مهرالدین مشید

 

بازگشت طالبان از امارت به جمهوریت یگانه راه برای نجات افغانستان

 رفتن به سوی انتخابات صداقت طالبان را به افغانستان و اسلام رقم می زند
مردم افغانستان حالا طالبان را خوب شناخته اند و به گونهء کامل درک کرده اند که طالبان در اصل کی ها اند و چه می خواهند و چه هدف دارند. مردم ما به این هم پی برده اند که طالبان یک گروهء تروریستی و وابسته به آی اس آی و شبکه های جهانی تروریستی در سراسر جهان اند و مانند سایر گروه های افراطی اسلام را ابزاری برای رسیدن به اهداف ضد اسلامی و ضد ملی خود گردانیده اند. رویکرد های طالبان چه پیش از به قدرت رسیدن و چه بعد از آن هویت اصلی آنان را آشکارا گردانیده که افکار تباری تا سرحد فاشیسم بر رهبران و حامیان این گروه سیطره دارد. طالبان برای مردم افغانستان نماد خشونت و بی‌رحمی و ترور و ناآگاهی و فرهنگ ستیزی اند و هر زمانی که نام طالبان در ذهن مردم افغانستان تداعی میکند؛ حمله های وحشتناک انتحاری در شاه شهید و چهارراهی زنبق و شفاخانهء سردار داوود و هوتل انترکانتنینتال و ده ها حمله های وحشتناک دیگر به یاد شان می آید و زمانی که به رویکرد های آموزش ستیزانه و زن ستیزانه و آگاهی ستیزانهء نه ماه گذشتهء آنان نگاه می کنند؛ همه با خود می گویند که طالبان موجودات عصر حجر  تغییر ناپذیر اند و نباید از آنان انتظار تغییر مثبت را داشت. طالبان خلاف ادعای شان پیش از آنکه یک مسلمان باشند، یک پشتون متعصب اند که حتا به اسلام هم ترحم ندارند و برتری جویی های قومی خود را می خواهند، رنگ اسلامی بدهند. طالبان در ظاهر آنقدر تمایل تباری دارند که حتا تحمل فرماندهان هزاره و تاجک و سایر اقوام را در میان خود ندارند.
چنانکه درگیری طالبان پشتون با
قاری صلاح الدین ایوبی یکی از فرماندهان ازبک در قیصار ولایت فاریاب و خان محمد فرماندهء تاجک تبار در ولسوالی چال تخار و مولوی مهدی مجاهد فرمانده ازبک تبار در ولسوالی بلخاب ولایت سرپل و بسیج جنگجویان شمال برای کشتن و یا بازداشت مهدی نشانه های آشکار و بیانگر ماهیت اصلی طالبان است که یک گروهء قوم گرا و استخباراتی و دشمن ثبات افغانستان اند. باور ها بر این است که بار استخباراتی بر تصمیم های طالبان بیشتر سنگینی دارد. رویکرد های خصمانهء طالبان با فرماندهان ازبک و تاجک و هزاره بیشتر به دستور آی اس آی صورت می گیرد که سفیر پاکستان بحیث وایسرا تمامی فعالیت های نظامی و سیاسی طالبان را مدیریت می کند. نظامیان پاکستان باتوجه به نیات غیر انسانی و اهداف خصمانه ای که نسبت به‌ افغانستان دارند؛ از حضور فرماندهان قدرتمند وابسته به سایر اقوام در شمال نگران اند تا در آینده سد راهء برنامه های آینده آنان در افغانستان بویژه در شمال نشوند.
گفتنی است که رویکرد های قومی طالبان نیز ریشهء استخباراتی دارد که هدف آن ایجاد تفرقه و نفاق در میان مردم افغانستان است. زمامداران نظامی و ملکی پاکستان در تبانی با گروه های سیاسی و مذهبی این کشور پس از تشکیل پاکستان در نتیجهء رد معاهدهء دیورند از سوی شورای ملی افغانستان و واکنش تند عبدالرحمان پژواک در سازمان ملل مبنی بر انکار از به رسمیت شناختن این کشور؛ به اجماع کامل رسیده اند تا با اتخاذ سیاست های دو روی و استفاده از هر وسیله ای تلاش های شان را در راستای یک افغانستان بی ثبات متمرکز بسازند. پس از طرح جنرالانی چون اختر عبدالرحمان و حمیدگل و ضیاالحق و مشرف و باجوه و دیگران و انتخاب آنان از افغانستان بحیث عمق استراتیژی پاکستان در جنگ و رقابت با هند پس از تهاجم شوروی؛ دشمنی مقام های ملکی و نظامی پاکستان در پیوند به افغانستان آشکارتر و مهاجمانه تر گردید اکنون نظامیان پاکستان با حاکمیت طالبان در افغانستان خود را به هدف رسیده تلقی می کنند و حال با چنگ و دندان تلاش دارند تا بقای آنان را در افغانستان حفظ نمایند. پاکستانی ها بقای شان را در افغانستان تنها در بی ثباتی و نفاق قومی در این کشور جست و جو می کنند. بنا براین عشوه نمایی های قومی طالبان هم استخباراتی است و هدف آن به جان هم افگندن اقوام گوناگون کشور است تا بی ثباتی و جنگ در افغانستان ادامه پیدا کند.
آموزش ستیزی و زن ستیزی و قوم ستیزی و مذهب ستیزی طالبان همه و همه ریشهء استخباراتی دارد تا در آینده افغانستان بحیث یک کشور عقب افتاده از لحاط آموزش و دانش به تفنگ به دستان جاهل و کور دل در اختیار ای آی اس آی قرار بگیرد. پس از آنکه طالبان تندیس های باشکوه و بزرگ و تاریخی بودا را به دستور آی اس آی نابود کردند؛ آنگاه نظامیان پاکستان مطمئن شدند که لشکر نیابتی جاهل و فرمان برداری را در اختیار دارند. آنان تصمیم گرفتند که قدر این مزدوران را بدانتد ک تصمیم آنان برای تبدیل شدن افغانستان بحیث بهشت تروریستان جهانی جزم تر و محگم تر شد. چنانکه به گزارش سازمان ملل بیش از
۲۲ گروهء تروریستی در افغانستان فعال اند و پس از تجدید بیعت الظواهری به ملاهبت الله القاعده بیش از هر زمانی با طالبان نزدیک شده و حتا آنان را در کنار آی اس آی مدیریت می کند.
در این روزها آنچه شگفت آور است، اینکه شماری ها به تعبیری ردای دین بر سر محکم بسته اند و با نام های مستعار و غیر مستعار به دفاع از تک روی ها و تمامیت خواهی ها و قوم گرایی های طالبان و امارت مطلقه و ضد اسلامی آنان چوب و چماق را به سوی آنانی نشانه می روند که مخالف این رویکرد های طالبان اند. این آقایان کوشش می کنند تا هرکه را که مخالف طالبان اند، متهم به قوم گرایی و ستمی و کارملی و شورای نظاری و غیره و غیره نمایند. با تاسف که این آقایان هنوز به اندکی از جغرافیای حکومت در اسلام هم پی نبرده اند و ستم و خودکامگی و تمامیت خواهی طالبان را امارت اسلامی می خوانند. امارتی که امیر آن ملاهیبت الله غایب است و لگامش در دست نظامیان پاکستان و منصور خان سفیر آن در کابل است. این آقایان در حالی مخالفان طالبان را متهم به عنوان های گوناگون می کنند و به فتوای طالبان بر آنان سنگ می ریزند که طناب قوم گرایی را محکم تر از دیگران به گردن بسته اند و به حمایت از طالبان بر دیگران عربده می کنند. هرگاه این آقایان صادق اند و بفرمایند و بگویند که کدام زاویهء امارت طالبان به واقعیت های کنونی سازگاری دارد؛ تنها با اسلام اسلام گفتن و گردن ها را زیر گیوتین آن بردن، نه تنها اسلام و دین داران را به چالش می برد و بدتر از آن دین را به ابزاری برای تروریزم بدل کرده است. با تاسف که حامیان طالبان مانند عاشقان کور این زشتی ها را در طالبان و امارت طالبان ندیده و هرچه در آنان به تماشا گرفته اند، زیبا و زیباتر است.
این آقایان چشمان خود را در برابر این حقیقت آشکار بسته اند که چگونه آدم هایی از یک قوم مسخ می شوند و از سکوی بلند انسانی و باور های واقعی فرو می افتند و خواسته و ناخواسته در جال قومیت می افتند. اخوانی و کمونیست و طالب آن در نماد تره کی و نجیب و بالاخره طالب آن در نماد ملاهبت الله ا‌ز یک یخن سر می کشند و از بالین تباری بلند کرده اند. این افراد اند که با خیره سری و نیش زبانی زهر طالبانیسم را در گلوی اقوام دیگر می ریزند و دیوار های قومی را به سود شبکه های استخباراتی میان مردم افغانستان بلندتر می سازند. البته این داوری مشمول هزاران پشتون میهن دوست و مخالف سیاست های آی اس آی و سی آی ای و کا جی بی و ام آی
۶ و غیره است که داعیهء انسانی و میهنی برای یک افغانستان متحد و مقتدر دارند. با تاسف که در طول تاریخ بیشتر آنانی قربانی شده اند و بیشتر متضرر شده اند که داعیهء افغانستان متحد را داشته اند. این داعیهء انسانی آنان بوسیلهء سیاستگران سیاه دل و سیاه کار  وابسته به یک قوم زیر چتر اخوانی و خلقی و طالبانی بیرحمانه به تاراج رفته است. در این شکی نیست که در میان اقوام دیگر هم گرایش های قومی و سکتاریستی و مذهبی وجود دارد؛ اما این را نمی توان، بهانه قرار داد و در یک استقرای ذهنی آن را  یک قوم و به یک مذهب نسبت داد.
این آقایان چقدر خوش بین اند ‌که طالبان مستقل اند و قادر به دور کردن حلقهء وابستگی پاکستان از گردن های خود اند و دغدغهء یک افغانستان با ثبات و مرفه را دارند. این در حالی است که طالبان نه تنها نماد تحجر و خشونت و ترور و انتحار و عصر بوق و نمایندهء انسان های بدوی اند؛ بلکه بدتر از آن طالبان وابسته به کشوری است که فلسفه تاسیس استعماری دارد و خود را در پشت نقاب و حصار دین پنهان کرده است. پاکستان نه تنها عامل جباران جهان در این منطقه است؛ بلکه ماهیت آن گره خورده با جنایت و تجاوز و تروریزم پروری و توطئه علیه ملت های منطقه. پاکستان تحت ادارهء نظامیان این کشور از گذشته ها بدین سو به مرکز تروریزم و قاچاق مواد مخدر و اسلحه غیر قانونی و آثار باستانی سرقت شده و پول‌های سیاه و ناپاک تبدیل شده است. اکنون تمامی گروه های تروریستی فعال برضد کشور های منطقه و جهان در پاکستان از امنیت کامل برخوردار استند. پاکستانی‌ که از چندین دهه بدین سو زیر نام حمایت از جهادی ها و تکنوکرات ها و طالبان افغانستان را به میدان جنگ قومی و مذهبی بدل کرده است و حال در هر کنج و کنار آن تروریستان آرام پرسه می زنند؛ بزرگ ترین جفا را در حق مردم کرده، چگونه می توان به نیات خوب زمامداران این کشور نسبت به افغانستان چشم امید داشت. بنا براین هرگز ممکن نیست که پاکستان همسایه خوبی برای مردم افغانستان باشد.
در این شکی نیست که چرخ تحولات هر کشوری را باید مردم آن به گردش و اما بعید به نظر می رسد که طالبان چنین وسوسه آی داشته باشند. اگر طالبان مدعی اند که مامور آی اس آی نیستند و به اسلام و به افغانستان و به مردمش وفادار و صادق اند. این را باید در عمل پیاده بسازند. این زمانی ممکن است که تمامی تلاش های شان را برای یک افغانستان بالنده و شگوفا متمرکز بسازند؛ مقدمهء افغانستان شگوفا تحمل پذیری و کثرت گرایی و همدیگر پذیری و مشارکت سیاسی عادلانهء اقوام و مذاهب و گروه ها زیر چتر یک حکومت انتخابی و مردم سالار است تا هر یک خود را در آینهء آن ببینند‌؛ البته جامعه ایکه خود آگاهی های انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی در آن به کمال برسند و اثری از آموزش ستیزی و زن ستیزی و مذهب ستیزی و خشونت مذهبی و سیاسی و دینی موجود در آن نباشد؛ حقوق و آزادی های انسانی در آن رعایت شود، انسان افغانستان در آن مقام شهروند را کسب کند و در سایهء آن احساس امنیت و آرامش کند.
