رضا عطایی (کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
مشخصات کتاب:
عنوان: داستان کوتاه در افغانستان
گردآوری و تألیف: محمدحسین محمدی
ناشر: انتشارات تاک
چاپ اول، ۱۳۹۸ش، کابل
بررسی و معرفی کتابهای حوزه ادبیات، از یک سو تبحر و تخصص خاص خود را میطلبد که از بضاعت این قلم خارج است و از سویی چنین مقصودی از آغاز مد نظرمان در حوزه کتابشناسی افغانستانشناسی در سایت کلکین نبوده است. اما ویژگیهایی از کتاب حاضر سبب شد تا به معرفی و بررسی آن نیز پرداخته شود.
گذشته از اینکه ادبیات، به خصوص حوزه داستان، با لطایف و ظرایفی بازگوکنندهی تحولات اجتماعی_سیاسی جامعه و کشور میباشد که با تکیه بر آن، بهتر میتوان به فهم و شناخت از افغانستان رسید؛ محمدحسین محمدی در صد صفحه نخست “داستان کوتاه در افغانستان” (صص ۱۵_ ۱۲۲) در حد یک اثر مستقل تالیفی_تحلیلی، تحولات یکصد ساله اخیر داستان و داستاننویسی را در افغانستان بررسی نموده است که در بخش بعدی یادداشت بدان خواهیم پرداخت.
محمدحسین محمدی در آغاز کتاب (بخش اشاره)، در اینباره چنین توضیح میدهد:
«چاپ نخست این کتاب با نام “امضاها”، در زمستان سال ۱۳۹۰ش در دو جلد منتشر شد. اما پس از هفت سال و در صدمین سال داستاننویسی کشور، با دست یافتن به منابع دست اولتری، مقدمهی کتاب را تکمیل کردهام و حجم آن نیز بیش از دو برابر شده است. در مقدمه هدفم نشان دادن سرگذشت داستان کوتاه در افغانستان بوده است. در بخشهای نخست مقدمه، که خود کتابی است کوچک، از آنجا که بسیاری از متنها در دسترس همه نیست، مفصلتر به داستانها و سیر داستان کوتاه در کشور پرداختهام و هر چه به امروز نزدیک شدهام، از آن تفصیل و نمونهها کاسته شده است. چون اصل منابع در دسترس است و خواننده میتواند به اصل آثار مراجعه کند.» (ص ۱۲)
محمدحسین محمدی که خود از زمره نویسندگان و داستاننویسان موفق معاصر افغانستان محسوب میشود، در این اثر بعد از معرفی و بیوگرافی یکصفحهای از هر نویسنده، با توجه به ملاک و معیاری که در مقدمه توضیح میدهد یک نمونه از داستان نویسنده را میآورد. در مجموع در این کتاب از ۵۴ داستاننویس سرشناس و مطرح افغانستان به ترتیب تاریخی، یک نمونه داستان آمده است.
با توضیحی که ذکر شد، این کتاب را میتوان به عنوان یک کتاب مرجع یا کتابی اولیهای برای کسانی که علاقمند به مطالعه داستاننویسی و داستاننویسان افغانستان هستند به شمار آورد که با مراجعه به آن، بتوانند در این زمینه مطالعات خویش را پیش ببرند.
در ادامه توضیح قبلی محمدحسین محمدی از مقدمه کتاب که آن را بالاتر آوردیم، توضیح زیر، فضای کلی کتاب را بهتر ترسیم مینماید:
«در این ویراست، نویسندهها و داستانهایی حذف شدهاند و نویسندهها و داستانهایی اضافه شدهاند و داستان برخی از نویسندهها نیز تغییر کرده است. همهی این تغییرها برای این بوده است که به هدف اصلیام برسم که نشان دادن نمایی به نسبت روشن از روند و سرگذشت داستان کوتاه فارسی در افغانستان است. برای همین نام کتاب را نیز به “داستان کوتاه در افغانستان” تغییر دادهام.» (ص ۱۲)
محمدی درباره ملاک و معیار گزینش داستانهای این مجموعه مینویسد:
«این داستانها انتخابهای من است و در نوشتار “داستان کوتاه در افغانستان” [بخش نخست کتاب، صص ۱۵_ ۱۲۲] تلاش کردهام روندی تاریخی از سیر تحول داستان کوتاه فارسی افغانستان را ارائه کنم و میدانم که هنوز جای کار دارد. در انتخاب داستانها نیز تلاش کردهام داستانواژهها و داستانهایی را انتخاب کنم که نمایانگر رشد و تحول داستان کوتاه افغانستان باشند؛ و در عین حال نمونههای خوبی از نویسندههایشان باشند تا معرف دید و نوع نوشتنشان باشند، نه بهترین داستان کوتاهشان؛ داستانواژهها و داستانهایی که خود تاریخ داستان کوتاه فارسی در افغانستان استند.» (صص ۱۲ و ۱۳)
همانطور که اشاره شد بخش نخست کتاب تحت عنوان “داستان کوتاه در افغانستان” (صص ۱۵_ ۱۲۲) تحقیق و پژوهشی است که محمدحسین محمدی در خصوص سیر تحول تاریخی داستان و داستاننویسی افغانستان داشته است و یکی از دلایل مهم معرفی این اثر در کتابشناسی افغانستانشناسی سایت کلکین، پرداخت به همین بخش کتاب میباشد.
این بخش کتاب علاوه بر اینکه بر خواننده دورنمایی از سرشت و سرگذشت داستاننویسی و داستان کوتاه در افغانستان میدهد که میتواند مطالعه بخش دوم کتاب، “داستانها” [صص ۱۲۳_ ۷۲۷] را نیز جذابتر نماید. گذشته از این، تحلیل و توضیحات این بخش کتاب، اگرچه بر محور تحولات تاریخی داستان و داستاننویسی در افغانستان میباشد، اما برای بازخوانی سیر تحولات اجتماعی_سیاسی کشور در طول یک قرن گذشته نیز قابل توجه میباشد.
برای مثال میتوان چنین بررسی کرد که دوره حاکمیت چپها یا کمونیستها [۱۳۵۷_ ۱۳۷۰خورشیدی، صص ۹۰_ ۹۹] چه تاثیرات و پیامدهایی بر حوزه داستانکوتاه و داستاننویسی افغانستان داشته است؛ اما به همین میزان عکس این گزاره را نیز میتوان مورد مداقه قرار داد که حوزه داستان و داستاننویسی در این برهه، با توجه به سیر تحولات اجتماعی_سیاسی افغانستان، به چه نحو بازنمایی و پردازش داشته است.
محمدی در این بخش، سیر تاریخی داستان کوتاه در افغانستان را در هفت مقطع تاریخی، از ۱۲۹۰ش تا ۱۳۹۸ش مورد بررسی و تحلیل قرار داده است که ملاک تقسیمبندی این شش برهه، فضای سیاسی حاکم بر صحنه افغانستان بوده است. این هفت مقطع عبارتند از؛
یکم؛ ۱۲۹۰_ ۱۳۱۱ خورشیدی
دوم؛ ۱۳۱۱_ ۱۳۲۸ خورشیدی
سوم؛ ۱۳۲۸_ ۱۳۴۲ خورشیدی
چهارم؛ ۱۳۴۲_ ۱۳۵۷ خورشیدی
پنجم؛ ۱۳۵۷_ ۱۳۷۰ خورشیدی
ششم؛ ۱۳۷۰_ ۱۳۸۰ خورشیدی
هفتم؛ ۱۳۸۰_ ۱۳۹۸ خورشیدی
محمدحسین محمدی بر این نظر است که پرداختن به موضوع داستان کوتاه در افغانستان، نیازمند بررسی نحوه ورود ادبیات جهان به کشور است که آغازگر این امر محمود طرزی (۱۲۴۴_ ۱۳۱۳ش) میباشد؛
«در گیرو دار جریانهای روشنفکری و سیاسی افغانستان، محمود طرزی، نخستین فردی بود که تلاش کرد با ترجمههایش ادبیات داستانی روز جهان را در افغانستان معرفی کند. طرزی پس از بازگشت از تبعید و پس از آنکه به واسطهی ازدواج دو دخترش با پسران امیر حبیبالله در دربار جای پای محکمی برای خود باز کرد، اجازه چاپ دوبارهی هفتهنامه “سراجالاخبار” را از امیر حبیبالله گرفت. میگویند “سراجالاخبار” پیش از آن با نام “سراجالاخبار الافغانیه” در سال ۱۲۸۴ خورشیدی، از سوی انجمن سراجالاخبار به مدیریت مولوی عبدالرؤف خاکی قندهاری، سرمدرس مدرسه شاهی، به شیوهی چاپ سنگی، انتشار مییافت که پس از چاپ یک شماره تعطیل و از انتشار باز مانده بود. محمود طرزی به کمک دامادش عنایتالله خان در سال ۱۲۹۰ خورشیدی اولین چاپخانهی حروفی را وارد و “مطبعهی عنایت” را در کابل تأسیس کرد. طرزی با انتشار دوباره “سراجالاخبار” در سال ۱۲۹۰ خورشیدی و با ترجمه رمانهای غربی، به ویژه آثار ژول ورن، از زبان ترکی دروازهی افغانستان را به روی ادبیات داستانی روز جهان گشود.» (صص ۱۷ و ۱۸)
بنا به یافتههای پژوهش محمدی، نخستین بیانیهی داستاننویسی افغانستان نیز توسط محمود طرزی در بیست و پنجم میزان [مهر] ۱۲۹۶، در شماره پنجم از سال هفتم “سراجالاخبار الافغانیه” در ستون “ادبیات چیست”، در مقالهای مفصل تحت عنوان «حکایه، افسانه، رومان، ناول» منتشر میشود. (ص ۲۱)
بعد از شکست اصلاحات امانی، اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان به گونهای میشود که بر ساحه داستان و داستاننویسی نیز تاثیر مستقیم میگذارد؛
«با شورش حبیبالله کلکانی، معروف به “بچه سقا” و سقوط امانالله شاه، چند ماهی هرج و مرج در کشور به وجود آمد و پس از آن نیز محمدنادر شاه [۱۳۰۸_ ۱۳۱۲ش] با کمک انگلیس به حکومت رسید و دوره اختناق دیگری بر جامعه حاکم شد. نادر شاه با روشنفکران برخوردی سخت کرد و عدهای از آنها را به زندان افکند و فضای حاکم بر جامعه بستهتر از قبل شد. این حو بر روند داستاننویسی نوظهور افغانستان نیز اثر منفی گذاشت و تا سال آخر حکومت نادرشاه کمتر داستانی منتشر شد. نادر شاه قانون اساسی مصوب سال ۱۳۰۲ خورشیدی را کنار گذاشت و دیگر قوانین و اصلاحات امانالله شاه را نیز ملغی اعلام کرد. به دستور نادرخان تحصیل دختران دوباره ممنوع و حجاب که در زمان امان الله برداشته شده بود، اجباری و تحصیل پسران نیز به پایتخت و چند شهر کلان محدود شد. بعد از به تخت رسیدن محمدظاهر شاه، دوران هفده سالهی حکومت محمدهاشم خان برای مردم و دولت “افسردگی و خستگی” مضاعفی را تحمیل کرده بود که حتی خانوادهی شاهی نیز از آن به ستوه آمده و در ثور [اردیبهشت] سال ۱۳۲۵ خورشیدی شاه با کمک ارتش او را مجبور به استعفا کرد و صدارت را به کاکای دیگرش، شاهمحمود خان، سپرد. در همین سال دانشکدهی ادبیات نیز در دانشگاه کابل تأسیس شد که در آن ادبیات فارسی، پشتو، تاریخ و جغرافیا تدریس میشد. این دانشکده بعدها در سال ۱۳۳۲ خورشیدی اقدام به انتشار مجلهی ادبی “ادب” کرد. در آن سالها کسانی هم بودهاند که با رواج ادبیات داستانی مخالفت میکردند و حتی مقالاتی نیز در این باره نوشتهاند که با توجه به جامعهی سنتی افغانستان شد بزرگی در برابر پیشرفت این جریان بودهاند. البته بودهاند افرادی که به دفاع از مقام قصه برخاستهاند و تلاش کردهاند به گونههای مختلف داستاننویسی را در افغانستان رواج دهند.» (صص ۴۲ و ۴۳)
شایان ذکر است با توجه به تتبعات محمدحسین محمدی، نخستین داستان کوتاه افغانستان، تحت عنوان “پانزده سال قبل” متعلق به شخصی به نام “هاشم شایق” معروف به “مخلصزاده” میباشد که در سال ۱۳۱۱ش در شماره سوم مجلهی “آیینهی عرفان” به چاپ میرسد. (ص ۴۸) محمدی در ادامه، درباره ابعاد مختلف این اثر و نویسنده آن، مباحث تحلیلی ادبی را مطرح میکند. (صص ۴۹_ ۶۰)
شایان ذکر است که در بخش دوم کتاب [صص ۱۲۳_ ۷۲۷] که گلچین ۵۴ داستان کوتاه افغانستان میباشد، نیز نخستین داستان، همین اثر «پانزده سال قبل» مخلصزاده میباشد. (صص ۱۲۷_ ۱۳۷)
محمدی در جمعبندی سبک داستاننویسی دوره و مقطع سوم (۱۳۲۸_ ۱۳۴۲ خورشیدی) مینویسد:
«ویژیگیهای اصلی و همهگیر داستانهای این دورهها را میتوان چنین بیان کرد: حضور نویسنده به عنوان راوی یا راوی مداخلهگر که هر دو در روند پیشرفت داستان دخالت میکنند. نقل و نقالی که به قصهها و افسانههای عامیانه پهلو میزند و از ادبیات کلاسیک فارسی وام گرفته شده است. زمانها و مکانهای عام و کلی که یادآور افسانهها و حکایتهای قدیم است و کهنه بودن موضوعها و حتی سوژههای وام گرفته شده از ادبیات کلاسیک فارسی، پیاممحور بودن داستانها، و حضور راویان دانای کل و نزدیکی ساختاری به حکایتهای کهن ادبیات فارسی.» (ص ۸۴)
فضای به نسبت باز اجتماعی_سیاسی_فرهنگی دوره چهارم (۱۳۴۲_ ۱۳۵۷ش) به پیشرفت ادبیات داستانی سرعت بیشتری میبخشد و داستان کوتاه رونق بیشتری مییابد و با استقبال خوبی از سوی نویسندگان و نشریات رو به رو میشود. (ص ۸۶)
«محمدموسی شفیق، دولتمرد و آخرین صدر اعظم حکومت پادشاهی، داستانوارههایی را به نام عبقریان و افسانههای دیگر [۱۳۴۶ش] به دو زبان فارسی و پشتو منتشر میکند. شفیق در داستان کوتاه عبقریان، تنها داستانوارهای که به زبان فارسی نوشته است، با وجود خاطره محور بودن اثر و پرداختن به موضوع تکراری عشق در قسمت پرداخت نثر موفق نشان میدهد. حتی شاعرانی چون خلیلالله خلیلی نیز وسوسه شدند تا داستان کوتاه بنویسند. خلیلی داستان کوتاه زمرد خونین را در سال ۱۳۴۶ خورشیدی نوشته است که بعدها در سال ۱۳۵۵ به صورت یک کتاب بسیار کمحجم منتشر شد.» (صص ۸۶ و ۸۷)
دوره و مقطع پنجم (۱۳۵۷_ ۱۳۷۰ خورشیدی) مصادف با حاکمیت چپها در افغانستان است و از اینروی فضای داستان و داستاننویسی نیز آن متاثر میباشد؛
«با کودتای گروههای چپ در ثور [اردیبهشت] ۱۳۵۷ش و سرنگونی محمدداود خان، ادبیات و به ویژه داستاننویسی به سوی دولتیشدن و تبلیغنویسی سوق داده شد و رئالیسم سوسیالیستی که از چند سال پیش با داستانهای واقعگرایی که سنگ دفاع از حقوق کارگران و دهقانان و روستاییان، به گفتهی خودشان “زحمتکشان” جامعه را به سینه میزدند، آغاز شده بود. پیروان اتحادیهی نویسندگان افغانستان که از آنها با عنوانهای “نویسندگان مترقی” و “انقلابی” یاد میشد، آثارشان پرداختهای بسیار شعاری و آرمانخواهانه داشت و در داستانهایشان شخصیتها تبدیل به قهرمانانی شدند که در جوامع سوسیالیستی مد بود و با پایانهایی خوش و از پیش تعیینشدهی همسو با دولت کمونیستی و به سود قهرمانان به سرانجام میرسید.» (صص ۹۰ و ۹۱)
برای فهم بهتر برهه ششم داستان کوتاه در افغانستان (۱۳۷۰_ ۱۳۸۰ خورشیدی)، که عنصر مهاجرت و مهاجر شدن نویسندگان افغانستان را شاهد هستیم، توضیح محمدی در این زمینه مناسب است؛
«با حملهی نیروهای شوروی به افغانستان و آغاز مبارزهی مردم علیه آنها و حکومت تحت حمایتشان، بسیاری از مردم به خاطر جنگ و بسیاری از تحصیلکردگان مخالف دولت از کشور خارج و در کشورهای همسایه ساکن شدند و با ظهور گروههای جهادی بسیاری از آنها جذب این گروهها شدند. هر حزب و گروهی برای خودش نشریهای به راه انداخت و به تبلیغات خود و محکوم کردن دولت حاکم بر کابل و حامی آن پرداخت. همانطور که دولت حاکم بر کابل نویسندگان طرفدار خود را داشت، تعدادی نویسنده نیز در دیگر کشورها و بیشتر در پاکستان ظهور کردند که باب میل این گروهها مینوشتند. این نویسندگان از آنجا که نوقلم بودند و بدون اینکه به دنبال کسب و فراگیری راه و روش داستاننویسی باشند، بسیار ذوقی و احساساتی مینوشتند.» (ص ۹۹)
محمدی صفحاتی را به تحلیل و بررسی داستاننویسی مهاجران در پاکستان و کشورهای غربی (صص ۱۰۱_ ۱۰۸) و سپس درباره داستاننویسی مهاجران در ایران مینویسد؛
«ادبیات داستانی مهاجران افغانستان در ایران را شاید همعمر با آوارگی مهاجران افغانستانی و غربتش را چون غربت تمام مهاجران در جهان دانست. جریان ادبی در بین مهاجران افغانستانی در ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است و نویسندگان خوبی در ایران بالیدهاند. داستاننویسی مهاجران افغانستانی در ایران در آغازین سالهای دههی شصت با داستانوارههای جهادی شروع شد که نویسندگانشان ناشناس استند؛ ولی تا اواخر این دهه داستانهای انگشتشماری در این زمینه داریم. در نخستین سالهای مهاجرت مردم به ایران، “کانون مهاجر” در شهر قم نشریه “پیام مهاجر” را منتشر کرد. این نشریهی کمحجم در نخستین شمارهاش [قوس ۱۳۵۸] داستانوارهی “از همهجا وحشت و غم میبارد” را بدون نام نویسنده منتشر کرد. در همان سال بخش کارگری آن ضمیمهی کوچکتری را با نام “جوالی” به آن افزودند که در آن بیشتر به مسائل کارگری میپرداختند.» (ص ۱۰۹)
برهه هفتم و یا آخرین دوره از ادوار داستاننویسی افغانستان (۱۳۸۰_ ۱۳۹۸ش) بنا به تقسیمبندی محمدحسین محمدی که تاریخ انتشار کتاب در سال ۱۳۹۸ بوده را میتوان تا ۱۴۰۰ش و سقوط نظام جمهوریت و به روی کار آمدن دوباره امارت تسری داد.
شرایط این برهه بیست ساله به بیان محمدی چنین است؛
«پس از سقوط امارت اسلامی طالبان، بسیاری از نویسندههای مهاجر به افغانستان بازگشتند و کتابهایشان را در کابل منتشر کردند و جریان ادبیات داستانی در افغانستان را همین نویسندههای بازگشته از ایران و پاکستان شکل میدهند و اندک اندک نویسندههای جوان نیز به این جمع میپیوندند. میتوان گفت در این سالها مجموعه داستانهای خوبی منتشر میشوند و نویسندگانی که از سالهای پیش داستانهایشان جانی تازه در کالبد ادبیات داستانی فارسی در افغانستان دمیدند. سالهای دههی ۱۳۸۰ خورشیدی را میتوان دههی داستان کوتاه نامید و نویسندگان ما در داخل و در دیگر کشورها بیشتر داستان کوتاه مینویسند و داستان کوتاه فارسی افغانستان نه تنها در ایران خوانندههای بسیاری مییابند که روند ترجمهی آنها به دیگر زبانها نیز آغاز میشود. ویژگی آثار اکثر به اتفاق نویسندگان این برهه، نوگرایی و نوجویی در داستان و به کارگیری عناصر داستانهای نو در آثارشان است. برای این نویسندگان جدای از نوشتن از جنگ و آوارگی و مهاجرت، مسالههای انسان نوعی بیشتر مد نظر است. دغدغههایی که جدای از افغانستانی بودن نویسنده به کل انسانها تعلق دارند. این نسل جدید در ادبیات داستانی افغانستان میرود که نبض داستاننویسی افغانستان را به دست گیرند و تحولی عمیق در آن ایجاد کنند.» (صص ۱۱۵ و ۱۱۶)
با تحولات یکساله اخیر افغانستان و روی کار آمدن مجدد طالبان بر صحنه کشور، و با توجه به اینکه معلوم نیست شرایط موقتی و گذار فعلی کشور تا کی تداوم خواهد داشت، در آینده مشخص خواهد شد که تحولات یک سال اخیر افغانستان چه تاثیرات و پیامدهایی بر حوزه ادبیات، به خصوص حوزه داستاننویسی داشته است.