سراج ادیب

صحبت های قدرتمند و احساس بر انگیز بانو آریانا سعید

در بر نامه ويژه روز زن در تلویزیون منو تو

بر گردان از صدا به تحریر : سراج ادیب

خبرنگار : امشب میزبان آریانا سعید خواننده پر آوازهء، ترانه سرا، فعال حقوق زنان و برنده جایزه  آزادی شوراي انتلانتیک هستیم، هنوز خاطره کنسرتی که این هنر مند محبوب افغانستان در سال ۲۰۱۷میلادی در کابل بمناسبت روز استقلال افغانستان و با حضور هزاران نفر برگزار کرد، زنده است ، اما افغانستان ۶ سال پیش هیچ شباهت و قباعتی با افغانستان امروز که یکبار دیگر زیر سلطه طالبان رفته نداشت. امشب آریا نا سعید پژواک صدای میلیونها زن افغانستان است از خودش دعوت میکنم که به تشریف بیارند !!

صحبت آریا نا سعید :

 سلام ! آریانا هستم و از سر زمینی می آیم که: زمانی از دامانش رابعهء(1) سر بلند کرد، مولانایی(2) در آن زاد و ابوعلی سینایی (3 ) از آن چون خورشید تابان در جهان درخشید.

من از سر زمینی می آیم که : زمانی مهد علم و هنر، منبع دانش و فرهنگ، مرجع قدرت و اقتدار بود.

من از سر زمینی میایم که : بخد و بخدی و بلخ  و تخارستانش (۴) زادگاهی یکی از دیرین ترین و شرین ترین زبانهای دنیاست زبان « فارسی – دری ».

من از سر زمینی می آیم که : در آغوش آن زرتشت (۵) رشد یافته است و بودا( ۶ ) در آن لم داده است، سر زمینی که زابلی( ۷ )  دارد و رستمی( ۸ ) داشت، سرزمینی که کابلی دارد و رودابهء(۹) داشت، سر زمینی که پامیری دارد لعل بدخشانی دارد، زمرد پنجشیری دارد، جلغوزهء خوستی دارد،، انگور شمالی دارد و انار قندهاری.

من از سر زمینی می آیم که : زمانی بیشترین قسمت های خراسان ( ۱۰) فرهنگی و تاریخی را در آغوش خود داشت. من از آریانای کهن، از باختر تاریخی از خراسان بزرگ دیروزی و اما از افغانستان خونین امروزی می آیم، از سرزمینی که اکنون تمام هویت و تاریخ اش را ریش و دستاری زیر نام« مذهب و جهاد » مصادره کرده است، پنجه های خونین عقاب استعمار بر، کت و شانه هایش چنگ انداخته است و دندانهای عفریت و عقب گرایی و بدویت تا مغز و استخوانش فرو رفته است و از قلب خونین اش کابل کابل، بلخ بلخ خون می گیرید.

من از سر زمینی می آیم که :امروز برخلاف گذشته اش رابعه بودن در آن جرم است، مولانا شدن در آن کفر.

من از سر زمینی می آیم که : امروز در آن شبکه های تروریستی و گروه های دهشت ووحشت همچون اشباح مرموز و هولناک بر مزار هویت و فرهنگ و داشته های مادی و معنوی چند هزار ساله اش می رقص اند.

من از جايي آمدم که : زمانی مصدر علم و دانش و فرهنگ و شعر و هنر بود، اما امروز برای همین داشته هایش محکوم به نابودی است ، محکوم به سکوت است و محکوم به شکنجه و ترور ووحشت. درست مثل خواهرش« ایران » ایرانی که دیروز او از منو ، من از او و ما از همدیگر بودیم، امروز نیز هرچند مرز های سیاسی میان مان کشیده شده است ولی هویت فرهنگی و تاریخی مشترک ما را بهم پیوند داده است و شادیها و درد های ما، ما را از همدیگر جدا نمی توان تجربه کرد .