هرگاه طالبان خواهان آگاهی و  پیشرفت و ترقی مردم افغانستان اند و نسبت به یک افغانستان پیشرفته و مرفه و آرام متعهد اند. پس اکنون که طالبان آمریکا را از افغانستان بیرون کردند، استقلال سیاسی آن را بدست آوردند؛ پس دین وطنی و اسلامی خود را بجا آورند و برای استقلال کامل سیاسی و اقتصادی آن تلاش کنند. این در صورتی ممکن است که طالبان با استفاده از قدرت و فرصت کنونی زمینهء گذار به یک حکومت عبوری را بوسیلهء افراد شایسته فراهم نمایند؛ البته افرادی آگاه و دلسوز و میهن دوست و مومن و متعهد و متخصص که دست شان به فساد و خیانت آلوده نباشد و در گام نخست " اصل از کجا آورده اید" را بر فاروق وردک ها و چکری ها و ده ها مفسد و خاین دیگر عملی بسازند که طی چهل سال و بویژه در بیست سال گذشته در حکومت های کرزی و غنی میلیون ها دالر را از پول هایی دزدیده اند که برای مردم افغانستان کمک شده بود. رهبران طالبان آگاه باشند که آزموده را آزمودن خطا است و موجودیت این افراد فاسد در هر حکومتی معنای بار شرم آلود بر دوش آن حکومت را خواهد داشت. در این صورت است که طالبان برخود اتمام حجت کرده و با ترسیم نقشهء راه افغانستان نوین، زمینه را برای بازگشت امن مردم افغانستان و رهایی آنان از درد غربت و غم ننگین مهاجرت فراهم کنند. از سویی " سیاه روی شود هرکه در او غش باشد؛" البته این کار را طالبان بوسیلهء افرادی انجام بدهند که در نقش معماران عصر حاضر بتوانند، کشتی توفان زدهء افغانستان را به ساحل نجات برسانند که دیگر در آنجا سخنی از من  وما قوم و زبان و مذهب و نژاد و بالاخره نگرانی های" شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل" موجود نباشد و دیگر رشک " سبک ساران ساحل ها" پنجره های ذهن ما را برای یک رنده گی امیدبخش و همدیگر پذیر نبندد‌.
باتاسف که طالبان هنوز با این گفته ها نه تنها فرسنگ ها فاصله دارند؛ بلکه در مقابل آنها قرار دارند. نشر کتاب "الامارات الاسلامیه و نظامها" نوشته عبدالحکیم حقانی که از آن به عنوان مانیفست طالبان یاد شده، افزون بر آنکه از تناقض گویی ها و اندیشه های التقاطی آنان به امام های سلفی و غیر سلفی و تاکید و رجحت دادن آنان بر مذهب حنفی پرده بر می دارد. این کتاب رویای رسیدن به حکومت مردم سالار را هم در انسان می کشد و آخرین میخ را بر دروازهء دموکراسی در افغانستان کوبیده و دروازهء آن را برای همیش بست؛ زیرا این کتاب به صراحت دموکراسی را رسم جاهلیت خوانده و امارت هبت الله را خلاف استدلال نویسنده ابدی خوانده است. در حالیکه که نویسنده یکی از ویژه گی های امیر را قریشی عنوان کرده است. در این صورت هر گونه گفت و گو با حکومتی که هویت قومی دارد، نیاز به انقلاب و تصمیم‌گیری های یک پارچه و منسجم ملی دارد. ادامهء وضعیت موجود برای افغانستان خطرناک است. تماشای پنجشیر و اندراب و بلخاب و قیصار و چال و منتظر نتیجهء زود هنگام بودن بزرگ ترین اشتباه است. این در حالی است که خطر به گونهء جدی کشور را تهدید میکند؛ زیرا طالبان برنامه های خطرناک را آغاز کرده اند که پی آمد های آن شاید صد ها سال باقی خواهد ماند و در آینده ها باز کردن گره آن دشوارتر از امروز خواهد بود. طالبان اکنون در حال تغییر جغرافیایی جمعیت و جعل و تخریب شواهد و اسناد املاکی اند به گونه‌ای که رژیم‌های بعدی هم نتوانند کاری کنند. ادامهء این وضعیت برای مردم افغانستان نامطلوب و خطرناک است.
