عثمان نجیب
بخش دوم
مبرهن است که ادیان ابراهیمی پیوستهگی زنجیرهیی دارند و هیچکدام عیبی نه دارند. خالق پیروان همه ادیان احدی بوده که الله ماست و لاشریک. سلسلههایی را که قرآن به ما روایت میکند تا از گذشتهها خبر شویم و با اسلام بمیریم بیان آن است که او تعالٰی با عِلمِکاملهی خودش بر ما عنایت فرمود که به هر آنچه پیش از ما بوده و به غیب ایمان داشته باشیم و الله خود را با تمام صفات از جمله عالمالغیب و شهادة بشناسیم. اوست که بر پیامبر آیههای آسمانی خود را فرستاد تا به امتِ خود و بشریت ابلاغ کند تا ایمانِ کامل داشته باشند. بنده هم به پیروی از همان ارشادات خدا و پیامبرانِ خدا را میشناسد. ((( آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿۲۸۵﴾
پيامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند (و گفتند:) (ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى گذاريم) و گفتند: (شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم) و فرجام به سوى
(((تو است.) (۲۸۵)
بهاین لحاظ ما قبولداریم که امتهای پیشین پیامبران خود را داشتند که برای ما هم گرامی اند. مگر آیا امتیان گذشته در اشاعهی ادیانِشان دچار مشکل نبودند؟ مگر آیا همه متولیانِ امور دینداری در معابد و کلیساها مردمانِ بامناعت و مؤمن و به راستی خداباور و بیآزار بودند یا ریگی در کفشهای شان داشتند تا دین را وسیلهی جنایات شان نیز بسازند و از نام همه پیامبران و پیامبرانِ الوالعزم و فرستادههای آسمانی استفادهی سوء کنند. پیشا اسلام در جهان ادیان دیگری توسط پیامبران دیگری و به امر خدای واحد و لاشریک به روی زمین و برای بندهها آورده شدند. در تمام زمانهها بوده که بیشترین به اصطلاح دینمداران و رهنمایان دین خود مولود جنایات و مفاسد اخلاقی بوده و مبانی دینی را حربهی انجام جنایات عیان و پنهان شان قرار دادند.
کیها چی جنایت کردند و کیها در کلیساها پنهانکاری کردند؟
برای دین و دینداری زمان مطرح نیست. به دلیلی که همه ادیان خداوباوری دارند اما در گونههای عصر شان و تفکر شان از آنچه کتب آسمانی و صحیفهها و پیامبران برایشان میآموختاند. میانِهمه اما آنچه وجوه همسان و مشترکاتِعام دارد اعتقاد به موجودیت یک قدرت واحدِ فوقِ همه انواع قدرتهاست که همه چیز را اداره میکند. هست میکند، نیست میکند و کن فیکون در صلاحیت اوست. این قدرت لایزالی را ما خدای بزرگِ خودِما میشناسیم و ملیت و مللِ دیگر به عینِ عقیدهیما اما با روشِ خودِ شان و زبان گفتاری و نوشتاری منحصر به هر بخش و گروهی از بشر. هدف اما یک است و آن هم خدای زمین و آسمان «احد و صمد لمیلد و لم یولد». خدا در هیچگاهی خودش را منحصر به قومی یا گروهی یا بندهیی نهساخته و همهجا که ارشادات اوست انسان را خطاب کرده. یا ایهاالناس، حتا مؤمنانی را خطاب کرده که در جهانِ خلقتِ خودش زندهگی دارند. یاایهاالذین آمنو…لذا مؤمن خدایی را دوست و عقیده دارد که او را همیشه به پاکی و صفایی و انسان بودن و عبادت کردن و زکات دادن و روزه گرفتن امر کرده و خودش را خدای همه خوانده است. ربالعالمین… خدا در هیچ جا به هیچ مخلوقی و هیچ بشری نهگفت که رب تنها برای فلان گروه است. فرمود: یا ایهاالناسُاناخلقناکم ای مردم ما شما را خلق کردیم. نه گفت اَییهود، اَی مسلمان، اَی هندو، اَی جهان من تنها ربِ تستم. او همهجا ربالعامین است نه ربالخواصین. خدا امر کرد و گفت در میان شما انسانان کسانی بهتر اند که آموخته باشند و به دیگران بیاموزانند. به ما هم