عبدالقیوم میرزاده
مطالبهٔ زمان و وظایف ما
تحلیل گران و تبصره نویسان در قبال سقوط دراماتیک دولت اسلامی افغانستان دلایل متعددی را فهرست میکنند و عدهٔ هم بدون کمترین دقت، آگاهی و تحقیق از اصل ماجرا، پیامد ها و عکس العمل های ناشی از انکشاف وضع در انتخاب راه های برون رفت برای منافع همگانی قضاوت میکنند و عدهٔ دیگر هم حکمیت شان را از قبل در مخیله داشته جزء دشنام والفاظ رکیک دور از کرامت انسانی به آدرس این و آن صادر و درد معدهٔ شانرا تسکین میبخشند، اماهمانطوریکه در کتاب «ملت، منافع ملی و دولت ملت در افغانستان» آورده بودم: (در راستای عقب مانی جامعۀ ما و ناهنجاری های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن بسیاری از دانشمندان علوم اجتماع و سیاست در داخل و خارج از افغانستان به این باورند که در نبود سواد همگانی در کشورفقدان یک هویت مشترک ملی و عدم اتحاد ملی در راستای کارزار و معاملات ملی وبین المللی مسبب اصلی معضل افغانستان در عرصه ملی وبین المللی میباشد.
بسیاری ازاین نظریه پردازان حتی به این باورند که در زیر تأثیر اختلافات فرهنگی، زبانی، مذهبی، قومی، اتنیکی، موقعیت جغرافیایی، نفوذ سلطه خارجی و نا برابری های اجتماعی در ساختار سیاسی افغانستان اتحاد ملی وتشکیل یک ملت باورمند به منافع ملی نا ممکن میباشد.
ولی به باور من آنچه ما را از گذشته های دور تا امروز به کژراهه کشانده این همه مصیبت را در این مرز وبوم به بار آورده فقط وفقط بی باوری مردم این خطه به منافع ملی یا به عباره دیگر نبود روحیه زیست باهمی و کار افغانستان شمول، دلبستگی به میهن مشترک، وابستگی با همدیگر و از خود بیگانگی هم در برابر هم میهنان و هم در برابر میهن در سطح کل کشور میباشد.
در این کشور به نام افغانستان حدوداً همه اقشار جامعه یعنی همه مردم، تقریباً همه مسؤولین اموراداره ومشمولین زراعت، صنعت و اقتصاد، قدمه های بعدی ومردم عام اعم از مرد وزن بیشتر در پی منافع شخصی خودشان هستند. با هزار دریغ و افسوس باید اذعان داشت که در سرلوحه فکر مردم ما منافع جمعی تا کنون جای نداشته است، یعنی این فکر حاکم در میان همه مردم است تقریباً همه با کمترین استثنی اگر از برآورده شدن منافع شخصی شخص خود فارغ گردند آنگاهست که به فکر خانواده خویش، اقارب نزدیک و اقوام شان خواهند افتید. این به این معنی است که در جامعه ما تقسیم ثروت و قدرت تنها در دایره ای شخصی و بسیار سخاوتمندان چیره دست آنرا در دایره خانواده خویش توزیع میکنند. البته در تجربه حکومت های تک حزبی این تقسیم قدرت برعلاوه بسیار نا مساویانه میان اعضای حزب برسر اقتدار صورت گرفته است.
با اندوه فراوان باید گفت که هم مسؤولین امور وهم مردم عوام در راه نیل به منافع شخصی دانسته ویا ناخودآگاه منافع ملی ویا منفعت به مقیاس کل کشور را زیر پا میگذارند.
مطالعۀ تاریخ این مرز وبوم حکایت هایی دردناک از خیانت های ملی، خود خواهی ها وارجحیت منافع شخصی وگروهی منجر به تباهی های فراوان مادی ومعنوی گردیده است، دارد و تاکنون تاریخ کشور ما کمتر مسؤولی از مسؤولینی را سراغ دارد که در این باره احساس مسؤولیت و ندامت کرده باشد ویا مراجع عدلی و محاکم کشور افراد این چنینی را بازداشت وبازپرسی کرده باشند.) این فکر حاکم در جامعهٔ خود ما بود که زمینه های سقوط را فراهم ساخت. امریکایان در سال ۲۰۰۱ با أنکه بخوبی میدانستند که بلاثرمداخلات سازمانهای استخباراتی روسیه و همسایگان افغانستان ونتیجتاً جنگهای تنظیمی قطب بندی ها و اختلافات اتنیکی، مذهبی، قومی و زبانی در افغانستان به اوج خود رسیده و جامعهٔ افغانی هر آن دستخوش انقطابات خانمان بر انداز است اما ایشان در راستای منافع خود در تبانی با تنظیم جمعیت اسلامی (شورای نظار)، حزب وحدت و جنبش (ملی اسلامی) دوستم زیر نام اتحاد شمال بر علاوه آنکه آنها همه اسلحه و مهمات اردوی دولت جمهوری افغانستان را در ثورسال ۱۹۹۲ به یغما برده بودند بیش از یک میلیون نفراعضای اتحاد شمال را بر علاوه مسلح ساختند که این نیرو های مسلح تحت اداره شورای نظاریان و دوستمیان بدون درک اهداف امریکایان و همچنان بدون کمترین درک از منافععلیای کشور و نورم های حقوق بشربا قساوت و بیرحمی تمام طالبان را تار و مار کردند و تنها دوستم بیش از سه هزار طالب را در دشت لیلی از تیغ کشید. امریکایان در ادامهٔ این جنایات هولناک ضد بشری در دسمبرسال ۲۰۰۱ طی جلسهٔ بن تمام قدرت و ثروت کشور ما را به جمعیت اسلامی (شورای نظار) و گوشهٔ آنرا به حزب وحدت اسلامی نمایندهٔ هزاره ها، دوستم چون نمایندهٔ ازبکانو حواریونش سپردند و از همان آغازتخم نفاق را بنام طالب پشتون وادارهٔ دولت تاجک در کشور ما پاشیدندومتعاقب آن بوسیله، نوکران زرخرید شان شبکه های سرتاسری اطلاع رسانی چون تلویزیون، رادیو، اخبار، کتب و مجلات در دست این تازه بدوران رسیده های خاین بوطن غرض چاق سازی هرچه بیشتر این قطب بندی های اجتماعی در خطوط بزرگ زیر نام تاجک و پشتون وهزاره در حاشیه های آن افتراق مذهبی زیر نام شیعه و سنی را بگوش فرد و فرد مردم نا آگاه و از همه جا بی خبر ما رساندند. در پهلوی این اقدامات بالوسیلهٔ توزیع معاشات استخباراتی و بدسترس گزاری تمام امکانات مادی کشور فرعون هایی را چون قسیم فهیم، معلم عطأ، دوستم، گل آغا شیرزوی، تورن اسمعیل، حاجی قدیر، عبدالله عبدالله، حاجی حصین، برادران احمد شاه مسعود، محقق، کریم خلیلی و عدهٔ دیگردر تمام ولایات کشور جابجا کردند و بوسیلهٔ این فرعون ها مردم نا آگاه مان را خواسته و نا خواسته به گروگان گرفتند و در طول این مدت بیست سال هر دهلی که زدند مردم را رقصاندند . در جلسهٔ بن همچنان ۲۰۰۱ دلقک غلام منش را بنام حامد کرزی ابتدا در رأس حکومت مؤقت و بعداً با حمایت بیدریغ امریکایان مدت چهارده سال در رأس حکومتی قرار دادند که قاچاق، فساد، جنایت، دزدی، زور گویی و قلدری در سراپایش ریشه دوانیده بود و موصوف منحیث عنصر سازشکار با این فساد پیشگان در گام نخست از ایجاد یک ادارهٔ سالم و کارا جلوگیری بعمل آورد و در گامهای بعدی تلاش کردند تا غرض فریب مردم ما و جامعهٔ جهانی در تمام عرصه های زنده گی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سمبول های پیشرفت و ترقی را به نمایش بگذارند وبه این ترتیب از همان آغازمقدمات فرو پاشی نظام را زمینه سازی کردند. خلاصه امریکایان در ورای مقاصد شان از اکتوبر ۲۰۰۱ حکومتی را بر مردم بلا کشیدهٔ افغان تحمیل کردند که رهبری اش را آلوده ترین عناصر فساد پیشه، جنایت پیشه، قاچاقبران بین المللی، دزدان و خاینین بوطن معلوم الحال که بصورت متداوم معاشات استخباراتی از کشور های خارجی بدست می آوردند در دست داشت و در منظر بین المللی فاسد ترین حکومت جهان بود. در همین گیر ودار فساد پیشگان بیشترینه کمکهای بین المللی غرض اعمار مجدد کشور را در همکاری تنگاتنگ با امریکایان و سایر متحدین شان سوء استفاده کرده چیزی را خود به جیب زدند و رقم قابل توجه اش را باداران خارجی شان به جیب زدند و با وصف سیلی از کمکهای خارجی و امکانات بزرگ تکنالوژیک از تحقق پروژه های بنیادی در عرصه های تعلیم و تربیه، تحصیلات عالی، صحت عامه، زراعت، آبیاری، صنعت، تجارت، فرهنگ و دولت سازی جلوگیری بعمل آوردند. با آنکه حکومت و تقریباً تمام رسانه های چاپی، شنیداری و تصویری دربست زیر سیطره چند تن پنجشیری، بدخشی، هزاره و ازبک بود و این ها حتی تا رده های مدیریت و آمریت های اداری را قبضه کرده بودنداما بلند گویان و فرمان برداران خود فروختهٔ شان زیر نام های سخنگو، آگاه سیاسی، کارشناس و غیره دیدگاه ضد ملی و تجزیه طلبانهٔ را زیر عنوان پشتون ستیزی در جامعه طوری افترأ پراگنی میکردند که گویا پشتون ها از قرن ها به این طرف بر سایر باشنده گان این کشور حاکمیت دارند!!! این گروه مافیایی با وقاحت تمام در سیطرهٔ شعار های خراسان طلبی استخوان های منفور ترین شخصیت تاریخ کشور ما (بچهٔ سقو) را چون رهبر تاجدار خویش همچوافتخار بزرگ بر سر شانه حمل کرده و بعد از قریب یک قرن از اعدامش دو باره مراسم تدفین برایش برپا کردند و به این ترتیب به همهٔ مردم تثبیت کردند که این دزدان و غارتگران پیروان همان ابلیس نوکر انگلیس میباشند که در برابر نهضت امانی قرار گرفته و او را از کشور مجبور به فرار کردند. این ددمنشان هر شخصیت مخالف این دیدگاه ضد ملی را بنام پشتون، طالب و یا حامی طالب تا سرحد کنار رفتن وانزوا تخریب شخصیت میکردند. البته در این راستا امریکا، ایران، پاکستان و سایر کشور های ذینفع ازجنگ و تجزیه افغانستان همکار بالفعل و بالقوه این دد منشان ضد ملی بوده و پیوسته در این آتش بنزین می ریختند. با آنکه امریکایان و متحدین شان در طول زمان سیطرهٔ شان در افغانستان شدیداً مراقب انکشافات اوضاع سیاسی کشور ما بودند و با تمام وسایل و امکانات خویش از تشکل سازمان سیاسی ملی، وطندوست و پاتریوت جلوگیری بعمل آوردند اما با وصف این همه موانع و سنگ اندازی ها یکعده جوانان و نخبه گان با اندیشه های ملی و وطندوستانه بدون کدام سازمان سیاسی متشکل شدند و این ها داکتر اشرف غنی را منحیث زعیم خویش برگزیدند و درکمپاین انتخاباتی سال های( ۲۰۰۸ – ۲۰۰۹) و(۲۰۱۳ – ۲۰۱۴) برای ریاست جمهوری افغانستان بصورت گسترده در میان اقشار مختلف کشور خاصتاً جوانان تحصیل کرده و متخصص کار روشنگرانه و آگاهی دهنده را انجام دادند که مشارکت مردم و افراد واجد رأی در هر دو دورهٔ انتخاباتی فوق الذکر بسیار بی نظیر بودکه در تاریخ منطقه نظیر نداشت. از همینجا امریکایان ونوکران داخلی شان متوجه شدند که در داخل سازمان اداره دولت و سازمانهای متمم نیرو هایی ملی و وطندوست در پی انسجام اند و مصمم اند ادارهٔ دولت را تصاحب کنند که با پیروزی کاندیدای این نیرو ها در انتخابات سال ۲۰۰۱۴ آتش بجان امریکا و متحدین داخلی و خارجی اش افتیده و با تمام وسایل، ذرایع و امکانات اش برای ناکامی این کاندید اقدام ورزیدند. دستگاه های نشراتی تحت امر شان به تبلیغات سوء پرداخته و زیر نام تقلب در انتخابات مردم را نسبت به دیموکراسی، انتخابات و مشارکت آنها بی باور ساختند و حتی مردم را از شرکت شان در انتخابات پشیمان ساختند زیرا در نتیجهٔ زیر همین بهانه امریکا در امور داخلی کشور ما مداخله بیشرمانه کرده جان کیری وزیر خارجهٔ آنزمان امریکا مغایر مواد قانون اساسی کشور و خلاف تمام موازین قبول شدهٔ بین المللی عنصر خود فروختهٔ شان عبدالله عبدالله را بنام رئیس اجرائیه بر گردهٔ ملت سوار و علاوه بر اینکه بیش از یک میلیون افراد شان مسلح بودند و تمام ذخایر تسلیحاتی کشور را نیز در پنجشیر در دسترس داشتند بیش از نیمی از وزارت خانه ها و حاکمیت را به ایشان حاتم بخشی کردند. هم از درون حاکمیت و هم از برون در جامعه فضا را چنان مختنق ساختند که حتی تنفس برای مردم دشوارگردید . سراپای جامعه را فساد، دزدی، قتل، غارت، زور گویی، قلدری، انتحار، انفجار، راکت پرانی در درون شهر، قاچاق، بی قانونی و بی بند وباری گرفت. آخر الامر این گروه خرابکار ضد ملی در ادامهٔ فعالیت ها و اقدامات ضد ملی شان در مشوره و همکاری با امریکایان و زیر ادارهٔ سازمان استخبارات نظامی پاکستان شعار حکومت ائتلافی یا مشارکتی را با طالبان سر دادند وباعث تضعیف روحیهٔ رزمی و دفاعی مردم و قوای مسلح کشورگردیدند.
جوانان ملی اندیش مصمم برای آبادانی و شگوفایی کشور همچو تیم همکار در کنار رئیس جمهورباقی مانده و با شکیبایی تمام در برابرگروه خرابکاران ضدملی ستون پنجمی با تمام نیروی فهم و درایت سیاسی به مبارزه آغاز کردند و در طی زمان بیشتر از شش سال اخیر کار های بزرگ بنیادی برای اعتلای افغانستان در عرصه های حکومت داری خوب، مشارکت مردم در امور اداره و اقتصاد خاصتاًمشارکت زنان، تلاش برای قطع جنگ برادر کشی که زیر ادارهٔ پاکستان در همکاری امریکا بوسیلهٔ طالبان وحشی خون آشام پیشبرده می شد، احصائیه، مدیریت و کنترول آب، تأسیس راه ها و بنادر، راهیابی به بنادر آبی چاه بهار، تأسیس دهلیز های هوایی و خط آهن و رهایی از انحصار صادرات افغانستان از راه تورخم وسپین بولدک، تأمین روابط دوستی و حسن همجواری با جمهوری خلق چین، جمهوریت های آسیای میانه و جمهوری اسلامی ایران برای مشارکت های منطقویی در عرصه های تجارت، اقتصاد و فرهنگ انجام دادند و هزاران پروژه های عمرانی و انکشافی دیگر. اماامریکایان بنابر تحلیل هایی در راستای منافع خودشان به این نتیجه رسیدند که دولت جمهوری اسلامی افغانستان را در درونبوسیلهٔ تیم گماشتگان و نوکران زر خریدش یعنی همان وطن فروشانی که در سطور بالا از سردمداران شان نام بردم با تمام قوت در مقابل این اقدامات بنیادی عرصه های اقتصاد و اداره قرار گرفته و هر آن با مانور های کودتا گرانه و اجرای عملیات های تروریستی این پروسه را مانع گردیدند و ارگانهای ادارهٔ دولت و نماد های دیموکراسی را در میان مردم بی اعتبار و مردم را نسبت به آن بی باور ساختند. همچنان در سطح بین المللی با ایجاد دفترسیاسی برای طالبان در قطر و در ابتدأ پیشبرد مذاکرات مخفیانه و از سال ۲۰۱۸ با دور زدن حکومت قانونی و منتخب افغانستان مذاکرات پر سر وصدایی را با طالبان در دوحه و ابوظبی براه انداختند و در جریان این مذاکرات وزارت خارجه امریکا فعالیت های وسیع و مؤثر دیپلوماتیک را برای مشروعیت دهی گروه تروریستی طالبان در سراسر جهان راه اندازی کردندو متحدین شان را وظیفه دادند تا مسئولین بصورت بلاوقفه با نماینده های طالبان ملاقات های رسمی را انجام داده و اخبار آنرا انعکاس وسیع جهانی بدهند.
قابل یاد آوری است که طالبان عبارت از همان گروه تروریستی است که دولت امریکا در سال ۲۰۰۱ بنام اینکه این گروه تروریستی در همکاری با سازمانالقاعده مسببین اصلی عملیات تروریستی ۱۱ سپتمبر در امریکا میباشند از زمین و هوا به کشور ما یورش بردند و حکومت طالبان را ساقط کرده و رهبران و مسئولین شان را با نهایت بی حرمتی و دور از آداب و کرامت انسانی با غل و زنجیردر زندانهای مخوف بگرام، گوانتانامو و هلمند اسیر و زندانی ساختند و آنها را با اشکال وحشیانه رقتبار، وقیحانه و فجیع شکنجه کردند.
رشد سریع اقتصادی چین و سرمایه گزاری های میلیاری چین در راستای ایجاد خطوط بزرگ و طویل مواصلات خارج از حوزهٔ نفوذ ایالات متحدهٔ امریکا غرض تأمین انرژی و مواد خام و اکمال مارکیتهای فروش محصولات صنعتی و زراعتی اش و ایجاد موانع در راه پروژه های پایپلین انتقال اانرژی ایران به بحر هند و تأثیر گزاری بر دولت های تازه به استقلال رسیده آسیای میانه اصلی ترین عوامل مداخلهٔ نظامی امریکا به کشور ما میباشد. امریکایان پروژه های بنیاد گرایان اسلامی چون الشباب در سومالی و بو کو حرام در نایجریا، القاعده در زمان تجاوز نظامی روس درافغانستان، داعش در عراق، سوریه و لیبیا را تجربه کردند و نتایج مؤثری از آن بدست آوردند. به این ترتیب دولت امریکا برای رهبری و زمینه سازی استخباراتی پروژه داعش از طریق افغانستان علیه چین در همکاری با گروه های بنیاد گرایان اسلامی ایغور بنام جنبش اسلامی ترکستان شرقی نیازمند آن بود که چند سالی در افغانستان حضور داشته باشد. البته بعد از ختم فعالیت استخباراتی این پروژه مرحلهٔ اجرائیوی آن آغاز میگردد که اجرای این مرحله در عدم موجودیت قوای امریکا در افغانستان و در شرایط جنگ دوامدار داخلی، بی ثباتی سیاسی و حکومت نا توان مرکزی و حاکمیت قوماندانها و جنگجویان در محلات مطمع نظر امریکا بود. که مذاکرات و توافقنامهٔ شان با طالبان در همین راستا سرو سامان یافت. اقدامات ذو جوانبوزارت خارجهٔ امریکا و فعالیت های هدفمند خلیل زاد، سفیر و کارمندان سازمان استخبارات امریکا در کابل و قوماندانان نیرو های مسلح امریکا مقیم افغانستان، جنگ خانمانسوزماه جولای هلمندو موضعگیری های رهبری دولت اسلامی افغانستان محاسبات وباورامریکایان را به یقین رسانیده بود که با شدت حملات طالبان جنگ شدت حاصل کرده و با مسلح ساختن مردم زیر نام خیزش های مردمی جنگ داخلی کوچه به کوچه در گرفته و گروه های مختلف جنگی برای تصاحب ساحات بیشتروغنایم بیشتر ساحات جنگی را وسیع تر ساخته و دوام آنرا بیشتر میسازند. اما رهبری دولت اسلامی افغانستان و شخص رئیس جمهوربخوبی میدانستند که قدرت های بزرگ جهانی و منطقویی مصمم اند او را با طالبان که مهرهٔ اند در دست پاکستان، امریکا و بازیگران منطقویی تعویض کنند که با وصف تلاشهای مکرر دولت اسلامی افغانستان کدام چرخش و یا بازنگری در قبال موضعگیری های بین المللی رونما نگردید. زیرا خلیل زاد و وزارت خارجهٔ امریکا پاکستان راغرض تصاحب افغانستان وغنایم آن به شمول تسلیحات نظامی امریکایی در اذای حمایت از داعش و شورشیان ایغورچراغ سبز نشان داده بود وهم زد و بند هایی بین المللی و منطقویی در بارهٔ تاراج معادن افغانستان صورت گرفته بود که داکتر اشرف غنی با یک مانورهمهٔ این نقشه ها را در نخستین مرحلهٔ اجرا نقش بر آب کرد. زیرا حکومت دیگر در برابر جنایتکاران شورای نظاری وجهادی، جاسوسان سازمانهای استخبارات خارجی، دزدان، قاچاقبران، مافیا های مختلف بین المللی که رهبریت شان در واشنگتن، اسلام آباد، تهران و مسکو قرار داشت و فشار هایمضاعف امریکا روز تا روز به انزوا میرفت و دیگر توان حیات در خود نمیدید. در همچو اوضاع و احوال داکتر اشرف غنی با مانورعقب نشینی از محلات و سپردن بنادر کشور تحت سلطهٔ طالبان قدرت مانور های منطقویی را غرض مداخله برای تجزیه کشور سد کرد وتوانست از بروز جنگ داخلی، قتل عام مردم، تخریب زیربنا هاو هستی کشور جلوگیری کرده ومهمتراز همه تمام چپاولگران، فرعون ها و زور گویان تنظیمی، شورای نظاری، دوستمی، خراسان خواهان و سایرین خاینین بوطن و ملت را سرنگون و تار و مار ساخت و امریکا را با تمام ساز و برگ نظامی در پلان مطروحه ضد افغانیاش ناکام ساخت، همچنان حیثیت و اعتبار بین المللی امریکا چنان نزول کرد که فرانسه و آلمان و بیشتر کشور های جهان در سیاست هایشان در قبال روابط شان با امریکا مجبور به بازنگری شدند.
در این جا لازمی میپندارم توجهٔ خواننده گان این سطور را به نوشتهٔ خوشحال سادات افسر با شهامت، دلیر و جوان افغانستان که هم در برابر مفسدین و قلدران زور گوی داخلی ایستادگی کرد و هم برای استقرار صلح و امنیت فداکاری های قهرمانانه انجام دادمعطوف بدارم:
خوشال سادات لیکي
نن د غني اړوند ډېرې نورې ناويل شوې خبرې هم درته ليکم!
امريکا او برتانيه په ځينو افريقايي، ځينو عربي هېوادونو او حتا جاپان او جنوبي کوريا کې هم نظامي موجوديت لري. دوی هر ځای خپلې مشترکې ګټې پالي. دوی يو او بل ډېر ښه درک کوي او بهتره هماهنګي کوي. ځينې وخت په ځينو هېوادونو کې د يو او بل د ګټو لپاره قرباني هم ورکوي. خو په افغانستان کې د دواړو ګټې مشترکې وې/دي. امريکا افغانستان ته راغله، دا چې ولې راغله؟ هيڅوک دقيق نه پوهېږي. خو امريکا په دې پوه شوه چې په افغانستان کې د نور پاته کېدو توانايي نه لري، په ډېره لوړه بيه ورته تمامېدله، خو د بهر کېدو په وخت کې يې د افغانستان د نظامي تجهيزاتو د لمينځه وړلو څرګند برېښي چې امريکا نه غواړي چې د افغانستان له جغرافيې روس او چين ګټه واخلي. امريکا غوښتل چې له وتلو وړاندې يې افغانستان کور په کور، بازار په بازار او ښار په ښار کنډواله شي. که چين يې د خپلو ګټو لپاره د بيا جوړېدو هڅه هم وکړي؛ نو بايد په ډېره لوړه بيه ورته تمام شي. بلخوا برتانيه د افغانستان سره تاريخي دښمني پالي. ما لېسه په سويډن کې ويلې. د سويډن د لسم او يوولسم صنف د تاريخ د مضمون تمرکز مجموع په پنځه عنوانونو و. د الکزندر کبير امپراتوري، عربي طوفان، برتانيوي امپراتوري، لومړۍ نړيواله جګړه او دوهمه نړيواله جګړه. د ټولو د جګړو د پيل، د واک د پراخېدو او د ماتې اړوند په جزياتو بحث کيږي. د برتانيوي امپراتوري اړوند ليکي چې؛ برتانيې غالبآَ په اتيا سلنه افريقا، ځينې عربي هېوادونو او په هندوستان حکومت کاو، خو افغانستان ته په رسېدو د برتانيې امپراتوري پراخېدل د لومړي ځل لپاره د کلک مخنيوي سره مخ شوه، د برتانيې د امپراتوري لومړۍ ماتې او وروستۍ ماتې د افغانستان په جغرافيه کې را مينځ ته شوې. دا هم ليکي چې؛ برتانيه د خپل تاريخ د څو پېړيو په اوږدو کې داسې ماتې سره مخ شوې نه ده، لکه په افغانستان کې چې يې وليد. هدف دا دی؛ په افغانستان کې د برتانيې ماتې، د دوی لپاره د تاريخ هغه شرموونکې برخه ده، چې د انګرېزانو د نسلونو نسلونو به هم له ياده ونه وځي. که د برتانيې د تاريڅ څخه په افغانستان کې د هغوی د ماتې برخه منفي شي، ډېر مغروره تاريخ لري. دا شرم د تاريخ له پاڼو هغه وخت له مينځه تللی شي چې؛ د افغانستان په نامه جغرافيه په نړيواله نقشه کې له مينځه ولاړه شي. اوس په نړيواله نقشه کې د فلسطين په نامه جغرافيه د اسرائيل په نامه ليدل کېږي، برتانيه د افغانستان په هکله هم عينې آرمان لاره/لري چې، په نړيواله نقشه کې د افغانستان په نامه جغرافيه يوه برخه د تاجکستان، بله ازبکستان، يو څه ايران او تر نيم ډېر د پاکستان په نامه وليدل شي.
