الحاج عبدالواحد سيدی
تذکر دوستانه
دوستی دارم که در پنجاه واندی سال با هم زندگی کردیم شاد و غم روزگار را بسر بر
دیم ولی در کهن سالی از هم خیلی دور شدیم. من میخواستم برای فرهنگ عالی زبان ما
که زبان نیاکان ما از هزاران سال قبل در نشیب وفراز زمان با همگنان ما و در بین
شان بوده حرف و صحبتی داشته باشم و نوشتۀ و سطری روی هم در این برگه فراهم سازم
که همان دوستم از پاریس زنگ زد و شکایت اولش پیش از سلام این بود که ما در وطن
خود دکتران و پروفیسوران زبان و فرهنگ داشته ایم که حالا در اروپا و امریکا و
کانادا واسترالیا سر می جنبانند و محافل ادبی بپا می کنند و دارای اتحادیه هایی
نیزمیباشند در مورد غنا مند سازی فرهنگ ما حرفهایی می زنند و پیشناد هایی مطرح
می کنند، اما وقتی محفل حتم می شود ما حصل آن نیز خاتمه می یابد
.
به همین مناسبت میخواهم کمی عمیق تر فکرم را تراوش دهم اگر بتوانم موضوعی را که
در تۀ ضمیرم است به قلم آورده بتوانم:
قسمیکه دیده می شود دیگر،از قهرمانهای پاک و بی آلایش،از مظاهر انسانیت و جوانمردی مردمان گذشته مان،در مفکرین و نویسنده های امروزی نشانی کمتر بنظر می رسد،اگر اتفاقاً نویسنده ای نیز بر وصف حال مردی بزرگ که در گذشته انسانهای آن منطقه خیلی مفید بوده مبادرت ورزد، مثلاً اگر اعلیحضرت محمد ظاهر شاه که چهل سال پادشاه افغانستان بود و یا از محمود طرزی و یا عبدالهادی داوی ویا از بیتاب و قاری ملک الشعرا خلیل الله خلیلی،شایق جمال و اشقری وسایر دست اندر کاران نظام فرهنگی قرن بیستم افغانستان یاد کنند و از آثار مورخینی مانند امیر عبدالرحمن خان ، کاتب هزاره ، عبدالحی حبیبی ،کهزاد ،میر غلام محمد غبار.صد های دیگر یاد کنند،آنگاه با شیوه روانکاوی،بازاری و منحطی با پرده دری های آلوده جنسی خود،آنچنان وی را به نکبت می کشند که او را در نهایت در ردیف قهرمانان دیوانه قرار میدهند چنانچه اگر ما قلم بدست گرفته و میخواهیم مثلاً سرگذشت ظاهر شاه را بنویسیم ملاحظه خواهد شد که تا کدام اندازه خواننده زیر تاثیر دکترین صهیونیزم ،ظاهر شاه را با ان همه مدیریت وامنیتی که در ظرف چهل سال قایم نموده بود و اساس وارکان یک دولت عالی را با پیشرفتهای محیر العقول در آن عصر که کمتر همسایه ما دارای آن سجایا بودند ، حتی بسیاری ها او را، از مکارم اخلاقی دور دانسته و خودش و خانواده اش را به فحشا و گسترش خوش باشی نسبت داده اند.همچنان دیده می شود که اولیای خدا را با آنهمه همت بلندی که در تربیت ضمایر اخلاقی مسلمانان در چوکات عرفان اسلامی و طریقت محمدی ، مانند خاندان مجدد الف ثانی نسبت های نا روا و دور از واقعیت را با آنها ضمیمه ساخته و در نتیجه رهبر انها نور المشایخ را شهید ساخته اند.
چه میتوانیم کرد،چون مردمان ما که حالا شور بختانه در همه جهان پخش شده اند،ودر مقاطع ای که زندگی می نمایند آشامیدن آب رود خانه دانیوب و یا مسی سپی و میسوری ویا راین، جای آب آمو دریا و رود خانه بلخاب و هریرود و کوکچه و پنجشیر را گرفته،چنانیکه در چند صباح قبل مردمانیکه در بخارا زندگی می کردند و از آب سر دریا و آمو دریا می آشامیدند، همان کفایت می کرد که فکر کند ،کلیه علوم منقول و معقول در مغزش جای گزین گشته،مانند کسانیکه چند صباحی به بغداد و کوفه می رفتند و در شام از آب دجله و فرات که فکر می کردند سرچشمه آن از جنت است می آشامیدند وقتی بوطن بر گشت می گشتند سلۀ بزرگتر از دیگران به سر می کردند و خود را عالم و متبحر میدانستند،امروز هم کس که به اروپا ویا امریکا قدم نهاده و تیتر داکرا ویا لیسانس و مافوق آن را که صحت وثقم هیچ یک آن هم معلوم نیست ،در دست دارد کافی است که حال و هوای جهان را به ضعم خود شان تغییر دهند.حال که این آقایون سند تحصیلی اروپا را در دست دارند،اگر از حل مطلب ساده ای هم عاجز باشند کافیست که آقا سند داکتری در دست دارد که بواسطه آن مختار است که کلیه اعمال زشت اروپائیان و یا امریکاییان را که در طول بیش از دو دهه در کشور ما دامنگیر عارف و عامی شده است را نیکو جلوه دهند و این ملت هم باید شکر نمایند که دارای همچو شخصیت ها در سراسر جهان بهتر از فارابی ، و ابن سینا و دقیقی وجامی و مولوی و اسماعیل بخارایی (صاحب صحاح بخاری) و زمخشری و سنایی وهزار ها نوابغی که از همان مکتب خانه های قدیم ظهور کرده اند که تا هنوز باعث افتخارخطۀ ما در دنیای متمدن امروز ما هستند ، نتوانسته اند بوجود بیاورند، هیچکدام اینها مبتدع فکر بدیعی نشده اند . اگر کسانی مانند سید افغانی و یا صدیق افغان و صد های دیگر،در جامعه عرض اندام کرده اند آنها را به دیوانه گی ویاوه سرایی متهم کرده اند.اگر به تاریخ دیرینه شناسی این مرز و بوم توجه شد در ساحۀ جغرافیایی ای که قرار داریم نظر به آثار مکشوفه هده ، و ماورای آمو و مندیگک و بست و زمین داور و هرات وبامیان و غرجستان و غور و صد ها جای دیگر که به جغرافیای فعلی افغانستان تطابق دارد به رغم اینکه نود و پنج فیصد آثار دیرینه شناسی از اثر نا آرامی های چهل سال اخیر کشف ناشده مانده با آنهم از آثاری که در موزیم ها موجود است این سرزمین از شروع حیات انسانها در خط تمدنی ای قرار داشته اند که نمونه های بارز آن را میتوان در بلخ و کناره های هژده نهر بلخ و یا به روایت تاریخ سیستان در آنجا، ملاحظه نمود.
با ایمانی که من وکلیه دانشمندان و استادان ما داشته اند ،مرحوم احمد علی کهزاد مرد متبحر فاضل و تاریخ شناسی بود که اکثر زوایای تاریک این خطه را روشن نموده است.عبدالحی حبیبی برغم اینکه بعضی آثارش در ترازو قرار دارد ، شخصیت فخیمی بوده است که تاریخ افغانستان قبل و بعد از اسلام را به طریقه درست نگارش داده و ما را در زوایای پستی ها و بلندی های تاریخ قرار داده ودارای آثار برجسته زیادی بوده اند. میر غلام محمد غبار را باوجودیکه تاپۀ کمونستی به آن شخص والا زده اند من یک مسلمان صادقی یافته ام که در تاریخ دوجلدی اش «افغانستان در مسی تاریخ»،موضوعی را که به سلیقه خود و دور از حقایق باشد نگنجانده ،و بنظرهم نمی رسد.همچنان خدمات محمد صدیق فرهنگ در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» قابل وصف است. جادارد که از پژوهشگران و استادانی که در اکادمی علوم افغانستان مصروف پژوهش های علمی بودن اند با سپاس یاد شود. کمی دور تر "کاتب هزاره" در دورانی تاریخ این کشور را نوشت که با قلم چوبی و نی در زیر روشنی کمرنگ چراغهای فتیله یی در حالیکه منابع معتبر کم تر در دست رسش قرار داشت سراج التواریخ را نوشت که از نفایس روزگار ما محسوب می شود.
همه اینهایی که در تاریخ وفرهنگ افغانستان وجود داشته اند مردان متبحر وفاضل و محقق بوده اند،ولی این خوشبینی دلیل این نمی شود که از چنین فرد دانشمندی انتظار آن را داشت که در امور میخانیکی و هوا پیمایی هم متبحر باشند واز همین سبب در نزد اهل علم امروز آنها قدیمی و افکار شان نیز غیر مفید تلقی شده است . نتیجه این شد که ما خود و شخصیت واقعی و جایگاه خود را فراموش کنیم . از علوم دینی و دنیوی بی بهره بمانیم و درحل این نقیصه هیچگونه توجه ی نداشته باشیم .
نتیجه چه می شود ؟
بیماری های روانی، جنگ و ارعاب و آدمکشی و بی نظمی در جامعه و بسته بودن دارالعلم ها دانشگاه ها و مدرسه ها. چرا که اگر واقعاً دانشمندان ما در فن زندگی کار آزموده می بودند ما امرز گرفتار گرسنگی ، مرض و جهل و نادانی نمی شدیم در بیست سال گذشته در بازار کار پول و سرمایه ما به جیب کار گران حرفه ای همسایه ها نمی افتاد والبته این در حالتی بوقوع پیوسته است که ما دارای هزاران باب لیسه های عالی بودیم اما وقتی این جوانان از این مکاتب مسلح با علوم عصر فارغ می شدند، بد بختانه که از فنون عصر بی بهره میبودند و هیچ کس از اراکین قدرت مند گذشته نخواست در ظرف بیست سال حکمرانی امریکائیان در این ملک این نقیصه را رفع نماید .
در مبحث آینده زنده گی و پیش آمد های ضروری مردمآنرا با توانایی ها و عدم آن از آغاز سده بیستم تا ختم آن را در ترازو می سنجیم.