مهرالدین مشید
از بیعت سیطره جو تا انتخاب مشارکت آفرین از ترحم دینی تا سیطرهء طالبانی
بیعت به سیطرهء سیاسی و انتخاب به مشارکت سیاسی می انجامد
با توجه به آیات قرآن و سیره و احادیث پیامبر نحوهء حکومت در اسلام ریشهء دینی
ندارد و پیامبر هیچ گاه نخواست تا نوع خاصی از حکومت را بر امت خود تحمیل
نماید. پیامبر با آزادی عمل در واقع خواست تا این رسالت را امت اش در روشنی
انتخاب اصلح در طول تاریخ به انجام برساند. از این رو پیامبر مبارزات اجتماعی
خود را برای زدودن خرافات و جهل و تامین عدالت اجتماعی متمرکز گردانید. از این
که هدف اصلی پیامبر اشاعهء آگاهی و آزادی و عدالت در جامعه بود تا مشارکت
عادلانه در تمامی حوزه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه شکل بگیرد. از
این رو نخواست تا با انتخاب نوع خاص حکومت دستان خلاق و ابتکار آفرین انسان را
از پشت ببندد. پیامبر تا پایان حیات و حتا در لحظات آخرین حیات هم نخواست تا با
گزینش شخصی بحیث زمامدار مسلمانان آزادی عمل و ابتکار مسلمانان را سلب نماید؛
اما این به معنای بی تفاوتی پیامبر در مورد آیندهء مسلمانان نبود، بلکه او با
رویکردی پیامبرانه خواست تا رسم اصلح پسندی را در میان مسلمانان از خود به ارث
بگذارد. از همین جهت بود که او تمامی دروازه ها به سوی مسجد را بست و تنها
دروازهء ابوبکر را بار گذاشت و به همین گونه در سه روز آخر حیات خود ابوبکر را
پیش نماز تعیین کرد. هدف او از این کار نهادینه سازی رسم اصلح پنداری و اصلح
گزینی بود که از آن نمی توان تعبیر جایگزینی کرد. پیامبر با این رویکرد خواست
اصل انتخاب اصلح را بجای بیعت در زیر هر گونه چتری به شمول شورای " اهل حل و
عقد " در میان مسلمانان از خود به ارث بگذارد تا مسلمانان در طول تاریخ رهبر و
زعیم خود را با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ایجابات عصر هرچه
شفاف و آگاهانه و عامدانه برگزینند و نظام مطلوب خود را بسازند تا هرچه بیشتر
رستگار دنیا و آخرت شوند. پیامبر به اصل عدالت باور داشت و عدالت اجتماعی را
مقدم تر از هر نوع عدالت می دانست و به عدالت اجتماعی را دروازهء فراخ برای
رسیدن به عدالت سیاسی و مشارکت سیاسی می دانست. او هرچند بسیاری سنت ها را بنا
بر ضرورت زمان حفظ و اما آنها را از درون دگرگون کرد. این به معنای آن است که
او به هر نوع تابو شکنی خود را مسوءول می دانست و اما در شکستن تابو ها از شتاب
خودداری می نمود. زیرا او می دانست که سنت ها حیثیت رشته های اعصاب را در جامعه
دارند. از این رو او تلاش کرد تا به تدریج از درون آنها را تغییر بدهد تا با
تحول جدید سازگار شوند. بنابراین پیامبر با سنت های قبیله یی مخالف بود و شورای
اهل و حل و عقد که ریشه در سنت های قبایلی عرب دارد؛ با آن مخالف بود. اگر چنین
نمی بود. وی پیش از رحلت خود چنین شورایی را تشکیل و زمامدار را پس از فیلتر
شدن از این شورا انتخاب می کرد. هرچند او وقوع حوادثی مانند سقیفهء بنی ساعده
را ممکن می شمرد و اما او نخواست تا بنیاد های ارزشی اسلام خدشه دار شود.
در این تردیدی نیست که پیامبر به اصل شورا باور داشت و وی بربنیاد آیت قرآن
شورا را یگانه راه برای فیصله های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی می دانست؛ اما
هرگز نخواست حق انتخاب مسلمانان را قربانی شورا نماید تا کسانی بیایند و برتارک
شورای اهل حل و عقد مهر اسلامی بزنند و در پیشانی آن بیرق امارت را برافرازد.
هرگاه پیامبر این شورا برای تعیین رهبر حکومت لازم می شمرد. در اینصورت پیش از
رحلت خود شورای اهل حل و عقد را برگزار و زعیم پس از خود را برمیگزید. او به
دلیل سنتی بودن و موجودیت ریشه های آن در قبایل غرب از برگزاری آن برای تعیین
زعیم ملت خودداری کرد. بنابراین شورای اهل حل و عقد ساخته و پرداخته خلفای اموی
و عباسی و یا به گفتهء مودودی ملوک اموی و عباسی است که داستان های کتاب" هزار
و یک شب" از آن پرده برداشته و مشت های آنان را باز و سیما های آنان را عریان
کرده است. خلفای اموی و عباسی شورای حل و عقد را ابزاری برای بقای خلافت و
روپوشی برای اعمال ضدانسانی و ضد اسلامی خود قرار دادند. این حلفا پس از راندن
راویان از صحنهء فعال سیاسی و اجتماعی و به پیش کشاندن فقها نخست تاریخ واقعی
اسلام را مسخ و بعد بسیاری از ارزش های اسلامی را مسخ کردند. بنابراین بیعت زیر
چتر شورای حل و عقد از ابداع های خلفای اموی و عباسی به شمار می رود. هدف
ازاحتراز پیامبر از برگزاری شورای حل و عقد این بود تا مبادا سیطره، استبداد،
انحصار گرایی زیر چتر شورای حل و عقد بر مردم حاکم شود و هر زمامدار فاسد و
غدار بر آن تمسک جوید.
این در حالی است که دین در اصل با سیطره در تضاد است و تمامی ادیان ابراهیمی و
بویژه دین اسلام با سلطه سر ناسازگاری دارد. زمانی که پیامبر به خداوند می
گوید:" به تحقیق تو را نمادی از رحمت و ترحم برای عالمیان فرستاده ام " این به
معنای نفی هرگونه سلطه در اسلام و تایید عدالت در جمیع حوزه ها است. عدالت در
یک جامعه تحت حاکمیت زمامدار عادل عملی می شود؛ زمامداری که بوسیلهء مردم
برگزیده شده باشد و در صورتی که به وعده های خود جنبهء عملی ندهد و باید مردم
صلاحیت عزل او را داشته باشند. آیت یادشده موج بزرگی حتا فراتر از انسان را در
بر می گیرد و بجای انسان کلمهء عالمیان به کار گرفته شده است. یعنی خدواند برای
پیامبر امر نموده که رسالت خویش را باید در برابر عالم عادلانه و عامدانه ادا
بکند. یعنی در هر تصمیم پیامبر موجودی در روی زمین حتا مورچه نباید آسیب ببیند.
بربنیاد این آیت تمامی قوانین در یک کشور اسلامی طوری در نظر گرفته شود که از
اجرای آن نه تنها انسان؛ بلکه تمامی موجودات جهان متضرر نشوند. این در حالی است
که دانش بشری امروز پس از
۱۴
صد سال به این نتیجه رسیده است. چنانکه یک انجنیر، زمانی که یک بند برق و بند
آب را دیزاین می کند، مکلف است که تمامی جوانب پروژه را دقیق بررسی کند تا نه
تنها به حیات انسان ها؛ بلکه حیات وحش هم از خطر مصوءون باشد. پس دینی که از سر
تا پای آن رحمت و مروت موج می زند؛ چگونه ممکن است که با سیطره سازگاری داشته
باشد. پس با این حال هرگونه لباسی که از بیعت بریده شود؛ بر اندام عدالت کوتاهی
می کند و دلیل اش این است که بیعت سیطره جو و مشارکت گریز و ایده ئولوژیک و
تحمل ناپذیر و عدالت سلطه شکن و همدیگر پذیر و مشارکت بردار است و با مردم
سالاری سرآشتی دارد.
در همین حال حامیان بیعت نیز ادعا دارند که آنان نیز به انتخابات باور دارند؛
با تفاوت اینکه آنان بیعت دادن را منحصر به رهبر و امیری می دانند که از غربال
شورای اهل حل و عقد بیرون شده باشد. این در حالی است که امیران و رهبران به
گونهء گزینشی و از پیش تعیین شده بوسیلهء این شورا برگزیده می شوند که حتا رای
بقیه اعضا را به امیر کلیشه ای و حتا منتفی می سازد تا آنکه سایر اعضا ناگزیر
به دادن رای به امیر از پیش تعیین شده می شوند؛ اما در افغانستان نیز مانند
کشور های عربی شورای اهل حل و عقد ریشهء سنتی دارد. طالبان که دست پروردهء
نظامیان پاکستان اند و مراکز و پایگاه ها و مدارس آنان بیشتر در سرحد موقعیت
دارد و تمامی آموزش های افراطیت را در مدرسه های یادشده آموخته اند. شیعه
ستیزی آنان از مدرسه هایی منشا می گیرد که مراکز آموزشی سپاهء صحابه و جیش محمد
و لشکر جنگی و سایر گروه های تروریستی اند. ایده آل های افراطی و تحمل ناپذیر
آنان از رهبرانی چون؛ ابن تیمیه و ابن قیمیه و عبدالوهاب نجدی و سایر رهبران
افراطی منشا می گیرد که در مقابل اندیشه های شیخ عبده و سیدجمال و حتا
عبدالرزاق مصری و حسن البنا و سید قطب و داکتر ترابی و داکتر غنوشی و مصری و
سروش و دیگر نظریه پردازان جهان اسلام قرار دارد.
نفی شورای حل و عقد و قالب شکنی های پیامبر سبب شد که چهار یار پیامبر هریک
به گونه های مختلف برگزیده شدند. ابوبکر با رست گذاشتن عمر بر دست او مشروعیت
میدا کرد و عمر بوسیلهء ابوبکر ابقا شد و عثمان در موجی از اختلاف اعضای شورای
هفت نفری برگزیده شد و علی هم در یک سناریوی شگفت انگیز قربانی مکر ابوموسی
اشعری شد.
هرگاه یاران پیامبر پس از رحلت او دست به ابتکار فقهی می زدند و انتخابات شفاف
را برای تعیین زمامدار مسلمان بحیث یک اصل می پذیرفتند؛ نه تنها این که حادثهء
سقیفه بنی ساعده چون کوله باری برپشت مسلمانان تا کنون سنگینی نمی کرد و در ضمن
فتنهء بزرگ در زمان حضرت عثمان نیز دست نمی داد که داکتر ط حسین زیر نام "
عاشورای بزرگ" واقعیت های آن فتنه را به تصویر کشیده است. شماری بدین باور اند
که پیامبر در لحظه های پایان زنده گی خود قلم و کاغذ خواست تا بحیث آخرین وصیت
چیزی بگوید؛ اما باتاسف که عمر مانع آن شد. ممکن پیامبر می خواست در آخرین
لحظات حیات چگونگی انتخاب جانشین خود را به تحریر می کشید. ای کاش برای پیامبر
فرصت داده می شد تا آخرین وصیت حیاتی خود را به قید تحریر می آورد و امروز
بسیاری از مشکلات مسلمانان حل می بود. راویان اسلامی به این رخداد با تانی
برخورد کرده اند.؛ اما داوری غالب براین است که یاران نزدیک و مورد اعتماد
پیامبر چون، ابوبکر و عمر از این ممانعت هدف خیر داشتند و نه شر؛ اما هرچه بود،
مانع اصلی شدند که اصل زمامداری در اسلام را کامل و تمام می نمود.
شاید در ذهن هرکس این پرسش خطور کند که چگونه شد که مسلمانان نتوانسته اند تا
کنون از کوره راهانی را عبور کنند که اروپایی ها پس از رنسانس در قرن پانزدهم
با غلبه برکلیسا به آن دست یافتند و در روشنایی مدرنیسم و پسا مدرنیسم توانستند
به پیشرفت های چشمگیری دست یابند. رنسانس در واقع آخرین میخ را در دیوار کلیسا
کوفت و کشیش ها را زمینگیر کرد. پس از آن کشیش ها نتوانستند تا از دین استفادهء
ابزاری کنند. این به معنای چشم پوشی از آسیب های فرهنگ و تمدن غربی نیست و
اینکه سارتر می گوید، غرب به تمدن جدید نیاز دارد تا از فاجعهء تمدن کنونی
رهایی یابد؛ سخن گزافی نیست.؛ اما این سخنان به معنای چشم پوشی از جنبه های
ارزشی فرهنگ و تمدن غرب هم نمی تواند باشد.
باتاسف که جهان اسلام هنوز در تب و تابی می سوزد که اروپایی ها پنجصد سال پیش
از آن عبور کردند. گروه های افراطی مانند طالبان و داعش و القاعده و بوکو حرام
زیر چتر امارت اسلامی و غیره به بهانهء جدا نپنداشتن سیاست از دین می خواهند
دین را ابزاری برای رسیدن به اهداف ایده ئولوژیک خود کرده اند و مانع مشارکت
سیاسی گسترده شده و ضد کثرت گرایی دینی و همدیگر پذیری شده اند. این گروه ها با
تمسک جستن به دین جوامع اسلامی را به قهقرا برده و مانع پیشرفت و شکوفایی در
جهان اسلام شده اند. نفوذ گروه های افراطی در جهان اسلام سبب به تعویق افتادن
مشارکت سیاسی و جان نگرفتن دموکراسی شده است. این سبب شده تا امارت به شدت در
برابر جمهوریت و ارزش های آن بایستد و درفش آگاهی و آزادی و عدالت در جهان
اسلام نیمه برافراشته باقی بماند. موضوع گیری تند آنان در برابر ارزش های
جمهوریت به بهانهء بیعت سبب سیطره جویی و استبداد و انحصار گرایی در جهان اسلام
شده است و تمامی تلاش ها برای نهادینه شدن ارزش های جمهوریت را عقیم نگهداشته
است. غلبهء منظومهء سنت بر عقل و آشتی ناپذیری آن با عقل تلاش ها برای
رویارویی و همصدایی با دموکراسی را به چالش کشیده است.
امروز می بینیم که طالبان در افغانستان چگونه زیر نام امارت آسیاب سنگ دین
واسلام را بر شانه های مردم افغانستان می چرخانند و با نفی ارزش های بیست ساله
بر تمامی دستاورد های اخیر بدرود گفته است. آنان در نقطهء مقابل پلورالیزم و
کثرت گرایی و همدیگر پذیری و مشارکت سیاسی قرار دارند و اکنون می خواهند نعش
آغشته به خون افغانستان را با شانه های امارت به قهقرا ببرند. در این تردیدی
نیست که پیامبر در شرایط خاص تاریخی دین را با سیاست خلط نمود و مسجد مدینه
مرکز تصمیم گیری ها و مشورت های دینی و سیاسی و اجتماعی بود؛ اما در عمل غیر
این عمل کرد و از همین رو با نصب افراد گوناگون در مقام های گوناگون تاحدودی
دین را از قید و بند روحانیت جدا نمود. این رویکرد پیامبر نشان دهندهء این است
که پیامبر سنگ بنای دین اسلام را با انعطاف پذیری نهاد. این رویکرد پیامبر در
واقع باز کردن راه برای سیاست از دین در آینده ها بوده است. پیامبر می دانست که
با پیشرفت بشر در عرصه های گوناگون حضور مسلط دین در سیاست سبب استفادهء ابزاری
از سیاست شده و کار دین و دنیا به تباهی و فتور کشانده می شود. از این رو وی
کوشید تا سنگ بنا هایی را برای جدایی دین از سیاست بگذارد تا در آینده ها دین
به پدیدهء نفرت و انزجار بدل نشود و این گفتهء مارکس که دین را افیون ملت ها
خوانده تحقق پیدا نکند. امروز می بینیم که چگونه گروه های افراطی دین را سکوی
رسیدن به اهداف سیاسی خود قرار داده اند و ارزش های راستین دین را قربانی بازی
های سیاسی خود نموده اند. آنان در این مدت کوتاه دین را چنان آماج نفرت و
انزجار قرار داده اند که دشمنان اسلام در قرنها از بسر رساندن آن عاجز اند.
طالبان در حالی به امارت اسلامی تاکید دارند که در هیچ آیتی از قرآن اشاره ای
به حکومت اسلامی نشده است و هر نوع استناد به کلمهء اولی الامر اشتباهء فقهی
بوده که فقهای سنتی بربنیاد آن مهر تایید بر خلافت های امویان و عباسیان زدند و
به گفتهء مودودی برتارک ملوکیت های اموی و عباسی مهر اسلامی زدند. فقهای سنتی
وابسته به دستگاه های حگومت در حالی خلافت را مشروع پنداشتند که نخستین جانشین
پیامبر از پذیرفتن آن انکار کرد و گفت ، پیامبر هیچ گاهی خود را خلیفه نخواند.
امارت هیبت الله آخوند زاده چیزی کمتر از ولایت فقیه خامنه ای نیست که خمینی
برآن مشروعیت دینی داد. در حالی که بزرگ ترین فقها و مجتهدان ایران چون آیت
الله منتظری و سایر مراجع تقلید شیعیان با ولایت فقیه مخالف بوده و مدعی بودند
که راهء ولایت فقیه به استبداد می انجامد و استبداد با عدالت اسلامی سازگاری
ندارد. بسیاری فقها و مجتهدان معاصر اطاعت از اولی الامر را اطاعت از شخص صالح
و پاک و با دانشی میدانند که از میان مردم بوسیلهء مردم در یک انتخابات شفاف
برگزیده شده باشد. تنها وضع قوانین انتخابات ریاست جمهوری در یک کشور اسلامی
است که می تواند از ورود افراد نامسلمان و مشکوک و جاسوس معلوم الحالی مانند
غنی و امثال او از وارد شدن به مبارزات انتخاباتی جلوگیری می کند. خوش بختانه
که امروز رهبران بزرگ و نامدار جنبش های اسلامی به این اصل باور دارند.
از ساختار حکومت طالبان معلوم می شود که نوعی شبه سازی با ایران کرده اند و اما
هنوز آشکار نیست که رئیس اجرایی انتخابی است و یا انتسابی. جالب تر اینکه شورای
رهبری طالبان با انتخاب هیبت الله خود را در جایگاهء شورای ملی و اجماعی قرار
داده و خواست خود را بر مردم افغانستان تحمیل کرده است. ور حالی که این شورا
مشروعیت در میان گروهء طالبان دارد و از داشتن مشروعیت ملی و حتا دینی فرسنگ ها
فاصله دارد. طالبان پس از مشورت ها نتوانستند، حکومتی را تشکیل بدهند که دارای
مشروعیت ملی باشد. این حکومت هم قربانی برتری طلبی ها و سیطره جویی های طالبان
شد؛ اما هرچه باشد، ولایت فقیه در ایران امری دست کاری شده بوسیلهء خمینی و
حامیانش و امارت هم محصول دست کاری های رهبران طالبان است که نه مورد قبول مردم
افغانستان و نه پاسخگوی نیاز های کنونی جامعهء معاصر است تا جایی که جزییات طرح
و تشکیل حکومت طالبان آشکار شده، طرح مذکور اهداف تمامیت خواهانه و استبدادی و
انحصار گرایانه این گروه را آشکارا می سازد که از جمیع جهت مورد پذیرش مردم
افغانستان نیست؛ زیرا امارت امری تافته و جدا بافته از جامعهء افغانستان است و
هیچ گاهی مورد پذیرش مردم افغانستان نیست و نخواهد بود. یاهو