دکتر عارف پژمان

 

صدای نوروز، در بالکن همسایه.......!

ز پشت پنجره ، دیشب ، کسی صدایم زد

کسی به شعلهء شمعی، غبار روبی کرد

کسی زکلبهء متروک، سیل غم را شست

کسی به قصهء تنهایی خدا خندید

****

چه کس به کلبهء متروک روبرو، برگشت

چه کس به غمکدهء نبش کوچه ، باران برد

چه کس ز بالکن همسایه، کوچه را پائید

چه کس مرا به پنجهء حیرت فکند و رسوا کرد

چه کس دلم را برد !

***

ایا نشسته به آن سوی معبر تاریخ

بگو چه میگذرد در سکوت سنگستان،

در آن سلول ستم،

هرسپیده و رگبار.

زبان ها مسدود،

ترانه ها ، مجروح،

صدای کوچ کبوتر به کوچه ها جاری !

نهان چه میکنی

یار دبستانی ام، بگو!

کتاب چشم تو، در فصل آخرش، گنگ است!

****

ز پشت پنجره، ناگه، کسی صدایم کرد

بهار، چکمهء خود را به آفتاب سپرد.

«گلی»نیامد  و روبان قرمزش اینجاست

دو تابلو و دوتا عکس، یادگاری اوست:

دلم خوش است به پرواز دور چلچله ها!

 

 

 


بالا
 
بازگشت