خوشه چین

 

خانۀ ما

آگاهی،آزادی،آبادی

 آگاهی: فهمیدن ازدرون ذره تابه کاینات.

ازادی: پرواز تشعشعات ازمغزتابه سوی ناپیداها.

آبادی:ساختمان های جدید درجدید منحیث پته پایه برای آگاهی وآزادی.

خانۀ ما

ما آینه های بلوورین هستیم.

هرکه به ما سلام میدهدبه خود سلام میدهد.

هرکه برای ما می خندد به رخ خود میخندد.

هرگاه به مشت میزند خودرا به مشت زده زده است. با وجدان بودن صادق بودن شریف بودن فضایل اخلاقی است که نباید ازدست.

پس بیننده خوب باشیم شنوندۀ خوب باشیم وگویندۀ خوب باشیم.

دالر

درکشورمن زیر چتر جمهوری و دموکراتیک فاجعه آفریده شد.

باپرداخت ملیون ها دالر مزدور وطن فروش خریده شدو

درارگ حاکمیت سیاسی چراغ خانه سرخ روشن گردید.

آب رو وشرف مردم تحت عنوان قوم جنگی شرف بریده شد.

 

دوستان محترم!

درخانه ما

آگاهی، آزادی وآبادی.

تبصره صورت میگیرد شخصیتی را نباید چنان بالا برد که تبدیل به انسان مغرور گردد باعث ویرانی کشور شود.

عیاران درانکشافات آتیه چون مقناطیس عمل مینمایند این گونه افراد را عندالموقع ازصحنه ای سیاست بی اعتبار میسازند.

دوستان محترم!

درجای بلندی نشستن دنبوره،ستار وبنژو دردست به یاد قدیم ها خواندن رقص قطغنی، لوگری، قرصک پنجشیر،اتن وپشپو کردن، درد را دوا نکرد.

تاکه توانست زخم هارا تازگی بخشید، صف وطن فروشان را دبل ساخت.دروغ نگویید،ازحیای حضور رفقای تان سواستفاده

نکنید که بحیث فاحشه سیاسی معرفی میشوید.

برگردید قرض مردم تان را تادیه کنید شما ازمردم تان قرض دار مانده اید.

درخانــــۀ مــا همه امور برمحور انسان میچرخد.

فرمان این محوربادست خردمند باوجدان میچرخد.

سیاست مداران بی وجدان  بامطالعۀ این متن پریشان

دست کوتاه ازخیانت کوتاه دل هریک شان میترقد

خانه ما.

شعله سرخ مبدل به خاکسترسیاه میگردد.

درگرانش بیگانه است

افسوس جنگل ما میگردد.

آتش نشانی پیدا نگردید.

تشویش نکن پیدا درخانه ما میگردد.

قدرت های استعماری جهت منافع خود زمینه نسل کشی افغانهارا آماده کرده بودند ومیکنند.

ازاعتقاد مردم شمشیر بران دردستشان قرارداده اند.

باریختاندن هرقطره خون الله اکبر میگویند.

رفاقت توافق روحی بین چند نفر بدون طمع وتوقع میباشد.

دراجرات جمعی همه همزمان باتشریک مساعی به سوی هدف میروند.

بی تفاوتی ومد نظر نداشتن به معنی اینکه ارزش رفاقت را پامال کردن ومعیارهای رفاقت را غربال کردن است.

 

درخانۀ ما

گذشته را میگویند.رفته برنمیگردد،شکسته را چون پارچه های آهن را درکورۀ آهن میگذاریم که مبدل به آهن نو گردد.آینده که هنوزنیامده است آماده گی خویش را چون دانه های فرورفته درزیرخاک به استقبال باران وآفتاب باید شتافت.

عمر پاکستان به پایان رسید.

روززنده شدن بلوچستان رسید.

هرج مرج مرج منطقوی جدیدا ایجاد.

آزارش به افغانستان ریشه درزاهدان ووکرمان رسید.

تق وپق جدید درگوشه دیگر زیاد میکردد.

بازهم ضربه ازچکش وحو صله مندی ازسندان رسید.

دوستان محترم!

هم خانواده های عزیز.

امروز روز خیزش عیاران وکاکه های کابلی است.

دورماندن شما درجمع رسالت مندان ازتغافلی است.

میراث خوران یعقوب لیث صفارگویند.

همصدای ما مردان سفیدانج سرپلی است

ایمانویل کانت گفت.

مرگ تعصب اخلاق است.

خردمندان را اشپلاق است.

کسانی به انجام صداقت قسم میخورند.

خلاف رفتاران درمجموع زنش طلاق است.

دیدیم درطول چهل سال مبارزات سیاسی.

راست،میانه وچپ را بیراهه کله ملاق است.

چنان فکرمیکنند دربیرون ازوطن که آزاد اند.

درهرگوشه جهان میان قفس میخوانند مانند قزلاق است.

حزب دموکراتیک خلق درنکاح ماسکاوبود.

هنگام مصالحه وحدت احزاب را فکرش امباق است.

ملا وطالب سخن، زنها که دعای بد مینمودند درحق انسانهای نا رو.

الهی درکفن سفید بپیچید.

دعای تمامی بانوان افغانستان درحق شما مستجاب بگردد.

