طاهره خدانظر

 

صلح در افغانستان با اما و اگرها

زمانی که طالبان در دوحه ی قطر با آمریکایی ها به توافق رسیدند تصور اکثر مردم افغانستان بر آن شد که بر روی افغانستان معامله کرده‌اند.  اما دو طرف توافق ، کلمه‌ی صلح را بکار بردند . آمریکایی ها از حکومت افغانستان خواستند با نمایندگان طالب برای دستیابی به صلح بر روی میز مذاکره بنشینند .

در هنگام توافق آمریکایی ها با طالبان شرط هایی برای تقویت طالبان قائل شده بودند که اجرای آن ضمانت آمریکایی در بر داشت از جمله رفع تحریم طالبان و آزادی پنج هزار دربندی ِشان.

حکومت جمهوری اسلامی افغانستان در زیر فشار ملزم به آزادی دربندی‌های طالبان شد و به ناچار نام حسن نیت بر آن نهاد اما در نظر مردم آزادی اُسرای طالبخیانت ملی تعبیر شد .

طالبان بعد از رفع تحریم و آزادی پنج هزار نفر زندانیِ خود جان تازه ای گرفت و توانست از حالت ضعف خارج شود و در عوض به تعهدش در مقابل آمریکایی ها برای حفظ جان سربازان آمریکایی عملا ً پایبندی خود را اثبات کرد و تنها حملات خود را به صورت بی سابقه ای بر مردم افغانستان افزایش داد . چنانچه جنگجویان طالبان از ولایت های قندهار و فراه و ارزگان گرد هم آمدند تا ولایت هلمند را سقوط دهند ، همزمان هم مذاکرات نمایندگان طالبان با نمایندگانی از حکومت افغانستان در دوحه ی قطر در جریان بود ، در آن هنگام هم هزاران نفر از اهالی هلمند اعم از خُرد و کلان و زن وبچه از منطقه می‌گریختند و یا در آتش جنگ می سوختند این در حالی بود که در زمان مذاکره نمایندگان طالبان با آمریکایی ها هیچ گونه تحرک نظامی بر ضد آمریکایی ها انجام نگرفته بود . اکنون هم با سُست عمل کردن قوای امنیتی در شهرها بخصوص کابل ، زمینه‌ی نفوذ جهادی‌هایی را فراهم نموده و آنها به راحتی از دیوار امنیتی مدارس و دانشگاه ها عبور می‌دهند که کشتار در آموزشگاه کوثر نمونه‌ی برجسته آن است و بی‌تفاوتی مردم در تداوم و تشدیدآن خشونت‌ها تأثیر داشتکهدانشگاه کابل آماج بعدی حملات قرار گرفت کهاین بار وحشیانه تر کشتار کردندو نيروهای امنيتی با تأخیر دو ساعته در محل حاضر شدند !دیدیم که اذهان عمومی توحش را محکوم کردو نوعی انزجاری از وجود جهادی‌ها در میان مردم پدیدار گشت ، طالبمسئولیت آن را نپذیرفت وناچاراًنمایش تلویزیونی اعتراف اجباری حکومت ایران را اجرا کردند. اما براستی این جهادی‌ها مربوط به کدام جناح بودند ؟ طالبان یا حاکمان حکومتی ؟آیا کرده‌ی خود را توانستند به نام طرف مقابل بشناسانند ؟

اگرچه مردم افغانستان شاهد به زانو در آمدن حاکمیت در آمریکا توسطاعتراضات مردم به مرگ یک سیاهپوست بودند اما در افغانستان وجود تضاد قومیتی و تعصبات مذهبی مانع همدلی و همبستگی در میان مردم است و نبودن همدردی در بین آنها وزنه‌ی سیاسیبرای موجودیتجهادی‌ها را سنگین تر نموده است.

وجه دیگر خشونت هم ناشی از نبودن  توان پاسخگویی مسئولان و جهادی‌های حاکم درحکومت به مردم در مقابل عملکرد نامسئولانه خود است ، همیشه ترور شخصیت‌های منتقد در دستور کار خود قرار داده‌اندکه با حذف فیزیکی منتقدان خود مانع ایجاد پرسش و بازخواستبرایفهماندنمردم از عملکرد آنها می‌شوند که ترور یَما سیاوش ها عامل ماندگاری آنهاست پس بعد از یَما سیاوش نوبت الیاس داعی، خبرنگار رادیو آزادی در شهر لشکرگاه خواهد بود و این کابوس همچنان ادامه دارد .

حکومت جمهوری اسلامی افغانستان از لحاظ اجرایی درگیر فساد گسترده اداری و ناتوان از تنفیذ قانون است از طرف دیگر  قانون شکنی از جانبامامان جماعت در مساجد هم عملا وجود دارد که بدون توجه به دستگاه‌های اجرایی و اداری حکومتی ، خود به تنفیذ قانون خود باوری شرعی در لفافه فتوای شرعی می‌پردازندکه جدا از زدن مهر بی اعتباری بر قانون حاکمیت ،  موجبات تشویش در جامعه و عامل برهم زدن توازن اجتماعی را در خود پرورش می‌دهد که ثمره‌ی آن وسعت دادن به دامنه جولان طالبان در جامعه‌یافغانستان است .

در مذاکرات بین الافغاني پیشرفت چشمگیری تا بحال دیده نشده است زیرا طالبان و دیگر احزاب حاکم بر افغانستان فاقد کردارهای تاریخی سازمان یافته‌ای فراسوی تشکل‌های گفتمانی سیاسی در جامعه‌ی چند دهه‌ی گذشته افغانستان هستند تا به گفتمان‌های سیاسی معنا بخشد .

مقوله‌ی صلح جدا از تأثیر پذیری دیدگاه‌ها و باورهای مجاهدین و احزاب حاکم در عرصه‌ی سیاست افغانستان ، بازمتأثر ازفاکتورهای دیگری همچون دخالت کشورهای همسایه است .

با اینکه طالبان در اوایل قدرت گرفتنشدیپلمات های ایرانی را قتل و عام کردند ولی هیچگاه حرف از حذف مذهب شیعه نزدند، اما اکنون با وجود داشتن دفتر در مشهدو تحت حمایت حکومت ایران بودن ، در میانه‌ی گفتگوهای صلح در دوحه بر حذف مذهب شیعه در افغانستان سخن به میان آورده‌اند که این بر اساس رویکرد سیاست خارجی حکومت شیعه در ایران برای بی‌ثبات کردن افغانستان در جهت دامن زدن به تعصبات مذهبی است در حقیقت تلاش برای حذف یک مذهب، عاملی مؤثر درادامه‌ی جنگ داخلی افغانستان خواهد بود.اخیرا رسول موسوی از وزارت خارجه ایران اعلام کرده که کشورش مخالف خروج آمریکایی ها از افغانستان است !

با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا امید می‌رود که فشارها بر ارگ کمتر شود و رویکردی قانونی‌تری با طالبان در پیش گرفته شود که این خود مسئله‌ی صلح  با طالبان را تحت شعاع قرار می‌دهد . هر چند طالبان در مقابل بایدن اعلام کرده‌اند که آنها به تعهد نامه‌ی دوحه در قبال آمریکایی ها پایبندند !

پاکستانی‌ها با رابطه‌ی نزدیک خود با جو بایدن می‌توانند نقش فعال‌ تری برای کمک به طالبان داشته باشند و بر روند نشست های دوحهتأثیر خاصی داشته باشند که جدا از بهره‌های سیاسی ، افغانستان را چون بازار مصرفی خود حفظ کنند . و در صورت نیاز مدارس دینی بیشتری در افغانستان بنا کنند!

افغانستان خسته از جنگ وکشتار و ویرانی امیدوار به صلح است ، انتظارها طولانیمی‌شودو آرزومندی یافتن آسایش و رهایی از جنگرا بسان یک رؤیا پذیرفته است .غافل از اینکه عامل بازدارنده‌ی صلح در باورها و بینش جهادی‌ها خود را مخفی کرده است . در تمام بینش مذهبی آنها هیچ تعریف خاصی از حقوق انسان و شناسه‌ی جامعی از ارزش انسانی و انسانیت در کل ارائه نشده است بر عکس تلاش خاصی از حزب و حق حاکمیت حزبی خودشان و تقسیم قدرت  در بدنه‌ی حکومت دارند .

 در ادبیات دینی معانی را بر وفق مراد تغییر می‌دهند اگرچه قرآن صراحتا ً گوشزد میکند "  وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا "آل عمران ۱۰۵ و مانند کسانی نباشید که بانی اختلاف و تفرقه‌اند . اما مولوی‌ها به حدیث صحیح ' اختلاف امتی رحمة ' اختلاف امت من رحمت است ، می‌پردازند و کلمه‌ی اختلاف را بر برداشت خود پایه‌ی تعصب قومی قرار می‌دهند و همین جهادی‌ها با ایجاد نابسامانی‌های اجتماعی ، قومیت خود را مورد مباهات و افتخار قرار می‌دهند . کلمه‌ی تقوا که به‌ معنای مراعات و رعایت حقوق می‌باشدکه عامل حفظ تعادل در جامعه است را به پرهیز از گناه در فرهنگ خود جا داده‌اند.با تفسیر به رأی‌های خود مشروعیت به حاکم شدن خود دادند . در هر سه دین ابراهیمی اجباری در دین وجود ندارد جهادی‌ها و مولوی‌ها نص " لا اکراه فی الدین " را نادیده گرفته و مردم را در دو جبهه کفر و اسلام جا می‌دهند، علمای شیعه برای رسیدن به قدرت در قتل امام حسین ع اسراف کردنداگر چه نمونه‌ی حرکت امام حسین سیرت ترک دیار داود نبی بعد از پیروزی بر جالوت در زمان قدرت گرفتن طالوت بعد از مرگ ساموئل نبی است ، امام حسین حرکت شبانه خودش از مدینه به مکه را به فرار شبانه موسی ع تشبیه می‌کند و درمتن وصیت نامه‌ی آن حضرت هم هیچ اشاره‌ای به قیام نشده است ، امام حسین عارف به خداوند چگونه حرمت قرآن را می‌شکند و در ماه محرم که بنا به آیات قرآن جنگ در آن حرام است امر به قیام می‌کند ؟! اما متأسفانه مولوی‌ها برای رسیدن به قدرت حرمتی برای خداوند و کلامش قائل نیستند .‌

در شناسه‌ی وجودیت زن ، در نص صریح قرآن _ سوره کوثر _ آمده استکه خداوند فاطمه را وارث پیامبرص قرار داد، مولوی‌ها فرزندان فاطمه دختر پیامبر را  'سید' و ابن رسول الله خطاب میکنند اما به جامعه‌ی خود قبولانده‌اند که فقط پسر وارث است . در حقیقت فرهنگ نرینه یا مرد سالار مغولی را جایگزین باورهای قرآنی کرده‌اند .کلمه‌ی قوام که معنای قایم و محکم می‌دهد در آیه‌ی الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ  نساء ٣٤ به رجحان یعنی برتری معنی داده‌اند تا زن را به برده‌‌ی مرد بفهمانند .اگرچه قرآن در میان عرب‌ها نازل شد اما صراحتاً اعراب را حق کُش‌ترین ملت‌ها معرفی می‌کند اَلأَعَرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا توبه ٩٧ ، سالهاست اعراب در تلاشند که تفسیر آیه را منحرف دهند اما بی ثمر بود و حتی نتوانستند پیامبر اسلام را در بازنه‌ی عرب قرار دهند چون قرآن او را از ملت پدرش ابراهیم ( در اورفا در کردستان ترکیه ) که غیر عرب است معرفی کرده بود مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ حج ٧٨. و ناچاراً با سکوت از کنارش گذشتند .

 تلاش در تحریف آموزه‌های دینی خود نوعی تمسخر به ذات آن است ، چه بسا زن بی‌پناه و در بند کشیده‌ای را بعنوان کنیز ملک خود قرار می‌دهند که به باورشان فاقد هر گونه حقوق و ارزشی است ، اما بی توجه به وجود شعائر الهی در مناسک حج که بر مبنای رفتار یک کنیز به اسم هاجر قرار داده شده‌ است . یعنی در ادای یکی از فرایض دینی مثل حج به هاجرِ کنیزه اقتدا می‌شود و  در فریضه نماز به پیامبر ص و ادای قربانی به ابراهیم ع . مولوی‌ها در باور خویش هاجرها  را پست و بی‌ارزش قرار داده ‌اند و هیچگاه تلاشی برای پی‌بردن به فلسفه‌ی وجودی زن نکرده‌اند و نخواهند کرد زیرا دین را بر امیال خویش تعبير می‌کنند ، جهادی‌ها در افغانستان زن را حبل و ریسمان شیطان معرفی می‌کنند و صفت سر سیاهی شیطان را بر او اعمال می‌کنند که در فرهنگ عامه‌ی افغانستان " سیاه سر " را  شناسه‌ی او قرار داده‌اند و صفت ‌های ' عاجزه ' و ' ضعیفه ' و ' زَنَکه ' بر آمده از تفکر مذهبی هاست و به فرهنگ افغانستان تزریق کرده‌اند ، این استعاره‌‌ها بر مبنای بی‌هویتی دینی و به عبارت دیگر در راستایی استثمار با ناتوان نشان دادن و بی ارزش کردنزن است نه بر اساس ترحم به زن .

محصولبینش و باورهای جهادی‌ها جز ویرانی و کشتار نخواهد بود و حاکمیتی نامسئول و مافیایی به وجود آورده که هیچ حقوقی را برای انسان قائل نیست و امکان بازخواستی هم وجود ندارد زیرا رهبران آنها همچون عزیز یولداش‌هااز ازبکستان یا مولوی‌های پاکستانیودیگر ممالک اسلامی است که اگر پیکرهای بی جاندانشجویان دانشگاه کابل را هم روی میز مذاکرات دوحه بگذارید باز در روندکارشان اثری ندارد چون مذاکرات بر روی موضوع صلح نیستبلکه تلاش بر یافتن امتیاز است واینگونه باید همواره شاهد دخالت کشورهای مجاور باشیم .

در حاکمیت جهادی‌ها اعم از طالبان و حکومتی‌ها با ارجحیت منافع صاحبان خود و منفعت خواهی شخصی از طرفی و از سوی دیگر با نبودن علم و آگاهی در بینش اسلامی آنها و غرق بودنشان در باورهای پوچ و تهی و ترویج جامعه به سوی فتنه گری و جنگ با هدایت گردانندگان آنها در خارج از افغانستان، پرتگاهی در جهت نابودی مردم و توانمندی های مردم افغانستان ایجاد کرده‌اند، که محصول آن بهره مندی و برد سیاسی برای صاحبان خود در خارج از مرز هاست.

برای شنیدن صدای مردم، صلح‌ و ثبات که ملزم وحدت ملی مردم افغانستان بدون نگرش به منافع قوم و گروپ خاص، وحدت ملی مرتبط به حقوق اقلیت‌ها و منطبق با منافع تمام گروه های قومی افغانستان، رعایت حقوق زنان و حمایت کافی از آنها، رفع تبعیض و خشونت علیه آنان برای ایجاد افغانستانی آرام و با ثبات، که خود ضرورت احترام و ترویج حقوق بشر برای همه‌ی شهروندان به خصوص حق تحصیل برای همه، مراقبت صحی کافی، حق امنیت شخصی، حقوق شهروندی فردی اما نه بر اساس جنسیت، قومی و زبانی، زنان نه به عنوان شهروند درجه دوم بلکه حضورشان در تمام عرصه های زندگی‌ توانمند شود و همه ی استانداردهای حقوق بشری به وسیله مقامات مجری قانون مورد احترام قرار گیرد، همه و همه نیاز به یک انقلاب درونی در بطن جامعه است.

نیاز است که با هدایت و همفکری با یکپارچگی کامل در جهت ایجاد یک انقلاب برای نجات افغانستان که نقطه‌ی پایانی بر جلادان نامسئول و نابخردان حاکم در عرصه‌ی سیاسی باشد تا افغانستان کشوری آزاد و مستقل و رها از گیر و بندهای موجود شود . انقلابی که با وجود افراد خبره و برابر طلب و آزادی خواه دیگر ناکام نخواهد شد. عدالت که عامل اساسی ثبات و صلح است جز با انقلاب میسر نخواهد شد و این انقلاب ضامن استقلال و یکپارچگی افغانستان خواهد بود .

رویدادهای جهانی ما را آگاه می کنند که مسیر تعیین سرنوشت خویش با تعریف درست و با کمک از جامعه جهانی و مدافعان حقوق بشری در جهان ؛ به صورت مسالمت آمیز امکان پذیر است .ارائه مدارک  دال بر اثبات جنایت جنگی ناتو به دادگاه لاهه , هماهنگی در اعتراضات گسترده و دیگر اقدامات مدنی می‌تواند نقطه‌ی پایانی بر حضور ناتو و در رأس آن آمریکا در افغانستان خواهد بود.  در این برهه حساس مسؤلیت سنگین بر دوش باورمندانهوشیار و سیاست‌مداران آگاه و فعالان مدنی است که گفته‌هایشان و کردارشان یکی است که با بهره گرفتن از تفکرات و تدبیرهای سیاسی مختلف می‌توانند سطح آگاهی و درک جامعه را افزایش دهند تا با سود بردن از توانایی‌های شایسته انسانی ، گام مهمی در رشد و بلوغ انسانیت بگذارند و این را نهادینه کنند که اختلال در عدالت عامل سقوط انسان است  در چهارچوب راستگویی و خرد اندیشی و تعامل باهم می‌توان زمینه‌ای برای ایجاد حکومتی آزاد مردمی ایجاد کرد تا ملت ستم کشیده افغانستان در آن نفسی آزاد بکشند .

طاهره خدانظر

t.khodanazar@yahoo.com

 

 


بالا
 
بازگشت