بهر حال دلیلی که من امروز اینجا هستم موضوع و درد مشترکی است که خیلی از شما همزبانان نازنینم آنرا در آثار و کارهای من یافته اید، درد های که نام های متفاوتی دارند ولی مشترک است. این درد را، در کابل فرخنده مینامند و در تهران مهسا( ۱۱) در افغانستان آنرا رخشانه می نامند در ایران نکا (۱۲ ) و همینطور هزاران و ده ها هزار نام دیگری که ازهم متفاوت اند. ولی درد اند و آنهم درد مشترک.

من در چنین روزی و با استفاده از فرصت می خواهم بگویم : « بیاید از خون فرخنده ها و مهساها و  نیکاها به آسانی نگذریم، بیاید دختران مانرا در جاده های کابل و ایران تنها نگذاریم، چنین نسل ساده بدست نیامده است، دیو اندیشه و حکومتهای افراطی و دیکتاتور سالهای سال فرخنده ها و مهساها را بلعیده است. مهسا و فرخنده امروز فقط دو نام نیستند بلکه شیپور انقلابی اند که برای تمامی جهان اِتمامِ حُجَّت(اولتیماتوم ) کرده اند و در گوش نسل امروز و جهان امروز شیپور انقلاب و دگردیسی و دیگر اندیشی را به جهان به صدا در آورده اند. ما صد ها سال در کالبد فرخنده ها و مهساها به قتل رسیدیم، چند سال دیگر و برای چند بار دیگر میخواهید شاهد قتل خود در کالبد رخشانهء دیگر و یا نیکای دیگر باشید».

ای نسل رابعه ! ،

ای دختران یما !

ستون اقتدارهیچ دیکتاتوری پایدارنیست محکم بمانید که سحرنزدیک است. ممنون /

 

پیوند ها :

1)    رابعه بلخی ، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری قمری و ۹۱۴-۹۴۳میلادی استوی نخستین شاعر زن پارسی گوی است پدرش کعب قزداری، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بُست بود. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری باشد .

2)    مولانا ، یکی از بزرگترین حکما و عرفای جهان است که در سال 604 هجری قمری درشهربلخ کشور عزیز مان افغانستان تولد يافت، سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است . پدرمولانا « محمدبن حسين» خطيبي معروف به” بهاءالدين ولد” بلخي وملقب به سلطان‌العلماء و ازبزرگان صوفيه بود و علت مهاجرت “بهاءالدين ولد”، و بزرگاني مانند شيخ« نجم‌الدين رازي» به خارج از بلاد، را به نسبت اخباروحشت آور قتل‌عامها و نهب و غارت و تركتازي لشكريان مغول و تاتار در بلاد شرق وماوراءالنهر که بوده است میدانند كه مردم دور انديشي چون بهاءالدين را به ترك شهر و ديار خود واداشته است .   درسال672 مولانا دربستر بيماري افتاد و به تبي سوزان وخطر ناک دچار گشت و هر چه طبيبان به مداواي او كوشيدند و اكمل‌الدين و عضنفري كه از طبیبان معروف آن روزگاربودند به معالجت او سعي كردند، سودي نبخشيد تا اینکه در روزیكشنبه پنچم ماه جمادي‌الثانی سال672 هجری قمری مطابق 4 جدی 652 خورشیدی و 17 دسمبر 1273 میلادی روان پاكش از قالب تن بدرآمد و جان‌به‌جان آفرين تسليم كرد، اهل قونيه ازخرد وبزرگ درتشييع جنازه ‌او حاضرشدند و حتي عيسويان و يهوديان در ماتم او شيون و فغان مي‌كردند، شيخ صدرالدين قونوي برمولانا نماز خواند و سپس جنازه او را برگرفته و با تجليل بسيار در تربت مبارك بر سر گور پدرش” بهاءالدين ولد” به خاك سپردند. برای اطلاع بیشتر به این لینک سر بزنید www.ariaye.com/writer/adib69.html