د برتانيې او امريکا لوېدلی فکر په افغانستان کې د تېرو شلو کالونو د دوی موجوديت پورې محدود نه دی، دوی د تېرو څلوېښتو کالونو را پدېخوا د افغانستان په ورانولو کې مستقيم او غير مستقيم بوخت دي. خلقيان او پرچميان يې په مجاهدينو مات کړل، د مجاهدينو پر ضد يې د طالب ملاتړ وکړ، د طالب پر ضد يې د اقليتونو کلک ملاتړ وکړ، حتا د يوې ولسوالۍ خلک يې پر ټول افغانستان حاکم کړل. دوی پوهېدل چې افغانان په مستقيم جګړه کې ماتولی نه شي، د همدې لپاره يې تمرکز په دې وکړ چې افغانستان په اوږدمهاله ډول په داخلي جګړو کې بوخت وساتي. افغانان د سمت، قوم او ژبو په نامه سره بېل کړي. خپلمينځي جګړه دومره اوږده کړي چې د افغانانو کرکې د يو او بل پر وړاندې بيخي تر حد واوړي. له جګړو يې داسې ستړي کړي چې، د سولې د راتګ لپاره هرې بيې ته تيار وي، حتا که د افغانستان تجزيه هم وي.
مونږ وليدل! دوی همداسې وکړل. د ولس تر مينځ خپلمينځي کرکه. د افغان په لاس د بل افغان وژنه؛ د سمت، قوم او ژبې په نامه. ډېر افغانان د افغانستان له جوړونې ناهيلي ول او راضي برېښېدل چې که د ورځنيو افغان وژنې پر ځای تجزيه شو، بهتره ده. د افغانانو تر مينځ د اېران پرستي، تاجکستان پرستي، پاکستان پرستي، ازبکستان پرستي او د تجزيې د غږونو سرود ورځ تر بلې په لوړېدو و. يوازې يوې بلې کوچنۍ قوي خپلمينځي جګړو ته اړتيا وه چې د افغانستان ښارونه، ابادۍ او برم وسېځي، بيا به په خپله افغانانو د کنډواله او نا سرلوړي افغانستان پر ځای دېته ترجيح ورکوله چې د تاجکستان، پاکستان، ازبکستان يا ايران يوه برخه واوسي. امريکا او برتانيې د دې حالت د را مينځ کولو لپاره ښه سرمايه ګذاري د افغانستان په حکومت ښکاره او په طالبانو په پټه کړې وه. دوی غوښتل چې ظاهرآَ له افغانستان بهر شي، بيا به د حکومت او طالبانو تر مينځ جګړه پېښه شي. مسووليت به يې هم د دوی په غاړه نه وي، دنياوالو ته به وايي چې زمونږ په موجوديت کې هر څه سم و. خو دروند غني د دوی په دې ټولو حراميتوبونو پوهېد. مخکې له دې چې بهرنيان ووځي؛ بغير له جګړې يې ټول افغانستان طالبانو ته تسليم کړ. غني افغانستان وژغوره، هم يې امريکا او متحدين نړۍ ته وشرمول. ځکه امريکا چې د چا د ختمولو لپاره راغلې وه، د دوی په موجوديت کې بيرته پر افغانستان حاکم شول.
د غني د جلا وطني له امله د افغان وژنې او افغانستان ورانونې تر څنګ د افغانستان تجزيې ته د لار هوارولو مخه هم ونيول شوه. تاسې د هلمند، کندهار، کندوز او پنجشېر جګړې وليدې، که خدای مه کړه غني مقاومت کړی وای او د ټول افغانستان ورته حالت شوی وای، اوس به د پاکستان، ايران او تاجکستان پر خوا د افغان مهاجرينو سېلابونه ور روان شوي وای. دا هغه څه و چې امريکا، برتانيې او زمونږ ګاونډيو يې هم ارمان لاره. که غني مقاومت کړی وای، ايا د افغانستان د جوړولو دا اوسنۍ کمې هيلې به هم موجود وای؟ نه، هيڅکله نه. اوس که يو ځل بيا امريکا، برتانيه او پنجاب د افغانستان د تجزيې پلان په لاره اچوي، بايد د طالبانو پر وړاندې د جګړې لپاره همدومره قوي قوه جوړه کړي، لکه د حکومت پر وړاندې چې طالبان و. د دې لپاره هغوی بيخي ډېرې سرمايه ګذاري او وخت ته اړتيا لري. که پخوا يې د افغانستان د تجزيې خوبونه په راتلونکو دوه، درې يا څلورو کالونو کې ليدل، اوس همغه ارمان ته د رسېدو خوب شل يا ديرش کالونو ته وغځېد. دا ټول مني چې پاکستان پر طالبانو نفوذ لري، خو په دې هيڅوک نه پوهېږي چې څومره نفوذ پرې لري؟ که په طالب مشرانو بيخي کاملآَ نفوذ هم ولري، خو دا بيا هم هيڅکله په ټولو طالبانو تحميل کولی نه شي چې افغانستان تجزيه کړي. په تېر حکومت امريکا هم بيخي ډېر نفوذ لاره، خو داسې مسايل چې د افغانستان د خاورې د پلورلو اړوند وي، امريکا په حکومت په زور منلی نه شو.
که بيخي يې لنډ ووايم، غني پوهېده چې جمهوريت د امريکا، برتانيې او پنجاب له امله دوام کولی نه شي او د افغانستان تجزيې او څو کاله نورې افغان وژنې ته يې لاره جوړه کړې، هغه ويل؛ چې زما په موجوديت کې د افغانستان د تجزيې او افغان وژنې ته لار برابريږي، ولې لږ له وخت وړاندې تېښته نه کوم، تر څو بشپړ جوړ نظام طالبانو ته وسپارم. که د طالبانو حکومت کمزوری هم وي؛ خو د افغانستان د تجزيې او اوږدمهاله افغان وژنې په پرتله بهتره دی. بابا په خپل پلان کې بريالی هم شو، همداسې يې وکړل. احسان به يې راتلونکي نسلونه هېر نه کړي. لکه نننی نسل چې غازي امان اتل يادوي، همداسې به راتلونکي نسلونه غني هم اتل يادوي.
همانطوریکه هر دورهٔ تاریخی مستلزم کاوش کاشناسانه میباشد. برای آگاهی مردم و سمت یابی اهداف نیرو های ملی و طندوست بسیار ضروری و لازمی است تا جامعه شناسان، کار شناسان امور اداره، تحلیل گران امور سیاسی – اجتماعی، نخبه گان با تجربه و منورین بدون حب و بغض، تعلقات و علاقمندی های سیاسی و اجتماعی بصورت کاملاً غیر جانبدار این مرحلهٔ تاریخ کشور عزیز ما افغانستان را مورد کاوش و تحقیق علمی قرار داده استنتاجات و اسنباطات خویش را با مردم شریک سازند. این امر راه را برای نسل های آینده غرض رهایی از قید سیطرهٔ خارجیان و تصمیم گیری های کلان ملی برای رفاهیت وآبادانی برای آیندهٔ درخشان کشور راهگشا خواهد بود و همچنان برای تضعیف بحران اعتماد در رده های مختلف جامعه ما کار ساز است.
گرچه در نتیجه این مانورطالبان سیه کار و سیه اندیش ساختهٔ دست پاکستان بر مسند قدرت درافغانستان تکیه زدند. اما این مانور طالبان غلام پاکستان را به نیروی با قدرت که صلاحیت چانه زنی را با بادارش را دریافته و منحیث مالک افغانستان در موارد متعدداجازه ندادند که تجهیزات نظامی افغانستان به پاکستان صادر گرددد و سخنگویش به صراحت خطاب به قریشی وزیر خارجه پاکستان بیان داشت که: "این سه دهه است که افغانستان بخاطر تأمین منافع ملی خود قربانی جنگ نیابتی اعلان نشده پاکستان است.همه در مورد هدف این جنگها میدانیم و این را هم میدانیم که جنگ را چه کسانی و به چه منظور تمویل میکنند."این چانه زنی ها در حدی اوج گرفت که در شرایط حساس کنونی رئیس استخبارات نظامی پاکستان را مجبور ساخت برای متقاعد ساختن طالبان در تمکین با مطالبات پاکستان به کابل بیاید و چهرهٔ منحوس پاکستان را درپردهٔ طالب و افغانستان به نمایش بگذارد، که به هیچوجه طالبان از این امر راضی نبوده و اختلاف درونی این گروه را تا سرحد انقطاب ریشویی در میان شان عمیق ساخت.
