مهرالدین مشید
روایت از شهری که از برج و بارویش درد فواره دارد
کابل اندوهبار یا شهری ارواح با روایتی دیگر
این بار روایت تلخ و دردناک و قصهء دلخراش از شهر مرده و شهروندان فلاکت زده و
بلاکشیده ای است که حماسه های بزرگ تاریخی آنان گوش فلک را کر کرده و شهکار های
رزمی و حماسی زنان و مردان غیور و شجاع کابل در گذسته ها زبان زد خاص و عام
مردمان جهان شده است و هنوز هم فریاد های ناهید های آن در مرز و بوم ماتم زده و
سوگوار آن طنین انداز است؛ صدها دریغ و درد که امروز نه تنها کابل زمین قهرمان
پرور در چنگال آهنین طالبان و اسارت پاکستان سخت درد می کشد؛ بلکه هست و بود
شهروندان آن نیز به غارت رفته و روزگار سیاهی برآنان مستولی شده است.
قصهء کابل امروز بیان درد های بی پایان شهروندان مظلوم و بی پناهء شهروندان این
شهر تاریخی است که امروز به شهر ارواح تبدیل شده و از کنج و کنارش مرگ زبانه می
کشد و در پشت هرجنایتی دستان پلید طالبان سنگینی می کند. سرزمینی به این
بدروزگاری افتاده است که حماسه های دیروزی آن مهاجمان بزرگ تاریخ از سکندر
مقدونی تا ساسانی ها و چنگیز و انگلیس و شوروی را از پای درآورد و مردمش نگذاشت
تا آب از گلوی مهاجمان بزرگ تاریخ آرام فرو نرود؛ امروز بیرحمانه اسیر و به شهر
مرده ها بدل شده است و در سوگ و ماتم فرزندان خود نشسته است. کابلی که دیروز از
حصار های بلند و سر به فلک کشیدهء آسمایی و شیر دروازهء پر غرور سر می کشید و
از عقابان بلند پرواز تراجمیر و شاه فولادی باج می گرفت و با سر پرغرور با آنها
سر می جنباند؛ امروز در چنگال آهنین پاکستان و مزدوران آن اسیر شده است و داغ
ننگین اسارت طالبانی بر سیما های هزاران هزار مرد و زن آن نمودار است و برپشت و
پهلوی آنان سخت سنگینی می کند. برپشت و پهلوی کابلیان دردمند و زخمی نه تنها
ستم و استبداد طالبانی سنگینی می کند و همه برخوان تلخ فقر ناگزیرانه زانو زده
اند؛ بلکه بدتر از آن شادی و شکوهء حماسه آفرینان آن را وحشت طالبان به تاراج
برده و شور و شعف آنان را به رنج بی پایان بدل کرده است. دیگر آن فریاد های
بلند و پرطنطنهء دیروزی" روس ها از خاک ما بیرون شوید" و " مرگ بر آمریکا" به
شعار های اسارت شکن " به "مرگ بر پاکستان" بدل نشده است و فریاد های اسارت شکن
مرگ بر پاکستان در گلو های کابلیان خفه شده است. مگر وارثان ناهید های شهید از
این شهر ماتم زده و مرده به کلی رخت بسته اند یا اینکه همه شور و جاذبهء ناهید
های آن در زیر شلاق و کیبل طالبان به خاموشی گراییده است و ندا های آزادی
خواهانه و طالب شکن آنان در گلو های زخمی آنان خفه شده است.
طالبان دریافته اند که پایان چوک، چهار چته، شور بازار، ریکاخانه، مرادخانی،
چنداول و سایر گذرهای شهر قدیم کابل از کاکه ها خالی شده و خبری از کاکه دوست،
بچه بهایی، پیرو بچه ادی، کاکه طلا، کاکه نقره، کاکه شکور، کاکه عبدالعزیز
مشهور به لنگر زمین، کاکه صوفی غنی نصواری و کاکه های دیگر نیست و از حلقه های
آنان خبری نیست که نیست تا با شمشیر های آخته و تیر های تیز و سوار بر اسپ های
تیزتک تیغ از دمار قلدران طالب برآورند. کاکه ها در هر عصر و زمانی با انواع
فنون جنگی و ورزشی مانند: پهلوانی، اسب دوانی، تیر اندازی، نشان زنی، شمشیر
بازی، آشنایی و مهارت کامل داشتند و به جنگ تن به تن نیز آشنایی داشتند. باتاسف
که امروز چنان برپشت و پهلوی وارثان کاکه های جرار و شجاع گذر های تاریخی کابل
و حماسه آفرینان باشهامت دیروزی و ناهید های قهرمان شلاق های طالبان سنگینی می
کند که تاب ایستادن و قیام و حرکت را از آنان بیرحمانه ربوده است.
این همه مصیبت های دردناک بر شهر و بر کسانی تحمیل شده است که دیروز توانسته
بودند، در زیر چتر اسارت هزاران سرباز آمریکایی نفس آزادی بکشند و با همه
دشواری ها از عزت و شکوه و جلال خود و شهروندان خود پاسبانی کنند؛ امروز به شهر
مرده ای بدل شده است که گویی کفن بدوش، خاموش و منزجر و عصیانی؛ کوچه ها و سرک
های آن میزبان کالاها و لوازم هزاران هزار کابلی است که به دلیل فقر و تهی دستی
و یا بخاطر فرار از کشور وادار به فروش کالا های شان شده اند. پس از سقوط کابل
بدست طالبان چنان رعب و ترس مردم را فراگرفته است که همه در زیر چکمه های ستم
طالبان و در واقعیت در چنگال نظامیان تروریست پرور پاکستان سخت ضجه می کشند.
کابل در حالی در سکوت مرگبار یاس و فقر و تنگ دستی فرو رفته که شهروندانش تا
گلو در ستم طالبان می سوزند.
شهر چنان خاموش و مردمش سودایی اند که همه در فکر فرار اند. وقتی که از دست
فروش و یا کراچی بان خباز و میوه فروش و خوراکه فروش چیزی بخرید. آنان پیش از
آنکه سخن از بهای جنس خود بگوید. از خریدار راه فرار را می پرسند. ناامیدی و بی
باوری به آینده سبب شده که تکثر مردم اموال و اشیای خود را به بازار کشیده اند
و هر کدام حاضر اند تا به بهای اندک اموال خود را به فروش برسانند. مگر طالبان
از تماشای شهر و بازار احساس خجلت نمی کنند که چگونه تمامی شهر از جادهء سالنگ
تا جاده های آسمایی و جادهء میوند و چمن حضوری و کارته سه و کارته چهار و کوته
سنگی و مکروریان ها و کارته پروان و باغ بالا و غیره به بازار فروش اموال خانه
ها بدل شده است و شاید از نظر فقهای نادان آنان این مصیبت بزرگ را هم به گردن
خداوند بیافکنند و بگویند، رضای خدا چنین بوده است و به این ترتیب مسوءولیت ظلم
و استبداد خود را هم بدوش خدا افگنند. این در حالی است که خداوند تمامی نعمات
را بدون تبعیض و تفاوت برای بشریت ارزانی کرده است و پیامبر را هم بوسیلهء رحمت
و شفقت برای عالمیان فرستاده است قرآن چنان با افق دید بلند این موضوع را مطرح
کرده است که در این آیه پیامبر را نه تنها برای انسان؛ بلکه برای عالمیان
فرستاده است. با این حال اسلام دین عطوفت و محبت است و زنده گی مسالمت آمیز را
یک امر دینی می پندارد و صلح را خیر کثیر خوانده است. پس طالبان چگونه ستم خود
را توجیهء اسلامی می کنند و بر روی جنایت های خود ردای اسلامی می کشند. مگر
تفسیر طالبان از اسلام جفاکاری و ستمروایی بر مردم بیچاره است. آیا طالبان بی
سواد تا حال گوشه های از زنده گی پیامبر را در مدینه مطالعه کرده اند و با
الفبای سیرت محمد آشنایی دارند؛ هرگز نه هرگاه آنان اندکی از زنده گی پیامبر در
مدینه آگاهی می داشتند و از معاهدهء معروف او با یهودیان و نصرانیان و سایر
باشنده گان حتا غیرمسلمان مدینه آگاهی می داشتند. این چنین ظلم و ستم را بالای
مردم دوا نمی داشتند. در حالی که پیامبر در میثاق مدینه نخستین حکومت شهروندی
را بنیاد نهاد و همه را بحیث شهروندان دارای حقوق مساوی به دفاع مشترک در برابر
دشمنان خواند. اما طالبان تحت سیطرهء پاکستان نه تنها جرات مشارکت سیاسی را با
شهروندان غیرمسلمان داشتند و حتا با ساختن حکومت گروهی و تباری سنگ یاس و
ناامیدی را در سینهء اقوام ساکن در کشور و برادران دینی خود زدند.
در حالیکه پیامبر پس از میثاق مدینه الگوی راستین حکومت مشارکتی را بنیاد نهاد.
حکومت همه شمول و یا حکومتی با قاعدهء وسیع به حکومتی اطلاق می شود که در آن
مشارکت سیاسی کامل به واقعیت بپیوندد و تمامی اقوام و باشنده گان افغانستان خود
را بصورت عادلانه و مساوی در آن ببینند. این زمانی ممکن است که نخبگان صالح و
آگاه و وطن دوست و نه مفسدان و دزدان و گرگان درندهء حکومت های کرزی و غنی در
آن حکومت حضور داشته باشند.
در این شکی نیست که چنین حکومتی با مسما و نه بدون مسما نیاز حتمی افغانستان
چندین ملیتی است تا بتواند آینهء تمام نمای شهروندان افغانستان باشد. این در
صورتی ممکن است که کابینه متشکل از شخصیت های سالم و باتقوا و خوش نام و نیک
اندیش اقوام گوناگون کشور باشد.
کابینهء مشارکتی را نباید با کابینهء شرکت سهامی گونه به عوضی گرفت که در آن
تیکه داران جهاد و سیاستگران فاسد و غارتگر دوران کرزی و غنی سهم داشته باشند.
چنانکه شماری در ویلا های ننگین ترکیه نشست هایی را به هوای رسیدن به قدرت
برگزار می کنند. از این طریق برای طالبان می گویم که با شریک شدن این دزدان در
قدرت فساد و غارت به کشور باز میگردد. اینان نه تنها سزاوار شریک قدرت اند و بل
مردم افغانستان از شما می خواهند که این دزدان سرگردنه را به محاکمه بسپارید و
مجازات کرده و دارایی های شان را دوباره به ملت برگردانید. اگر خواهان همه شمول
بودن کابینه هستید؛ نخست از همه در نوع حکومت تان از لحاظ ساختاری یک تغییر
قابل ملاحظه و بنیادی بیاورید و بعد بخاطر سر و سامان دادن امور کشور شخصیت های
خوب و خوش نام و متخصص را از اقوام گوناگون پیدا کنید که در گذشته دست شان به
فساد و غارت آلوده نباشد و شخصیت های آگاه و خبیر و متخصص و مستقل باشند. آنان
شجاعت تصمیم گیری داشته و قدرت نه گفتن در برابر خاین را داشته باشند. در این
صورت می توان باور کرد که ساختار جدید دولت تان غیر امارتی و مشارکتی و بازتاب
دهندهء میثاق مدینه باشد. این هم در صورتیکه آنان را به گونهء عادلانه و مساوی
نه سمبولیک شریک نمایید تا شراکت اقوام نمادی از شراکت واقعی و عادلانه در
حکومت تان بازتاب یابد. این زمانی ممکن است که تغییرات آیندهء شما یک جمهوری
اسلامی را تمثیل کند که تمام اقوام به گونهء عادلانه و مساوی خود را در آن
ببینند و از آن صادقانه حمایت کنند. در این صورت جهانیان متوجه شما شده و قفل
های تعزیرات بر روی تان شکسته می شود و حکومت تان پایدار و افغانستان از تباهی
و بربادی رهایی پیدا می کند. در غیر این صورت حکومت تان دیر یا زود به شکست
فاحش رو به رو می شود و بالاخره نخستین کشوری که پیروزی شما را جشن گرفت و با
فرستادن فیض حمید آن را پس از توصیه ها تجلیل کرد؛ ناگزیر خواهد شد که از
نخستین کشوری باشد که از شما ناگزیرانه سلب اعتماد کند.
باتاسف طالبان با اعلام کابینهء شان ثابت کردند که هنوز ردای گروهی و قومی را
از سر بیرون نکرده و غرق جهالت قبیله ای هستند و از اسلام و ارزش و آموزش های
اسلامی چیری نمی فهمند و برداشت های شخصی و گروهی و قبیله ای از اسلام را اصل
انکار ناپذیر می پندارند. شگفت آور اینکه برخورد گروهء حقانی با شاخهء قندهاری
نشان داد که شاخه های ناهمگون این گروه در اصل به اصول اسلامی چه که حتا به
اصول گروهی باور ندارند و بیش از آنکه مسلمان و مومن باشند؛ بیشتر در دام
اندیشه های قومی و سمتی اسیر اند و اندکی هم به اسلام و ارزش های اسلامی
باورمند نیستند.
طالبان در نشهء پیروزی چنان غرق اند، "لنگ" بین شده و بسان مرغابی ها از لبریز
شدن آب حوادث هراسی ندارند. این در حالی است که متوجه اشتباه های پیهم خود
چون؛ رهایی زندانیان، حمله به پنجشیر، حضور رئیس آی اس آی در کابل پیش از اعلان
کابینه و در زمان حمله به پنجشیر و انکار از گفت و گو،اعلام کابینهء تک قومی و
بی سواد، رهایی رهبر شاخهء خراسان داعش، موجودیت بیش از ده هزار جنگجوی خارجی،
بی توجهی به فقر جانکاه، محروم ساختن دختران و زنان از آموزش و کار، پشت پا زدن
به حقوق بشری و آزادی های رسانه ای، از چاپ بازماندن بیش از
۱۵۰
رسانهء چاپی و ده هامشکل دیگر نیستند. این اشتباهات نشان دهندهء این است که
طالبان چنان در نشهء پیروزی زود هنگام غرق اند و متوجه نیستند که با تصمیم های
شتاب زده هر روز خشتی از بقای خود را فرو می ریزند و چه رسد به آنکه طالبان
متوجه شکل گیری رخداد های منطقه ای و جهانی و بویژه احتمال شاخ به شاخ شدن چین
و آمریکا باشند. این در حالی است که آنان هر روز گویی طناب عمر خود را با دستان
خود کوتاه می کنند. در این میان هنوز آشکار نیست که طالبان چقدر قدرت کنترل
جنگجویان خارجی را دارند و از سویی هم با تشکیل کندک های انتحاری در بدخشان و
کندز، عطش بردن جنگ آنان را به آنسوی مرز بیشتر ساخته اند. در حالی که اندک
ترین تحرکات نظامی در آنسوی مرز ضربات سنگینی را از سوی روسیه متحمل خواهند شد.
بااین حال طالبان بجای آنکه متوجه حفظ ثبات و امنیت در افغانستان باشند، برعکس
هر روز با تصمیم های غلط عمر خود را کوتاه می نمایند و از سویی هم کودتا برضد
ملابرادر و راندن قندهاری ها خاموشی قبل از توفان است که دیر یا زود وحدت ظاهری
آنان را به کلی از هم خواهد پاشید و بساط از هم پاشیده طالبان را به کلی از هم
خواهد پاشید.
از آنچه گفته آمد، طالبان یک گروهء تروریستی و اجیر است و کم ترین دلسوزی و دل
بستگی به افغانستان ندارند. این گروه از سوی نظامیان پاکستان ساخته شده اند تا
این کشور را به عمق استراتیژیک اش در افغانستان برسانند. از حمایت و لابی گری
های ترفند آلود عمران خان و قریشی در رابطه به طالبان در سطح جهان پیدا است که
پاکستان ار طالبان چه می خواهد. پس با این حال شهروندان کابل چه انتظاری بیشتر
از رنج و فقر و تهی دستی و در به دری و آواره گی از گروهء تروریستی طالبان می
توانند داشته باشند. یاهو