عابد

از سرِ ما

امسال بهار بگذشت، باشور و شرار بگذشت

مقدارِ آن تعدی، از حدِ شمار بگذشت

صد زخم به یک اندام، ما هر که به تن داریم

ای وای چه بد روزی، برقوم و تبار بگذشت

بار ها تجمع بود، از نقص عمل گفتند

آقا بیرون آمد، با چشمِ نظار بگذشت

این قومِ زبطنِ جهل، پا مانده درین هستی

ای کاش یکی دو بود،تعداد زهزار بگذشت

بیدار شوید دوستان، از غفلتِ خوابِ دوش

باید سپر باید، هنگام فرار بگذشت

گفتند توکل کن، بر خالقِ یکتایت

کردیم ندیدیم خیر، دشمن زکنار بگذشت

افغان ما حالا، از هفت فلک و هفت کوه

برگشت منعکس شد، از ملک و دیار بگذشت

(عابد) نه تنها تو، هر تبعه ای این کشور

بسیار گواه دارند، برخورد و کبار بگذشت

تعدی – ظلم

کبار- کلان سن

 

ج (عابد) ۲۵ می سال ۲۰۲۰ – هالند

 

 

درآن زمان

نایی بانگ ما بُلند رفت، کیف از آن حاصل نشد

در میان صد قوافل، یک صفی فاصل نشد

چندی ها در عهد و پیمان، چندی گم در نا کجا

حیف دریغا آن زمانه، خود بینی باطل نشد

یا که ما چون موج مهلک، یا که چون سیلابِ محض

گوهرِ اندیشه ای ما، دیده بر ساحل نشد

ما درآن محدوده موعد، صف شکستیم ناجی سان

جان نیثاری با هدف بود، خوش دمی شامل نشد

ژاله کردیم گوهر چشم، ما ندیدیم اکسیرش

بحر آن توفانی گردید، قطره اش ساتل نشد

 با کدامین شیوه باید، جستجو راهِ صواب؟

مشعلی را ما فروزان، روشنی عامل نشد

سوختیم، ما دَر گرفتیم، جهتِ تنویرِ زمان

چون برآشفته زمان بود، ارج به ما قایل نشد

بعد از این گویم به (عابد)، پند مده بر ناخلف

بی مروت دانش آموز، قد کشید کامل نشد

ساتل – دارو، دوا

ج (عابد) ۲۱ اکتوبر سال – ۲۰۲۰ هالند

 

 

برقولِ شما

یک گل نشود بهار، ناگفته قبول

یک تن نشود هزار، برحسبِ اصول

لیکن نبرید از یاد، از نورِ ضمیر

پیوسته ضیأ گیرند، حتا جز و کُل

گیریم سخنی کوتاه، لیک معنی دراز

از مدخلِ عقل آید، سوی تو نکول

در تلخی ای کام بذلش، چون مهر نشاط

برتسکین هر بیمار، لطفِ تو رُسُل

هرآنکه منادی زد، در کسوتِ لاف

تحویل نگیرش آنرا، زیرا که فضول

زیبایی و هم سیرت، توأم نشوند

هرگز نبینند آنرا، در نزدِ کسول

الماس گهراست کمیاب، در قعرِ زمین

با حرف نشود ارزان، چون شعرِ ممل

از پاکی نفس (عابد)، افتیده بخاک

از نام و نشان بیزار، چون مردِ مُقُل

نکول – پائین شدن

رُسُل – جمع پیام آوران

کسوت – جامه، لباس

کسول – زنِ زشت

ممل – دلگیر، ملول آور

مُقُل – تنگ دست

ج (عابد) ۶ نومبر سال – ۲۰۲۰ هالند

 

یادی ازخاطره ها

دیشب در بحرعشقِ تو با قائق خیال شناور بودم، ناخود آگاه در دل آبهای پر زلال خاطرات غوطه ور شدم، دیدم که درآن ژرفنا هنوز حرفِ تو، کلامِ تو و خنده ای مستانه ات موج می آفرید، و مرا درناکجا آبادِ آرزو ها می کشانید. بالخصوص زمزمه ای آن منظومه شاد که حالت تو را تداعی میکرد به زبانم جاری شد و بُلند زمرمه اش کردم.

همان شب خوبترین شب بود

فضا گرم و گوارا بود

نسیمِ دلکشِ موسم، منادی ای سحر میزد

صدای دُک دُکی قلب ات

به رمز و راز می گفتا

تو را من دوست میدارم

تو را من دوست میدارم

این یک واقعیتِ غیر قابل تردید است که گفته اند: با چشم ظاهرِ زیبایی را تماشا میکنی و با احساس اعماقِ نرفته را. آئینه خاطر هرآنچه را که می بیند، همان را انعکاس میدهد. من نیز در مورد تو اغراق نکردم، آنچه را که دیدم، همان را نگاشتم. آیا چنین نبود؟ خوب به یاد داری تشبیه آن شب را که گفته بودم..

هلال نو خجل گردد، اگر بیند رخی ماه ات

دو زلف ات عطر می بیزد، نگاه ات مهر و الطاف را

تمام تار و پودِ تو، فقط میگفت همین یک حرف

تو را من دوست میدارم

تو را من دوست میدارم

با وصفی که بار سنگینی کهولت بر شانه ای عمرم می فشارد، ولی باز هم خاطره ای آن شب را فراموش نمی کردم. آن شب را تا پای سحر نشتیم، اوراق قطور زندگی را با هم یکجا ورق زدیم. ناگهان متوجه شدم که لشکر خواب بر چشمان ناز ات هجوم آورده، آهسته آهسته خاموش شدی من هم تصویر آن لحظه را چنین انشا کردم..

چو شب آخر شد و باقی، هزاران قصه و رازی

نهادی سربه بالینم، فرو بستی چو مژگان را

به خُرخُر حرفی تکراری، که میگفتی و باز گفتی

تو را من دوست میدارم

تو را من دوست میدارم

در واقعیت امر گذشت عمر تجمعِ خاطره هاست، که در آوانِ کهولت کششِ آن لحظه های نشاط آور را مضاعف می گرداند. طوریکه دیده شد سطور فوق گواهِ چنین حرف بوده میتواند، مگر حالا یادی آن خاطره ها را در عالم غربت با اشکِ یأس استقبال می کنم..

ج (عابد) ۴ فبروری سال ۲۰۲۰- هالند

 

 

هوای کهولت

ای تازه گلی بهار آرزو

رفتی زکفم بکامِ اندوه

پژمرده تُرا کدامین آفت؟

این دستی تطاولِ زمان بود؟

یا مردی محیلی با کمان بود؟

یا تیری قضای بی نشان بود؟

از چهره ای تو ربوده فرحت

در کنج دلم گذاشته داغت

ای وای بخدا زنالهِ من

سامع نشود کسی به دادم

***

باید که روم ستانم از تو

آن کامکِ دل ندیده یک بار

اندیشه هنوز جوان و جامع

انباشته بدل هوای طامع

بر امرِ نیاز همیشه سامع

باید که دیگر نبایدم رئ

باقی سفرم خودش شود طی

نادیم نبودم زکشتِ دیروز

خورسندی ای آن نصیبم امروز

گررختی سفر ببندم عیب نیست

چون میوه ای باغ رسیده حالا.

 

ج (عابد) ۳ مارچ سال – ۲۰۲۰ هالند

 

آشوبستان

ای وای خدای من!!! اولادِ این وطن

بی گور و بی کفن، افتیده در لجن

پرسان شود اگر، تقصیرِ او چه است؟

بر حادِ حادثه، تدبیر تو چه است؟

***

آتش شراره کرد، خونها فواره کرد

تک تاز به دورِ ما، دین را کتاره کرد

از سر شروع به پا، هستی وطن بسوخت

برعاملِ عمل، هیچکس چیزی نگفت

***

ما جمع و منفرد، هریک یخن درید

دشمن به پشت دَر، از چارطرف رسید

پاسبان پیاده رفت، ناجی کمرخمید

آن مرغ آرزو، از بامِ ما پرید

***

شب تار و ره دراز، هرلحظه انقراض

در ته ترین سقوط، نشنیده ماند گداز

حالا به نزدِ کی؟ ارجاع کنیم نیاز

آشوب به کام فرو، هر پستی و فراز

راهِ نجات کجاست؟ یاران مدد مرا

 

ج (عابد) ۱۹ سپتمبر سال ۲۰۲۱ – هالند.

 

سیرمعکوس

به دریایی پر از آشوب غرِقیم

به هر کنج و کنار تیت و فرقیم

همیشه دشمنیم بر همنوع خود

میان کیش و دین ما نو طریقیم

ترقی ها همیش سیرش به بالا

ولیکن ما به پایان می ترقیم

***

نه نه نه نه، نگفتم عهد شکستیم

به ارضای عدو تعهد ببستیم

دو دسته عرضه کردیم عزتِ مُلک

به غندی خیر کنون رفته نشستیم

کی می گوید که تاریخ بر نگردد؟

به معکوس بردنش مردِ دقیقیم

***

به ما دشمن نما، بسیار حمیم است

حتا با روح و جانِ ما ضمیم است

نباشد نقص و عیب در بازی ایام

میان عقل و فهم پرده ضخیم است

به ما فرض است قیام با پای همت

خدا شاهد زاصل نابرزمیقیم

***

همین جوی است، همین آب است، همین خاک

هزاران در هزار با آرزوی پاک

نمی لافم گواه است تاریخ ما

برای حفظ خاک، ما نسلِ بی باک

مرا میعاد همان در روز کارزار

جهان تصدیق کند که ما یرغیم

 

حمیم – دوست خوب

غندی - خیر به قول عام بی غم باش، یا لاتکلیف

ضمیم – مدغم، خلط شده

زمیق – برکنده شده از جای

میعاد – جای وعده

یرغ – اسب سوار خوب

ج (عابد) ۱۳ اکتوبر سال ۲۰۲۱ - هالند

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت