عثمان نجیب

 

از تیتر دفاع مقدس   

نامه‌ی سر گشاده‌ی من به محترم میر امان الله گذر رئیس شورای شمالی بزرگ

نامه های من نامه های کارو نیستند که سرگردان باشند،‌ مستقیم به منزل گاه می روند.

کجای کار در پروان کاپیسا می‌لنگد…؟ 

بالای اقبال صافی و میرداد نجرابی و دیگران در کاپیسا باوری نیست اینان همیشه رُفتگر های دربار کرزی غنی بودند. حاجی الماس که خودش به خود هم رحمی ندارد، خط والی نام نهاد یعنی سیار روشن و ثابت است و جز به بد کردن به مردمش و کُشتن مردمش کاری ندارد…وکلای پروان به شمول میر رحمان که خوب رفیق چُقر مه هم است هنوزم در اغمای قدرت از دست رفته به سر می برند.

 آقای داود کلکانی که سال ها پیش فاتحه‌ی خود را خوانده بود و عکس ذلت بار خود با ذلیل زاد را نشر کرده حاجت گفتار نیست. انور اوریا که خود طالب و بدتر و ظالم تر از طالب در قره باغ است.

 پهندشت کوهستان و کوه‌دامن زمین از سالنگ با داشتن فرماندهان محلی دل‌سوز تر از بصیر سالنگی و ایوب سالنگی به مردم اند، چی می‌کنند. 

قوماندان جان احمد و میر امان الله گذر باید سر نوشت جنگ را تعیین کنند و به دیگران دل مه بندند و رحمانی صاحب وعده‌‌ی کامل کمک مالی داده است. 

نیرو های مسلح شجاع و جوانان قهرمان همه پهن دشت شمالی را پُر کرده… چرا نام جبون ها و ترسو ها را برای تان کمایی می‌کنید،‌ منتظر چی استید حتا به تنهایی می توانید انشاءالله کابل را فتح کنید. مقاومت ملی را تقویت کنید، از پنجشیر حمایت کنید پشت تاریخ تیر شده ها و به قول حاجی صاحب عجب خان لوگری پشت زنگ زده ها نه‌گردید… کوه‌دامن زمین نام ماندگار دارد اگر به امید بچه خوانده های کرزی غنی و ذلیل زاد بنشینید، هرگز چیزی به دست نه می آید… 

مشوره‌ی من به محترم میرامان الله گذر فرمانده نستوه و‌ نام آور و نام آشنای شمال کابل و رئیس شورای شمالی بزرگ همین است اگر خودت و فرمانده جان احمد انتظار این معامله گران نشسته باشید، روزی دستان بسته شما را به طالب تسلیم می‌کنند. 

هر کی که از زادگاه قهرمانی بود قهرمان نه می‌شود… هر داودی حبیب الله نه می شود، هر اقبالی و میردادی میر مسجدی خان نه می شود … هر کس میربچه خان نه می شود.مگر شما همه‌ی این ها می‌شوید. چون کرزی غنی چشم شما را می‌دیدند.

طالب اگر قرآن هم بیاورد، اول طالب وطن نیست دُوم طالب غیر اطاعت و تسلیمی بدون قید و شرط به چیزی کم‌تر قناعت نه می‌کند. 

من به حیث یک سپاهی از کوه دامن زمین وقتی طعن ها و نوشته های زشت رسانه ها را نسبت به شما ها می خوانم خجل و زمین‌گیر می شوم و

اطلاعاتی که به مأمون می‌رسند و او هم بی رحمانه با آن ها شما را شکار می‌کند تیر هایی‌ست که به سینه‌ی من رها می‌کند.

مأمون رفیق و دوست و اندیوال و هم مسلک دیرین و شخصی من است، اما قلم مأمون رحمی در نقد حتا بر خودش ندارد و بی سند هم سخن نه می‌گوید. 

 مگر نام و‌ توان و قدرت جنرال بابه جان را کسی در افغانستان دارد…؟ که مستقیم یا غیر مستقیم مورد حمله‌ی لفظی قرار گیرد حتا اگر نامی از او برده نه شود…مگر طالب را یارای مقاومت در برابر طوفان خشم جنرال امان الله گذر است…؟ مگر کرزی غنی نیکه های طالبان بار بار به عذر در پای خودت نیافتادند…؟ 

به نظر من که چهار روزی در رکاب بزرگان سیاست و‌ نظام بوده ام،‌ جنگ زمان را چون مار افعا می بلعد، روزی رسد که برای رعایت یک مصلحتی دیگر 

دسترسی مان به زمان هم میسر نباشد.

یک شام بهار سال ۱۳۷۲ همراه محترم دوستم مارشال خاموش فعلی در محوطه‌ی ساحه‌ی‌ رهایشی کودوبرق مزارشریف چکر می زدیم…

گفتند…

«عثمان … همیالی وختش اس …هر چی میخایی از مه بخای که مه اجرا کنم… روزی شوه که تو بخایی مه نه تانم .. یا تو بخایی … مره پیدا نتانی … ای…‌چوکی چند سال اس…»،‌ راست گفته بودند بیست سال شد من و‌ دوستم تا حال یکدیگر را ندیدیم…

حتا باری تا نیم ساعت هم در دهن دروازه‌ی منزل شان واقع شیرپور به پاس اندیوالی انتظار من فقط اطلاع گرفته بودند که من می روم…نزد خموش یکی از بهترین های زنده‌گی ام که حالا چهره در نقاب خاک دارد…می رفتم …‌خموش هی زنگ میزد…کجاستی … ‌و من در نتیجه‌ی راه بندان رفته نه توانستم. شاید زمان به شما هم مجال ندهد…

باالاخره مردم پس از تمام پهندشت شمالی به امان الله گذر و قوماندان جان احمد و جنرال بابه جان دیده دوخته اند…سکوت بی موقع بهای سنگین دارد…و فردا کسی نه می‌گوید که جنرال صاحب گذر قهرمان و‌ رئیس دلیر شورای کوه دامن چی خواهد کرد…؟ آنان می گویند…فرمانده ما می دانند که چی می کنند‌ و ما منتظر اشارتی از او‌ می باشیم.

 

+++++++++++++++++++++++++

 

برخی ها فرصت ها را غنیمت دانسته جنایت های غنی کرزی را لاپوشی‌ می‌کنند و برخی  بی خبران هم. بلی گویان علیه خود می شوند

همه‌ی آنچه خواستند حق شان بود و گرفتند. کما این که مرتکب اشتباهات شدند. حمایت از کرزی غنی یکی از اشتباهات بزرگ شان بود. اما فکر نه کنید که کشور را آنان به این حال رسانیدند. مردم بی عقل نیستند…که ندانند…کشور در جنگ به این حال نه رسیده… کشور را معامله کردند…بدانید اوریا صاحب… پرداختن برای عبور از شرایط فورس ماژور معنای انصراف از حق طلبی ها نیست. از خواب گران بیدار شوید … این سرزمین از همه کس است اما معلوم است که در عمل چی کسانی امتیاز گرفتند و چی کسانی علیه شان تبلیغ شد، سری به آسمان خراش های کابل بزنید، سری به عزیزی بانک بزنید، سری به مقرری تا در مقامات بزنید، سر در توزیع عاید نا ملی و رشد نا متوازن بزنید.. سری به عینو مینه در کندهار بر نید…و سری به هر دَرِی بزنید…که زده اید… فرصت را کمین توجیهات نه سازید… شما در قصه های من با کرزی خوانده می روید که در پس ‌پرده‌ی بازی با هویت های مردم چه حقایق تلخی نهفته بوده… کشور ما در حمایت مستقیم سرمداران امپریالیسم به جهنم روی زمین بدل شده و فکر نه میکنم جهنم حدا سوزنده تر از جهنم وطن ما باشد..

حالاکدام مقام آمریکا یا انگلیس جواب می دهد که آخر توپ به ظاهر سبز و در اصل خونین کشور  ما را به سوی چی کسی پرتاب می کنید.  اگر ضد طالب استید، چرا هواپیما های تان هنوزم در حمل و نقل و جا به جا سازی طالبان فعال اند؟ مثلاً چرا ملا غنی برادر با هوا پیمای شما از کجا به کندهار انتقال یافت؟

درست است که همه‌ی ما مسلمانیم ‌و در پی حوادث گاهی مواردی را طرح نه کنیم تا فردای پس عبور از تنگنای مشکلات دچار معصیت شده باشیم. بزرگان دین و اندیشه زیاد اند و منی نادان فردا ها انشاءالله عرایضی خدمت همه دارم. فکر کنیم که ما ها هم بی تقصیر نیستیم خدا بصیر باالعباد است تا فردا. ولی پرسش من برای وطن من حق من است. این وطن تنها وطن تو اخوانی، تو طالب، تو پرچم، تو خلقی، تو پنجشیری، تو کندهاری، تو پکتیایی، تو شمالی، تو جنوبی، تو غربی و تپ شرقی و تو هزاره خود اندیشان و خود نیاندیشان نیست. متوجه باشید، این سرزمین مشترک همه‌ی ماست و تو بر من برتری نداری که رگ گلویت را بر من بپندانی.

من برای همه در گذشته هم خطاب کرده ام و حالا هم می‌گویم متوجه باشید که بی عقل ها در کمین ‌و‌ نادان ها در جبین من و تو اند… 

چرا هیچ گاه به هیچ گپی از هیچ کسی باور نداریم…منی نادان این یادداشت را سال پار در همین روز نوشته بودم… حالا هم این متن و هم این فضا را پهلوی هم قرار داده بگویید مسئول کیست؟

متن نشر شده‌ی پارسال در تارنمای خودم و سایت های محترم آریایی و گزارشنامه‌ی افغانستان:

«…هشدار!

ما در یک برنامه ی آگاهانه و‌ منظم پاک سازی قومی و‌ تباری قرار داریم.

اگر رهبران جبون سایر اقوام به خود نیایند، نسل کشی به شیوه ی جدید غنی به‌ حمایت‌ آمریکا‌، تا یک سال دیگر همه اقوام غیر تبارش  حتا پشتون های بیچاره و بی پناه را در قوای مسلح به شهادت می رساند. و این یک‌ پلان خطر ناک برای تک‌ قومی شدن کشور است. هر چند تحقق آن را به‌ گور خواهد برد، ولی اقوام دیگر بهای سنگین مالی و‌جانی و جغرافیایی و ساختاری روبنابی و زیر بنایی و بشری خواهد پرداختند.

محاسبه کنید که در هر روز تلفات نیرو های مسلح و سقوط پای گاه ها و‌ شهر ها در سراسر کشور، ۹۹ درصد از دیگر اقوام اند که شهید و زخمی و‌ ناپدید می شوند و‌ محلات شان ویرانه….» حالا که نه درک داریم و نه محاسبه ‌و نه توان به چالش کشیدن های جنایت کاران را، الزامی است و درک باید کرد برای آن که امروز و فردای بی غروب شخصیتی و موقعیتی داشته باشیم و برای آن که آفتاب زنده گی مان هم چنان نور پر فروغ داشته باشد و برای آن که برای حساب دهی اعمال مان به پروردگار مان حداقل توشه ی راه داشته باشیم، سزاوار است تا برای صیقل دهی وجود مان و روح مان و برای شکست تیر جهالت، خود را به زیور طبع آراسته گی معرفت و اخلاق عیار سازیم و با درک‌ معنای حقیقی خلقت خود سپاس گزار بی توقف خالق خود باشیم. فردای بازپرس در راه است و‌ گذر از کمین گاه امتحان دشوار. خداوندا همه ی ما را ببخش و هدایت کن که بیشترین های ما بسی مغروریم و جاهل و نادان.

