عبدالوکیل کوچی
موج رستاخیز
زمین را سوختند ای موج رستاخیز با ران شو
برآ از قلهءآفاق خورشید بهاران شو
هوای دیگری میخواهد این او ضاع بی سامان
زبون کن لشکر شب را نسیم صبحگا هان شو
غریوتازه بر پا کن وزین بنبستها بگذر
بهم شو قطره قطره موج دریای خرو شان شو
فر و رفتن به گرداب بلا هنگامه عشق است
اگرپا بند عشق استی حریف موج وتو فان شو
طلسم دیو را بشکن ، سرآید ظلمت شب ها
چراغ روشن تاریخ اجداد ونیا کان شو
در آنجایی که حق پا مال وآزادی بود در بند
فروغ راه آزادی وحق خواهی واحسان شو
تن بیمار میهن خسته و محتاج در مان است
بروی زخم مرهم کنبرای درد درمان شو
علاج درد هجران با شعار و شکوه نتوان کرد
به ملاک عمل ، نوش و نوای این نیستان شو
نجات مردمان در همدلی و وحدت ویاریست
به پا کن جنبش و حماسه پیشآهنگ دوران شو
در ین آشفته با زار سیاست ها مکن بیداد
زجا بر خیز اگر خواهی رفیق داد خواهان شو
اصول کارهمسویی زخودبگذشتن است ای دل
فدای ملت هردم شهید و قهر ما نان شو
جهان کهنه را بگذاربا جنگ وجدل هایش
جهان نو به پا کن مشعل ره جوا نان شو
جهان علم مشحون از هزاران آفرینش ها ست
برآ از قعر ظلمت ، افتخار عصر کیهان شو
زمین راسوختند ،امابه عمقش ریشه هاباقیست
بزر کن دانهء همبستگی ، همرزم دهقان شو
که سوختنها سرآغازیست رویشهای دیگررا
بیا ای با غبان آینده ساز این گلستان شو
عبدالو کیل کوچی
شمیم عشق
ببین که چرخ فلک با نهیب بی پایان
«ستا ره میکشد ، آفتا ب می روید »
فروغ جلوه ء هستی نمی شود خاموش
غروب می رود و ماهتاب می روید
اگر به کینه لگد مال می کند گل را
ولی زرگ رگ گل عطرناب می روید
به خشم زیر و زبر میکنند گلشن را
مگربه هر وجب آن گلاب می روید
به باغ می شکند قامت صنوبر وکاج
به راغ سروروان بی حساب می روید
به تند باد حوادث بدشت و کو هساران
همای میکشد آنجا عقاب می روید
سرود زندگی هرگز نمی شود ساکت
شمیم عشق درین پیچ وتاب می روید
هنوزریشه درآب است و باغ پا برجا
ثمرزفطرت این خاک وآب می روید
دمیکه کنده شودریشه های کینه وجنگ
نهال صلح به رنگ شباب می روید
خزان سرد سر آید ، شود بهار امید
درخت بار ور ا نقلاب می روید
عبدالو کیل کوچی