م. نبی هیکل
ایکاش
با خواندن مقاله آقای جمشید پایمرد زیر عنوان (عمق فاجعه و راه حل) به فکرم افتاد که ایکاش چنین میشد!
ما از دیر زماندعاگوی (کفنکشهای قدیم) بودیم و این دعاگویی مداحی را در مقاله پایمرد در رابطه با دورانی میتوان یافت که به قول و ی(در زمان محمد ظاهر ظاه سنت ومدرنیته با هم در فضای آشتی در حرکت بودند و پهلوی هم به پیش میرفتند و کشور قدم بقدم راه ترقی می پیمود،...).
اعترافات وی د ر رابطه با روشنفکر را در نوشته های سایرین کمتر بر میخوریم زیرا سایرین اغلب تلاش کرده اند موضعگیریهای خودرا در زمان و مکان تبریه نمایند. اما نکته خیلی قابل توجه در مقاله (عمق فاجعه) فقدان عمق فاجعه است، سقوط جمبوریت[1]و احراز قدرت توسط طالبان به کمک غرب -آزاد، آغاز فاجعه است.
نکات مهم دیگر، راه های حل پیشنهادی برخی از روشنفکران است که یکی میخواهد (به صد سال عقب رفت و مشروطه نو را آغاز نهاد...) یا مشوره قانونی آقای سادات. هردو پیسشنهاد یک راه حل از گذشته اند، گویی این ذوات راه حلی نمیتوانستند بیاندیشند و به دندانهای اسپ برای تعیین سن آن مراجعه کرده اند. در حقیقت ما باید عصر روشنگری را در میان خود و در کشور خود آغاز نهیم.
باورمن در همان خطی قرار دارد که آقای پایمرد در پایان مقاله خود از تعدادی از روشنفکران نقل قول کرده است. باور من این استکه:
تاریخ ثابت کرده است که هرجامعه مانند وجود انسان دارای یک کله/ سر است جایی که مرکز تحلیل و تصمیگیری پنداشته میشود. جامعه رو شنفکری در هر جامعه ملی این حیثیت را دارد. این جامعه روشنفکری در واقعیت امر لوکوموتیف تاریخ است . زیرا جوامع در جهان بر اساس این جامعه روشنفکری هدایت میشوند و حتی کارگران را جامعه روشنکری آگاهی طبقاتی میبخشد و بسیج میسازد. اینها به کمک سایرین تاریخ را شکل میدهند. جامعه روشنفکری و ایلایتهای موجود در آن با جامعه ملی را بطه دارند و بدین گونه اینها هسته های تصمیمگیری را در جامعه روشنفکری تشکیل میدهند. این جامعه روشنفکری همان وظایفی را انجام میدهد که مغز آدمی در بدن آدمی انجام میدهد.
جامعه روشنفکری ما باید وارد یک مرحله رنسانس گردد. این جامعه قسمت اعظم راه را پیموده است و تنها کاری که باید انجام دهد بصورت مشخص عبارت اند از:
۱. نحوه اندیشه و عملکرد معمول را در خویشتن و در سازمانهای خویش به نحوه جدید اندیشه و عملکرد تغییر دهند. این کار در ظاهر امر ساده است اما تجارب ۲۰ سال گذشته نشان داده که تلاشها و نمایشات در این جهت ناکام بوده اند. نحوه اندیشه/ فکر و عملکرد جدید یا نوین این است که ما بیش از این بر اساس تعصبات فکری و گروپی نیاندیشیم و عمل نه نماییم. مثال مشخص : نباید همدیگر را به دلایل تمایلاتی مانند کارملی و خیبری یا پرچمی و خلقی، کمونیست و مسلمان از کار مشترک بی بهر ه سازیم یا به گر وپهای قومی و دینی تقسیم نماییم. سیاست بازی با هویت شکل دیگری از سیاست (تفرقه انداز و حکومت کن!) است.
۲. بیست سال گذشته نشان داد که روشنفکران ما تعدادی با ایلیتهای سیاسی مخالف و متضاد و ایلیتهای اقتصادی همدست اند و تعدادی به دلایلی همدیگر را نفی کرده اند و خلاصه در نتیجه نتوانسته اند صف واحدی را ایجاد و یک بدیل ملی و سنگر ملی را بوجود آورند. این نیروها فراموش کرده اند که سیاست چه داخلی یا خارجی ، منطقوی یا بین المللی دارای یک واحد دادو ستد است: یعنی زور و توانایی در اشکال مختلف آن.در عرصه ملی هرکه بتواند اعمال فشار نماید حکومتها باید به وی گوش دهد یا وی ر ا نادیده نگیرد.
ما از این مفاهیم زیبای عقلانیت، انسانیت و همبستگی در بیست سال گذشته زیاد گفتیم، نوشتیم و خواندیم اما اثری هم از آنها ندیدیم. آنچه را تا حال در نتیجه مساعی انجام شده در بیست سال گذشته دیده ایم در چهارچوب تعصبات فکری و گروپی اند.
انکشاف وحشتناک و عقبروانه در این بیست سال گذشته در مسیر نابودی ملت واحد سیر کرده است. از یکسو تلاشها برای اتحاد سیاسی احزاب و سازمانها صورت گرفته و به موازات آن تعصبات فکری و قومی شدت یافته و حتی مبارزان کار کشته که از تیوری انقلابی مارکسیم -لینینیزم سخن میگویند امروز سینه ملت واحد را در لباس دکتور جر اح میخواهند بدرد.
آنچه از مصیبتها تاکنون در نصیب ما شده اند نتیجه بی اتفاقی ما است که نتوانستیه ایم با و صف اختلافات و تفاوتها در خطوط کلی ملی دارای سنگر ملی واحد و بحیث یک سازمان سیاسی در سیستم انارشیک بین المللی باهم متحد باشیم.
در حالیکه ما خود را بلاکها یا خشت های مستقل میدانیم بدون سمنت نمیتوانیم اگر خشت خامیم یا پخته و یا پاره های بزرگ سنگ با هم وصل گردیم. این سمنت اجتماعی چیز دیگری نمیتواند به غیر از اهداف مشترک ملی باشند. و هر خشت خام یا بخته میتواند علیه دیگری به کار برده شود. پایان
[1]یک جشن بزرگ ، یک برنامه مختلط طولانی،محقل عیش و نوش و مستی غیر قابل کنترول، کمپاین ملی یا بین المللی جوانان څارندوی
را گویند و از آنجاییکه در ۲۰ سال جمهوریت حالت چنان بود ، آن را جمبوریت ساختم.