دید مان برابر دید مرتضوی جان و دانش جان « ذلت او را در دفتر پناهنده‌گی یکی از کشور ها دیدیم…» و امرالله جان و عبدالله جان و حتا غنی جان و‌ کرزی جان  نه باشد، دیدیم که غلام بچه های آمریکا خود شان چی دیدند و غلام بچه افغانستانی مثل مرتضوی چنان شخصیت باخت که برگشتی نه دارد.

خصوصیت بارز  استبداد انحصاری امپریالیستی خارجی و سلطه جویی قبیله گرایی است

که کم اندیشان و بلی گویان اقوام غیر خود شان از تحمیل مظالم رهبران بر ملت های شان حمایت آن را توجیه و حتا مجری یک بخشی از این استبداد می شوند و می باشند.

هرگز در پی آن نه باشید که عدالت را از این ها دریابید. اگر این آقا از تبار دیگری بود، حالا سخن گوی کاخ سفید کنفرانس خبر ویژه می داد. ارگ که غلام و مرتضوی که غلام غلام است. از آن هایی که شما یاد کردید هم‌گله یی نیست. چون وظیفه‌ی شان حقیت نگری نیست. همین که به درستی نشانه رفته اید تبعیض را، کاری عالی انجام داده اید. علت این شکست ها در چیست، مسئول ظلم به خود ما خود ماستیم یا کس دیگر ؟

بر خلاف مرتضوی ها، انسان های سرافراز دیگری بدون نظرداشت تعلق و جنسیت چه جانانه

می ایستند، مهربانویی با شجاعت تمام غنی مستبد دیروز و فراری امروز را در همان ارگ ره‌‌گُم ساخته بود…‌حالا که نه غنی است ‌و نه مرتضوی و ارگ جولان‌گاه شان، نام آن مهربانو بر تارک زمانه فخرآرایی میکند و از مشارالیه ها ذلت باری دارد. همان زمان کار دیگری از دستم به دخت شجاع سرزمینم بر نیامد اما به تحسین او ولو رنجور از تداوی دستوری چیزی نوشتم که او بداند با غیرت تر از من است.

تقدیم به بانوی قهر مانی که بی هراس فریاد ملت را علیه غنی بلند کرد.

درود و افتخار به شهامت تو بانوی قهرمان.

  من هیچ سرایش و سرودن شعر بلد نیستم‌‌ و از کوچه های آن هم گذر نه کرده ام.

فقط به پاس قلب بزرگی که تو داری و بهنر از هزاران مرد افغانستان، مردانه و با همت درخشیدی. چند تا مبهم گویی کردم، تا سهمی در ادای احترام به شهامت تو داشته باشم. گر چی بسیار بی وزن و قافیه است.

 

دیار من،

ز تو بی گانه شدم

بی گانه

و بی خانه شدم

بی خانه

و کاشانه شدم

پژمردم

ز جبر زمان که بسی

درحسرت

دیدار جانانه شدم

دلم هر گهی

هوای تو دارد وطن

هر صبح‌ گاهی

که به خدا درسجودم

خیالم آوای

محراب و مینار مسجد تو دارد

دیدم‌

آرآمش و آسایش مردمان هر جا را

روح من

آرزوی دیدار مردمان  تو دارد

دریغا که

شکستندت و سوختندت فرعون ها

تن من

هوای غبار و خاکستر های تو دارد.

امید من

نه شکسته است هنوز از شکست ها

که میهن

من جولان جوانانی چون او دارد.

 

دوست ما که نام این بانو پرسیده بودند، این لینک را مشاهده کنند.  حرمت و مهر

https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2024601361184344&id=427233787482672

https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2024601361184344&id=427233787482672

تاریخ همین است که ما دانسته و نه دانسته آن را رقم می زنیم. مهم است بدانیم چه می‌گوییم و کدام اولویت را باید بگوییم، ما ۹۵ در صد غاصبان و جاهلان سیاست داریم نه سیاست دان و ‌سیاست مدار. آزادی گفتار را در جای آن کاربریم. آزادی گفتار دیروز حاصل خون هزار ها جوان و انسان سرزمین ما بود که دوباره از ما دزدیدنش. چون ما ارزش آن را نه می دانستیم.‌ هر گاهی که عقل نادان ما کار کرده است به همه رهبران ابراز رأی و دیدگاه کرده ایم، که سوگ مندانه ناشنیده گرفتند و ثمره را حالا می بینند و رنج آن را ملت می کشد.گاه تر از امروز برای آقای عطای نور و مارشال دوستم نوشتیم…‌که به هوش آیید و با نام ها رنگ نه شوید.

برداشت های سیاسیون ما از واژه های سیاسی فقط به معنای تحت الفظی آن ها است و بس.

تکنوکرات یعنی چی و در کجای سیاست کشور ما؟ فقط خوش بودیم که صاحب بگویند مان.

همه جابران ارگ امروز و دیروز تکنوکرات بودند و خود را تکنوکرات می دانند. ولی کارکردهای های شان دست های فاشیزم‌ را هم از پشت بسته است.

چرا چنین نزول شخصیت کنردن و حتا به معاونیت تشریفاتی تن در دهیم؟ در حالی که ادعای عدالت و برابری و رهبری میلیونی داریم و حقیقت هم چنین است. مگر این آمریکای لعنتی تا ابد خواهد ماند که جلو رشد فرآیند های ملی ما را بگیرد؟

وای استاد عطامحمد نور بر سخنان بی موقع و بی جای تان.

