انجنیر حفیظ ا له حازم
رهبران قلابی و خود ساخته
افغانستان کشور عجوبه هاست. همان متل معروف که از شتر پرسیدند چرا گردنت کج است؟ شتر جواب داد که کجای بدنم راست است که گردنم کج نباشد, در این وطن هم هیچ کجای زندگی, حیات و هویت راست و درست نیست.
دراین کشور هیچ چیز روال عادی, انسانی, عاطفی, دموکرات و اخلاقی اش را نداشته و ندارد. ما درجغرافیایی زندگی میکنیم که دروغ, جعل و فریب در آن نهادینه شده است از انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری گرفته تا نحوه حکومت داری, و از مناسبات اجتماعی و روز مره گی خرید و فروش گرفته تا دروغ بافی های ملا, قاضی و مفتی ها و از همه مضحک تراینکه یک عده مفت خوار,خاین و جاه طلب خود ها را بنام رهبران قوم و جهاد جا زده اندو میخواهند که مردم فقیر و گرسنه باید بند کفش هایشان را ببندند.
در زمان ظاهر شاه واسلافش عده یی بنام های ارباب, خان, قریدار و ملک از طرف درباردرجامعه تحمیل شده بودند که این مفت خواران در خدمت حکام ظالم, دربار و خانواده شاهان قرار داشتند و ازمردم عادی و فقیر با نیرنگ های مختلف باج میگرفتند و اذیت بیشمار میکردند و از آنها به بهانه های مختلف عشر, ذکات, حق آبه, امام پولی و پنجشنبه پولی می گرفتند.
اما در این چهار دهه اخیر در اثر جنگ ها, جهاد های نام نهاد وکشتار های خونین, این ارباب, خان, قریدار و ملک ها جاهایشان را به رهبران قومی, رهبران سمتی, رهبران مذهبی, قوماندان های قومی, امیرها, امپراطورها و رهبران حزبی بدل کرده اند.
بعد از حادثه هفت ثور 1357, جهان دو قطبی( سوسیالیستی وجهان امپریالیستی (سرمایه داری) ) به جان هم افتادند, یکی بنام دموکراتیک و دیگری بنام جهاد, کشورو مردمان مانرا به دوگروه و دو بخش تقسیم نمودند وجنگ خانمان سوز و تباه کنی در گرفت که برادر به جان برادر فتاد تا همدیگر شانرا بدرند, بکشند وخانه و وطن شانرا به آتش بکشند و نابود کنند.
دولت طرفدار شوروی بخاطر بقا و حیات خویش بر علاوه داشتن قوای سه گانه مسلح, نیرو هایی را تحت نام, تسلیمی ها, ملیشه ها و قطعات مسلح قومی در خدمت گرفت. اکثرآ در راس این گروپ ها و قوماندانان آنها, آدم های قانون گریز, اوباش, دزد و جانی قرار داشتند که در جنب دفاع از حاکمیت دولتی آنوقت مصروف آزار, اذیت, چوروچپاول و مردم آزاری بودند.
در آنطرف جنگ و جبهه هم امریکایی ها, غربی ها و جهان عرب و اسلام با مصرف میلیارد ها دالرپول, ارسال سلاح های مخرب و کشنده و صدور تروریست ها از کشور های اسلامی بنام القاعده و مجاهد دست یازیدند. این کشور ها احزاب هفت گانه جهادی را در پاکستان واحزاب هشت گانه را درایران ایجاد کردند و بهترین نوکرهایشان را هم در راس این احزاب گویا اسلامی و جهادی گماریدند, تا که این گروپ های تا دندان مسلح و آدمکش هرچه بتوانند آدم بکشند, جنایت بکنند و کشور شانرا خراب کنند.
این احزاب گویا سیاسی و اسلامی کار سیاسی و اسلامی نمی کردند بلکه احزاب نظامی و جنگی بودند وتمام برنامه هایشان را کشتار, خرابی و ویرانی تشکیل میداد.
این احزاب جنگی از بین آنعده هموطنانی که از حکومت طرفدار شوروی فرار میکردند وبه کشور های ایران و پاکستان پناه میبردند سرباز گیری میکردند و این افراد را در کمپ های نظامی پاکستانی و ایرانی تربیت نظامی میدادند و مسلح شان میکردند و دوباره بوطن فرستاده میشدند تا کسانی که در وطن باقی مانده اند بجرم همکاری با دولت, کمونیست بودن و کافر بودن بکشند و هر چه مکتب, پل, تعمیر, پایه های برق, سرک و آبادی بود باید با مین و راکتمیپراندند و خراب و ویرانش میکردند.
بالاخره حکومت طرفدار شوروی بعد از 14 سال سقوط کرد و مجاهدین به قدرت رسیدند و همان قوماندان ها و رهبران احزاب اسلامی مجاهدین, جمع با قوماندانان و ملیشه های باقی مانده از دولت طرفدار شوروی در تحولات بعدی افغانستان شریک شدند و کشور را با مردمانش بین خود تقسیم نمودند.جنگ های خانمان سوزبخاطر قدرت بیشتر و سهم بیشتر از چور و چپاول کشور در هر کوچه و در هر شهر در گرفت و در هر شهر چندین پادشاهی ایجاد شد که در اثر آن میلیونها هموطن ما کشته و معلول گشتند ویکعده هم مجبور به ترک وطن و کاشانه هایشان گردیدند.
این جانیان و تشنه گان قدرت و ثروت آنقدر بجان هم افتادند که دیگرنتوانستند باشند. اینها هرگز فکر نمیکردند که تیل چراغ شان یکروز تمام شدنی باشد, ولی این چراغ علاوه از تمام شدن تیلش, فلیته اش را هم سوخت .
در این گرما گرم بود که گروه نوظهور و ساخته شده توسط امریکایی ها بنام طالبان به قدرت رسیدند وجهادی ها و قوماندان ها را فراری دادند.
جنایات طالبان آنقدر زشت و غیر انسانی بود که باداران شان امریکایی ها هم بعضآ نتوانستند از آن چشم بپوشند. تمام قدرت سیاسی, نظامی و اقتصادی درآن زمان در دست یک قوم و این قوم هم از یک ولایت افغانستان ( قندهار) بود. هیچ نوع آزادی و برابری اصلآ موجود نبود, همه چیز اجباری شد, زنان در خانه ها زندانی شدند, جوانان از درس و تحصیل باز داشته شدند, ناروایی و ظلم غیر انسانی بالای اقوام دیگر به سیاست روز طالبان تبدیل شد و کیبل زدن و شلاق زدن عادت روزمره گی شده بود.
به هر بهانه یی که بود امریکایی ها و طالب ها کنار نیآمدند و امریکا اقدام به از میان برداشتن طالبان کرد,طیاره های ب52 به پرواز آمدند و راکت های کروز از بحر افغانستان را نشانه گرفت و طالبان را مجبور به فرار در آشیانه های امن شان در پاکستان نمود و این زمینه یی شد برای لشکر کشی امریکا یکی دیگر از ابرقدرتان جهان که همیشه آرزوی رسیدن به این سرزمین را داشت.
حکومت دست نشانده دیگری از طرف امریکایی ها به رهبری یکی از خاین ترین خاینین این کشور بنام کرزی زمام امور را بدست گرفت. عسکر و سرباز از 46 کشور دنیا به سرزمین ماریختند و تمام منابع این کشور را درین 20 سال به یغما بردند.
تا اینجا مقدمه یی بود برای روشن کردن و عیان کردن چهره واقعی این تکه داران قومی و مذهبی و جهادی و قوماندانان دولتی که اینها کیها بودند و هستند و چطور این چند صد نفر از 20 سال بدینسو کشور و 35 میلیون باشنده آنرا به گروگان گرفته اند.
نشست بن سر آغاذ دور جدید بدبختی, اسارت و بنده گی مردمان این سرزمین شد. در نشست بن فقط یکعده دزد, خاین و وطن فروشان بنام نماینده های مردم گرد هم آمدند و قدرت را بین هم تقسیم کردند و اساس یک حکومت سهامی را در کشور گذاشتند.
این افراد گویا بنام رهبران قوم, رهبران مذهب, رهبران جهاد, قوماندانان و افراد با نفوذ, مردم و کشور را در اسارت شان در آورند.
تمام این افراد از چند صد نفر بیش نیستند ولی اداره و صلاحیت عام و تام کشور و 35 میلیون انسان گرسنه این سرزمین در دست آنهاست.
اینها کسانی هستند که همه به میلیونر ها و میلیاردر ها تبدیل شده اند و تمام کشور را هم بین خود تقسیم کرده اند که هر کدام اینها بر علاوه داشتن قطعات نظامی و افراد مسلح بیشمار صاحب دها هزار جریب زمین, کارخانه, فابریکه, بانک ها و غیره اموال منقول وغیر منقول میباشند.
اینها هرگز نماینده های مردم نبوده و نیستند و این گروه باعث بدبختی مردم, فقر, بیکاری, اسارت و هزار و یک مصیبت دیگر که امروز در کشور جاریست می باشند. اینها هستند که کشور را به این حال و روز رسانیده اند که تمام مردم زمین گیر شده و از شهر و محله هایشان نمیتوانند خارج شوند و سفر کنند و طالبان را تا دهانه های خانه هایشان آورده اند.
اینها همان دزدان دیروزی سرگردنه هستند که امروز جامه عوض کرده اند و با ظلم و زورگویی, خود ها را نماینده گان مردم جا زده اند.
امروز یا صبح مردم با این دشمان قسم خورده حسابشان را تصفیه کردنی است و تمام اینها را به پای محاکمه وجدان و عدالت خواهد کشاند.
ذهن تاریخ دیر پاست و پلیدی ها را فراموش نمی کند.
خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت
دیده باشی لکه های دامن قصاب را