ببین نام انسان را اشرف المخلوقات گذاشت.

وتو کثیف المخلوقات گشتی.

تواز دارلانسانیت بیرون گشتی.

همه زیبایی های را که خدا برای انسان داده است.

جانشین شیطان گشته ای.

ببین این منظره را دراین منظره نقش استعداد انسان را انسانی که هفت آسمان را پاره کرد هفت طبقه زمین را شگافت دردرون ذره درآمد از آن طرفش برآمد قطره گک بیچاره را شکافت که اصلا هایدروجن واوکسیجن وظیفه حیات سازی طبعیت را دارا میباشند.

تعدادی سیاسیون(انترناسیونالستها)خبرندارند انکشافات جهانی آنهارا به برده شدن میبرد.

لابی گری را احترامانه به دل وجان پذیرفته اند.

برده وکنیز مال برده داراست.

بردگی گذشته، بردگی آگاهانه بود که هم برده حس می‌کرد که برده شده و هم احساس می‌کرد که از کی و چگونه برده شده و هم خواجه‌ای را که او را به بردگی کشانده می‌شناخت و هم از سرنوشت خودش که به اسارت قالبهای تحمیلی نظام بردگی کشانده شده آگاه بود. شلاقی را که بر گرده‌اش می‌خورد حس می‌کرد. اما برده‌ها- انسان‌ها- آزاد شده‌اند ولی ناخودآگاهانه از درون به بردگی کشانده شده‌اند. گرچه «سرها»ی بردگان از قید بندگی «رها» شده اما «درون سرها» برده شده و می‌شود. این فاجعه است..."

مجموعه آثار ۲۵ / انسان بی خود / ص ۱۷۱

یعقوب لیث صفار زمانی که به قدرت رسید آن دم معنی شعر عربی را ندانست که چه میخوانند دروصفش گفت من چیزی را ندانم برایم قابل قبول نیست.

دفعتا وظیفه داد که الفبای فارسی را دوباره مروج بسازید.

ازقبل اعلان نکرده بود جنگ بین زبان عربی وفارسی نبود.

خودرا به آن مقام برسان بعدا هدفت را پیاده بساز.

خراسان خواهی فارسی وپشتو بازی شیعه وسونی بازی سازوسرودی است که به نفع بیگانه نواخته میشود نان را هم اشغالکر.

مردم ما به مانند پرنده های گرسنه است.

هرخانواده دردام های مختلف گیرمی آیند.

بعضی ها دردام بعضیها درتلک بعضیها درتور بعضی در دند آب بعضیا باتفنگ.

شکار میگردند.

مردم ما به مانند پرنده های گرسنه است.

هرخانواده دردام های مختلف گیرمی آیند.

بعضی ها دردام بعضیها درتلک بعضیها درتور بعضی در دند آب بعضیا باتفنگ.

شکار میگردند.

اصلیت ما انسان بودن است.

تاکه به اصل خود نه پیوستیم.

بدون شک به جهالت برگشتیم.

اگرسیاست را دنبال مینماییم ملهم ازشرافت باشد.

فارغ ازخباثت باشد.

 

درمقابل تصمیم غیرعاقلانۀ عدۀ روشن فکران ماسکاو

درخانۀ ما

آگاهی،آزادی،آبادی

تبصره مینماییم

ما دریـــک مسابقـــۀ سازنده گی قرارگرفــــته ایم

ما درسازندگی برای فرارازبندگی قرارگــــرفته ایم

اکثراَ نمیدانند که ازدرون بنده اند امــــا درظــــاهرآزاد

بادوستان خودسروخودرای ویک دنـده گی قرارگرفته ایم

این ها اثباب ناراحتی های هم سفــــران ما گـــــردیده اند

آن طرف درجبهه گیری غیـرانسانی تباری قرارگرفته ایم

آگاهی دهی وظیفۀ ما است همه انسانیـــــم بیــــرون ازکوره

یکی سندان دیگری چکش برای ساخت وسایل قرارگرفته ایم

وجدان آزارمیدهد که ارام باشیم چونکه فطرت مان انسان است

تداوم این مبارزه درفرجام بین که درمیان تودۀ انسان قرارگرفته ایم

دانشمندی گفته بود

درجایی که ما نباشیم دشمن وجود دارد.

بعضی ها آگاه هستند آگاهی را ازروی صفحۀ کتاب کسب کرده اند.

مگرشعورآزادی خواهی شان ازبین رفته است.

آزادی را دررگ وپوست خون خود تجربه نکرده اند.

آن کسی که گفته بود او پیش قراول اندیشۀ انسانی بود.

خارپشتک

(خوشه چین)  بی صدا انسان ازاد ومستقل است

درنظرش پرحرف های میان خالی مثل پشقل است

بلی!ازسال 1344 بدین سوتجربه کرده ام اینهارا

حساب کردن بالای مگسان هردوغ مشکل است

چپی های خلقی وپرچمی به شمارانگشت را میگویم

یگان اینها چوچه خارپشتک بخمل وکره خردلدل است

درست ازصف عیاران حقیقت گفتن را فراگرفتی

بازنگری دراندیشه فردایش مزارع انواع گل است

 

 


بالا
 
بازگشت