بار ها اهل خرد به شما و جنرال دوستم هشدار دادند که کوتاه نیایید و حتا در تبعید به سر ببرید جای گاه تان بلندتر از امروز است، نه‌ کردید. چرا کلافه شده اید؟

وقتی جنرال رازق قهرمان را شهید ساختند، زنگ خطری را برای همه نواختند… اما این آقایان آن قدر مست و الست قدرت و ثروت بودند که انگار آن ناقوس های خطر رنگ شب را در فانوس های سفر شان تصویر می کند… این جا بخوانید که ما‌ در زمان شهادت برنامه ریزی شده‌ی رازق قهرمان توسط غنی کرزی و‌ آمریکا و انگلیس چه نوشتیم…؟ تصادف امروز را ببینید که گروه حقانی همان ملا برادر از کابل راند.

در دنیای سیاه استخبارات آمریکا و پاکستان ارزش های انسانی اصلن مطرح نیست. رهایی ملا برادر هم زمان با شهادت جنرال رازق ثبوتی بر معاملات پشت پرده ی آمریکا با استخبارات منطقه و هم گامی غنی در پاس داشت عنایات آمریکا برای خودش است. دیگر انکاری در کار نیست که آمریکا نقش محسوس و نا‌ محسوس خود را در آفرینش چنین ترازدی به ملت ما و تحفه و هدیه برای پاکستان بپوشاند و غنی با دم و دستگاه خود سر افگنده و شرم سار تاریخ نه باشد.

این ها با هر قدر زیرکی باز هم نشانه ها و رد پای از جنایات خود باقی می مانند. رهایی آنی و فوری ملا برادر از زندان پاکستان در پی دو پلان شوم عملیات قهر آمیز علیه جبار قهرمان و به خصوص جنرال رازق قهرمان، از این موارد است که به قول رزاق مامون رد پای فرعون را آشکارا می کند.

قاصدان سیاه روی مرگ ترا ربودند

چون آن روز خورشید بی فروغ بود

حماسه سرا همه می شوند. ولی حماسه آفرین فقط تعداد اندکی.

بذر تخم شجاعت در وجود انسان والا مرز نه می شناسد و تبار نه می پذیرد.

سالاران سرافراز تاریخ سروران گرامی خاطرات و قلوب همه ی امت مسلمه و همه جهان بشریت اند و ملت دردمند آفغانستان بیش هر کسی پاس چنین رادمردان و ازاده گان را دارند و هیچ دغدغه یی نه می تواند از منزلت بلند و ماندگار جاودانه گانی هم چو شهید جنرال رازق از نزد شان‌‌ بکاهد.

جنرال رازق شهید سنگردار دفاع از ملت عزیز بود که در عنفوان جوانی الگوی کم‌ نظیر شهامت به نسل امروز و فردای کشور شد.

ایادی استبداد و استعمار که در شکل جدید آن به جهان ظهور کرده و گلوی ملت ما را می فشرد، در برداشتن چنین موانع پولادین از هیچ حربه و ترفندی دریغ نه می‌کنند. کجای منطق  عقلانی می پذیرد که در یک‌ چنین اجلاس مهمی قوماندان آمریکایی اشتراک کند و در رگبار به‌اصطلاح خودی در عین محل به او آسیبی نه رسد و دگران همه به شهادت برسند یا زخم‌ برادرند؟

حضور محافظان والی در‌ یک چنین اوضاعی با سلاح خود سوال برانگیز است.

به هر حال ما به راهی که توسل کنیم جنرال رزاق و جنرال جبار قهرمان و ده ها قهرنان و جوان و سپاهی نام دار و گم نام سنگر دفاع از وطن  را دو باره به دست نه می آوردیم.‌ ولی حسرت ما به این است که چی زمانی این ملت آرام می شود. تا فارغ از دسیسه ی خارجی ها، حاکم بر سرنوشت خود شود؟

جای گاه تو و هم‌ سالان تو در دل دل هر هم وطن ما تا ابد باقی است رازق قهرمان،  فرزند نستوه سرزمین خسته و سوخته ی افغانستان.  روح تو شاد، فرودس برین جایت و صبر جمیل بر خانه واده ات و طفل یتم ات که تنهاست، اما غرور پدری هم‌چو تو او را در نزد نسل امروز و آینده هم‌ چنان قامت بلند و‌ سرافراز می داشته باشد.

انالله و انا الیه راجعون.

اشک و‌ خونیم و دود و آتش

اسیریم، اسیر بی خرد سرکش

خاکستر ما را هم سوزاند دریغ

مگر سزاوار نه ایم جز در بند

ظلمت شب و آن نماد سیاه وحش؟

قلدران قدرت اقوام از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب افغانستان شما که نه عاقلید و‌ نه عادلید به خود بیایید…از ملت معذرت بخواهید و سنگر دار رهایی شان از مظالمی شوید که از ندانم کاری های شما بالای شان آمده است.

الحمدالله مناعتی خدا برای ما ارزانی کرده که اگر هزار سال دیگر عمر کنیم و این بیماری لعنتی رهای مان کند برای به دست آوردن کرسی و مقام و جای‌گاه درب کسی را دق الباب نه می‌کنیم. اما برای کمک از این قلم در خدمت وطن و‌ کمک به داعیه‌ی دفاع مقدس دریغ نه می‌کنیم…اما می گوییم

او برادر ها کل ما ده غم ملت و وطن استیم.‌ متوجه یونس قانونی و احمد ضیا مسعود باشید، این ها قیمت خران و ارزان فروشان اند. اگر وعده‌ی کرسی و قدرت بدهند شان به خدا قسم که قصد جان احمد جوان را هم می‌کنند و در کنار طالب می ایستند. مگر آنانی که دینه روز پرچم طالب را بر ضد قهرمان ملی در سالنگ ها بر افراشته بودند و تنها برابر کلای او جای برای دفاع مانده بودند و یا آن هایی که فراری و تبعیدی بودند و قهرمان ملی تنها گذاشته بودند… پسا شهادت او صاحبان کمال و جمال و قدرت نه شدند…؟ فکر می کنید… مردم و تاریخ فراموش می کند که یونس قانونی احمد مسعود را لایق یک نمره زمین نه دید و بی شرمانه در جواب خبرنگاران گفت که گویا دولت غم فامیل های شهدا را

می خورد… و‌ خودش در زمان وزارت اش در وزارت معارف زمین های حویلی مکتب بی بی سنگری سروری در حصه‌ی اول خیرخانه دزدید و دو تا تعمیر در آن اعمار کرد…حالا او به احمدمسعود یادیگران چی خواهد کرد…؟ ….هیچ ….

