دکتر حمیدالله مفید
نگاهی به جستاری (( برداشت فردوسی از تاریخ )) نشر شده در تیلگرام استاد فرازنده و برازنده سخن جناب دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
بر گرفته از ( شط شیرین پر شوکت منتخبی از آثار زنده یاد استاد عباس زریاب خویی صص ۴۳۵-۴۳۲)
جستاری را که می خوانید ، نه نقد است و نه پاسخ ، بلکه گلایه یی است که در مورد نام ایران در این نگارش ارایه می گردد :
در تیلگرام استاد بزرگوار دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی چنین می خوانیم :
((برداشت فردوسی از تاریخ صورت حماسی دارد شکل حماسهء یک ملت :
جهان پهنه تاخت وتاز دلیران وگردنکشایان یک ملت است. این ملت در مرکز وقلب عالم جای داردواقوام وملل دیگر در حاشیه و کنار آن قرار دارند .ایران،محسود اقوام وملل دیگر است و همه به آن به نظر احترام وبزرگی می نگرند تاریخ اساسآ با کیومرث که نخستین شاه ایران و همه جهان است آغاز می شود .شکوه وعظمت تاریخ جهان همان شکوه وعظمت ایران است .))
دریک بخش دیگر این جستار می خوانیم :
((فرهنگ در سرزمینی به نام ایران با بیدار شدن کیومرث و هوشنگ و طهمورث و جمشید آغاز می شود این دوران کودکی آن است پس از گذاراندن یک سن دوره بحرانی به مرحله نوجوانی می رسد و فریدون وایرج ومنوچهر ظاهر می شوند پیلی از آن دوران جوانی وغرور و افتخار است که روزگار کاووس ، وکیخسرو ورستم است .
ظهور زردشت و کشتاسب دوره بلوغ عقلانی وکهولت وخردمندی فرا می رسد و این دوره عصر ساسانی و مخصوصآ دوره انوشیروان به اوج خود می رسد.))
تا فرجام این نگارش در هیچ جای از بلخ ، از رود آمو( داییتی ) واز جایگاه پیدایش گیومرث و از شاهان پیشدادی بلخی ، از سرزمین رستم ، از زابل ، از سمنگان و از هیچ دیار آن زمان وبلخیان نام برده نمی شود. تنها ایران است و آنهم ایران امروزی ؟
گلایه ما ایرانی های شرقی یا افغانستانی های امروزی از همینجا بر می خیزد. استادان بزرگواری که همه تاریخ حماسی بلخیان را به ایران امروزی بر می گردانند از دیگران چه گله !
اگرکمی با دلسوزی به تاریخ حماسی و به آثار فردوسی و نام سرزمین ایران در وندیداد بنگریم ،بدون تآمل ودرنگی در می یابیم که هدف فردوسی و هدف از ایرانمویچه نه ایران امروزی نی بلکه ایران دیروزی بود ، ایرانی که به یک قمار شاهانه میان دو شاه ایرانخواه و افغانخواه نام ایران را افغانستان باخت و ایران برد . شاهانی چون امیر عدالرحمان خان ، امیر امان الله خان ، نادر خان ودر فرجام ظاهر شاه از نام ایران گذشتند و نام افغانستان را که در تمام آثار تاریخی به یک ساحه کوچک بیرون از افغانستان امروزی در وزیرستان جنوبی در میان کوه های سلیمان ( پاکستان امروزی ) قرار داشت و مرکز آن مستنگ بود به سرزمین واقعی ایران گذاشتند و نام ایران را دو دسته بدون خواست مردم ایران واقعی به سرزمین فارس یا ایران امروزی ودیروزی تقدیم کردند .
در این میان گناه ما مردم ایران شرقی چیست ؟ که از تاریخ حماسی خود محروم گردیم و به نام افغان و افغانستان در جهان مشهور شویم
ایدون اجازه بدهید تا برای روشن شدن گلایه به نام واقعی ایران پرداخته شود :
استاد ژاله آموزگار در کتاب تاریخ اساطیری ایران صص ۴۰ تا ۴۶ چنین نگاشته است :
(( پس از بیهوشی اهریمن اورمزد آفرینش گیتی را آغاز می کند او از زمان بیکران زمان محدود یا کرامند را می آفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد وسپس آفرینش را به حرکت می آورد او در یک سال ودر شش نوبت پیش نمونه های شش پدیده اصلی آفرینش را می آفریند که عبارتند از آسمان ، آب ، زمین ،گیاه ،جانوران و انسان .))