3)     ابن سینا، حکیم، فیلسوف، طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که در جهان غرب به اسم( Avicenna) و با لقب" امیر پزشکان" شناخته شده است، ابن سینا در حدود ۳۷۰ ق در بخارا به دنیا آمد. پدرش از بلخ بود و در دوران فرمانروایی نوح بن منصور سامانی به بخارا رفت و در آن جا در یکی از مهم ترین قریه ها به نام خَرمَیثَن در دستگاه اداری بکار پرداخت. وی همسری از قریه ای  به نام اَفشَنَه زنی را به همسری گرفت و در آنجا اقامت گزید. ابن سینا در آن جا چشم به جهان گشود. ابن سینا در این مدت، تعدادی کتاب مهم نیز نوشت و حتی به ساختن رصدخانه پرداخت. اما این آرامش یرای او دائمی نبود؛ به دلیل آن که یک بار اصفهان در معرض حمله مسعود غزنوی یعنی فرزند سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و در این حمله بعضی از آثار مهم این حکیم بزرگ از میان رفت.ابن سینا که بعدها موثرترین چهره در علم و فلسفه جهان اسلامی شد و القابی مانند شیخ الرئیس، حجة الحق و شرف الملک به او دادند، از آغاز کودکی استعداد و شایستگی عجیبی در فرا گرفتن علوم مختلف داشت.

4)    نام بلخ در اوستا به شکل بخدی آمده که بلخ زیبا و دارای پرچم‌های بلند، جزء سرزمین‌های اهورامزدا آفریده‌است. در پارسی میانه به شکل بخل تلفظ می‌شده (و واژه پارسی دری «بلخ» نیز از همین واژه گرفته شده‌است) و بامیک صفت آن است؛ که به معنی درخشان و باشکوه است. بنابر عقیده پروفسور دارمستتر در زند اوستا ریشهٔ این کلمه بامیه است که به معنای درخشان است. شهر بَلخ (باختری یا شهر باختر یا باکترا یونانی باستان، که به نام زری‌اسپه نیز آمده‌است، از شهرهای مهم افغانستان که امروزه در فاصله ۲۰ کیلومتری از مزار شریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان واقع شده‌است. این شهر پایتخت دولت یونانی بلخ بود، بلخ از شروع تاریخ نخستین، مرکز باستانی بودیسم، اسلام و زرتشت و یکی از شهرهای مهم ولایت خراسان در گذشته بوده‌است.این شهر باستانی بیشتر به عنوان مرکز و پایتخت باکتریا یا تخارستان شناخته می‌شدمارکو پولو بلخ را به عنوان «شهری باشکوه و بزرگ» توصیف کرده‌است، اکنون از بلخ جز انبوهی از ویرانه‌ها، در حدود ۱۲ کیلومتری کناره راست رودخانه بلخ چیزی باقی نمانده‌است.

5)    زرتشت یا زردشت رهبر و اصلاح‌گر دینی، فیلسوف و شاعر بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را انتخاب کند. آموزه‌های او، هستهٔ اصلی مزدیسنا را تشکیل می‌دهد.زمان دقیق زندگی زرتشت، مشخص نیست، پژوهشگران جدید زمان زندگی او را حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌دانند. محل دقیق زندگی او نیز نامشخص است. در منابع از آذربایجان، سیستان و ری به عنوان زادگاه او یاد شده‌است، اما تعیین دقیق آن ساده نیست و به زعم غالب مورخان و باستان‌شناسان امروزی تنها روشن است که در شمال شرق ایران وقت  که خیلی وسعت بزرگی نسبت به ایران فعلی داشت زندگی می‌کرده‌است—به گمان عده‌ای از باستان‌شناسان و مورخان، جایی در محدوده تاجیکستان و افغانستان امروزی.مطالب موجود در منابع مزدایی دربارهٔ زرتشت، به دو گروه تاریخی و افسانه‌ای تقسیم می‌شوند. مطالب تاریخی شامل سروده‌های خود او، گاتاها، است که کهن‌ترین بخش اوستا را تشکیل می‌دهد. منابع افسانه‌ای که در طول تاریخ به مرور دربارهٔ او نوشته شده‌اند، از زرتشت تاریخی فاصلهٔ بسیاری گرفته‌اند. این نوشته‌ها، در بخش‌های متاخر اوستا و کتب پهلوی بازتاب داشته‌اند.در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک مأموریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. او با قدم‌های استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا می‌خواند. او در این سروده‌ها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباه‌کنندهٔ زندگی می‌بیند، بازمی‌دارد و به آن‌ها وعدهٔ پیروزی نیکان را می‌دهد.زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد؛ او می‌تواند انتخاب کند که در کنار نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است؛ در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادیِ گرویدن به نیروهای شر هم باشد.