امر کرد اگر نهمیدانیم بپرسیم: فاسألوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون ؛3 اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید ». « فاسألوا» به صورت امر آمده است و دلالت بر این دارد که در مسائل شرعی و دینی سؤال واجب می شود. خدا اما نه گفت تنها کشیش و پاپ و کلیسا و راهب و راهبه برایش مهم است و میتواند به نام او و دین او هرکاری را بالای مردم تحمیل کند. خودش فرمود که لایکلفاللهُنفساًالیوسعها. این جا نَفْس را خطابِعام کرد. نه گفت نفس گروهخاص یا نفس پاپ و کشیش و نفس ملا و مولوی یا نفس تنها مسلمان. هیچ جایی هم دیده نهشده که جبرئیلِ امین حامل پیامی برای برگزیدهگی گروه خاصی یا مردم خاصی یا ملل خاصی بوده باشد. بل پیام داد اِناکرمکمعنداللهِاتقٰکم حکم پروردگار یکی و ماندگار و زمان ابلاغ متفاوت است. خدا همه بندههای خودرا به عبادت، به دادن زکات به گرفتن روزه در هرزمانی امر کرد. مکانهای عبادت را مربوط بهخودش دانست تا هر یکتا پرستی آنجا خدایش را پرستشکند که واحد است و بیهمتا. انمایعمرومساجدالله….. ربالعالمین همه احکامِ آسمانی را مرتبط و زنجیرهیی نقطهی وصل بههم ساخت. وقتی روزه را بالای مسلمانان فرض گردانید فرمود: یاایهالذین آمنوکُتبعلیکمالصیامکما کتبَعلیالذینَمن قبلکم… ای کسانیکه ایمان آورده اید روزه بگیرید چنانیکه مؤمنانَقبل از شماها هم روزه میگرفتند. حالا دیدیم که خالقبشر همهرا یکسان و بدون امتیاز و برتری رنگ و نژاد و قوم و قبیله آفرید و معیار نزدیکی بنده را به خود تقوای و پرهیز از گناه قرارداد. پیامبران هم امانتکارانِ او بودند و خدایما برای ما امر کرد تا بدانیم دینکامل شده و محمد «ص» ختمالمرسلین و خاتمالنبیئن است و قرآن هم معجزهی او. که احکام ناسخ و منسوخ دارد و ما به همهی آن ایمان داریم. اما انسان و بنده چی کرد؟
پیش از همه بدانیم که اگر از عصرعتیق بگذریم و معیار عصرقدیم را قبولکنیم به قرونِوسطی میرسیم. چرا قرونوسطا میگوییم؟ و کدام زمان مبداء آغاز و کدام زمان نقطهی پایان آن است؟
قرون وسطی از قرن ۵ تا ۱۴ میلادی را در برمیگیرد. این دوران بعد از سقوط امپراطوری روم غربی آغاز شد و با شروع عصر رنسانس به پایان رسید.
بین مورخان در تعیین زمان آغاز عهد قرون وسطی به لحاظ تقویمی اختلاف است اما اغلب مورخان، سال ۴۷۶ میلادی و ویرانی شهر روم باستان بدست بربرها و اقوام ژرمن ساکن اروپای مرکزی را پایان عصر باستان و آغاز قرون وسطی فرض می کنند. در خصوص تعیین تاریخ پایان قرون وسطی نیز اختلاف های بسیاری وجود دارد اما غالباً مورخان قرن پانزدهم و یا دهه های آخر قرن چهاردهم میلادی را زمان پایان سده های میانه می دانند. بسیاری از مورخان سال فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح یعنی ۱۴۵۳ میلادی را پایان قرون وسطی می دانند. *
در آغاز قرون وسطا تا پایان آن کموبیش بود که منادیان دین به قدرت و صلاحیت و شدت جبرِ
کلیسایی بالایمردم افزودند و کلیسا هایکاتولیک جابرتر از حُکامِ اقتداری و نظامهایاداری بودند و برخلافِاحکام آسمانی و خدایی حتاخلاف گفتار خود عمل میکردند.
کلیساداران تا سرحدِجنون بر خلافِ دین ایستادند و پاپ را نمایندهی خدا در روی زمین دانستند. مؤرخان در موردجنایات کلیساها نبشتههای پژوهشی فراوانی دارند. یک بخش معتقدند که خود کلیساها دینرا ابزار اقتدار ساخته بودند. من اینجا روایتی را نقل میکنم که در جریان بررسی برای دستیابی مستندات با آن برخوردم.
جنايات كليساها به نام دين!
