انجنیر حفیظ ا له حازم

 

حقیقتی که کاذب است

وقتی بخاطر انجام کاری و در گشودن مساله یی یکرنگی و درستی در کار نرفته باشد و یا در عمل و قضاوت ها برخورد های دوگانه و جانبدارانه صورت بگیرد, گفته معروفی است که میگویند:

روش یک بام و دو هوا.

از سالها بدینسو در ادارات مختلف مهاجرت و پناهنده گی در هالند کار کرده و کار میکنم,  در هیچ کجای دنیا و هیچ فردی از بشر وهمچنان هیچ سازمان, گروه و دولتی نتوانسته و نمیتواند در همه مسایل برخورد درست و کاملن واقعبینانه و عادلانه و بی غرض داشته باشد, لیک بصورت نسبی از هر گاهی بعضی معیار ها در عملکرد ما در نظر گرفته میشوند.

با آغاز در گیری ها در اوکرایین و سرازیر شدن میلیون ها اوکرایینی در اروپا و هالند, معیار های دوگانه و برخورد های تبعیضی در قبال پناهنده گان و مهاجرین از کشور های مختلف در سیاست های اروپایی ها کاملن آفتابی شده است , و همان گفته معروف سیاست یک بام و دو هوا دارد که  ذهنیت پناهنده ها را هر روز به آگاهی و بلاغت میرساند.

میخواهم چشم دید ها, کارکرد های خودم و برخورد های دوگانه و چند گانه اداره مهاجرت هالند و اروپا را و در کل سیاست کشور و دولت هالند را در قبال برخورد شان با یک پناهنده افغان و یک پناهنده اوکرایینی را در مقایسه بگیرم و این تفاوت ها که از کجا تا به کجاست روشنی انداخته باشم.

جنگ در کل ویرانگری و بیداد و عملی است غیرانسانی , در اثر جنگ ها خرابی, ویرانی , فقر , کشتار, بی خانمانی, بی وطنی , فرار و مهاجرت و هزار و یک درد و آلام دیگر انسان ها را تهدید میکند و چنان زمین گیرشان میکند که جز برای بدبختی و دربدری به چیز دیگری نیآندیشند.

در کشور ما افغانستان این 50 سال است که شعله های جنگ ویرانگر و خانمام سوز مشتعل است و همه این آلام که در بالا ذکر کردم, هر کدام من و شما ها که مربوط آنکشورفلک زده هستیم با همه این آلام و مصیبت هایش درد آشنا هستیم.

اول میخواهم بگویم اگر در کشور های ما امنیت و آرامی و رژیم های انسانی میبود و هر شهروند کشور ما با تحصیل, با زحمت و کار میتوانست لقمه نانی بدست بیآورد و امرار حیات بکند و امنیت و حریم خصوصی اش مورد تجاوز قرار نمی گرفت, فکر میکنم هیچکسی نمیخواست وطنش را ترک کند و تقدیرش را بدست نا کجا آباد مهاجرت و غربت نمیداد.

وقتی یک هموطن ما که در اثر همه این خشونت و بدبختی و بیچاره گی های 50 سال اخیر دیگر نمیتواند در وطن بماند و کوچه و پسکوچه های زادگاهش برایش زندان میشود, خورجین غم و طیاق آواره گی را برمیدارد و راهی دشت و بیابان ها میشود تا به آبادانی یی برسد که گویا در امان بماند.

از جمله صد ها و یا شاید هم هزار ها فردی که کشور را به مقصد ادامه حیات ترک میکنند شاید یک چند ده نفری از آنها بتوانند که از برزخ های مرگ عبور کنند و کوه و دشت و دریا ها را زیر و بر کنند و خود را در اروپا و یا دیگر کشور های پناهنده پذیر برسانند و تقاضای پناهنده گی نمایند تا چند سبایی عمر شانرا طولانی بسازند.

کسانیکه افغانستان را بقصد اروپا و یا دیگر کشور ها بخاطر زنده ماندن و ادامه حیات ترک میکنند اکثرآ با پای پیاده و گاهی هم با موتر و کشتی و ریل از کشور های پاکستان, ایران, ترکیه, یونان, صربستان, سلوانیا, بوسنیا, اطریش و آلمان بگزرند تا به هالند برسند و این سفر اگر به منزل مقصود برسد شاید ماه ها و سالها طول بکشد و برای بعضی ها هم این سفر برای همیشه نا تمام میماند.

البته که اینجا من فقط از این کشور ها یاد آور شدم اینکه یک هموطن ما چه مدت زمان و در چه شرایطی و پرداخت چه مبلغ هنگفتی این همه درد و مشقت را متحل میشود حرف کاملن جداگانه است.

کسانی بودند و هستند که هرگز به مقصد نرسیدند و در این کشور ها که نام بردم یا زندانی شده اند, مورد لت و کوب و شکنجه مامورین پولیس قرار گرفته اند, در آبها غرق شده و جسد هایشان تا امروز پیدا نشده,  و یا هم مورد تجاوز و آزار های جنسی قاچاقبران قرار گرفته اند, عده یی از بی نانی و بی آبی و سرما و گرمای شدید جان باخته اند,  گروهی هم از طرف دزد ها و بعضآ هم توسط پولیس ها غارت و دزدی شده اند و هزار و یک بیرحمی و درد و مصیبت دیگر را تجربه کرده اند تا اینکه گویا به ساحل امن اروپا قدم گزاشته اند.

یک پناهنده افغان بعد از داخل شدن در هالند باید تقاضای پناهنده گی نماید و خودش را به پولیس معرفی کند, بعدش هم روانه کمپ های پناهنده گی میشود و ماه ها و در بعضی حالات هم سالها منتظر انترویو و یا مصاحبه میماند و بعد از انترویو هم باز هم چندین ماه و در حالاتی هم سالها منتظر جواب میماند.

اگر شخص مورد پزیزش قرار گرفت بعد پذیرش هم چندین ماه تا سال باید منتظر خانه بماند و این پروسه متفاوت است بعضی ها شاید دو سال و بعضی ها هم پنج سال و شش سال در کمپ ها بی سرنوشت باقی میمانند.

اگر حد وسط اینرا سه سال در نظر بگیریم که شخص مورد پزیزش قرار گرفته و خانه رفته باشد, بعدش سه سال زمان دارد که زبان هالندی باید بیآموزدو در صورت ختم این پروسه باید دنبال تحصیل کوتاه مدت و یا دراز مدت نظر به استعداد و سوابق تحصیل و کارش باشد که آنهم نظر به افراد متفاوت است تا شغلی بیآموزد و شامل کار شود.

اگر همه این پروسه پناهنده گی تا خانه رفتن و زبان اموختن و اشتغال پیدا کردن را در کنار هم بگزاریم, میبینیم که یک پناهنده افغان حد اقل از 5 تا 10 سال وقت نیاز دارد تا در جامعه هالند ادغام شود و در حقیقت ده سال عمرش با این بدو بدو ها میگذرد و کار مثمری نمیتواند انجام دهد.

و حالا هم در مورد پناهنده های اوکرایینی:

اوکرایینی ها از روز اول ورود به هالند از تمام حقوق و امتیاز های شهروندی اروپایی و هالندی برخوردار اند و این شامل حق اقامت, حق تحصیل, حق کار , حق بیمه, حق دریافت پول ماهوار و بالاخره تمام امتیازاتی که یک هالندی دارد برخوردار است.

اگر امتیازات یک اوکرایینی را با یک پناهنده افغان مقایسه بکنیم, یک افغان باید ده سال عمر جوانش را بدهد تا در سطح امتیازات یک پناهنده اوکرایینی قرار گیرد و یا درست تر اگر بگویم یک افغان باید ده سال کمتر از یک اوکرایینی زندگی کند.

من مخالف دستگیری و کمک و امتیاز دهی به اوکرایینی ها نیستم, در شروع نوشته ام هم تذکر دادم که جنگ در هر کشوری و در هر سرزمینی که باشد جز بدبختی و فلاکت چیزی به ارمغان نمی آورد و جنگ و جنگ افروزان در هر کجای دنیا محکوم اند.

سوال من در این است که چرا با پناهنده ها برخورد های دوگانه و چند گانه صورت میگیرد؟

 اگر در اوکرایین چهار ماه شده که جنگ است در افغانستان از 50 سال بدینسو جنگ و بربادی با تمام شدت و هدتش ادامه دارد.

اگر در اوکرایین یک کشور حمله کرده, در کشور من درین 50 سال تقریبآ نصف کشور های جهان بنوبت حمله کردند و سرزمین مرا به تاراج بردند.

ولی گاهی فکر میکنم شاید نگاه ها در دین و مزهب های مختلف ما باشد و یا هم رنگ پوست و جلد و زبان های ما؟؟؟؟

یا شاهد هم موقعیت جغرافیایی ما و یا هم شاید ما افغانها کمتر آدم باشیم نسبت به اوکرایینی ها؟؟؟؟؟

 

  


بالا
 
بازگشت