این در حالی است که ماهیت قومی منازعه و هویت و اهداف قومی طالبان راه هرگونه گفتگو با اقوام افغانستان را بسته است. طالبان از زمان به قدرت رسیدن شان در گفت و گو با اقوام و مذاهب  دیگر با کارت قومی زیر نام دین بازی کرده اند که با وعده های شان هم تا هنوز وفا نکرده اند. گفت و گو های بی نتیجهء طالبان با شورای علمای شیعه و استفادهء ابزاری طالبان از این شورا نمونهء آشکار آن است. چنانکه باور ها بر این است که لجاجت و عناد گروه حاکم فرصت پیش آمده برای زهر چشم گرفتن از شمال را از دست نمیدهد یا اینکه این شورا به خواست طالبان تن دهد و مهدی را شانه بسته به طالبان تسلیم کند یا انخاذ راه دوم که همانا آمادگی برای یک جنگ سرنوشت ساز است. شیعیان در این زمینه نگران اند و گفته اند که آیت الله واعظ زاده اشتباه بزرگی خواهد کرد اگر در دام این بازی افتاده به بلخاب برود.
این در حالی است که تا کنون طالبان به تاکید شورای علمای شیعه مبنی بر مشارکت شیعیان در حکومت اعتنایی نکرده اند. از همین رو نخبگان هزاره می گویند،
فاروق وردک، اشرف غنی، دولت وزیری، کرزی و… طالب نیستند، اما برای اقتدار طالبان که همانا اقتدار ناسیونالیستی ایشان است هر اقدام لازم را کرده و میکنند، اما هزاره هااین سامانه سازی قدرت را درک نکرده و به آن اهمیت نمیدهند. این را نشانگر ضعف و فقدان نگاه سیاسی در وجود هزاره ها دانسته اند. در همین حال گروه حاکم به رغم غرور و هیمنه ببر کاغذی اکنون بیش از هر زمانی آسیب پذیرتر است؛ اما با وجود این همه دشواری های درون به درون هنوز هم فرصت باقی است و به گفتهء معروف " تا ریشه در آب است و امید ثمری است" مردم افغانستان امیدوار اند که رهبران طالبان در این مدت دریافته باشند که ادارهء یک کشور دشوارتر و پیچیده‌تر از ادارهء یک قریه است و ساز و کار های پیچیده و آگاهی های علمی و تخنیکی و فرهنگی و ادبی و هنری جامعه سازانه می خواهد. مردم افغانستان امیدوار اند که رهبران طالبان با ظهور فکری تازه به خودآگاهی واقعی رسیده باشند و با توجه به شرایط افغانستان و جهان؛ نخست برای نجات افغانستان و بعد برای نجات اسلام گام های عملی بردارند. طالبان درک کرده اند که بساط تروریزم و گروه های تروریستی را یک دولت قانونی برخوردار از پشتیبانی مردم می تواند، از افغانستان برچیند و دست آی اس آی و سایر شبکه های استخباراتی را از این کشور قطع کند. در نتیجه دولتی بوجود آید که توازن قدرت در آن حفظ شده باشد. پس نسخهء کارا برای مردم افغانستان این است که طالبان زمینهء یک حکومت گذار را برای انتخابات عادلانه و همه شمول فراهم کنند. مشارکت شیاسی خواست اکثریت مردم افغانستان است که طالبان هنوز به آن تمکین نکرده اند و تا کنون فقط خواسته اند تا با وعده های دروغین مردم را به فریب بکشند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت