ســید مقصـود برهان

 

به یاد بودای با شکوه بامیان


بیست و دو سال قبل از امروز یعنی 19 حوت 1379 خورشیدی که مصادف  به 9 مارچ 2001 میلادی-  پیکره های باشکوه بودا در بامیان توسط کوردلان بی خبر- سیه کاران بی بصیرت، دشمنان مردم و فرهنگ و جهالت پیشه گان اجیرشده پاکستان بخاک یکسان شد. طالبان اجیرشده بیخرد با افکارآماسیده قرون وسطایی و دیوبندی بخاطرصحه گذاری به بیخبری شان از علم، دانش، فرهنگ، تاریخ، هنر و ثقافت، و خوش خدمتی به باداران پاکستانی وعرب خویش با برگردن انداختن طوق لعنت بردگی وغلامی بیگانه - پیکره های تاریخی و زیبای بامیان را در حالی  بخاک یکسان نمودند، تا مگر برای خود لفب بت شکن را کمایی کنند، درحالیکه با این عمل ننگین و نابخشودنی لکه سیاه بدنامی تا ابد برجبین شان حک گردید.


حال لازم میدانم تا سوابق تاریخی این پیکره های بامیان را بازگو بدارم.

پیکره های بودا در عصر کوشانیان مخصوصاً  زمانی که امپراتور بزرگ کوشانی یا کنشکای کبیر در سال 120 میلادی قدرت را در سرزمین آریانای کهن بدست گرفت -  پایتخت امپراتوری خود را از شمال هندوکوه (هندوکش؟) به جنوب منتقل، بگرام را پایتخت تابستانی و پشاور را پایتخت زمستانی خود تعین کرد. مجسمه ها توسط پیکر تراشان زبده عصر به همکاری معماران در دو رواق در بدنه صخره کوه تراشیده و ساخته شدند. کنشکای کبیر که مدت چهل سال امپراتور- امپراتوری بزرگ و با قدرت آریانای کبیر بود، کشورش را در مسیر راه ابریشم و پایتخت هایش را در مسیر شاخه جنوبی راه ابرایشم قرار داد. که مالتجاره از آن طریق به شرقمیانه، یونان، روم و سایر کشور های اروپایی و همچنان شبه قاره هند انتقال میافت. چنانچه همین اکنون از بگرام و نواحی همجوار آن آثار زیاد تاریخی  بدست آمده و بدست میآید که مصداق این ادعاست. بطور مثال در دره زیبای توپدره ولایت پروان استوپه یی موجود است که کمتر کسی در باره آن چیزی میداند. نظر به حفریاتی که در ساحه نزدیک به این استوپه اخیراً صورت گرفت، ساختمان های زیبایی از زیر خاک بدر آمد که هنوز هم حفریات در آنجا جریان دارد. چنانچه چندی قبل یکی از راپورتران یوتوب برنامه جالبی از آنجا ثبت و نشرکرد.

پیکره های بامیان بنام  صلصال 53 متر و شهمامه 38 متر ارتفاع و از سنگ ساخته شده بودند، این پیکره  ها در دل کوه، در رواق ها تراشیده  و ساخته شده بودند. بنا به اسناد بدست آمده کار ساختمان و پیکر تراشی بودای مذکور در اوائل سده سوم میلادی شروع و بعد از دو صد سال در قرن پنجم میلادی به پایان رسید. البته که کار زینه های داخلی و سمچ های بودای 53 متره تا قرن هفتم میلادی تحت ساختمان بود.

ساختمانهای شهر بامیان با حمله و یورش اعراب در قرن هفتم میلادی منهدم و به تعدادی از مجسمه ها نیز آسیب رسید. شهر ضحاک درنزدیکی بامیان نیز از حمله مذکور در امان نماند. اما همزمان شهر جدیدی بعد از آمدن اسلام در بامیان ساخته شد که بطرف جنوب شرق مجسمه ها واقع گردیده است. بعد ها شهر مذکور بنا به ازدحام و شگوفایی تجارت بنام شهر غلغله مسمی گردید. شهر مذکور تا قرن سیزدهم میلادی مرکز اداره و کانون فرهنگ اسلامی درمنطقه بود. که در اثر حملات وحشتگرانه چینگیزخان مغول تخریب گردید. اما با وجود این مجسمه های بودا از تجاوز و حملات چنگیز خان مغول و تیمور لنگ جان سالم بدر بردند. با آنکه هردو مهاجم مذکور در تاریخ بشریت در قتل و غارت جایگاه خاص دارند. هرچند تیمور لنگ عالم دین بوده و در علوم متداول اسلامی آنعصر تبحر و همزمان حافظ قرآن بود، اما به بودای باشکوه بامیان ضرری وارد نکرد.

بودای بامیان بعد از ختم غائله چنگیز خان و تیمور لنگ چندین قرن نفس راحت کشیده و از حملات دشمنان در امان بودند. تا آنکه در قرن 18 میلادی مهاجم خونخوار دیگری بنام نادر افشار از سمت غرب سررسید. نادرافشار که سخت آدم مذهبی بود، دیدن پیکره های بامیان برایش خوشایند نبود. بناً صلصال مجسمه بزرگ مورد تنفر نادر قرارگرفته و گلوله های توپ را به طرف آن شلیک کرد. که در نتیجه صلصال بزرگ پاهای خود را از دست داد.

پیکره های  با شکوه بودا بازهم قرن دیگری نفس براحت کشیدند که اتفاقاً علیامخدره یی - نه از سرزمین دیگران بلکه از سرزمین خودش به بامیان قدم رنجه کرد و عریانی مجسمه برایش خوشآیند نیآمد. بناً دستور داد تا صلصال را طور ایستاده ختنه نمایند. بناً به امرامیردوست محمدخان قسمت پائینی بدنه صلصال را به گلوله توپ بستند- اما پیکره نیم جان بودا بازهم قرنی براحتی نفس کشید.

 اما عمر صلصال و شهمامه در قرن 21  وقتی به پایان رسید که ملای یک چشم – رهبرنامنهاد طالبان یا غلام حلقه بگوش استخبارات نظامی همسایه شرقی ( آی.اس.آی) قدرت سیاسی را در کشور ماتم زده افغانستان دردست گرفت. ملاعمر یک چشم که لیاقت چلی مسجد را هم نداشت،  به غلط خود را امیرالمومنین خوانده در حالیکه در اصل در نقش خبیث المسلمین حضور داشته و پیوسته وظیفه خصم المسلمین را علیه ملت مسلمان افغانستان به اجرا در میآورد؛ امر تخریب مجسمه های با شکوه بامیان را صادر و لکه سیاه وبدنامی تاریخ را به جبین اش حک و با تخریب مجسمه های مذکور نفرین ابدی را بر خویش کمایی کرد. زهی خیال باطل و عقل کوتاه تر از ریش.

جالب است بدانید- وقتی این خبر بگوش حاکم نظامی پاکستان جنرال پرویزمشرف رسید. جنرال دوزخی نیز از خوشحالی در لباس نمی گنجید و خائینانه ادعا کرد که طالبان کار بزرگ وعجیبی را انجام دادند که قابل توصیف نیست. این در حالی بود که بقایای مجسمه های عظیم بودا به پاکستان منتقل و در آنجا به قیمت هنگفت بالای قاچاقبران خلافکار بین المللی به فروش رسانیده شد.

در پایان سروده زیبایی از شاعر خوش ذوق وطن (علیشاه احمدی عباب) که سالها قبل در سوگ نابودی بودای بامیان سروده بود. تقدیم دوستداران فرهنگ، ادب، تاریخ، ثقافت و هنر وطن عزیز میگردد.

 

پیـــــکر شـــــهیر شـــــــهر

ببین که شـــــهر باستان چه تارو مـــار میشود                     به هــــر نفس فضای او پر از غبار میشــــــود

فضــــــای شهر بامیان از آن رسید به  آسـمان                     کــــــه همنشین شده هاش گـــلوله بــار مــــیشود

زشرق و غرب در جهان رسد صدای نشکنان                     کــــــه سرزمیـــن ما تهی ز افتخــــار میشـــــود

دو پیـــکر شهیر شهر دو قصه گوی روی دهر                    بـــدست جــــهل سرنگون در ایــن بهار مـیشود

تمــــام استــــخوان خاک از آن بلرزه افتــــــــاد                    کـــــــه دشت و دامنش تهی ز شاهکار میـشــود

کنون که جنگل بزرگ نظاره میکند به گــــرگ                   گلو غـــــزاله اش بدشت چسان شــــکار مـیشود

فغان که هست و بود  ما به باد میرود عباب

ور از پشـــــت پــــرده ها چه آشکار میشود

 



 

 

 


بالا
 
بازگشت