باری بالای څاروال کرام الدین کریم ادعا هایی صورت گرفت…که در عین حال که همه می‌گفتند آقای کریم باید به محکمه حاضر و جواب بدهد … چه کسی زمینه‌ی یورش جنرال خوشحال بچی فیلم بی‌بی‌گل غنی به پنجشیر را مساعد ساخت … و پسا ناکامی خوشحال چی کسی یخن غنی را گرفت که فریاد جهان از فساد اخلاقی در ارگ همه را کَر کرده …چرا اول به مفسدین ارگ نه تاختی که بر پنجشیر تاختی…؟ من آن زمان چنین نوشتم:

اشرف خان بیمار بود، بچه گک خوده پشت آب پنجشیر فرستاد. که آب آوردن زورش نه رسید

 

این نوشته به هیچ صورت در دفاع از کرام الدین خان نیست. او باید به محکمه حاضر شود یا از خود رد اتهام کند و یا هم مجازات شود.

آقای متفکر!؟

چرا  هر روز آبروی قوای مسلح افغانستان را می ریزی؟

دیدی اگر به زور سرنیزه ی بی گانه گان نیایید، توان یک روز مقاومت مردمی را نه دارید.

کهن نگاری دی روز را با بصیرت بخوانید که امیر حبیب الله خادم دین رسول الله، یک عیاری از یک گوشه ی وطن به پا خواست و از هیبت گام های او، شاه غازی چنان فرار را بر قرار ترجیح داد که فقط کالبد بی روح او دوباره برگشت.

دکتر نجیب عین سرنوشت را داشت. به خاطر لجاجت تا چوبه ی دار رفت.

امارت اسلامی طالبان تان آرمان فتح شمال و پنجشیر را با ملاعمر یک جا به گور سپرد.

کرزی در مقام هوشیارانه تر از تو، توازن نسبی ولو ضعیفی را بر قرار کرد.

تو با لجاجت در چند جبهه علیه یک بخش عظیم ملت جنگیدی، اما جز شرم ساری کاری از پیش نه بردی.

استاد عطا را عزل کردی و والی بیمار خود را در محله ی مسکونی وزیر محمد اکبر خان جولان دادی و سر افکنده به شرایط خاص استاد عطا و مقاومت شکل گرفته ی آن زمان سر تسلیم فرود آوردی. این که او را در ارگ میزبان شدی، نشانه ی خردگرایی نه بل که توهم تو بود.

معاون اول خودت را که به زور بازو و آرای او به قدرت رسیدی منزوی و تبعید کردی.

از هراس خیزش های مردمی بدون جنسیت شمال به برگشت شان موافقت کردی. مگر به امر تو هواپیمای حامل شان دوباره به ترکیه فرود نیامد؟

در موقعیت بدی قرار گرفتی که از هیبت قدرت مردمی هم او را اجازه ی برگشت دادی و هم رتبه ی مارشالی را سال ها پیش مستحق آن بود برایش منظور کردی، اما نه به خواست خودت و دل خودت. بل که از ترس مردم.

حالا هم خواستی به بهانه ی گرفتاری کرام الدین خان، هم مسلک و همکار فضلی، دست به حمله علیه یک ولایتی بزنی که خاستگاه مقاومت قهرمانانه ی ملت افغانستان تحت رهبری قهرمان ملی و بعد هم مارشال فقید بود و‌ است. بی گمان که پلان ناکام دستگیری کرام الدین، ترفندی برای ارزیابی قوت ایستایی مردم بود که پیش باداران خود  ناکام و شرمنده روی شدی.

شکی نیست که اگر باداران تو در تصامیم شان برای طالب پروری مجدد منصرف نه شوند، از شمال کابل تا بامیان، واخان و پامیر و فاریاب و بادغیس و هرات و کندهار، خوست و پکتیا تا ننگرهار و کنر و لغمان و نورستان و همه ۳۴ ولایت افغانستان و دو باره کابل حلقه ی وصل و دفاع مقاومت دوم و نسل جدید تحت مدیریت بزرگان دیروز مقاومت شکل گرفته برق آسا و یا فرسایشی، فرسوده ات می سازند. و پوزت را به خاک می مالند. ان‌شاءالله.

پس به خود بیابید و تا دیر نه شده، بدانید که امروز دی روز نیست.

بحران اعتماد مردم را از بین ببرید، ظرفیت های

      واقعی خدمت به مردم را بلند ببرید، انحصار  و تبعیض آشکار قومی و تک تازی را محو کنید،  سیستم انحصار را از بین ببرید، ثروت و قدرت را متوازن تقسیم کنید و رشد متوازن را عملن راه بیاندارید، قبایل آن سوی سرحد را به نام شهروندان شناس نامه ها نه دهید، سیاست محمد گل مهمند را برای جا به جایی های تباری تکرار نه کنید و ارکان مدنی شدن و مدنیت را فرا بگیرید، تا چنین مجبور و وامانده نه باشید که از روش جبر به زور سرنیزه ی بی گانه ها بالای مردم کار بگیرید و به زور سر نیزه ی آن ها از چیزی که حالا نه دارید، به نام استقلال بزرگ داشت کنید.

با چنین تصمیم نا بخردانه، مهر تایید بر همه آن چی بی عدالتی، ظلم، تعدی، اتلاف حقوق همه ملت است گذاشتید.

تجارب بی شماری از شکست اسلاف خود داری که با وجود همه بدبختی های شان از همین شمال کابل تا کرانه های آمو و هیرمند و هریرود به دفاع قهرمانانه از وطن ایستادند و انگلیس را ناگزیر به عقب نشینی کرد و امان الله خان غازی شد، اما مهارت عقلی سیاسی نه داشت، به آزادی های نیمه ی سیاسی قانع شد.

عمل کرد تو به معنای این است که تو بیمار بودی و بچه گک ته برای آوردن آب دارنده و سنگانه ی پنجشیر فرستادی. خوشحال جان هم طفلک چوشک خود را در خانه فراموش کرده بود، زنده گی خود را بالاتر از آب آوردن برای رفع بیماری تو دانسته، همه را رها کرده فرار کرد….

حالا من اگر اخوانی نبودم، اگر پنجشیری نبودم، از دوستم سخن می‌گفتم، از همه حقایق هم فریاد بلند می کردم …من حالا و فردا و تا زمان مرگ مارشال دوستم باور دارم که مارشال روزی تل سر از تل خاکستر بیرون می‌کند و انشاءالله در دفاع ملت قرار می‌گیرد… دیر یا زود و اگر عمر من وفا نه‌کرد یک جوانی این یاداشت را باز رسانی کند …و اگر در حیات من …دوستم فوت کرد این دیگر دست تقدیر خداست.‌ نه کسی مالک دین خداست و نه کسی جانشین خدا درزمین خداست و نه کسی صلاحیتی دارد تا خود را هرکاره بتراشد… من که خودم را راوی روایات می‌گویم هم مستحق استم و هم حقیقت را می‌گویم و هم شاهد بوده ام….پس کسی بی خود با من خودش را مقایسه نه کند…مهم این است که من دزد دارایی های عامه و کتلیست نه بوده ام، به وطن ام خاین نه بوده ام … هیچ انسانی حق مداخله در امور شخصی کسی را ندارد…ولاتجسسو… لاتقدمو بین یدیه الله و رسوله…خطاب قران به پیامبر و حکم قرآن حکم قرآن عام است..

بیایید در هر گوشه‌یی که قرار داریم برای وطن و نجات وطن بیاندیشیم. امتیاز پسا پیروزی مبارک مشتاقان امتیاز باد…ما در جوانی پیاده ها دفاتر بودیم و در پیری که کاری از توان ما نیست. فکر به حال ملت بکنیم، با قلم و با چوب و با تیر و با تفنگ و با زیان و بیان و حتا به اشاره‌ی چشمان.

ملت غرقه‌ی خون افغانستان:

حد اقل جان های خود تان را حفظ کنید. من مطمئنم اگر مثلاً تا حال ۱۰۰۰ نفر به خارج انتقال شده باشد، ۹۰۰ نفر آن تروریست های طالبانی اند که با اغتنام فرصت به غرب صادر شدند. شما زود خبر هایی را خواهید شنید که مصداق گفتار ماست. خود را نه کُشید. در پی لاطائلاتی هم نباشید که شما را می‌فریبند.

ادامه دارد…

 

 

+++++++++++++++

خبر عاجل 

    اسپوتنیک این خبر را نشرکرده است.

اگر این خبر درست و این تصمیم حقیقی باشد، طالب گور خود را به دست خود حفر کرد و جنگ جویان خود را برای مسابقه‌ی کشته شدن در به دست آوردن حوران بهشتی راهی پهندشت شمالی و کمرگاه بی شکست پنجشیر کرده است. اما قبل بر آن باید برای جنگ جویان خود بگوید که بهشت خوران حالا در پنجشیر انتقال کرده.‌ اما به جای حوران بهشتی خواهران و مادران ما و فرشته های همکار رزمنده گان رهایی افغانستان از یوغ تهاجم پاکستان در کنار برادران و فرزندان سرزمین دلاوران و شیران خراسان و سنگرگاه دفاع از عزت و ناموس ملت قرار دارند.‌ پنجشیر لانه‌ی تسخیر ناپذیر اژده ها و یل های تابو شکن است که بی گمان گورستان مهاجمین خواهد بود. مقاومت در پنجشیر و دفاع از پنجشیر به لطف خدا و شهامت دلیران پنجشیر و شمالی بزرگ پیروز می شود، اما حیف که جسد ها و خون های ناپاک و‌ کثیف پاکستانی و پنجابی و قبایلی آن جا را متعفن می سازد.

مدافعان برزگ و شجاع وطن و پیروان قهرمان ملی کشور :

به یمن الطاف خدای بزرگ آزمون دوم مقاومت ملی و شکست سیاه دلان پاکستانی را مؤفقانه پشت سر می نهید. خفاشان شبگرد از حضور پهلوانانی چون شما در هراس اند و شما پیروز می شوید.

حرکت صدها افراد مسلح طالبان به طرف پنجشیر

طالبان اعلام کردند که صدها شبه نظامی این گروه به طرف ولایت پنجشیر در شمال شرقی کابل حرکت می کنند.

به گزارش اسپوتنیک، پرس به نقل از سخنگوی طالبان نوشت است که صدها مجاهد امارت اسلامی پس از امتناع مقامات محلی از واگذاری مسالمت آمیز آن به طرف ولایت پنجشیر عازم می شوند تا کنترل آن را برقرار کنند."

در ده روز اول ماه اوگست، حملات طالبان علیه نیروهای دولتی در افغانستان افزایش یافت. در 15 اوگست ، شبه نظامیان وارد پایتخت شدند و کنترل کاخ ریاست جمهوری را در دست گرفتند. در شب 16 اوگست ، نماینده دفتر سیاسی طالبان، محمد نعیم، گفت که جنگ در افغانستان به پایان رسیده است و شکل حکومت در ولایت پنجشیر در آینده نزدیک روشن خواهد شد.

 

شمالی بزرگ، پروان، کاپیسا و پنجشیر و سالنگ خاطرات سیاست گذاری های ویرانی

شمالی بزرگ، پروان، کاپیسا و پنجشیر و سالنگ خاطرات سیاست گذاری های ویرانی و ایجاد سرزمین های سوخته به دست طالب را فراموش نه کرده و نه می کند، آن سوی سالنگ ها از بامیان و بغلان تا تخار، بلخ و جوزجان و فاریاب همه و همه مواضع قدرت مند و مدفن هر چی عرب و پنجابی و قبایلی پاکستان و طالب نمای ویران گر بود استند و تمایلی برای برگشت زمان سیاهه‌ی گذشته نه دارند، قدرت نمایی مردمی پروان و کاپیسا و پنجشیر تا تخار و بلخ و جوزجان و فاریاب و هر جای دیگر در آن بخشی اجغرافیای وطن را همه دیده ایم. پرسش این است، کدام نیروی غیر از نیرو های بومی محلی که نام گرفتیم علیه این بخش بزرگ ملت می جنگد؟

پیش داوری های گذشته و بعد افشاگری های مستند نشان داده که آقای کرزی و غنی به تبعیت از ایران پاکستان و عربستان سعودی و حمایت بی دریغ آمریکا از اولین روز انتصاب شان در مدار های مختلف قدرت این هسته گذاری شرورانه را کرده و‌ پروراندند و به ثمر رساندند. همه‌ی ما از اخبار بی توقف پیاده کردن نیرو های غیر بومی اما متاسفانه همه از قبایل همسایه ی شرقی و جنوبی و جنوب غربی افغانستان آگاه بودیم و فریاد می‌زدیم که کرزی و بعد ها غنی برنامه دارند تا داعیه‌ی کاذب پشتون و پشتونستان خواهی را ادامه داده و ملیت های دیگر را زبون بسازند. اینک دیده روان باشیم که از طبل گند کرزی غنی عبدالله محقق و بی دانش و خلیلی و امرالله چی بور موشه؟

به یاد داریم که آدم نما ها را به بهانه‌ی پرسش برانگیز نشتر زدن کوکنار زیر پای حیوانات در کامیون های بزرگ جا به جا کرده به شمال انتقال می دادند و چندین مورد آن ها افشا شد اما متاسفانه همه نا شنیده و نادیده گرفتند.اما آرمان یک دست سازی تباری توهمی است که به گور های شان توشه

می‌برند. انشاءالله

 

آقای کرزی!

وقتی اطفال زیبا و بی خبرِ تو به خیر بزرگ و از جنایات تو خبر شوند، اگر زنده باشی چه جوابی برای شان داری؟ و اگر مُردی شاید این نوشته از تیتر دفاع مقدس به دست شان برسد که پدر تان بدبخت ترین زمام دار مزدور زمان بود و عبدالرحمان پدر کلانش هزار ها بار به او شرف داشت. خواهران کوچک امروز ما نسل جوان فردا می شوند که داغ جنایات و خیانت های پدری مثل تو به نام حامد را در جبین خواهند داشت. چرا فردا این فرشته های معصوم نتیجه ی جنایات امروز ترا ببینند و رنج ببرند و طعنه شنو جنایات تو باشند...چرا آقای کرزی چرا...؟

 

دزدی غنی بابا و شرم‌ساری ابدی نوه های او

آن جا ارگ شاهی بود یا بازار صرافی

تشکر آقای دلاوری.

یک شنبه ۲۲ اگست ۲۰۲۱ ساعت ۱۹ و ۴۶ به وقت محلی اروپا.

نیم ساعت پیش اخبار طلوع نیوز را دیدم.آقای مولوی شهاب الدین یکی از ارکان بلند پایه‌ی رهبری گروه طالبان در افغانستان امروزپیرامون اوضاع کشور صحبت کردن

قطه‌ی قابل عطف و باز هم تاریخی در سخنان ایشان توضیح در مورد دریافت پول های هنگفت دالردر چهار سوی ارگ بودآقای دلاوری به خبرنگار طلوع نیوز گفت:

از یک محل در داخل ارگ 800000 دالر و از محل دومی 2000000$ دریافته اند که احتمالاً در دو زباله دانی ها بوده است.

شایعه نه بوده حقیقت شرمگین دزدی غنی بوده:

با توضیحات جدید آن هم توسط یکی از مقامات بلند پایه‌ی طالبان گفته های قبلی کاملا‌ً راست بوده که یک بخش پولها را به دلیل اضافه وزنی چرخ بال دوباره به صحن ارگ پرتاب کرده بودند.

پرسش از آنانی است که غنی را بابا می گفتند و به پاکی او گلو پاره می‌کردند، آیا بابای شما رئیس جمهور بود یا صراف؟ آیا ارگنماد هویت ملی ماست یا سرای شهزاده؟ درست است که زمانی مکان شهزاده نشین بودهاما حتا شهزاده ها هم برای انسجام امورمالی در بخش خصوصی بازاری به نام مشهور سرای شهزاده اساس گذاشتند

بحث دیگری که این جا پرسش یر انگیزی دارد، این مقدار قابل توجه دلار امریکایی 1000000 یک میلیون در ارگ چی می‌کرد؟ هنوزاحتمال دریافت مبالغ بیشتر هم استمگر همین سرنخ دلیلی برای بازداشت سریع غنی و باند او رئیس عمومی بانک مرکزی از سویکشور های خارجی نیست؟ 

مگر بلوکه دالرکردن 170000000 در جریان فرار غنی توسط دولت قطر دلیل دیگری برای بازداشت آن دزدان باپشتاره نیست،مگر 

ثبوت رها کردن مقادیر زیاد دلار در تسمه های گمرکی ترانزیت دوحه دلیل بازداشت غنی نیست؟ وای برا آن شاهدزد

 

 

احمد مسعود را هرگز با برخی وطن‌فروشان و آرمان فروشان مقایسه نه کنید:

احمدِ مسعود به هیچ درگاهی مراجعه نه کرد. آنانی که طالب را فرستاده اند بدانند که مقاومت های حُریتی و هویتی سبب گزنده‌ گی تمامیت خواهان قومی بوده و خواهد بود.