در قرون وسطا اين باور همگاني وجود داشت كه خدايي وجود دارد كه پاپ نماينده او در روي زمين است و سلطنت آسماني خداوند، همتايي زميني در كليساي كاتوليك دارد. اين نگرش، آن گاه كه با پشتيباني حكومت از كليسا همراه شد، سبب اقتدار بيش از پيش پاپ و كليسا شد؛ قدرتي كه هيچ گونه انتقادي را نمي پذيرفت و هرگونه نافرماني از دستورهاي خود را سركوب مي كرد. تا آنجا كه كليساي «شهيدان كاتوليك» كه تا مدت ها مورد آزار و اذيت قرار داشت، خود، به طور رسمي، به كليساي جفاكننده تبديل شد. نخست، آزار و پي گرد گروه هاي مسيحي كه از كليساي كاتوليك فاصله مي گرفتند، آغاز گشت و آن گاه پي گرد و آزار عليه آيين هاي غير مسيحي به كار گرفته شد.1
پاپ براي مبارزه با مخالفان كليسا، از دادگاهي به نام «انگيزيسيون» استفاده مي كرد كه در زبان يوناني، به معناي «بازجويي» است. اين دادگاه ها هركسي را براساس يك گزارش پنهاني محكوم مي كرد و اثبات بي گناهي يك متهم در برابر بازجويان سنگ دل اين دادگاه، ناممكن بود. آنها متهمان را شكنجه مي دادند، پاهايشان را در آتش مي سوزاندند و استخوان هايشان را خرد مي كردند. بسياري از متهماني كه تحمل شكنجه هاي وحشتناك را نداشتند، به گناهان ناكرده خود اعتراف مي كردند و زنده زنده در آتش سوزانده مي شدند. سوختاندن انسانان باعقیده و دیندار و خداباوران راستین توسط صاحبان قدرت را قرآنکریم بار بار روایت میکند. مثلاً داستان« اصحاباُخدود » روایت غمانگیز دارد و میدانیم که بشر برای قدرت یافتن خود چگونه همنوعان خودرا نابود میکند و انسانها را تا آنجا میسوزان که از فورانِآتشِ انسانسوزاندن حتا خود سوزانندهگان میسوزند و نجات نهمییابند.
{{{ 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
سوگند به آسمان که دارای برج هاست (۱)
وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ ﴿٢﴾
و سوگند به روزی که [برپا شدنش را برای داوری میان مردم] وعده داده اند (۲)
وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ﴿٣﴾
و سوگند به شاهد [که پیامبر هر امت است] و مورد مشاهده [که اعمال هر امت است؛] (۳)
قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ﴿٤﴾
مرده باد صاحبان آن خندق [که مؤمنان را در آن سوزاندند.] (۴)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ ﴿٥﴾
آن آتشی که آتش گیرانه اش فراوان و بسیار بود، (۵)
إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ ﴿٦﴾
هنگامی که آنان پیرامونش [به تماشا] نشسته بودند (۶)
وَهُمْ عَلَىٰ مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ﴿٧﴾
و آنچه را از شکنجه و آسیب درباره مؤمنان انجام می دادند تماشاگر و ناظر بودند (۷)
وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ ﴿٨﴾
و از مؤمنان چیزی را منفور و ناپسند نمی داشتند مگر ایمانشان را به خدای توانای شکست ناپذیر و ستوده؛ (۸)
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿٩﴾
خدایی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین در سیطره اوست و خدا بر همه چیز گواه است. (۹)
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ ﴿١٠﴾
کسانی که مردان و زنان مؤمن را مورد شکنجه و آزار قرار دادند، سپس توبه نکردند، نهایتاً عذاب دوزخ و عذاب سوزان برای آنان است. (۱۰)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ ﴿١١﴾
بی تردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، ویژه آنان است، این است کامیابی بزرگ. (۱۱)
إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ﴿١٢﴾
بی تردید به قهر گرفتن و مجازات پروردگارت بسیار سخت است. …. (۱۲)
إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ ﴿١٣﴾
اوست که [مخلوقات را] می آفریند، و [پس از مرگ] باز می گرداند…. (۱۳)
وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿١٤﴾
و او بسیار آمرزنده و دوستدار [مؤمنان] است. (۱۴)
ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿١٥﴾
صاحب عرش و ارجمند [و عالی صفات] است. …. (۱۵)
فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ ﴿١٦﴾
آنچه را بخواهد [بی آنکه بازدارنده ای در برابرش باشد] انجام می دهد. …. (۱۶)
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ ﴿١٧﴾
آیا خبر آن سپاهیان به تو رسیده است؟ (۱۷)
فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ ﴿١٨﴾
[سپاهیان] فرعون و ثمود [که به سبب تکذیبشان به عذابی دردناک دچار شدند؛] (۱۸)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ ﴿١٩﴾
[فقط آنان تکذیب گر نبودند] بلکه کافران [قوم تو] در تکذیبی سخت ترند…. (۱۹)
وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ ﴿٢٠﴾
و خدا از همه سو بر آنان احاطه دارد. (۲۰)
بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ﴿٢١﴾
[چنین نیست که درباره قرآن می پندارند] بلکه آن، قرآنی باعظمت و بلند مرتبه است (۲۱)
فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ﴿٢٢﴾
که در لوح محفوظ است [به همین خاطر از دستبرد هر تحریف گری مصون است.] (۲۲). }}}
این اعمال را همه کسانی انجام میدادند که خود دیندار نهبودند و دین را ابزار دست و استفادهی خود ساخته هم خود و هم اعمال وحشیانهی خود را زیر نام کلیسا و کشیش و پاپ پنهان کردند. آگاه دین هرگز. انسان را آزار نهمیدهد نه جسمی و نه زبانی. پس معلوم است کلیساها به صورتِکل منابع قتل و کشتارها بودند و عواملِ نادان آنان مجری اوامر بیدینهایی بودند که فکر میکردند کار نیکی کرده اند. آنان باطنِ کلیساداری را نه میدانستند که تظاهر به متولیان دینی مینمودند. کلیساداران تا آنجاذ پیشرفتند که بهحمایت ارکانِقدرت روش دیدهبانی بر افکار و عقاید مردم را ایجاد کرده و به گونهی بسیار خشن و بیرحم و ظالمانه مردم را مجازات میکردند. بعدها نام این گونه اقدامات انگیزیسیون گذاشته شده و برمبنای آن تفتیش عقاید با نهایت خشونت عرض وجود کرد و دست ظلم کلیساها را بدون حدود بازگذاشت.
دیدهبانی فکری یا تفتيش عقايد، منافع سرشاری را نصيب كليسا مي كرد و دارايی محكومان، ميان حكومتها و كليساداران تقسيم مي شد. كليسا بدين وسيله، فعالان جنبش هاي مردمي، هواداران اصلاحات مذهبي، دانشمندان و نويسندگان پيشرو را از ميان بر مي داشت.
ويل دورانت در مورد اين محكمه ها مي نويسد:
محكمه تفتيش عقايد، قوانين و آيين دادرسي خاص خود را داشت. طرق شكنجه در جاها و زمان هاي متفاوت بود. گاهی دستان متهم را به پشتش میبستند و او را از دست هايش مي آويختند. ممكن بود او را ببندند چنان كه نتواند حركت كند و آن گاه چندان آب در گلويش بريزند كه به خفگي بيافتد و يا طنابي را به اطراف بازوان و پاهايش ببندند و چنان محكم كنند كه در گوشتش فرو رود و به استخوان برسد.
شمار قربانيان تفتيش عقايد از سال 1480 بالغ بر 8800تن سوخته و 96494تن محكوم به مجازات هاي ديگر بود
البته اين دادگاه، تنها در قرون وسطا برقرار نبوده و عملكردهاي آن تا قرن اخير (قرن بيستم) همچنان ادامه داشته است؛ هرچند ديگر از آن گونه شكنجه ها خبري نيست. اين دستگاه در سال 1957م. «دستگاه مقدس» نام داشت و در سال 1960م. به «جماعت آموزه ايمان» تغيير نام داد. اين دستگاه در مورد انديشمنداني كه باورهاي آنها با آموزه هاي كليسا هماهنگ نبود، تحقيق ميكرد؛ آنها را از كليسا اخراج میكردند، آثارشان در فهرست كتاب هاي ممنوع قرار مي گرفت و به اعضاي كليسا سفارش مي شد كه از خواندن اين گونه كتاب ها خودداري كنند و در صورتي كه كليسا توانايي داشت، از تدريس آنها در دانشگاه جلوگيري مي كرد.»
آنچه را خواندید نتیجهی عملکرد اشخاصِخاصِ منتسب و منتصب به امور دین بوده نه احکامِدین و نه کتابِدین که خدا به موسا و عیسا و داود و دیگران فرستاده بود.
بیدینانِدیندار درحقیقت همان کلیسانشینانِ خودنگر و بهخودپرداز بودند که خود دین را باور نه داشتند اما آنرا وسیلهی کَسبِ درآمد و قدرت و اطاعت بلاقیدوشرط مردم از خودشان ساخته بودند. کلیساها چنان درگیر قدرتمحوری بودند که بهغیر از جبر، کشتار، شکنجه، تجاوز و وادار ساختنِاجباری مردم در اطاعت از فرمانروایان کلیسا بودند. دینی که خدای یکتا مالک اوست هرگز چنان جبر را روا نه دیده و خدا گفته لااکراهفیالدین… هیچ کتاب بشری مثل اوستا یا دیگر کتابهای دستنویسِ انسانها و قواعد و قوانین موضوعهی آنها خشونت، جبر و شکنجه و مردم آزاری و تفتیشِعقاید را اجازه نه داده. اما پیش از همه این خدا و خالقِبشر بوده که همه اعمالخلافکرامت انسانی را منع کرده و به انسان کرامت قایل شده: لقدخلقناالانسانفیاحسنِتقویم یا ولقدکرمنا بنیآدم و فرموده… ولاتجسسو یا لایفلحظالمون… پس خدای که همهی ما را هدایت کرده و برای هدایت ما پیامبرانی فرستاده هیچگاه به بنده اجازه نهداده تا بهنام او و دینِ او ملتها را زجر بدهند. آنچه را قرآن بهما یاد میدهد آگاهی از گذشتهی دینی است.
صاحبانِ قدرت و حامیان خشونت از دیرینه قرنها بهخود صلاحیت دادند تا تفتیش و مواظب عقاید ملتها باشند. اصطلاح انگیزیسیون به مفهوم «جستوجو»، «کاوش» و «استنطاق» بیشتر در همان کلیساهای قرونِوسطی به کاربردِ راویان گرفته شده و تا امروز به ما رسیده است.
انگیزیسیون به اعمالی گفته میشود که با آن یک موضع صاحب قدرت، مردم را به دلیل باورهای شان بازخواست میکند. انگیزیسیون در قرون وسطی برای مخالفان آرای کلیسایی (کلیسای کاتولیک) با مجازات سهمگین همراه بود.
در قرون وسطی سازمانها و تشکیلات وسیع (علنی و مخفی) به منظور تفتیش عقاید در اروپا به وجود آمدند. این سازمانها و تشکیلات (کلیسای کاتولیک رم) زیر نظر پاپ و اسقفها در راستای جلوگیری از نضج، نشو و نمای هر فکر و اندیشه تازه و جدیدی تاسیس شدند.
کلیساداران مدعی جلوگیری از نشر فکر و کتاب مغایر با اخلاق و ایمان منبعث از دیانت مسیح بوده و وانمود میکردند که آن عملْ وظیفهی آنها بود.
معروفترین قربانیان تفتیش عقاید یا دیدهبانی عقیدهدر دوران قرونِ وسطی گالیله بود.
البته گالیله به علت بازگشت از عقیدهاش در ثابت نهبودن زمین و گردش آن به دور خورشید اعدام نهشد. اما قربانی دگر و معروفِتفتیشِعقاید جوردانو برونو بود. برونو آثار بزرگانی چون دموکریتوس، لوکرتیوس و کوپرنیک را خوانده و افکارِ ضد ارسطویی داشت درست زمانیکه علوم کلیسا در آن دوران بر پایهی فلسفهی ارسطو و حمایت از آن بنا نهاده شده بود.
زوال دستگاه تفتیش عقاید در اروپا به صورت ناگهانی رخ نهداد و حدود یک قرن به طول انجامید.
در پی پیروزی انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، دستگاههای تفتیش عقاید به تدریج مورد حمله مردم قرار گرفتند و یکی پس از دیگری نابود شدند. همین اعمال بود که حسِ انتقامِمردم را به انگیزهی مرگبار مبدل کرد در نتیجه هم کلیساها از عقدهی مردم امان نهیافتند و به آتش کشیده شدند و هم کشیشها در هر سویی به قتل میرسیدند.
بعد از سقوط امپراطوری روم، یک دولت واحد نتوانست مردمی که در قاره اروپا زندگی میکردند را با یکدیگر متحد کند. به جای آن، کلیسای کاتولیک به قدرتمندترین نهاد در قرون وسطی تبدیل شد. پادشاهان، ملکهها و سایر رهبران کشورها، بیشتر قدرتِ خود را از ارتباطشان با کلیسا و حمایت از آن دریافت میکردند.
در دوران قرون وسطی کلیسای کاتولیک تسلط فراگیر و ترسناکی بر تمامی ابعاد زندگی مردم و حکمرانان داشت. سیاست های کلیسا در این دوران هم از طریق مردم و هم اشراف و پادشاهان به کلیسای کاتولیک کمک کرد تا پول و قدرت بسیاری به دست آورد.
ادامه دارد…
+++++++++++++++
وقتی اسلام ما را به پذیرش و ایمان داشتنِ همه پیامبران و کتب و صحیفههای آسمانی امر میکند پس کافری وجود نهداشته و نهدارد و همه مسلمان اند. انسانِ بیدین هرگز به دنیا نیامده اما مذاهب ساختهی افکار انسانی بوده است. بهدلیل دستخوردهگیهای فراوان در کتابِ مقدسِ انجیل و نایاب بودن کتب آسمانی زبور و تورات و یا هم صحیفههای ابراهیم و موسیٰ علیهماالسلام و پشینینان شان تنها مرجع تتبعات و تفکرات و استنتاجات و اجتهادات و صدور فتاوی و مأخذ احکامِ خدایی همین
آیههایآسمانی اند که برای پیامبر جلیلالقدرِ ما نازل و فرستاده شده است. قرآنِ خدا «ج» برای محمد «ص» فهماند که: یاایهاالناس اناخلقناکم من ذکراً و انثی. من شما را از یک مرد و یک زن خَلق کردم. نه گفت که من شما را به کدام مذهب خلَق کردم. اما فرمود که وجعلناکم شعوباً وقبایلاً لتعارفو. و شما را برای معرفت و شناخت همدیگر تان به قبایل و گروههای مختلف تقسیم کردیم. پیامبر مکلفبودند تا ارشادات اوتعالیٰ را به امت خود و ابنایبشر در زمان خود برسانند و پس از خود هم میراثی بهجا گذارند تا تداوم راه انسانها باشد. معنای این سخن آن نیست که نعوذباالله پیامبران پیشین کاری از پیش نه برده اند. وقتی خدا همه امتهای همهپیامبران را هدایت کرد به دعوت پیامبران خود لبیک گفتند و از گناه رهیدند.
مشکلات تفکرات انسانی در برداشتهای دینی بوده که پشینیان نسل به نسل منتقل کردهاند. در پهلوی آن قدرتمداران، سیاسیونِ غیرمذهبی و مخالف اعمال و احکامانسانی مثل فراعنه روشهای فرستادههای آسمانی و قرآنی را زیر پرسش برده و حتا بهسُخره و استهزا گرفته اند. بدانجهت بوده که طبل مخالفت با دین را نواخته و در نتیجه روشهای محیلانهی دینستیزی را پیشه کردهاند. تربیت و پرورش افراد بیدین و مخالفدین زیرِ نام کشیش، راهب، راهبه، پدرِکلیسا، پاپ و دیگر موارد تراشیده اند. انحصار دینی، طراحیهای غیردینی بااستفادههای غیرحقیقی و بازی بااحساساتدینی ملتها زمینهی تداوم حکمروایی و زراندوزی و قدرتمداریخودها را مهیا ساختند. حتا مردم را چنان غافل ساختند که خرید و فروش بهشت و دوزخ را به آنان وعده داده و پاکیگناهان مردم را در بدل پرداخت هزینهها رقم میزدند. سر انجام یکی بود که به جنگکلیسا رفت و گفت شما مردم فریب هستید و بخشیدن و آمررزش و جنت و دوزخ به دست خدای یکتاست. او حتا از بیخردی کشیشهای کلیسا استفاده کرده و دوزخ را از نزد شان خرید و به مردم گفت که کسی را به دوزخ راه نهمیدهد. نیت او هر چی بود کلیسا و دینباوری را به دو دسته تقسیم کرد. بعدها سودجویان در قالب دین و دینداری راههای دیگر را جستوجو کردند تا مدام باردوش ملتها باشند و زیر نام دین از آنان بهره ببرند. در عهد رنسانس و در زمان پیدایی مفکورههای مدرن و مدرنیتهگرایی بود که دین حربهی بیشتر فشار بر مردم شد. نه آن دینی که خدا در کتاب مقدس و دست نهخوردهیانجیل به حضرتعیسا فرستاد یا در تورات که به حضرتموسا فرستاد و یا زبور که به داودعلیهالسلام فرستاد و یاصحیفههایی که به ابراهیم فرستاد بل تعبیر نادرست دینمداران بود و همه را به نفع خودها مطمحنظر قراردادند. و مؤمن یا دیندار بیمطالعه و صحرانشین و بیسواد اما به دین استوار فقط بر اساس معتقداتپاک خود در جالِ شکار دینفروشانِ دنیایی گیرافتادند و دیگر مجال رهیدن نهیافتند.
در هیچجایی از کتب فقهی و روایات دینی نیامده است که انسان مالکِ دین است و میتواند دین فروش باشد. خلقتبشر از آدم تا خاتم همه حکمت خداوندی است که همهی ما به آن ایمان داریم. در ایمان فطریما هیچ شک و شبههیی نیست. ایمان کسبی هرچی غیر از خدا باشد خود انسان گناه کرده است. خداوند فرمود: انا خلقناکم جن و الانس الا لیعبدون من جن و انسان را خلق نهکردم مگر برای عبادت. ایمان کسبی همان است که بنده به اختیار خود بر میگزیند و فکر میکند آنگزیده برایش بهتر است. حال آنکه پروردگار من و تو را نه برای خرافات و برای بدعتکاری که برای انسانیت و تقوا و پرهیزگاری خلق کرد. برای ما نَفْس و نَفَس بخشید نه برای خودسریها و فرمود: و نَفْسِ وماسواها یعنی ما نفسهای شمارا خلق کردیم. و بعد فرمود که: فاالهمهافجوراًوتقواها یعنی برای شما الهام کردیم و تلقین و فهماندیم راه گناه و تقوا را. عقل را هم به ما داد تا تمیز خوب و بد کنیم. خدا در هیچجایی و در هیچکتابی و هیچ صحیفهیی نهگفت که دین تنها در انحصار چند تا کشیش، پاپ یا ملا و مولوی است و کسی حق نهدارد از دین چیزی بداند. خدایبزرگ برای بنده گفت که نَفسهای گونهگون داری و انتخاب آنها اختیاری است اما بدانی که روز جزا بازپرس آمدنیست. نفسهایی که ما داریم همه باطل نیستند فقط نفس اماره است که ما را به گناه میکشاند. وقتی از آشوبِ گناه در امان نماندیم و به اختیار خود سویگناه رفتیم و با تمام وجودِ خود گناه را انجام دادیم، اینجا دگر نه از خدا و نه از دین بنالیم خدا که مالکِدین و خالق ما و دینِ ماست همه آنچه را باید انجام دهیم از پیش برای ما گفت. هم امر به معروف کرد و هم نهی از منکر. و هم ما را ملزم ساخت تا چنان کنیم. از پیامبر اطاعت کنیم نماز بخوانیم و زکات بدهیم. اقیموالصلاة و آتهوزکاته و اطیعوالرسول… این که ما چنان نهمیکنیم کی ملامت است؟ دین یا دیندار؟بیگمان دیندار ملامت است. در آنصورت ما شامل حکمِ لعلکمترحمون نهمیشویم. دینداری که همه قراردادهای اجتماعی را از ترس قوانینوضعی بشری در اجتماع بشری و یا محلاتِزیستی و کاری رعایت میکند. چون پیشاپیش برای او تفهیم کرده اند تا تابع قوانین و ضابطههای خاص باشند و با عدول از آن اخراج یا مجازاتِکاری میشوند. اما به امر خالقی که هم او و هم کارفرمایانِ او را خَلق کرده اعتنایی نهمیکند. در قراردادهای اجتماعی اگر روزی به اجرای مسئولیت خود نهپردازی مجازات میشوی. این مجازات حدِاقل و حدِاکثر دارد که متناسب بهنوعی گریز از مسئولیت متوجه ما میشود. سبک و سنگینی مجازاتِ خدا برای ما هم در مورد گناهما همین است. کما اینکه خدا همیشه مهربان و آمرزنده و بخشنده است و فقط ما باید بهسوی او برگردیم. اما در قراردادهای اجتماعی است که نهمیتوانیم آن خطای مسئولیت را برداریم و درج دفتر سوانح ما کرده اگر صدسال هم بگذرد حذفاش نهمیکنند. و زمانی که لازم بود به دیگران هم منتقل میسازند. در حالیکه خدایما چنین نهمیکند و اکر توبه کنیم ما را میبخشاید و اگر توبه نه کنیم جرم ما را تشهیر نه میکند چون او ستار است. مگر در روزِ بازپرس میپرسد یا ایهاالمجرمون کجاستید ای مجرمان و گنهکاران برخیزید که روز بارپرس فرار رسیده. این است فرق بنده و خدایبنده در برخورد با بندهی دیگر. درک دین همین است که ابوسعیدابوالخیر هم در یکی از رباعیاتِ خود میگوید:
«باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی باز آ »
خدا بارها امر بهتوبه کرده است تا بنده توبه کند و سورهی کامل برای توبه نازل فرمود. سنتنبوی برای ما شرایط توبه را به ما میآموزاند. و خداوند هم پیش از آن ما را بهانواع نَفْسها آشنا کرد.
(برای نَفَس به معنی دم و بازدم، تنفس را ببینید.
برای دیگر کاربردها، نفس (ابهامزدایی) را ببینید.
نَفْس در لغت به معنی جان، روح، روان و نشاندهنده زنده بودن است.[۱] در علوم اسلامی و قرآن، به عنوان جهتدهنده حرکت و اندیشه انسان شناخته میشود و بسیاری از کردارها و رفتارهای انسان به پیروی از نفس او شکل میگیرد. در قرآن به چهارگونه نفسِانسانی اشاره شدهاست.[۲] در تعریفی از نفس آمده است؛ نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت میکند در ظاهر و باطن و نشانه اش این است که خواسته دارد.[۳]
در نوشتههای اسلامی گونههای دیگری از نفس را نیز ذکر میکنند:
نفس (ذهن)
نفس (صورت خیالی در عالم مثال منفصل که جدای از نفس کل نیست)
نفس (نفس مُدرک)
نفس (نفس ناطقه)
نفس (نفس عارض)
نفس (نفس به لحاظ اخلاقی؛ اماره، لوامه، مطمئنه)
نفس (نفس واحده)[۶]
از نظر فارابی، نفس دارای پنج قوه است:
1. غاذیه: این قوه که امور مربوط به تغذیه بدن را بر عهده دارد، خود از چند قوه فرعی تشکیل شدهاست: هاضمه، مُنمیه، مولّده، جاذبه، ماسکه، ممیزه و دافعه.
2. حاسه:مقصود از این قوه، همان نیرویی است که به ادراک دیدنیها، شنیدنیها، بوییدنیها، چشیدنیها و لمس کردنیها میپردازد.
3. متخلیه: این قوه در صورتهای حسی تصرف میکند و با ترکیب کردن آنها با یکدیگر یا تجزیهشان، چیزهایی پدید می آورد که ممکن است بهره ای از واقعیت نداشته باشند.
4. نزوعیه: نیرویی است که شوق و کراهت را در وجود انسان برمیانگیزد و به پدیدههایی چون ترس، غضب، خشنودی،فرار و جستجو می انجامد.
5. ناطقه: آدمی به یاری این قوه به تعقل میپردازد و زشت را از زیبا جدا میسازد. این قوه خود به نظری و عملی تقسیم شدهاست.)
6. در نفس مطمئنه است که خدای بزرگ میفرماید : یا ایهاتهاالنفس مطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیه… همه نفسها برای مقابله با نفس اماره مبارزه میکنند که تا سرحد رسیدن و قُربِ منزلت به درگاه ربالعالمین میشوند و جز به یقین چیزی دیگری نه میاندیشند. پس معلوم است که خودِ انسان در صاحب اختیاری خود تعیین کنندهی راه و رسم زندهگی عبادی، روحانی است و یا برعکس.
7. در رسیدن به نفس مطمئنه است که باید به قوام و قیام برسیم تا نفسِ اماره شکارِ مان نهکند.
8. پسا برگزیده شدن پیامبرٍ اکرم ص و منسوخ شدن ادیان دیگر و ظهور اسلام و فرستادن قرآن برای انسان بود که همه تغییرات در وجود انسانِ مسلمان پدید آمد. خداوند در قرآن امر نهفرمود که شما کتب و صحف قبل از اسلام را نادیده انگارید بل فرمود که: « آمنوالرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون. کلً امنا باالله و ملائکتهِ و کتبهِ و رسلهِ لانفرق وبین احداً من رسوله..، اینجاست که مثل گذشته اما برای آخرین بار پیامبر خاتم را برگزید و قرآن را برای او فرستاد. و برای آنکه مسلمانان نیک بدانند تمام قصههای پیامبران و امتیان پیشین و نوع و هدف خلقت بشر را و تسهیلاتی که برای بشر مهیا کرده است وضاحت داد. پیامبر امین هم همه را بهبهترین وجه ممکن برای ما رسانید و در پهلوی آن احادیث و رهنمودهایی از خود برای ما گذاشت و آنچه را مستقیم از خدا گرفت به نام حدیثقدسی به ما و پشینیان ما و همه بشریت تا روز یوم ینفخ فیالصور بهجا گذاشت و خدا به ما گفت که پیامبر رحمتللعاالمین اند و چیزی را از خود به شما نهمیگوید. وماینطقعنالهوا.
9. دیدیم که پیامبران به گونههای مختلف از سوی اقوام نزدیک به خودشان دچار مصایب زیادی شدند اما هیچیک شان نهگفتند که قومشان به دلیل پیامبر بودنخودشان از مکافات و مجازات معاف اند. حتا پیامبر به دختر عزیزشان فرمودند که پیامبری پدر مبارکشان معنای بیپرسش گذشتن شان از امتحان خدا نه میشود و بنده در امتحان است و امتحن الله…
چرا مردم کلیساها را آتش میزنند؟
مکانهای دینی در کلیساها مدام و مستمر محلات تجاوزها و قتلگاه بوده اند
خرافهها و گزافهها و ممنوعهها همه در نزد ارکاندین و مکانهای مقدس بود
ادامه دارد…