طالبان با این مانورقدرت را در شرایطی در دست قرار گرفتند که برای شناسایی حاکمیت خویش مجبور اند تا حد ممکن و میسر برایشان به خواسته های مدنی مردم افغانستان لبیک گفته و در تقسیم قدرت مردمان متخصص و آگاه را در بدنهٔ حکومت جا دهند.همینکه چهره های مبتذل، وحشتناک و تکراری قلدران و دزدان سر گردنه در حکومت طالب جای ندارد برای ملت افغان یک پیروزی بزرگ است. اما در اینجا قابل ذکر میدانم که مشارکت مردم در امور اداره، اقتصاد، سیاست و حاکمیت تنها از طریق انتخابات آزاد و عادلانه برای ارگانهای رهبری کننده و قانون گزاری میسر میباشد و بس. همچنان مشارکت مردم اعم از زن و مرد درکلیه امور کشور اعم از دستگاه اجرائیوی، صنایع تولیدی، زراعت، ارگانهای فرهنگی، عدلی، قضایی و روابط خارجی بصورت آزاد، آگاهانه و ارادی از اهم مسایلی اند که جامعه را بصوب توسعه و پیشرفت رهنمون میگردد که این خود به نحوی توزیع عادلانه ثروت است و بدون سهمگیری و مشارکت همهٔ مردم در امورسیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پیشرفت امریست نا ممکن.
امروز نیرو های ملی اندیش و باور مند به افغانستان واحد غیر قابل تجزیه زیر بیرق سه رنگ ملی ما این فرصت را پیدا کرده اندتا از تجارب غمبار پنج دهه اخیر کشور درس عبرت گرفته تلاش، جد و جهد کرده راه های بدیل جنگ و افغان کشی را مورد تدقیق و مطالعه قراردهند. سعی بدارندبا اتحاد، همدلی، همکاری، با دریافت نقاط مشترک ملی سازمانها و یا جبهات ملی را پیریزی کرده و با تمام امکانات در آگاه سازی مردم کوشا گردند و تظاهرات مدنی مردم خاصتاً بانوان و جوانان را بصوب مؤثریت بیشتر، عدم تشدد و خشونت سمتدهی کنند تا از اصطکاک خشونت بار میان حاکمیت و مبارزان مدنی جلوگیری بعمل آید.
نیرو های سیاسی به این چرا های لاجواب که تا کنون چپ، راست، میانه و مذهبی و افراطی ما را یکی پی دیگیری همراه با هستی کشور به گودال نیستی برده جواب های مقنع در پرتوشاخص های زرین منافع همگانی پیدا کنند تا گلیم بحران اعتماد از جامعهٔ ما بر چیده شود:
o چرا ما بیدار نمی شویم؟ چرا ما همه مسایل ملی و بین المللی را در قبال کشور خود با چشم بصیرت نمی نگریم؟
o چرا ما راه های برون رفت را با نفی و محو یکدیگرشروع و ختممیکنیم؟
o چرا ما توان پذیرفتن یکدیگر را در فضای اعتماد متقابل نداریم؟
o چرا ما این توان را نداریم که برای برنامه ها و راهکار های ملی گفت و گو های سراسری را در سطح کشور سازمان داده و حمایت مردم را در عمل جلب کنیم؟
o چرا ما همیشه نا کارگی و ناتوانی های خود را در تمام عرصه های زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی در نقد دیگران جستجو میکنیم ؟
o چرا ما در عوض جلب حمایت مردم خویش برای هر کاری به دامن خارجی ها پناه میبریم؟
o چرا به عوض ارائۀ پیشنهاد سالم، طرح لایحه، مقرره، طرزالعمل مؤثر و مفیدبرای بهبود زندگی مردم و طرز کار ادارۀ دولت در پی تخریب سیستم هستیم؟
چرا در عوض اتحاد همه مردم برای نیل به یک افغانستان مرفه که ما هم در رفاهش حیات بسر بریم تلاش برای انقطابات و تفرقه های بیشتر و بیشتر اجتماعی، سیاسی و اتنیک هستیم؟
کشور ما به یک انقلاب فرهنگی نیازمند میباشد. مردم باید با سواد گردند، هسته های این انقلاب فرهنگی قبلاً گذاشته شده است. ویبسایت های ملی افغانی غیر وابسته، شبکه های تلویزیونی و رادیویی غیر وابسته فراوان وجود دارندکه با همکاری بیدریغ نخبه گان برومند این مرز و بوم وسیعاً در کار روشنگری مشغول اند. همچنان هزاران فرزند با درک وبا احساس افغان از طریق صفحات رسانه های اجتماعی چون فیسبوک، تویتر، انستاگرام ، تیلگرام و سایر رسانه ها شباروزی به آگاهی دهی و اطلاع رسانی برای مردم مشغول اند، این ها همه پدیده های مثبت آغاز انقلاب فرهنگی برای کشور ما میباشند که با تمام نیرو از جانب خبره گان، اهل قلم، نویسنده گان، شاعران، هنرمندان و همه درس خواند ه گان حمایت شده و نظریات مغایر منافع ملی در فضای دوستی و هموطنی با شیوه های مدنی ودلایل مستند، علمی و تجربی در فضای همیاری و همکاری بدون تشنج افزایی مورد نقد و بازنگری قرار داده شود. به امید اتحاد مردم برای اعتلای وطن وکوتاه ساختن دست خارجیان از مداخلات در امور کشور ما.
هلند، سپتمبر ۲۰۲۱