در یک بخش دیگر جستار بانو ژاله آموزگار آمده است :
((پیش نمونه چهارپایان گاو ((ایوداد )) یا ((ایوکداد)) به معنی یکتا آفریده است که در کنار راست رودخانه وه دايیتی در ایرانویچ یا ایران ویز آفریده می شود .
پیش نمونه انسان گیومرث است که به معنی (زنده میرا) است موجودی است درخشان مانند خورشید که بالایش به اندازه چهار نای است و پهنایش به اندازه بالایش او در کنار چپ رودخانه داییتی افریده می شود .. ))
در دیدگاه استاد بانو ژاله آموزگار نیز نامی از بلخ و رود آمو برده نشده است
ایدون بنگریم که رودخانه دایتی در کجا است و این همه آفرینش در کنار چپ رود خانه دایتی( چگونه انجام شده است .
از دیدگاه مارکوارت نام قدیمی اوستا یی رودخانه آمو (دایتا یا دایتی ) بود که به نام اریانمویچه مستقلآ در اوستا ذکر شده است . ریشه این کلمه از (دات) به معنی عدل وقانون واین اشاره به قوانین اوستایی بوده که در جوار این رودخانه در بلهکه ( بلخ ) وجود داشته است. (۱)
این نام در پارتی دانتیک (دایتی) شده وبعضآ صفت (وانگویی) به ان افزود شده و آنگویی دیتا ویا واهی دیتا گفته شده است .
وبه گفتاورد پور داوود در کتب پارتی ویهروت هم آمده است.(۲)
آنچه را که بانو ژاله آموزگار در مورد رود داهیتی که همان رود خانه آمودریا است و طرف چپ آن شهر بلخ واقع شده است طفره رفته اند ، مارکوارت و استاد پور داوود بیان داشته اند .
پس تاریخ حماسی ایران ونام ایران وپادشاهان چون : گیومرث ، وهوشنگ و طهمورث وجمشید و زردشت ، و گشتاسب بلخی و همه و همه در بلخ که واقع در افغانستان امروزی اند رویداده اند ودردیدگاه فردوسی و اوستا بازتاب شده اند . آنچه که مربوط شاهان ساسانی می شود ، مساله جداگانه است که باید به زبان ، نام و آیین انها نگریست .
اما در مورد سرزمین ایران :
در اوستا بخش وندیدات بخش نخست آن که سر زمین های ایران در آن ذکر شده است از ۱۶ شهر آیرانمویچه به این گونه نام برده شده است، که بیشتر از دو ثلث آن را سرزمین های افغانستان امروزی می سازد
۱-آریانمویجو ( ساحات شمالی پامیر قسمت علیای سیردریا و آمو دریا .
۲- سغدیانا ( بخارا وماوراآ النهر)
۳-هریوه ( حوزه هرات)
۴-مورو ( حوزه مرغاب )
۵-بلهکه ( بخدی ، بلخ و نواحی آن )
۶-نیسانان ( نیسا ،میمنه)
۷-هراویتی ( حوزه ارغنداب )
۹۸-هیتومنت ( حوزه هیرمند) .
۹- ویکرته ( حوزه کابل)
۱۰- کخره ( ککرک غزنی)
.۱۱- اوروره ( روه حوزه پکتیا)
۱۲- ره گه ( راغ بدخشان)
۱۳- وارونا ( بامیان بند امیر)
۱۴- ختنا ( گرگان )
۱۵- رانگا ( ناحیه در چهاردهی غوربند دارای چشمه های مقدس نزد هندوان)
۱۶-. هپته هندو ( حوزه سند)
در کتیبه های باقیمانده از هخامنشان شهر های ایران چنین بر شمرده شده اند :
۱-هراکانیا ( گرگان )( ایران امروزی ) .۲- پارتیا( دره خراسان ) ( افغانستان امروزی) .۳- زرانکا ( زرنج ) ( افغانستان امروزی ) ۴- ایریا( هرات ) ( افغانستان امروزی) ۵- خوارزمیا( خوارزم ) ( نه ایران نه افغانستان ) ۶- بکتریانا ( بخدی ، بلخ ( افغانستان امروزی) .۷- سغدیانا( سغد) (نه افغانستان و نه ایران ) ۸- گنداهارا(( حوزه کابل وسند ( میان افغانستان و پاکستان) ۹- ستاگیدیا( هزاره جات ) ا(فغانستان امروزی). ۱۰-ماکا ( مکران و بلوچستان) ( میان افغانستان ، ایران و پاکستان) ۱۲- ساکا ( خاک های سکا ها سیستان امروزی ( افغانستان . ( ۳ )
نخستین بار در نیمه قرن سوم پیش از میلاد جغرافیه نویس و تاریخدان یونانی و کتابدار اسکندر به نام (آراتستینEratasthene). واژه ایرینه را منطبق به آب و خاک سرزمین افغانستان امروزی بکار برده است
سترابون از سال ۴۰ پیشاترسایی تا ۴۰ پسا ترسایی حدود و مرز ایران را به شمول باختر وسغد چنین ذکر می کند :
سرحد شرقی ایرانیه رود اندوس (سند) و حد جنوبی آن اوقیانوس هند از دهانه اندوس تا خلیج فارس است قسمت غربی آن را خط فرضی از بندر بحر خزر (دروازه کسپین) تا کرمانیان معین می کند . جای دیگری آن را خطی گفته است که پارتیا را از (مدیا) و کرمان را از (فارس) وپارتاگنه ( اصفهان) جدا می سازد مرز شمالی آن همان کوه های پاراپامیزوس است که ادامه آن شمال هند را می سازد (۴)
بارتولد سرحد ایران را به قرار ذیل داده است :
در شرق هند ، در شمال هندوکش و سلسله های جبالی که در غرب آن واقع است ودر جنوب آن اقیانوس هند سرحد غربی از دروازه خزر یعنی از معبر کوهستانی واقع شمال تهران شروع شده وخطی پارت را از مدی و کارمانیا ( کرمان) را از پرسید( فارس) جدا می کرده امتداد داشته است.( ۵)
واما دیدگاه فردوسی شاعر شهیر جهان در نامه ( پیران سپهسالار تورانی به گودرز ( سپهسالار ایرانی) که در آن شهر های ایران ذکر شده است ،
هزاران شهر کز مرز ایران نهی
بگو تا کنم آن زترکان تهی
از ایران به کوه اندر آید نخست
در غرچه گان از بر و بوم بست ،
دگر تالقان شهر تا فاریاب
همیدون در بلخ تا اندراب
دگر پنجهیر و در با میان
سر مرز ایران و جای کیان .
دگر گوزگانان فرخنده جای
نهادست نامش جهان کدخدای
دگر مولیان تا در بدخشان
همین است از این پادشاهی نشان
فروتر دگر دشت آموی وزم
که با شهر ختلان برآید بزم
چه شگنان وز ترمز و ویسه گرد
بخارا وشهری که هستش به گرد.
همیدون برو تا در سغد نیز
نجوید کس آن پادشاهی به چیز
وزان سو که شد رستم گرد سوز
سپارم بدو کشور نیمروز .
زکوه و ز هامون بخواهم سپاه
سوی باختر برگشایم راه
بپردازم این تا در هندوان
نداریم تاریک ازاین پس روان
زکشمیر وز کابل و قندهار
شمارا بود آنهمه زین شمار
وزان سو که لهراسپ شد جنگجوی
الانان و غر در سپارم بدوی.
پیداست که در این سروده فردوسی از شهر های ایران به اینگونه ونام می برد ( غرچه ، بر و بوم ، ، بست ، تالقان ، فاریاب ، بلخ ، اندراب ، پنجهیر یا پنجشیر ، بامیان ، گوزگان ، بدخشان ، دشت آموی ، شگنان ، نیمروز ، هامون ، باختر ، کابل و قندهار همه در افغانستان امروی قرار دارند ، بجز : مولیان ، ختلان ویسه گرد ، بخارا ، سغد کشمیر الانان خارج از افغانستان امروزی اند )
جالب است فردوسی در سروده ای دیگر چنین می گوید :
شهنشاه ایران وزابلستان
زقنوج تا مرز کابلستان .
یا درمورد مازندران که مربوط ایران نبود فردوسی چنین می گوید :
بگویش که آمد به مازندران
به غارت ز ایران سپاه گران . ( یعنی مازندران به گفتاورد فردوسی جز ایران نبود.)
یا:
چو دارا از ایران به کرمان رسید
دو بر از بزرگان لشکر ندید ( کرمان جز ایران نبود )
ایدون نام ایران در سروده ها و آثار پیشینیان که مقصود آن افغانستان امروزی بوده است :
فرخی سیستانی سلطان محمود غزنوی را پادشاه ایران و مردم سرزمین او را ملت ایران خوانده است :
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت ایران .
عنصری شاعر دوره غزنوی ( متوفی ۴۳۲ ه) در وصف سلطان محود غزنوی گوید :
حصار و نعمت از آن لشکر قوی بستند
به یک چهار یک از روز خسرو ایران .
فرخی در وصف محمود غزنوی گوید :
سر شهریار ایران زمین
که ایران بدو گشت تازه جوان .
فردوسی در مورد محمود غزنوی گوید :
به ایران همه خوبی از داد اوست
جهان شادمان از دل شاد اوست
یا :
به نام جهاندار محمود شاه
ابوالقاسم آن فردیهیم و گاه
خداوند ایران ونیران وهند
زفررش جهان شد چو روی پرند.
شاعر طوسی احمد شاه درانی را پادشاه ایران خطاب می کند :
خداوند دولت بر ایرانیان
در درج اقبال درانیان
یا شهاب ترشیزی شاه درانی تیمور شاه را پادشاه ایران نامیده است :
ملک ایران گشت ویران چون دل آشفته گان
ایدریغا تاجدار کشور ایران کجاست .
رنه گروسه شرقشناس فرانسوی می نویسد: در فلات ایران دو دولت متمایز تشکیل شده ، که هردو فرهنگ مشترک دارند … این دو کشور عبارتند از ایران فعلی که در زبانهای خارجی ( پرس) می نامند ودر مغرب فلات واقع است و افغانستان که در مشرق آن قرار گرفته ( ۶)
در میانه های سده هژدهم نام افغانستان از سوی استوارت الفنستن به نام افغانستان یاد شد و از آن زمان تا آغازین سده نزدهم یعنی در دوره دولت یعقوب خان ، سپس عبدالرحمان خان نام کشور نخست دولت افغانیه و در دوره شاهی امیر امان الله خان به نام کشور افغانستان نامیده شد.
ایدون تقصیر ما چیست که تاریخ باستانی کشور ما را شاهان سبکسر و بی بندوبار و کم معرفت ما تغییر دادند ، شما نباید تاریخ مشترک مارا یکجانبه در اختیار خود بگیرید و ما را از این نام پر افتخار تاریخی ما بزداید.
بادرود ومهر
دکتر حمیدالله مفید.
سرچشمه ها :
۱--مارکوارت (ترجمه منشی زاده تهران ۱۳۶۷ ص.۴۱)
۲- (ج۱ یسنا)
۳-( آریانا دایره المعارف ج۳ ص ۲۲۹ و ج۱ ص ۲۵۱ )
۴- (H.H Bellew An inquiry in to the ethnography of Afghanistan London 1891 P.3
۵-( سترابو جغرافیایی سترابون واریانا ترجمه دکتر نجیب الله توروایانا کابل انجمن تاریخ ۱۸۳ جلد اول کتاب دوم فصل نهم ص ۰ ).
۶- ( دکتر افشاری یزدی. ( افغان نامه جلد اول تهران ۱۳۵۹ ص ۲۶۵)