مهرالدین مشید
خروج نیرو های امریکایی یا تغییر نحوۀ حضور آنان و نقش خلیل زاد
جوبایدن رئیس جمهور امریکا پس از آن که تاریخ خروج نیرو های امریکایی از افغانستان را اعلان نمود و گفت که امریکا پس از خروح هم آمادۀ ضربه زدن به القاعده است. وی هدف حملۀ امریکا به افغانستان را موجودیت اسامه خواند و گفت، نیرو های آنان اسامه را نابود کرده اند و هر زمان که خطر القاعده در افغانستان احساس شود، نیرو های امریکایی آماده است تا آنان را نابود کند. وی به ادامهگفت، ده سال می شود که اسامه بن لادن رهبر القاعده کشته شده است و اکنون زمان آن است تا جنگ امریکا در این کشور پایان یابد و سربازان امریکایی به کشور شان باز گردند. وی افزود: «ما خروج نیروهای مان را به تاریخ اول می آغاز خواهیم کرد." و این خروج تا ۱۱ سپتمبر ۲۰۲۱ پایان خواهد یافت. به گفتۀ او، این خروج به گونه شتابزده نخواهد بود و اگر طالبان حمله کنند، ایالات متحده از خود و همکارانش دفاع خواهد کرد. آقای بایدن گفت: «ما از بهر یک حمله مهیب که بیست سال پیش انجام شد، به افغانستان رفته بودیم... این به آن معنا نیست که ما در آن جا در سال ۲۰۲۱ نیز بمانیم.»
تاریخ و ورود و خروج نیرو های امریکایی هر چند تفاوت زمانی ۲۰ ساله را نشان می دهد و اما این رقم با توجه به لشکرکشی امریکا به افغانستان زیر نام « مبارزه با تروریزم» در سال ۲۰۰۱ و نیرومندی طالبان و القاعده در افغانستان در حال حاضراز نگاۀ تحول زمانی مفهوم صفری را ییدا می کند؛ زیرا خطر تروریزم افزایش یافته و از همین روتقرب به صفر میکند.آقای بایدن در حالی این سخنان را می گوید که اکنون القاعده بیشتر از یازدهم دسمبر سال ۲۰۰۱ در افغانستان فعال است و رهبران آن در افغانستان حضور فعال داشته و با طالبان رابطۀ تنگاتنگ دارند.به گفتۀ ادوارد سنودن افشاگر ساید ویکی لیکس اسامه هنوز زنده است و ماهانه از سوی امریکایی ها صد هزار دالر دریافت می کند. نظر به اخرین گزارش های تحقیقی آژانس های بین المللی در امور تروریزم ودهشت افگنی، سازمان القاعده که قبل از حمله امریکا به افغانستان در پنج ولایت این کشور فعال بود و اکنون در ۲۱ ولایت افغانستان فعالیت تروریستی دارد. سخن راست بایدن این که افغانستان در طول تاریخ نامتحد بوده، حقیقت تلخی است که باید به آن اعتراف کرد. افغانستان حتا پیش از حکومت ابدالی و بعد از آن بیشتر دچار نفاق است. این نفاق در واقع از جرگۀ قندهار شروع شد که اختلاف میان احمدشاۀ ابدالی و جمال خان غلزایی را در پی داشت و جرگه چندین روز بی نتیجه ماند تا آن که احمدشاه زیر چتر سناریوی صابرشاه کابلی به پادشاهی برگزیده شد؛ اما جمال خان به هر دلیلی که بود از نخستین خان های بود که به او بیعت کرد.
شاه زمان درانی نواسۀ احمد شاه با کمک پاینده محمد خان بر تخت سلطنت نشست ، بنا به روایتی ، این پاینده محمد خان بود که تمام شاهزاده ها را در خانه اش زندانی کرد و به فرمان شاه زمان به آنها گرسنگی دادند تا حاضر شوند با شاه زمان بیعت کنند . )۸) پاینده خان بعدتر از شاه زمان رنجید و در همکاری با خان های دیگرشاه شجاع را به سلطنت رساند. بالاخره پاینده خان بوسیلۀ شاه زمان به قتل می رسد. وزیرفتح خان دست همکاری با محمود دراز کرد و او را برای فتح قندهار یاری رساند. فتح خان خود را بالای باروی قندهار رساند. و با کفش بر نقاره قندهار کوبید و پادشاهی سلطان محمود را اعلام کرد . (۴) تا آنکه امیردوست محمد بجای شاه شجاع یه سلطنت می رسد. جنگ های چندین ساله میان فرزندان امیر دوست محمد و فرزندان او برای مدت های طولانی حتا تا کنون افغانستان را پس از آرامش های نسبی قربانی جنگ های تباه کن سوق داده است.
گذشته از این که طالبان نیرومندتر از یازدهم سپتمبرسال ۲۰۰۱شدها ند. امریکا در حالی افغانستان را ترک می کند که نه تنها القاعده و تروریزم در افغانستان نابود نشده؛ بلکه حضور فعال و چشمگیر تر از آن زمان در افغانستان دارند. این دروغ شاخدار بایدن در واقع بهانه ای است برای پنهان کردن شکست امریکا در افغانستان؛ اما بازی هایی در پشت پرده ادامه دارد که گویا بقای امریکا را بعد از خروج ارایه می کند. کمپنی " دیگ چینی" زیر نام (KBR) در میدان هوایی بگرام قرار دادی را با ارزش 64 میلیارد دالر تا سال 2027 در امریکا امضا نموده است که در هفتۀ گذشته بیشتر از صد نفر کارمند این کمپنی در بگرام مستقر گردیده و این کمپنی تا ختم سال 2022 باید 35000 هزار کارمند داخلی و خارجی استخدام کند. به همین گونه شروع ساخت و ساز سیستم اطفائیه به شکل معیاری به ارزش ۸۰ میلیون دالر در بگرام که کار آن پس از ماۀ می آغاز می شود. هرگاه این قرار دادها درست باشد و چنین نتیجه می توان گرفت که بعد از خروج سربازان امریکایی از افغانستان نحوۀ حضور امریکا در افغانستان تغییر خواهد کرد که ممکن این شامل توافقنامۀ دومی امریکا با طالبان باشد؛ اما این پرسش مطرح می شود که اگر نیرو های امریکایی افغانستان را ترک می کنند و پس این قرارداد دیگ چینی معاون پیشین رئیس جمهور امریکا در همکاری با بلک واتر چه معنایی می تواند، داشته باشد. پس به این نتیجه می رسیم که اگر نیرو های امریکایی افغانستان را ترک میکنند شاید بجای آنها اداره های استخباراتی یا بلک واتر و یا نیرو های دیگری جای گزین شوند که ما تا هنوز نمیدانیم. بربنیاد تحقیقات مرکز مطالعاتی «واتسون»امریکا تا کنون در حدود ۶۴.۲ تریلیون دالر هزینه کرده است و این پول اندکی نیست و هنوز به دست کمی از اهداف خود در افغانستان نرسیده است. بنا براین امریکا با رویکرد تازه به حضور خود در افغانستان ادامه خواهد داد تا به اهداف راهبردی خود نزدیک شود.
ممکن آقای بایدن خواسته تا با این حرف ها دل خوش کند که گویا افغانستان در طول تاریخ غرق نفاق بوده و هیچ گاهی با هم متحد نبوده اند و بنا بر این امریکایی ها برای ملت سازی به افغانستان نرفته بودند. امریکایی ها با همین ایده به افغانستان وارد شدند که نفاق و تضاد های قومی را بیشتر و بیشتر در این کشور دامن زدند. آنان فکر می کردند که با استفاده از نفاق این ملت چین و روسیه را مهار می کنند و اما به هدف شوم خود نرسیدند و افغاستان را قربانی کردند و خود به گونۀ افتضاح بار شکست خوردند. بایدن خواسته تا با این سخنانعقب نشینی شرکای بین المللی جنگ افغانستان را قناعت بدهد و بر روی ناکامی های توطیه بار خود سرپوش بگذارد.
امریکا با 120 هزار نیرویش موفق به سرکوب و نابودی القاعده و سایر گروه های تروریستی نشد و حال چگونه ممکن است که از فاصله های هزاران کیلومتر دور حضور القاعده و سایر گرو های تروریستی را در افغانستان کنترل کند. با تاسف که حملۀ نظامی امریکا در افغانستان باتوجه به زیان های خونبارش دستاورد اندکی داشته است و برعکس رنج های مردم افغانستان را بی پایان تر و غمبارتر نمود. امریکا میراث شوم تضاد های قومی را در افغانستان برجا گذاشت و سیاست های غلط امریکا و حمایت او از زمامداران قومی افغانستان را به جزایر قومی بدل کرد و وحدت و یک پارچگی افغانستان را جریحه دار نمود و صدمۀ بزرگی به وحدت ملی و حتا استقلال و تمامیت ارضی افغانستان وارد نمود. امریکا در حال افغانستان را ترک می کند که افغانستان به میدان جنگ نیابتی کشور های منطقه و به بزنگاۀ تروریستان جهان بدل شده است.
شگفت آور این که بلنکین وزیر خارجۀ امریکا پس از اعلام خروج نیرو های امریکایی بوسیلۀ بایدن وارد افغانستان شد و به شهروندان افغانستان اطمینان داد که پس از خروج نیروهای امریکایی، افغانستان وارد جنگهای داخلی نخواهد شد. وی افزود: «حتا طالبان را که ما میشنویم گفتهاند که نمیخواهند افغانستان به جنگ داخلی برود. مردم افغانستان هم این کار را نمیخواهند! از هر کسیکه میشنوم آرزوی بزرگ شان صلح در افغانستان است. من هم فکر میکنم وقتی که شما به کشورهای همسایه و منطقه افغانستان که در این کشور علاقه و نفوذ دارند ببینید هیچ کدام شان علاقمندی یک جنگ داخلی را ندارد.». گفته می شود که وزیرخارجۀ امریکا در جریان صحبت هایش خواهان رهایی زندانیان طالبان نیز شده است. این سخنان خوش بینانۀ بایدن از این واقعیت پرده بر می دارد که او آشنایی کافی به افغانستان و کشور های منطقه ندارد و اهداف راهبردی هر یک را در افغانستان دست کم گرفته است. آغای بلنکین نمی داند که افغانستان بر سر چارراۀ جنوب آسیا و آسیایی مرکزی است و نبض تجارت اقتصادی کشور های شرقی و غربی را در دست دارد. آقای بلنکین مگر نمی داند که چین با احداث پروژۀ « یک راه و یک کمربند» به ارزش بیش از ده میلیارد دالر چه اهدافی دارد.
