد که طالبان بارها پیشنهاد مشارکت سیاسی را رد کرده و مانع مشارکت تمامی گروها و اقوام شده اند؛ اما مسعود ابراز داشت در صورت تغییر رویکرد طالبان و پذیرش گفت‌وگو و روند سیاسی، او نیز به نوبه خود صلح را بر جنگ ترجیح خواهد داد. او هدف اساسی مقاومت را دستیابی به حکومتی دانست که حقوق کل مردم افغانستان را رعایت کرده و فرصت حضور منصفانه در حکومت و ثبات و آرامش را برای همه مهیا کند؛ اما طالبان برعکس مخالفان را به شمول مقاومتگران مدنی و آنانی را که برای دفاع از حق شان ناگزیر به گرفتن سلاح شده اند، باغی خوانده اند. چنانکه در این
اواخر ملا یعقوب وزیر دفاع گروه حاکم دستور داده است تا مخالفان را باغی یا باغیان بنامند. در همین حال ملا عبدالحکیم اسحق زی نیز در کتاب خود که از آن به عنوان مانیفست طالبان یاد شده، به گونهء بسیار ناشیانه مخالفان سیاسی و نظامی گروه حاکم را با ادبیات دینی کوبیده است. هرچند سوء استفاده از ادبیات دینی به منظور فریب عوام  و نابودی فرقه های مذهبی یا سیاسی از سوی دیگر چیزی تازه ای نیست و پس از حادثهء ثقیفهء بنی ساعده پیشینهء تاریخی دارد؛ اما طالبان این بار با مکر تازه ای به آن عبا و قبای دیگری بخشیده اند. با تاسف ملایعقوب نمی داند که صادر کردن حکم کافر، محارب، مفسد، منافق، باغی، یاغی و غیره بر کسی در ادبیات دینی آثار حقوقی سنگینی دارد و معنا های بدون بازگشت اند؛ زیرا ممکن نیست کسی را روزی باغی بخوانی و روز دیگر در دور یک میز به وی لبخند بزنید. 
اما مردم می دانند که این سخن فرزند ملاعمردر واقع یک فتوای استخباراتی است و برخاسته از ضعف اندیشه، جمود دینی و ناسیونالیسم قومی او است که به فرمان جنرالان پاکستانی و دشمنان تاریخی مردم افغانستان، این کشور را به مسیر تجزیه و سقوط سوق می دهد. شاید ملایعقوب نداند که آموزش ستیزی و دشمنی کینه توزانه با زنان و اقوام، تجاوز به خانه ها، ترورهای کور، تخریب خانه ها، هجوم تحت نام کوچی مسلح، ایجاد حکومت پولیسی،  آزادی بیان ستیزی، دشمن و باغی و یاغی نامیدن مخالفان دارو و دستهء طالبان، راه های بازگشت به ملت شدن را یکی پی دیگری تخریب می کند؛ رسیدن به اقتدار ملی و وحدت ملی را تقرب به صفر می دهد. هرچند جنگ بیش از چهاردهه افغانستان را به پرتگاهء سقوط برده است؛ اما همه را میدان دیده و آزموده کرده و ترس و جان را از آنان ربوده است‌. بعید نیست که کاسهء صبر آنان دیر یا زود لبریز و به دریای خروشانی بدل خواهد شد و طالبان را با تمامی هیمنه و طنطنهء آنان یکسره جاروب خواهد کرد. یاهو
طالبان می کوشند  تا با توجه به اهداف متفاوت حوادث و واقعیت های موجود در افغانستان را انکار و تحریف کنند و وارونه جلوه بدهند. حمله ها بر نیرو های مقاومت را بخاطر کوچک نشان دادن و پنهان کردن جنایت های جنگی آنان انکار می کنند و اما حمله های داعش و حضور آنان را در افغانستان بخاطری پنهان می کنند که شباهت ها میان حمله های شبکهء حقانی پیش از به قدرت رسیدن آن و حمله های کنونی داعش موجود است. اما سرنگونی چرخبال بوسیلهء نیروی مقاومت و رسانه ای شدن تصویر های خالد امیری در داخل طیاره ثابت ساخت که جبههء مقاومت بررغم پنهان کاری های طالبان صاحب جغرافیای نظامی شده است. این جغرافیا برای نیرو های مقاومت هویت نظامی و سیاسی و دینی داد و تمامیت خواهی طالبان را زیر چتر فتوا های استخباراتی با چالش رو برو کرد. این حادثه و سخنان رهبر مقاومت با نشریه العربیه به این حقیقت مهر تایید گذاشت که جبههء مقاومت نمادی از مقاومت نظامی و سیاسی و اجتماعی است که به گونه‌ای خشم مردم افغانستان را در برابر دروغ گویی و مشارکت ستیزی طالبان به نمایش گذاشت. اینکه طالبان و لابی های خود فروختهء آنان از مخالفت با حکومت طالبان چه تعبیری دارند، مربوط خود آنان است و اما آنچه مسلم است، اینکه مخالفت با تمامیت خواهی طالبان ضرورت پشتیبانی از تمامی نیرو هایی را می‌کند که در جبهه های سیاسی و نظامی و اجتماعی در برابر طالبان دست به مقاومت زده اند. این مخالفت معنای مبارزه با یک گروه قشری و مزدور را دارد که جغرافیایی را به نام افغانستان از هم پاشیده است. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت