احمد شاه صديقى
یادی از حادثه ها
یادی از بیشه دور
که از او آتش سرخ, برخم جلوه گر است
قوغ آتشکده, سرخی بدهد بر رخ یار
چشم معشوق چو پیمانه چسان عشوه گر است
این طبیعت چو روا داشت کرونا آمد
ترس و وهم بر سر انسان چقدر چیره سر است
باز ان جاده که قرمز شده است از سر ظلم
مرده افتاده به هر گوشه که بی پا وسر است
واه ز کشتار جوانان که زمین مغموم است
مادران در غم فرزند چسان نوحه گر است
این چه حالیست که در زیر شعار اسلام
دین فروشان به یقین مردم بیداد گر است
چه جهادیست تو ای خیره سر بی وجدان
شرم دار , مردم خود را مکش در جهل در است
دین فروشان به اجانب وطنم را دادند
این جهاد تحفه یی اشغال گران شرر است
دختران وطن با خون خود آغشته شدند
الحقا چشم وطن در غم شان دیده تر است
ای جوانان وطن دست به هم بسته کنید
که بهاران رسد و باز امیدی به سراست
++++++++++++++++
مادر
مادر تویی ستاره یی شب زنده دار من
مادرتو هستی گلشن باغ و بهار من
آموختی به من که چطور راه میروم
پرورده یی وجودم و روح و روان من
بی خواب گشته یی که من أرام خفته ام
تو یار و یاور منی تو پاسدار من
ادیان مختلف همه تقدیس توکنند
اینست جایگاه توای پر توان من
مادر ترا به خواب بدیدم میان شب
دستت بلند بود به دعا بر خدای من
در صبح صادق روی تو هم بر ملا شود
خورشید روی تو چو بتابد برای من
گر غم مرا شکسته سراسیمه ام کند
اما تویی انیس دل بی قرار من
دنیا به زیر پای تو تقدیس میکند
مادر تویی معلم و اموزگار من
روزت مبارک است برای جهانیان
شایسته مقام بلند است برای من
احمدشاه صدیقی