ممکن او رقابت و دشمنی دیرینه میان هند و پاکستان را دست کم گرفته و فکر کرده است که با خروج نیرو های امریکایی نگرانی های کشور های چین و روسیه و ایران در پیوند به افغانستان رفع شده است. او فکر می کند با خروج نیرو های امریکایی فصل جدیدی از مناسبات میان کشور های حتا متخاصم منطقه آغاز می شود. این مناسبات می تواند، در سطح گستردۀ همکاری های اقتصادی روابط میان کشور ها را بهبود ببخشد و بجای اتخاذ سیاست های خصمانه سیاست های همکاری را در پیش بگیرند. ممکن این رویای خوبی باشد که آقای بلنکین از افغانستان پساخروج نیرو های امریکایی توصیف کرده است. امید که این خوابش تحقق پیدا کند؛ اما افغانستانی که بیش از چهل سال جنگ خونین و نیابتی و استخباراتی را سپری کرده است، شاید این اظهارات او ساده انگارانه باشد و مگر او نمی داند که حضور بیست سالۀ امریکا در افغانستان این کشور را به جزایر قومی و مذهبی بدل کرده است و وحدت و همبستگی آن را قربانی سیاست های خصمانۀ خود نموده است. از این رو زود است که افغانستان به این زودی ها از کام تروریستان رها و به بهشت رفاه و آسایش بدل شود.
از همین رو است که کشور های دخیل در اوضاع افغانستان در این رابطه نگران اند. چنانکه در هفتۀ گذشته نخست وزیر پاکستان با اردوغان رئیس جممهور ترکیه دیدار داشت و حمایت شان را از نشست استانبول ابراز کردند و آن را فرصتی برای حل منازعۀ افغانستان خواندند. باور ها بر این است که پاکستانی ها نمیگذارند که موقعیت ایجاد شده به نفع طالبان از دست برود؛ پاکستان نمیگذارد که طالبان با عدم شرکت شان در این نشست دولت افغانستان را از لحاظ سیاسی در منطقه و جهان در موقعیت بهتر قرار دهد؛ پاکستان با رد امارت خواسته کشور های همسایه و مردم افغانستان را اطمینان بدهد که دیگرخواهان مداخله در افغانستان نیست؛ پاکستان با این عقب نشینی می خواهد خود را شریک بدون منازعۀ صلح نبابتی بسازد؛ پاکستان ناگزیر است تا به اجماع منطقه ای در پیوند به صلح افغانستان بپیوندد؛ پاکستانی ها میدانند که که زمینه و ذهنیت تمام کشورهای منطقه و جهان برای تغییر حکومت در افغانستان و ایجاد دولت انتقالی صلح یا حکومت صلح و هر نام دیگر با مشارکت قدرتمند طالبان آماده است و بالاخره این که جهانیان می دانند که طالبان از تناب پاکستان خیر می زنند و بدون همکاری پاکستان هیچ اند.
به همین گونه خروج نیرو های خارجی از افغانستان تمامی کشور های همسایه و منطقه را نگران ساخته است. در همین حال روگمانه زنی هایی وجود دارد که بعد از خروج نیرو های امریکایی از افغانستان نیرو هایی از کشور های منطقه مانند ترکیه، ایران، پاکستان و چین جایگزین آنان خواهد شد. بدون تردید پاکستان و ایران هرگز جرات نخواهند داشت تا چنین خواستی را ارایه کنند؛ زیرا این دو کشور می داند که افغانستان از مداخلۀ نظامیان پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران و همکاری نزدیک آنان با طالبان و داعش آگاهی دارند. درهمین حال روزنامۀ سوت چاینا مارننگ پست، در گزارشی گفته که اگر پس از عقبنشینی (خروج) نیروهای امریکایی، تهدید امنیتی متوجه کشورهای جنوب آسیا شود، چین نیروهای صلح را به افغانستان خواهد فرستاد. در این گزارش آمده است، خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، نه تنها ثبات و امنیت این کشور را تهدید میکند؛ بلکه حتا ممکن است که دامنۀ تهدیدها به سینکیانگ چین نیز برسد و فعالیت و تلاشهای ضد تروریزم دولت این کشور را مختل کند. سون چی، یکی از تحلیلگران روابط بینالملل در دانشگاه شانگهای، گفته است که نیروهای امنیتی افغانستان، توانایی تأمین امنیت این کشور را ندارند و ممکن در آیندۀ نزدیک افغانستان دچار یک هرجومرج شود و جرایم مرزی، قاچاق مواد مخدر و قاچاق سلاح در این کشور گسترش یابد. در همین حال، ژائو لیجیان، سخنگوی وزارت خارجۀ چین، روز پنجشنبهی هفتهی گذشته، در واکنش به اعلام جدول نهایی خروج نیروهایی خارجی از سوی بایدن، گفت: «نیروهای خارجی از افغانستان باید به گونۀ مسئولانه و منظم عقبنشینی کنند تا از حملات تروریستی جلوگیری کنند.» نشست های مقام های کشور های منطقه و تبصره های روزنامه های بین المللی حاکی از آن است که همه افغانستان پساخروج را خطرناک احساس می کنند. هرچند امریکایی ها تعهد سپرده اند که نیرو های دفاعی افغانستان را کمک می کنند. چهل سال جنگ ویرانگر و وابستگی دولت ها و گروه ها با شبکه های استخباراتی کشور های منطقه و جهان در کنار منافع راهبردی آنان در پیوند به افغانستان واقع در چهارراۀ جهان، جنگ افغانستان را از مرز داخلی بیرون کرده و به یک جنگ نبابتی خطرناک کشور های منطقه و جهان بدل کرده است.
از این رو باور ها بر این است که جنگ افغانستان جنگ داخلی نیست؛ بلکه عوامل مستحکم منطقهای و جهانی دارد که از طریق مطالعات متعددی به شمول گزارش اخیر گروهمطالعات افغانستان مستندسازی شده است. منافع منطقهای در حال رقابت، مانع تلاشهای گذشته در راستای تامین صلح، تشویق اسلامگرایی نظامی و تروریسم شده و پیدایش شورشگری را در برابر حکومت افغانستان مورد تشویق قرار داده است. افزون بر مصرف شدن میلیاردها دالر در برنامههای مبارزه با مواد مخدر، افغانستان هنوز هم محور تولید هیروییندر بازارهای جهان به شمار میرود و تا سال ۲۰۱۹، ۸۰ درصد از مواد مخدر بازارهای جهانی را تامین کرده است که یکی از منابع عمده تمویل شورشیان طالبان به شمار میرود. در حالی که طالبان خود را به عنوان یک گروه شورشی به گونۀ کامل افغان معرفی میکنند؛ اما به پناهگاههای امنخود در خاک پاکستان وابسته هستند و از ایران و روسیهنیز کمک دریافت میکنند. از سویی هم در یادداشت اخیر وزارت خزانهداری امریکا بیان شده است که در سال ۲۰۲۱، طالبان همچنان با شبکه«القاعده»در ارتباط بودهاند و از این شبکه محافظت میکنند.
در سال ۲۰۰۴، پاکستان حمایت کافی و پناهگاه در اختیار طالبان قرار داد تا فعالیتهای شورشگری خود را تجدید کنند و این کار منازعات افغانستان را بیشتر به جنگ نیابتی تبدیل کرد. جنگ افغانستان را از سطح شورشگری به جنگ نیابتی بدل کرد. در سال ۲۰۱۲، یکی از تحلیلگران بلندپایه استخباراتی ایالات متحده، ماموریت این کشور در افغانستان را اشتباه بزرگی توصیف کرد؛ زیرا حمایت مالی ایالات متحده از پاکستان جریان داشت و حکومت پاکستان از این کمکها برای تمویل طالبان و شبکه حقانی استفاده میکرد که در حمله و کشتن سربازان امریکایی نقش داشتند. طی نوزده سال گذشته، این شورشگری تحت حمایت پاکستاندر افغانستان، میلیاردها دالر برای ایالات متحده و ناتو هزینه داشته و باعث کشته شدن بیش از ۳۵۰۰ سرباز امریکایی و ده برابر این رقم، مردم ملکی افغانستان شده است.
بنا براین منازعۀ افغانستان آنقدر بزرگ و منطقه ای و حتا فرامنطقه ای شده است که حتا تجدیدنظر در توافقنامه یکجانبه ایالات متحده با طالبان این مشکلات را حل نخواهد کرد؛ بلکه یک پلتفرم با چهارچوب میانجیگری منطقهای تحت رهبری سازمان ملل از طریق بینالمللیسازی تلاشهای حل منازعه میتواند، چنین کاری را امکانپذیر سازد. مبنای قانونی برای انجام این کار نیز قطعنامه دهم مارچ سال ۲۰۲۰،UNSCR ۲۵۱۳ است که از: الف) حکومت افغانستان و طالبان میخواهد تا «زمینه آغاز مسالمتآمیز گفتوگوهای بینالافغانی را که منجر به صلح پایدار میشود، فراهم سازند» و ب) از «تمام کشورهای عضو میخواهد تا برای پیشرفت و موفقیت مذاکرات و توافق صلح فراگیر و پایدار که به جنگ خاتمه میدهد و منافع تمام مردم افغانستان را تامین میکند و منجر به ثبات منطقهای و امنیت جهانی میشود، حمایت کامل کنند.» قطعنامه مذکور خاتمه جنگ در افغانستان را فراتر از خروج نیروهای نظامی به تصویر میکشد که شامل روند صلحی است که هدف آن «حفاظت از حقوق تمام افغانها به شمول زنان، جوانان و اقلیتها است» و بر مبنای «دستآوردهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و انکشافی حاصل شده از سال ۲۰۰۱تاکنون» بنا شود و تداوم یابد. هیچ شباهتی میان افغانستان سال ۲۰۲۱ و افغانستان تحت حاکمیت طالبان در سال ۲۰۰۱ وجود ندارد
در حالی که توافقنامه کنونیبر خروج نیروهای ایالات متحده تمرکز دارد و در رفع عمدهترین اولویتهای داخلی و منطقهای برای تامین صلح پایدار ناکام بوده است. بدون حل و فصل این مسایل، ممکن است افغانستان پس از خروج نیروهای بینالمللی، مانند دهه ۱۹۹۰ وارد جنگ داخلی جدیدی شود. اداره دونالد ترمپ، رئیس جمهوری سابق ایالات متحده، خروج نیروهای ایالات متحده را مشروط به موجودیت توافق صلح میان حکومت افغانستان و طالبان نکرد، در عوض خواست دیرینه طالبان مبنی بر خروج نیروهای خارجی را به عنوان شرط خاتمه شورشگری پذیرفت. در حالی که اداره ترمپ ادعا کرد که حکومت آینده افغانستان از طریق مذاکرات میان حکومت کابل و طالبان تعیین خواهد شد، این کار نیز منجر به تامین آتشبس نشد که حکومت افغانستان بر آن پافشاری داشت و یک پیششرط ضروری برای ابراز حسن نیت در مذاکرات حتا پس از آزادی ۵۰۰۰زندانی طالباندر ماه سپتامبر ۲۰۲۰ از جانب کابل، برآورده نشد. بسیاری از مقامات غربی با تجربه کافی در مورد مسایل افغانستان، به شمول نُه تن از سفرای سابق ایالات متحده، در مورد معامله بیشتر ابراز نگرانی کردند. توافقنامه مذکور مشروعیتی از قبل شکننده حکومت افغانستان را که در عرصه بینالمللی به رسمیت شناخته شده است، در معرض خطر قرار داده است. دولتی که ایالات متحده نزدیک به دو دهه از آن حمایت کرده است. (۱)
یا اینکه آقای بلنکین همۀ این مسایل را میداند و با رئیس خود همصدا شده و این سخنان طالبان را دست کم گرفته است که گفته اند، بربنیاد توافقنامه صلح دوحه، نیروهای امریکایی باید تا ماه می افغانستان را ترک کنند؛ اما زمانبندیی که از سوی جو بایدن اعلام شد، روند خروج نیروهای امریکایی از ماه می آغاز خواهد شد و تا ماه سپتامبر به پایان خواهد رسید. گروه طالبان هشدار دادهاست که نقض توافقنامه صلح دوحه به جنگجویان این گروه راه را باز میکند تا هر اقدام لازم را روی دست گیرند و پیامد آن بدوش امریکاییها خواهد بود. وی با بر رسم همصدایی با رئیس خود برای توجیه خروج نیروهای امریکایی از افغانستان این سخنان خوش بینانه را گفته است. مگر آقایان جوبایدن و بلنکین نمی دانند که بازی های سیاسی خلیل زاد بجای این که افغانستان را به سوی صلح نزدیک کند، برعکس معضلۀ افغانستان به مراتب پیچیده تر کرد و تیغ زهرآگین طالبان را در تبانی با پاکستان زهرآلودتر نمود.
خلیل زاد در نقش لابی پاکستان در گفت و گو های دوحه
خلیل زاد از همان آغاز گفت و گو ها با طالبان را، به خواست پاکستان آغاز کرد و به خواست پاکستان به انجام رساند. نخستین معاملهء خلیل زاد با پاکستان با رهایی ملابرادر از زنجیر اسارت پاکستان آغاز شد. او در برابر رهایی ملابرادر تعهداتی را به پاکستان سپرد که تا پایان گفت و گو ها به آن وفادار ماند. خلیل زاد که در اصل لابی پاکستان است و در نخستین گام بدون هر گونه ضمانت و تعهدی ۵۰۰۰ زندانی خطرناک طالبان را رها کرد. توافقنامه با طالبان را به خواست پاکستان در غیاب دولت و مردم افغانستان با طالبان امضا کرد که این توهین آشکار به حکومت و مردم افغانستان بود و است. بزرگ ترین معاملهء پشت پردهء خلیلزاد با پاکستان چشم پوشی او از لانه های تروریستی در پاکستان بود و این سبب شد که طالبان از لحاظ نظامی دچار محدودیت نشوند. رهایی ه هزار زندانی باید در برابر محدود ساختن کمک های نظامی به طالبان و کنترل نظامیان پاکستان صورت می گرفت. در حالی که خلیزاد در توافقنامهء دوحه، به گونهء آشکار آن را نادیده گرفت. او حتا خواست پیوند طالبان با گروه های تروریستی از جمله القاعده را به مقام های امریکایی نادرست ارائه کند و تا امروز هم طالبان به این رابطه تحت فشار لازم قرار نگرفته اند. معاملهء پنهان خلیل زاد با پاکستان و رهایی زندانیان طالب، این گروه را نیرومندتر ساخت و برای نظامیان پاکستان فرصت سازی کرد تا طالبان را تا دندان مسلح نمایند و به کمک روسیه و ایران سلاح های پیشرفته را در اختیار آنان بگذارد. این معاملهء خلیل زاد با طالبان برمیگردد به زمان ظهور شان زیر نام فرشته های جاده صافکن که در اصل برای عملی شدن پروژه یونیکال یا تاپی کنونی از سوی آمریکا و عربستان و پاکستان ماموریت یافتند. چنانکه بینظیر بوتو این موضوع را در سال ۲۰۰۱ با نشریه لوموند افشا کرد. در آن زمان آقای خلیل زاد و آقای کرزی و شماری آقایان دیگر که اکنون در کابل تشریف دارند و در خوان فساد لنگر افگنده اند، از جمع همکاران یونیکال بودند. لاش های آنان در کمپانی بریداس ارجنتاینی و دلتای عربستان را عقب زد. این کمپانی در گام نخست یک میلیارد دالر برای طالبان جیب خرج داد و به کمک شرکای یونیکال هزاران نانوایی در کابل به توزیع نان رایگان آغاز کرد که هدف آن تقویت حکومت پولیسی طالبان بود.
لابی گری خلیل زاد برای پاکستان بحیث یک مقام آمریکایی نخستین ماموریت مزدورمنشانه نیست. خانم رافائل معاون وزیر خارجهء پیشین امریکا نیز لابی پاکستان بود. وی برای حفظ منافع پاکستان در افغانستان در زمان ظهور طالبان آنقدر با احمد شاه مسعود جانه زد که خشم او را برانگیخت. این موضوع در جراید آنروز هم بازتاب یافت. رافائل زمانی افشا شد که ماموریت رسمی اش پایان یافت و نشریه های آمریکایی او را لابی پاکستان خواندند. این درس بزرگی به سیاه کاران تاریخ و وطن فروشان و فاسدان و غاصبان است که بالاخره کشت ستمگرانه و ددمنسانهء خود را خود درو می کنند. خلیلزاد که در شماری کمپانی های آمریکایی سهامدار است و فرزندش مالک یک کمپانی است که کار و بار استخراج نفت و گاز را به پیش می برد. او در آن زمان افغانستان را به طالبان سپرد تا یونیکال فرصت لوله کشی تاپی را پیدا کند و سهمی هم به خلیل زاد و یاران "زلش" برسد؛ اما مقاومت مرد آزاده و عنقای هندوکش و جنگاوری دلیر و پاک و شجاع مسعود شهید رویا های خلیل زاد و یارانش را به یاس بدل کرد و پروژهء یونیکال عملی نشد. سناریوی یازدهم سپتمبر و سرنگونی طالبان به خلیل زاد فرصت جدید داد تا هم روابط مخفی خود با طالبان و هم با حامی آنان یعنی پاکستان حفظ کند. وی زمانی که سفیر آمریکا در افغانستان بود ، چند مانور ضد پاکستانی انجام داد و خواست به مردم افغانستان بگوید که او مخالف سیاست های پاکستان در افغانستان است و اما به زودی افشا شد که مانوری بیش نبوده است. خلیل زاد با مداخله و نفوذ در لویهء جرگهء قانون اساسی توانست تا ۵۴ مورد تصویب شدهء قانون اساسی را به کمک کرزی و مشت سکوت زدن در دهن فهیم قسیم و عبدالله و قانونی و یارانش و بالاخره دادن مارشالی برای او تحریف کند. حاصل این معامله رژیم ریاستی متمرکز است که امروز افغانستان و مردمش را به چالش رو به رو کرده است. امروز بخش بزرگی از منازعه میان اقوام و گروه ها را تشکیل داده است و اصول و حتا اصول و ارزش های دموکراسی را زیر پرسش برده است. بزرگ ترین نقطهء اختلافی در داخل میان دولت و گروه ها نظام ریاستی و غیر ریاستی است. از این روجبههء جمهوریت نتوانست طرح واحدی به کنفرانس استانبول ارائه کند. طرح شورای عالی مصالحه غیرمتمرکز و طرح ارگ متمرکز است و این سبب شد تا قانونی با دهن کجی بگوید که در کنفرانس استانبول نخست طرح ارگ و در صورت نپذیرفتن طالبان طرح شورای مصالحه ارائه خواهد شد. زیرا این طرح مشارکتی است و مورد پذیرش تمامی شخصیت ها و گروه و اقوام است. هرچند گزارش هایی از رد نظام غیرمتمرکز از سوی حکمتیار و کرزی نشر شد که این تمایل قومی آنان را نشان می دهد. اینکه آقای کرزی موافق نظام ریاستی است ؛ شاید پرسش برانگیز نباشد؛ زیرا ریشه های قومی در او نیرومندتر از از ارزش های مردم سالاری رشد کرده است و اما موضع حکمتیار اگر چنین باشد، خیلی پرسش برانگیز است که چگونه رهبری که داد از اسلام و عدالت و مساوات می زند، هنوز هم در زیر لایه های قومی نفس می کشد و او با این افکار به حامیان خود چه پاسخی خواهد داشت. در حالیکه تفکیک قوا و مستقل شدن سیستم عدلی و قضایی برای تامین عدالت جزایی، حقوقی و اجتماعی؛ تعمیم توسعۀ متوازن سراسری و دسترسی مساوی و برابر شهروندان به منابع و خدمات و برابری شهروندی به اساس کرامت انسانی و مکلفیت و حق مساوی براساس قانون از جمله ارزش های والای مردم سالاری در یک جمهوریت واقعی است؛ اما با تاسف که پنج دهۀ گذشته ثابت ساخته که هنوز زود است تا سیاستگران ما ارزش های کثرت گرایی و همدیگر پذیری و قانمداری و فسادزدایی را در یک نظام مردم سالار بدانند.
عامل اختلاف کنونی در جبههء جمهوریت در واقع خلیل زاد است و او بود که با استفاده از قدرت آمریکا و حق سکوت دادن به فهبم و عبدالله و قانونی نظام ریاستی را بر مردم افغانستان تحمیل کرد. نه تنها این که با به بازی گرفتن عبدالله بیست سال نظام را زیر سناریو های انتخاباتی به آقایان کرزی و غنی سپرد و با بازی های موش و پشک ماموریت خود را تا کنون به انجام رسانده است. از سویی هم سازش ها و دهن کجی پیشینهء قانونی برای قدرت و گاه در آغوش آن و گاه در آغوش این بودن، از اعتبار او کاسته و شاید یکی از دلیل انتخاب او بحیث رئیس تیم یکسان سازی طرح هم انعطاف پذیری های او باشد. گزارش ها حاکی از آن است که طرح توحیدی او هم یک بغله است و همان تناسب استبداد قومی را بر می تابد. استبدادی که طی چندین قرن افغانستان را به کام فقر و بدبختی وحشت و دهشت امروزی افگنده است. هرگاه طرح توحیدی آقای قانونی قومی باشد و بخاطر دلخوشی شماری قوم گرا های سکتاریست، چنین طرحی را ریخته است. در این صورت جفایی را که او یارانش در رابطه به تصویب قانون اساسی کردند، حق سکوت گرفتند و حالا دوباره تکرارش کرده است. گفته میشود که در طرح او رئیس جمهور ازپشتون و نخست وزیر از تاجک برگزیده شده و گویا لبنانیزیشن را بر افغانستان خواسته تحمیل نماید. در این صورت دل خلیل زاد را هم در دست بگیرد و به تعبیر خودش هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد. امید که چنین نباشد. چنانکه طرح او مورد انتقاد عبدالعلی محمدی و دانش قرار گرفته و او به دانش با لحنی تند به دانش گفته که نخست طرح را بخوان و بعد قضاوت کن. از سویی هم اسدالله سعادتی به آقای دانش نوشته است: ایشان در این مورد نیز دلیل روشن نمیآورد و توضیح نمیدهد که تقسیم صلاحیت میان رییسجمهور و معاونان رییسجمهور و صدر اعظم و معاونان صدر اعظم در یک ساختار نیمهریاستی چگونه شکافها و تضادهای قومی را وسیعتر میگرداند؟ شاید ایشان نگران طبقهبندی احتمالی اقوام در ساختار قدرت است. گویی براساس این طرح، پشتون رییسجمهور، تاجیک صدر اعظم و هزاره و ازبیک معاونان رییسجمهور و معاونان صدر اعظم میشوند. این نگرانی را عده دیگری از منتقدان نیز مطرح کردهاند. نویسنده نیز، در گذشته این نگرانی را داشته است؛ اما با سازوکاری که در طرح مطرح شد، این مدل در مقایسه با مدل کنونی، -ولو اینکه رییسجمهور چهار معاون با استقامتهای معین داشته باشد- در راستای توزیع معنیدار قدرت و صلاحیت میان اقوام مؤثرتر است.
با تاسفکه افغانستان قربانی سیاست های قومی آمریکا و سیاستگران بیمار و فاسد داخلی شده اند که هر کدام از قوم خود استفادهء ابزاری می کنند. این در حالی است که حاکمیتهای تک قومی، تک حزبی و به گونۀ شدید متمرکز، عدم پذیرش قوم یا گروه بر سر اقتدار در امر واگذاری قدرت به اقوام یا گروههای دیگر از راههای صلحآمیز و حتا مقاومت در برابر ایجاد ساختار همهشمول، نه تنها بزرگترین چالش برای ثبات سیاسی و قوام مردمسالاری بوده، بلکه عامل بنیادین جنگهای ممتد و بیپایان داخلی نیزبوده است. موجودیت حتا رویکرد انحصاری قومی به عنوان دال اصلی در اکثریت حرکتهای روشنفکری، اصلاحطلبی و ایدیولوژیک حداقل در جریان سده اخیر، عامل عمده تغییر مسیر اصلی این حرکتها و انحراف آنان به بیراهه بوده و در نتیجه سبب گسستهای مکرر در فرایند اصلاحات سیاسی و عدم ثبات و توسعه جامعه ما شده است.
در این شکی نیست که تقسیمات افغانستان به جزایر قومی از پلان های آمریکایی ها است که از سال های ۲۰۰۵ بدین سو به فکرش هستند و می خواهند افغانستان را به شمال و جنوب تقسیم کنند و خوشبختانه که طالبان این طرح خلیل زاد را نپذیرفتند. هر گونه طرح های قومی زیر هر نامی که صورت بگیرد، شمشیر زهرآگین را ماند که بر قلب های اقوام گوناگون این سرزمین نهاده میشود و در عقب این توطئه ها دست خارجی هایی مانند خلیلزاد است که در صدد تحقق عمق استراتیژی پاکستان در افغانستان است. در این شکی نیست که خلیل زاد یک آمریکایی است و برای منافع این کشور تلاش می کند و تا ملت ها را در کام آمریکا فرو ببرد. او نه تنها از مشاورین پیشین " رن" است و از شخص مورد اعتماد کاخ سفید است؛ بلکه او آدم زرنگی است و با کارتل ها و مافیا ها و لابی های کلان نفتی و اسلحه و سیاسی رابطهء تنگاتنگ دارد و از آنان به سود خود استفاده می کند. منافع شخصی او را واداشت تا پنهانکاری کند و گزارش های غلط از افغانستان و مداخلهء کشور همسایهء افغانستان به کاخ سفید بسپارد.
خلیلزاد تلاش کرد تا طالبان را ضعیف نشان بدهد و اطلاعات غلط او حتا تمامی اطلاعات سازمان های استخباراتی آمریکا را به چالش کشید و افغانستان به برنگاهء تروریستان و میدان جنگ نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل شود. او توانست اختلافات در درون حکومت و دولت با گروه ها را آنقدر به کاخ سفید بزرگ جلوه بدهد که کاخ سفید در تصمیم های خود در پیوند به صلح دولت و حتا مردم افغانستان را دست کم بگیرد. این نکته خیلی جدی و قابل مداقه است و شاید خواننده بپرسد. پس اگر چنین است و این هم آدم های بزرگ از وزیر تا شاه وزیر و از وکیل تا شاه سلطان و غیره چه کاره اند که یک آدمی مثل خلیل زاد همه را با دو انگشت می چرخاند. دلیلش آشکار است که این نقطه از خودخواهی و اختلاف و دشمنی سیاستگران فاسد و قوم گرا و غاصب آب می نوشد و از سویی هم این که آنان در حاشیۀ حوادث نگهداشته شده اند و از پشت بازی خبر ندارند. خلیل زاد توانسته بیرق این اختلاف را فراتر از کاخ سفید به اهتزاز درآورد و زمامداران و سیاستگران در کابل را حذف سیاسی کند. خلیل زاد با سازش های پنهان خود خواست هرآنچه در توان دارد، برای طالبان اتوریته بدهد و برعکس به همان میزان از اتوریتهء کابل بکاهد. او توانست در بک بازی گرگ و میش دیگر بایدن را قناعت بدهد تا خروج را از می آغاز و در ۱۱ سپتمبر به پایان برساند. این تصمیم بایدن بخاطر تهدیدی صورت گرفت که خلیل زاد از آنان به کاخ سفید ارائه کرده است. این در حالی است که مسوءولانه بودن و نبودن این خروج زیر سوال است و جهان کم ترین ضمانتی هم از اجتناب طالبان از وحشت آفرینی به دولت افغانستان نداده است و خطر آن می رود که این خروج بدون مسوءولانهء خلیل زاد شمشیر های زهرآلود طالبان را زهرآلودتر نکند و خدای نخواسته طالبان از شکننده گی اوضاع استفاده کنند و تاریخ مانند سال ۱۳۷۵ دوباره خونین و وحشتناک تکرار نشود. از همین رو است که رئیس سازمان سیا خروج را خطرناک خوانده و گفته که امریکا پس از خروج از داشتن بسیار اطلاعات در پیوند به افغانستان محروم خواهد شد و اما افزود که نیرو هایی در افغانستان خواهند ماند که این خلای اطلاعاتی را پر کند. هم چنان اچ آر مک ماستر، مشاور پیشین امنیت ملی امریکا، در واکنش به تصمیم اخیرجو بایدن مبنی بر خروج سربازان این کشور از افغانستان، آن را یک «تخریب اخلاقی» و «فاجعهی استراتژیک» خوانده است. وی می گوید، امریکا در حالی این تصمیم را گرفته که طالبان همچنان به حملات مرگبارشان علیه نیروهای امنیتی و غیرنظامیان در این کشور ادامه میدهند. وی در ادامه نوشته است که امریکا، مردم افغانستان -«افغانهای شجاع»- را در مرز میان مدنیت و بربریت رها میکند.همین اکنون اطلاعات استخباراتی حاکی از آن است که نظامیان پاکستان مصروف سربازگیری از مدارس پاکستان اند تا آنان را به جنگ وحشتناک و ویرانگر به افغانستان بفرستند. نظامیان نامسلمان پاکستان مترصد اوضاع اند، از دشمنی های کینه توزانۀ خود با مردم افغانستان دست بردار نشده اند و هنوز هم به دنبال رسیدن به رویای عمق استراتیژی خویش در افغانستان هستند. یاهو
منابع و رویکرد ها :
۴-تاریخ درانیان ، برگردان : سید حسین شیرازی ، ص ۱۷۹ و ۱۸۰
۸- تاریخ افغان ها، ژوزف پیری فیریر ، برگردان به فارسی، سهیل سبزواری ، ص ۱۱۰ و ۱۱۱