کمباور کابلی
(طنزروز
)
نمایشنامهء کوتاه«صلح دوحه» در سه پرده
آستا برو ،صلح روان، آستا برو!
پردهء نخست:
«کاکل زری»پریزدنت یک سرزمین ثروتمند ،با هزینه ء هنگفت و پروپاگند عالمگیر ،
به تقریب ازدواج تاریخی یک عروس و داماد فراری و ازهم متنفر افغان، یک تالار با
شان و شکوه، در یک کشور ثروتمند عربی، آماده میسازد ونمایندگان عروس و داماد را
ظاهرا برای طی مقدمات آشتی کنان و ترغیب آنان برای ازدواج، کنار هم می
نشاند.عکاسان، نوازندگان، آرایشگران، درین تالار خبرساز، رژه میروند، هنوز از
عروس و داماد ، خبری نیست، گویا ، این عروسی، قرار است در غیاب آنان، برگذار
شود. کسی که مخارج این عروسی پرخرج را داده ، گویا کاندید انتخابات مهمی است، «
کاکل زری» گویا بخشی از پیروزیش در انتخابات، وابسته و گره خورده به جریاناتی
است که در همین تالار عروسی، اتفاق خواهد افتاد؛ اگر عروس و داماد فراری متنفر
از یکدیگر را بتواند ،پای سفرء ء عقد بنشاند ، ملای مدعو، خطبهء عقد ، جاری
کند، و رامشگران، آهسته بروبخوانند، بخت با« کاکل زری» ، یار میشود.
نمایندگان عروس و داماد،هر روز گپ های تلخ و شیرین میزنند، طعام و شیرینی
میخورند، چند تا راست و دروغ، بهم میبافند و به خورد خبر نگاران میدهند،اما از
پیشرفت قضایا،چندانکه توقع « کاکل زری» است خبری نیست که نیست!
حقیقت این است که ایل عروس و عشیرهء داماد، سالهای آزگار، با یکدیگر جنگیده
اند، مهتر و کهتر یکدیگر را سر به نیست ساخته اند، بر مراتع و احشام یکدیگر ،
تعدی کرده اند و همهء این نابکاری را به دستور اجانب، انجام داده اند. حقیقت
این است که نمایندگان گردآمده در تالار عروسی، تا دیروز ، سایهء همدیگر را به
تیر میزدند،اینک در یکی ، دوهفته، چگونه ترانهء صلح و سلام بخوانند ؟
پردهء دوم نمایشنامه
:
سناریوی این سکانس ، البته هنوز تنظیم و تمام نشده است ، هرکس، به حدسیات خویش،
پناه میبرد. گویا ، قرار است، نوازندگان گرد آمده در« تالار عروسی دوحه» تا
یکماه و اندی دیگر، ساز های« بی سر» بنوازند ،سرودی که هم، تکراری است، هم غریب
و بیگانه از فضای عصر جدید است.این ساز های بد ، مردم گروگان گرفته شده ای یک
سرزمین اشغالی را به یاد خاطره های بد و دلخراش می افکند؛ اعدام های زنان در
غازی استودیوم؛ریش های تصنعی روئیده بر چهره ء جوانان و نوجوانان؛ مکتب های
مسدود شده، تازیانه و تهدید برای عبادت اجباری؛ نکاح های اجباری ؛ سیل خروشان
آدم های ساک بردوش برای مهاجرت اجباری در مرز ها ...!
برخی آدم های ابن الوقت در دفاتر و موسسات تعلمیی وطن، ازهمین اکنون، برای
گذاشتن ریش،آمادهء میدان میشود، منازل رهایشی ارزان،اما، پیران - تنبان پنجابی
و لنگوته، گران میشود، سرمه و نسوار، هم زینت هر دکه و دکان میشود.
پرده سوم نمایشنامه
:
ناگهان،زمان انتخابات پر طمطراق « کاکل زری» از راه میرسد، چنان وضعیتی است که سگ، صاحبش را گم میکند، کاکل زری و رقیب انتخاباتی اش، یکدیگر را به طرز کم سابقه ای ، به هر قباحتی که در روی زمین است ، متهم میدارند؛ بخاطر دارم، بیست، سی سال پیش، برخی آدم های از فرنگ برگشته که آنجا چند هفته ای اقامت کرده بودند، در دید و وادید ها، به نفع فرهنگ فرنگیان، تبلیغ میکردند، میگفتند باید آداب زیست باهمی و طرز معاشرت و انضباظ و قانون را از چشم آبی ها، یاد بگیریم؛ این عقاید و سلائق، این روز ها ، از موهبت تی. وی و انترنت، عوض شده است. از روزی « کاکل زری» برمسند قدرت نشست،تفاوت میان توحش و تجا رت، نیز ازمیان برداشته شد. از عروسی دوحه، دور نشوم. سرانجام، انتخابات کذائی برگزارمیشود، «کاکل زری»انتخابات را می بازد؛ تالار عروسی دوحه ، به عزا، تبدیل میشود؛ نمایندگان جناح های متخاصم افغان، مثل موش فرار می کنند!