عثمان نجیب
دکتر نجیب اسطوره بود یا اعجوبه؟
نگاهی به مدیحه و مرثیهسرایی گویا صوفیانهی آقای جلال بایانی کاوشگر.
وقتی در بساطِ خِرَد متاعی برای عرضه نهداشتی سعی میکنی رنگِِ تجاهل را با سنگِ تفاضل صیقل دهی. چون نابلدی و صیقلتراشی را از گلخن مداری تفکیک نهمیتوانی آنگاهست که رَجَز میسرایی و قامتِ قلم را در شرمساری میشِکنی و نگونبختی برایش ارزانی میکنی. ادبیاتِ عرفانی و کردارِ تصوفی فرایندی برای سوز دل است نه سازِ مداحی. طیطریق کردن در کاروانِ اندیشه و تبعیت از تواضع و تمکینِ سالک نه طنطنهی هیاهوی دگری را ستودند است و نه مرادش ناداری را دارا ساختن. در شناوری بحرِ عبودیت و عبادت است که عذوبت و عقوبت جایی دارد و معنویت و میمنت جایی. انباشتههای روحانی نهمیتوانند بر پنداشتههای شیطانی سَرِتعظیم فرود آورند مگر آنکه آن مدعی روحانی خود از مکتبِ شیطانی آموختههایی داشته باشد. در گذرگاهِ نورِنورانیهاست که سیاهی به زمین میخکوب میشوند و عقابِ بلندپرواز نور به اوجها میرود و از بالاهای بالا نعشِ جُغدِنادان را به نظاره مینشنید و از فرطِ عصبیت برنادانی جغد شاهینوار به سوی او رهسپار زمین میشود و آن نعشِ پر زگند را در منقارِ توانای خود از زمین برمیدارد و به نا پیداها پرتابش میکند تا کرگسان از دیدنِ او به خروش آیند و بر او بچسپند و بیگاهی را هم پگاه نهکنند و آن دیوِ بد بود را ببلعند.
سیاهکاریهای آقای بایانی هم درست از همین گونه نعشهای گندیده اند که ابهت و جلالِ قلم و جمال روحانیت و معنویت را برباد داده و به جای اعتلای سیرِ تجلای نور سیاهی گردونهی سیاهاندیشی را اولویت میدهد.
ایشان در شروعِ آنچه نوشته اند با بی وقوفی در پرسهزنی به شاهراهِ نوعی نگاشتههای سیاسی یا عرفانی یا ادبی و فولکلور یا به قولِ خودِشان اسطورهیی نشان میدهند که راه درازی برای یادگیری چیدمانِ واژهها بر پیکرهی هزارگونهی واژهنگاری و متن نویسیها در پیش دارند. به خصوص وقتی میخواهند نشاندهند که یاد دارند.
آقای جلال بایانی که نه میدانم از کدام گاهی کاوشگر شده اند در یک کاوش غیرحرفهیی تعریف های آفرينشها را بسیار عجولانه و غیر آگاهانه رقم زده اند. تارنمای وزین مشعل منتشر شدهاست.چنین کسانی معمولأ برای جلوهنمایی گویا دانایی های شان نادانیها را حمایل شأن قلم ساخته و بی خبر اند که شانههای قلم بیچاره را لم میکنند. نگارنده وقتی میخواهد اثری بیافریند باید به موازات اثر شناسی و تعریف های آن آشنا باشد.( نویسنده جلال بایانی کاوشگر
سرسپردن و یا سر به داران زیباترین وجه زندگی معدودی از افراد بشر است که جان خود را در طبق اخلاص به میهن یا مردم و آرمان می دهند این زیبایی قطعاً با هنر که اساس آن هم بر زیبایی استوار است، نسبت دارد. در ابتدا،پیش از آنکه به مفهوم سرسپردن و حفظ غرور در ادبیات کهن دری بپردازیم، معنای و شهادت را در فرهنگ جهان بین…ی می شکافیم تا برسیم به ادبیات کهن و این که پیشینیان چون وزیر محمد اکبر خان٬ میر مسجدی خان و عبدالله خان چه رویکردی به این مفهوم داشته اند.)
لازم است به آقای کاوشگرِ جدید و نابلد بفهمانیم که در هر کاوشگری یک عنصرِ جدیدی پیدا میشود که پیشینهی کاوش مشابه را تغییر مسیر میدهد. من ندانستم که دلیل یادکرد و در یک مسیر قرار دادن وزیر محمد اکبرخان با قهرمان اصلی و بومی کشور در چی است؟ نشانههایی تازه به دست آمده اند واضح میسازند که قتل مکناتن نه به دستِ اکبرخان که توسطِ همراهِ عربی او صورت گرفته است. کاوشگر صاحب در ختمِ این نوشته آن را بخوانند، اگر لینک باز نهشد. به گزارشنامه مراجعه کنید.
عنوانی که آقای جلال در نوشتهگونهی شان برگزیده اند یک عنوان حماسی است که تا هنوز هم اختلافات برای دادن تعریف واحد از آن یعنی اسطوره پا برجاست. اما به هر حال در امروزه نگاری های حماسی بیشتر کاربرد دارد تا در نگاشته های عرفانی و مذهبي و احساسی. نویسنده باید درککند که در کدام فصل نگارش و نگاشتن قرار دارد و ابداعات که او میخواهد انجام دهد به کدام اصول خلق کردن متناسب است؟ در نوشته گونهی آقای جلال این موارد همه غایب اند
حالا ایشان میتوانند محتوای خواست خود را با آنچه نوشته اند و شکافتن منفذهای کتابی و علمی تعریف اسطوره و مطابقتِ متن نوشتهی شان با آن تعریفها را حلاجی کنند.
وقتی در کاربرد استعارات و وامگیریها و تعریفها و اطلاق آن به اشخاص میپردازیم هوش داشته باشيم که ما داوران کهنباریها نه بل راويان ماجراهای کهن و کهن نگاریهاستیم.
اصطلاحِ سر بهداران معنای آن را نهدارد که شما به شادروان دکتر نجيب بدهید. یا به قول آقای ازهر از کیسهی خلیفه ببخشید. کسب نام و افتخار سر بهداران در ادبیات حماسی ما آنگونه نیست که شما به هرکس خواستید بدهید و از صلاحیتهای علمی من و شما هم دور است. منصورحلاج را ببینید و دکتر نجيب را ببینید و دادن وجه تشابه شما را به آن دو ببینید. اول برای شما لازم بود تا منصور حلاج را میشناختید و بعد داکتر را با او مقایسه میکردید. دکتر نجیبی را که شما پیامبر بی وحی معرفی کرده اید دو شخصیت سیاسی و ملی داشتند. شخصيت سياسی و ملی شان پیشا شش جدی ۱۳۵۸ و در تمام دوران مبارزات مخفی و علنی حزب و پایبندی شان به رعایت اصل سنترالیسم دموکراتیک و رهبري واحد و اشتراک جمعی و بُعد دیگر شخصیت شان در بذر مخفیانهی تخم نفاق و جدایی و تمایلات تباری تا کودتای ۱۸ و تا به دارکشیدن شان توسط وطنداران شان است. دکتر نجیب یک ساعت پس از ختم کودتای ۱۸ حزب دیگر ارهی برانی شده بود در بریدن شاخههای پربارِ درخت ساختار ملی افعانستان غیر از پشتون افعانستان و پشتون خیبر پشتونخواه و پاکستان. سرانجام هم همان پشتونهای خودش از جمله افراسیاب خټک او را به چوبهی دار برد آن هم پس از شکنجه و شهادت پیش از به دار آویختن.
دکتر نجیب پس از انجامِ بزرگترین عملیاتهای مستقلانهی قوای نیرومند مسلح افغانستان در لوگر، ننگرهار، هرات، کندهار و دفعِ کوتای شهنواز تنۍ. دانست که کشور تحت رهبری جنرالان و منصبدارانِ قدمداری مثل شادروان استادمحمدنبی عظیمی، شادروان جلال رزمنده، شادروان مصطفا پیلوت، شادروان رحمتالله رؤفی، استاد محمدآصف دلاور، جنرالصاحبان و محترمان هریک: دوستم مارشال فعلی سیداعظم سعید، فتاح، بابهجان و صدها فرمانده متحد و متعهد و نستوهِ قوای مسلح مسیر مستقلِ خود را میپیماید و اقتدار قبیلهیی به زوال میرود. لذا در پی توطئه بر آمد. من تا جایی که شخصاً آگاهی دارم همه موارد را مفصل و جداگانه نوشته ام.
دکتر نجیب، قبل از راه اندازی توطئهی بزرگ در اوایل سال ۱۳۷۰ خانهوادهی خود را از افغانستان خارج کرد و هشت بکسِ بزرگِ سربسته با مهربانو فتانه و دخترانش به کمک و همدستی مستقیمِ اسحاق توخی از فرودگاه کابل به هند فرستاده شدند. من این روایت را به تاریخ ۱۳۹۹ آذر ۱۸, سهشنبه زیر عنوان ( پس از رفیق کارمل، معامله بر داعیه غالب آمد، از سلسله خاطره نگاری های عثمان نجیبگذری بر
چهگونهگی پلینوم ۱۸ در چند بخش:) در گزارشنامهی افغانستان افشاء کردم. اینک بخش مرتبط به فرار دادنِ خانهواده اش توسط خودِ دکتر. این را ثابت میکند که ایشان برنامههایی در سر داشتند و از رسیدنِ گزندِ احتمالی به خانهوادهی شان، هزینههای نقدی و اسعاری و زیوری را در بکسهای مخصوص تعبیه کرده هراس داشته تا به آن ها آسیبی نه رسد. بخوانید:
(…مگر دکتر نجیب الله هرگز ببرک کارمل نه شد
صفیه خواهر یکی از دوستان نزدیک من، مهمان دار هواپیما های آریانا بود به من روایت کردند که پرواز دهلی می رفتیم و هوا پیما از زمین پرید و در حال ارتفاع گیری بود و چند دور هم زده بود، برج مراقبت به یک باره گی پیام برگشت و نشست دوباره داد، گروه پرواز به شمول خلبان های هواپیما دچار شوکه شدیم که کدام سبوتاژ امنیتی داخل هوا پیما نه باشد هدف شان مواد انفجاری بود. در ادامه گفتند ناگزیر سرنشینان و مسافران را اطلاع دادیم تا برای نشستی که نه می دانستیم به کدام دلیل است آماده باشند و کمربند های شان را ببندند. هیاهوی وحشت و گمان زیاد شد و مردم را به خویشتن داری دعوت کردیم و هوا پیما نشست دوباره کرد. پس از نشست و باز کردن دروازه با تعجب دیدیم که هوا پیما را غیر قانونی و با استفاده از قدرت دولتی نشست داده اند تا مهربانو فتانه همسرِ دکتر نجیبالله و دختران شان را سوار کنند. صفیه در ادامه گفت: (... عثمان بیدر مه به فتانه گفتم که توستی همه گی ما ره زاره ترق کدی... چند نفری چند دانه بکسه مثل شلغم و موترای لینی ده درون طیاره انداختن و پس پرواز کدیم و از مسافر های خود معذرت خاستیم اما مردم بسیار ناراحت بودند که چرا ای رقم استفاده از مقام می کنن...؟)
با این روایت اما ما و شما میدانیم که مادر محبوبه کارمل چیگونه زندهگی و مادر اناهیتا چی رقم فوت کردند...)، البته من در مقالهی اصلی به اشتباه محبوبه مادر را فوت شده نوشته بودم که بعدها عذر خواهی و اصلاح کردم.
آقای جلال در کاوشگری تجربهی چندانی نهداشتند. ورنه باید درک میکردند که شادروان دکتر نجیب برای وطن و به خاطر وطن جان نه باخته اند. ایشان وطن و مردم را در کویرِ سرد و در تنورِ سوزانِ کشتار و ویرانی رها کرده و وقتی به عزم رسیدن به فرودگاه و بیرون شدن از کشور ارگ را ترک کردند، معنایش این بود که وطن و ملت برای ایشان ارزشی نه داشت و سعی داشتند جان به سلامت ببرند و دیگران را بلا به پس. این که قوای مسلح کشور مانع شان میشود هرگز نه سنجیده بودند. موردی که غنی خلفِ نامردتر از خودِ شان بعدها آن را انتباه گرفت و دزدانه فرار کرد. و کشور را هم به پاکستان و پشتونهای خود سپرد. لذا آقای دکتر نجیب هرگز به حفظ منافع ملی فکر نکردند.
به جاست که ما هزاران کرزی و غنی را به گَردِخاکِ بوتهای دکتر برابر نه میکنیم. اما دکتر نه برای ملت و وطن که برای انتباه غلط از پشتونولي هم تباران خود و بیباوری به اقوامِ دیگر که مدام در حمایت از او قربانی میدادند جان سپرد من شخصاً پای جنازهی خود شان و احمدزی رفتم و شاید اولین حزبی بودم که به رغم تصادف آن لحظهی وحشتناک را دیدم که چگونه آن دکترِ مثل کوه به یک کبوتر پر و بال شکسته از گردن آویخته مبدل شده بود. تحملش برای من بسیار رنج آور بود. من این موضوع را به تاریخ در سلسلهی روایات زندهگیام آورده و به تاریخ ۱۳۹۹ بهمن ۱۴, سهشنبه
( زیر عنوانِ رفیق نجیب، رفیق یعقوبی و رفیق باقی
سه سیاست مدار و سه امنیت مدار ناکام که حتا خود را نجات داده نه توانستند
بخش ۴۹ )
در رسانهها و تارنماها و شبکههای اجتماعی به نشر رسانیدم، بخوانید:
بدین سان کسانیکه میخواهند تاریخ بنویسند سعی کنند تاریخ نگار باشند نه مداح به شمول خودم. آقای بایانی در کاوشهای شان باید مدام نو آوری کرده حقیقت را پیدا کنند. من دریافته بودم که پسا آمدن طالبان دقیقا در روز، ۶ میزان سال ۱۳۷۵ خورشیدی چگونه به وسیلهی خوش باوری خودش و شهادتِ جفسر یا جبسر و اسحاق توخی به پای خود سوی چوبهی دار رفت و به دار کشیدن احمدزی یک راز سربسته ماند تا امروز. من نتیجهی این معلوماتِ بکرِ خود را به تاریخ ۱۴۰۰ مهر ۸, پنجشنبه زیرِ این نام به نشر رساندم.
تمامِ این موارد نشان میدهند که حتا عامل اعدامِ خود و برادرش شخص شادروان دکترنجیب بودند که افکارِ قبیله گرایی از ذهن شان نه تنها مردود نه شده بلکه رشد هم کرده بود و سَرِ شان را به دار داد. لذا دکتر به رضای خدا یا برای وطن و مردم سر به دار نه شده و در زمرهی سر به داران هم حساب نه میشود.
آقای جلال باید بدانند که دکتر نجیب هزینههای زیاد اسعاری و داخلی داشتند که در سرای شهزاده و نزد یصیر عمرزی بود. یک مقدار پول دلار البته مقدار قابل توجهی هم نزد کاکای نامزد شان در آمریکا بود. کاکای شان پیش از آن که فوت کند، اصل پول را انکار کرده سالانه تا بیست هزار دالر به مصرف خانهوادهی داکتر میپرداخت و پسا فوت کردن او پسرش تا چند ماه پیش هم این کار را میکرد. چون منبعی که برای من اطلاعاتِ دقیق میداد حالا در آمریکا نیست. من این موضوع را هم مفصل در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ در گزارشنامهی افغانستان منتشر کرده ام که در بخشی از آن میخوانید:
(((…و در مورد کتابگونه نویسیها:
بدانید که من غبار و فرهنگ حزب و سیاست گذشته ام از هریک شما محترم ها اگر دیدام تان یا نه اسنادی و مدارکی و اثباتیهیی دارم. و یا حد اقل فرصت نقد کتابگونه های تان اگر مثل رفقای که گفتم همه وقت گذرانی نه باشند.
اگر آقای رفیق توخی در این کتاب این دو نکته را گفته باشند همه را راست گفته اند، ورنه جای کتاب نماها کورههای نانپزی است
اول چرا دکتر صاحب یا به هدایت داکتر صاحب مرحوم هواپیمای در حال پرواز و دور شدن از فضای کابل را که به صوب هند مسیر گرفته بود خلاف همه قوانین داخلی و کنوانسیون های بینالمللی هوا نوردی دوباره امر برگشت و نشست دادید که بیم هلاکت مسافران می رفت چون نه می دانستند هوا پیما چرا نشست اضطراری دارد آن هم دقایق پسا پرواز؟ دوم جدا از لباس های ضروری آن همه بکس را که مثل کراچی در داهل هواپیما جا به جا کردید یا کردند چی چیز های دیگری در خود نهفته داشتند که به قول معروف محترمه فتانه بانوی اول و همسر رئیس جمهور برحال و با اقتدار کشو در آن پایهدان کشال سوار شوند ودگر هرگز بر نه گردند. پرسش های مهمتر اقتصادی و سیاسی را بعد ها مطرح می کنیم که آقای توخی توضیح بدهند ارتباط اقتصادی ریاست جمهوری و رئیس جمهور کشور در آن زمان با بصیر عمرزی چی بود و حالا پسا مرگ کاکای شادروان دکتر نجیب در آمریکا چی میگدرد و پسر کاکای شان اخیر هرسال مالی چی می کنند؟ با آن که کاکای شان و حالا پسر کاکای شان نامردی داشتند و می کنند. اگر کتاب از هزاران پرسش همین پاسخ ها را نه داشت معادل تیراژ چاپ شده هر کدام ما بیست بیست یورو را برای یک رفیقِ امین هزینه میکنیم تا به فقرای وطن برسانند،…)))
آقای کاوشگر: برمهی کاوشِ تان را همه به سوی خود نشانه گرفته اید. شما خبر دارید که آقای دکتر نجیب آن اسطورهی خیالی شما باری بخش عظیمی از پول چاپ شدهی وطن را بدون آن که شامل ردیفِ نمرهبندی و قیدیتِ رسمی خزانهی دولت گردد را مستقیماً به آقای بصیر عمرزی فرستاد و همه اطلاعاتِ ادارهی استخباراتِ پولی بانکِ مرکزی مرتبط به آن از بین رفت و کارمندانِ دخیل در امور روزمره که از اموضوع آگاه بودند چرا یک سره سکوت کردند. تفاوت شهادت سیاووش با آن موضوع فقط همین است. ما از برکتِ معلومات شبکههای اجتماعی دانستیم که ارکانِ سلف دکتر یعنی غنی خاین چرا سیاووش را شهید ساختند. ولی از آنچه بر سَرِ آن قربانیهای خاموش آمده ما نه میدانیم. اما بیشتر کلانهای امورِ اقتصادی آن زمان به خصوص در امنیتِ دولتی چرا حالا و پسا نردیک به چهاردهه هم خاموش اند و لب بر گفتار نه میگشایند تا بدانیم. آنچه را من نوشتم نتیجهی معلوماتها و پژوهشهای شخصی خودم است. اما کاملاً و با اطمینان مؤثق غیرقابل انکار. من این موضوع را نیز با رسانهها در میان گذاشته ام و به تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ در گزارشنامهی افغانستان مفصل نشر شده است. نمونه را بخوانید و مفصل در لینک است:
(((… آگاهانِ عاقل استخبارات به خصوص استخبارات پولی در بانک مرکزی افغانستان می دانند که باری در سال ۱۳۶۸ کامیونی حامل یک مقدار زیاد پول چاپ شده در خارج هم زمان رسیدن به کابل از فرودگاه کابل به طرف بانک مرکزی حرکت کرد و پول ها قبل از راجستر شدن نمرات آن و تحویل دهی در خزانهی ملی به گونهی مرموزی به سرای شهزاده تحویل بصیر عمرزی داده شد که شریک تجاری شادروان دکترنجیب بود…)))
بحث مهمی که در آن چه شما نوشته اید، غیبتِ تجسس و پژوهش و انکار از حقایقی است که حد اقل بیشتر و بهتر از من میدانید، اما خود را به کوچهی حسنِ چپ میزنید. شما دوباره نوشتهی تان را در تارنمای مشعل بخوانید. بعد بگویید چه میخواستید بنویسید و چه از آب بیرون شد؟ آیا بهتر نیست پیشا شناوری در بحرِ خروشانِ ادب و فرهنگ رموز و فنونِ شناوری را بدانیم؟ به این اساس است، وقتی عالمانه بیاندیشید میدانید که شادروان دکترنجیب اعجوبهیی بوده اند نه اسطورهیی. بدرود
لینک: http://www.razaqmamoon.com/2022/02/blog-post_34.htm
آیا «عرب بچه» عامل استخبارات روسیه تزاری نبود؟.
۱۴۰۰ مرداد ۳۱, یکشنبه
خیانت ها و فرار دو احمدزی
((( افراسیاب ختک دکتر نجيب را به طالبان تسلیم و اعدام کرد
تازهترین روایات زندهگی من
بخش ۱۷۹
نوشتهی محمد عثمان نجیب
ادامه...؛)))