6)    بودا(گوتاما بودا) ،بنیانگذار مذهب بودایی است بر پایه پژوهش‌هایی توسط راناجیت پال، بودا از شاهزادگان ایرانی تبار و معاصر مهاویرا بوده‌است آیین بودایی، چهارمین دین فراگیر جهان است؛ که بیش از ۵۰۰ میلیون نفر از جمعیت جهان از آن پیروی می‌کنند در حقیقت «بودا» یک لقب است به معنی فرد منورالفکر یا به عبارتی  فردی که درک بالایی دارد. از آنجای که افغانستان امروزی در روزگاران قديم در مسير جاده ابريشم قرار داشت و همچنين بخش هائي از سرزمين كنوني افغانستان، گهواره رشد آئين زردتشتي ومحل بالندگي و شكوفائي آئين بودائي بشمار مي رفت، آتشكده نوبهار بلخ در شمال افغانستان و تنديس هاي بزرگ بودا در ولایت بامیان و صدها مجسمه كوچك ديگر كه از نواحي بگرام، كاپيسا، جلال آباد، غزني، اطراف كابل، منطقه آبي خانم، طلاتپه ونواحي مختلف باميان، پنجشير و نورستان، توسط باستان شناسان و كاوشگران داخلي و خارجي كشف گرديده، نشان دهنده اين واقعيت است كه  سر زمین های آریا، خراسان و افغانستان كنوني، محل تلاقي فرهنگ ها و تمدن هاي بزرگ آسيائي بوده است كه آثار و نشانه هاي اين تمدن ها، از جمله مجسمه هاي بودا، سكه هاي قديمي، اكليل هاي گوهرنشان، شمشيرهاي سلاطين باستان، آلات و ادوات جنگي و نسخه هاي بسيار قديمي از كلام الله مجيد در افغانستان وجود داشت.

7)    زابل، را می توان شناخته‌شده‌ترین شهرستان استان سیستان و بلوچستان دانست  زابل زادگاه پهلوانان اساطیری ایران باستان همچون رسم سام و زال است و شهر پر اهمیتی در شاهنامه محسوب می‌شود. همین بعد به تنهایی سالانه گردشگران زیادی را راهی این شهرستان می‌کند. هرچند این شهرستان از بعد گردشگری دارای استعدادهای بالقوه دیگری نیز هست که متاسفانه کمبود امنیت از بالفعل شدن این استعدادها جلوگیری کرده است.

8)    رُسْتَمْ ،نام‌آورترین چهرهٔ اسطوره‌ای در شاهنامه و به تبع آن، مهم‌ترین چهرهٔ اسطوره‌ای ادبیات فارسی است. او فرزند زال و رودابه است و نبیره گرشاسپ و از راه گرشاسپ به جمشید می‌رسد؛ تبار مادری او به مهراب کابلی و ضحاک می‌رسد. وی اسبی به نام رَخش داشت که در تمام نبردها یار و یاور او بود. رستم و اسب او، رخش، سرانجام با دسیسه شغاد، برادر ناتنی رستم، کشته شدند. پس از شاهنامه، از رستم در فرامرزنامه (داستان فرامرز پسر رستم)، بانوگشسب ‌نامه (داستان بانوگشسب دختر رستم)، جهانگیرنامه (داستان جهانگیر پسر رستم) و برزونامه (داستان برزو پسر سهراب، فرزند زاده رستم) نیز استفاده شد.