من زمانی در ورزشگاه کابل چیزی را در احمدِ مسعود دیده بودم که برخی مسعود فروشان به آن پی نه بردند یا تجاهل عارفانه کردند.

احمدِ مسعود در اولین بزرگ داشت از شهادت پدرش کودکی بیش نه بود. من شاید هرگز احمدِ مسعود را نه بینم ‌و توقعی هم نه دارم. بزرگان پنجشیر و جبهه‌ی متحد ملی مقاومت افغانستان به شمول یک تعداد مسعود فروشان من و عادت های من را بلد اند که هرگز تصمیم نه داشته ام تا مجبور به اجرای کاری نه شوم به درب مقامات خیمه بزنم و در گذشته ها هم خدای بزرگ همین عادت را نصیب من کرده بود، ارچند سبب پس مانی های زیادی در زنده‌‌گی ام شدند اما به آن افتخار می کنم.

من عضو کمیسیون برگزاری مراسم تجلیل از شهادتِ قهرمان ملی و مسئول مستقیم نشرات مستقیمِ رادیوتلویزیون ملی بودم ‌و سپاس‌گزارم از همه هم‌کاران گرامی ما در تمام بخش ها که از هیچ سعی در ارایه‌ی بهتر برنامه های زنده و ثبتی کوتاهی نه کردند.

هدایت مستقیم مارشال فقید به من:

در جریان آماده گی های برنامه بودیم که مارشال فقید من را دیده و نزد شان خواسته از آماده‌‌گی ها پرسیده و نه می دانم به کدام علت راست و‌ چپ شان را دیده به من امر کردند که: «... احمد بچی آمر صایب میایه...فکرت باشه که کل پروگرام یک سون اس ... احمد دگه سون...چیزی از احمد از پیشت خطا نه خوره ...که او بچه چیزی ده دلش نه گَرده ...کل افتخار از آمر صایب شهید بود... که ما کَته کته می گردیم... »، من با رفقای من حمید هامی، مرحوم حامدنوری، محترم استاد افسر رهبین و هم‌کاران ما در ستیژِ کاری وسط ورزش‌گاه ملی بودیم ... مراسم شروع شد. هنگام ثبت و نشر مستقیم تلاش زیادی می کردیم و من در مانیتور دست‌گاه به هم‌کاری دوستان عزیز تخنیکی گاه گاهی احمد را هم شکار کمره می کردیم.

دقایق پایانی برنامه بود که گفتند احمد بچی آمرصاحبِ شهید گپ میزنه...

طبعی است که انتظار گپ زدن از یک طفل در آن زمان در نزد هر کس هر گونه بود و من که هدایت هم داشتم تا متوجه احمد و برنامه هم باشم .... عاجل یکی از کمره ها را متوجه احمد ساختیم ...

من برای تان به صراحت می گویم که اگر حالا بعضی مسعود فروشان را بپرسید نه می دانند احمد آن روز چی گفت؟

احمد درست مثل امروز غیر از مارشال و رئیس جمهور کرزی، یک قلم بالای یک عده‌ی زیادی خط سیاه بطلان و خط سرخ نشان کشید و در کم‌تر از یک دقیقه نشان داد که او پسر ارشد مسعود بود، احمد صحبت نه کرد، احمد مثل یک فرمانده همه حاضرین را مخاطب ساخته و پرسید: «... شما از مسعود شهید خوش استین... شور هلهله‌ی حاضرین...بلی...بلی...بلی... الله و اکبر الله و اکبر الله و اکبر... احمد باز پرسید...رای “راه” مسعوده تعقیب می کنین ... باز هم همان جواب اول و بیش تر زمان گیر ... احمد باز پرسید...به خاطر مسعود شهادته قبول دارین...و تکرار بی نظیر بلی گفتن و الله و اکبر ...گفتن...گویی آن که پرسش دارد احمدِ مسعودٍ طفل نه ...بل رُباطی‌ بود که کلمات و‌ جملات شمرده شده در حافظه اش گنجانیده شده... و بیان دارد..،»، آن نوار ها در بای‌گانی های ریاست ما وجود دارند.

من که عمری در رکاب سیاسیون بودم همان زمان با خودم گفتم ... ای بچه جای پدره می‌گیره...

هیچ‌‌ کس هیچ کس شده نه می تواند..اما پسری که راه پدر را تعقیب می کند تشخیص کی دهد که چی کند...و احمد حالا همان را کرد که پرسیده بود... اما او درگیر چالش های بزرگی در نه بود پدر و است و رهروان راستین مسعود هنوزم زنده و زیاد اند و خط شان با مسعود فروشان جداست که می توانند او را کمکِ مدبرانه کنند تا از هجوم سیل نا ایستای توطئه ها در امان خدا باشد و خودش هم هوشیار جانِ خودش.

رفیق امر خیل صاحب گرامی:

با این خصوصیت احمد مسعود است که گپ شما برای گشتن ‌و دویدن او به نقطه‌ی ابطال می رسد.

امان الله خان بانی بی حجابی و اسلام ستیزی بود و محمود طرزی پدر بی حجابی و دین ستیزی...

در بخش بعدی رفیق امرخیل را متوجه حقایقی می سازم که احتمالاً تاریخ را سرچپه خوانده اند یا هم فراموش کرده اند به شمول مستنداتی از دکتر شهید و مارشال دوستمی که برای دکتر قربانی ها داد و داکتر طرح به دام اندازی او را داشت.

 

 

 


بالا
 
بازگشت