9)    رودابه، دختر سیندخت و مهراب کابلی ، همچنین همسر زال و مادر رستم است. زال در گذری از مرز کابل، به رودابه علاقه‌مند شد و او را به همسری برگزید زال و رودابه از عاشق و معشوق‌های دنیای باستان هستند

10)                 خُراسان، بخشی از خراسان بزرگ و از دوران ساسانیان نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی خراسان است و نام آن از دوران ساسانیان در ایران مرسوم شد. پیش از این، در زمان هخامنشیان و اشکانیان، این ایالت، پارساوا (پارتاوا، پهلَو، Parthava، یا پرثو) نام داشت. ساسانیان قلمرو خود را به چهار بخش تقسیم کرده بودند که یکی از آن بخش‌ها خراسان به معنای «سرزمین خورشید» بود، قلمرو تاریخی خراسان شامل ولایات خراسان در ایران کنونی و بخش‌های عمده‌ای از افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده‌است. در مفهوم گسترده ‌تر ازبکستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم می‌توان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. برخی نویسندگان همچون علی شریعتی خراسان بزرگ را مهد سیاسی ایران و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری زبان و فرهنگ پارسی دانسته‌اند. خراسان سرزمینی است که از غرب از دامغان و سبزوار آغاز می‌شود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شده‌است. از جنوب، تا شمال سیستان و غزنی و از شمال، به بخارا می‌رسد. خراسان بزرگ شامل چهار بخش بوده‌است و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بوده‌است. هر کدام از این چهار بخش را یک رب یا ربع می‌نامیده‌اند عبارتند از : ( ربع ابر شهر مرکز نیشاپور – ربع مرو ربع هرات  دربرگیرندهٔ بادغیس و غور، بلخ بشمول شبرغان، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان و مرکز فرماندهی نواحی متذکره نیشا بور و زمانی هم بلخ بود.  ـ  ربع بلخ که شامل کهندژ  یا قندوز، سمنگان، بغلان بغولانگو، تخارستان و بدخشان می ‌شده‌است.

11)                  مهسا (ژینا) امینی ، دختر ۲۲ سالهٔ ایرانی بود که در ۲۲  سنبله (شهریور) ۱۴۰۱ پس از دستگیری از سوی گشت ارشاد در تهران، در اثر ضربات مأموران گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی نظام جمهوری اسلامی ایران دچار شکستگی جمجمه و مرگ مغزی شد. مهسا امینی سه روز بعد، در ۲۵ سنبله ۱۴۰۱، بر اثر شدت جراحات ناشی از ضربات وارده در بیمارستان کسری تهران درگذشت مرگ او موجب بروز واکنش‌ها و اعتراضات گسترده‌ای در نقاط مختلف ایران و جهان شد واکنش‌ها به کشته شدن او در شهرهای ایران و فضای مجازی سبب شد که هشتگ فارسی مهسا_امینی با گذر از مرز ۳۰۰ میلیون توییت و ری‌توییت ترند جهانی شود و رکورد جهانی تاریخ توییتر را بشکند، قتل او زمینه‌ ساز قیام گسترده‌ای علیه نظام جمهوری اسلامی شده‌است.

12)                 نیکا شاکرمی، یکی از معترضان نوجوان شرکت‌کننده در خیزش ۱۴۰۱ ایران بود که توسط نیروهای سرکوب‌گرجمهوری اسلامی شکنجه و به قتل رسید  بر اساس فیلم‌های ضبط شده در ۲۹سنبله ( شهریور)، شاکرمی بدون هیچ ترسی در خط مقدم اعتراضات حضور بسیار فعالی مانند روسری‌سوزان و شعاردادن داشته‌است. از این رو با شروع سرکوب، نیروهای امنیتی به‌طور جدی در همان شب به دنبال دستگیری او بوده‌اند. در آخرین تماس گفته بود ماموران در بلوار کشاورز تهران به دنبالش هستند و پس از آن مفقود شد. آخرین تصویر موجود از شاکرمی، نشان می‌دهد که او در حال مخفی‌شدن بین خود روها است تا مأموران نتوانند او را دستگیر کنند. به گفته شاهدان، مدت کمی پس از این لحظه، در نهایت دستگیر و در یک ون پلیس دیده می‌شود  پس از ۱۰ روز پیکر آسیب‌ دیده او در کهریزک توسط خانواده‌اش شناسایی شد. پیکر او توسط مأموران امنیتی دزدیده و مخفیانه به خاک سپرده شد .

 

 

 


بالا
 
بازگشت