میر عصمت الله سادات

 

بازی با جهاد! خاطریی از خاطرات، حقایق

 
دوستان زیادی را باور براین است که پرداختن به گذشته مشکل ما را حل نمی‌سازد،و باید به حال و آینده پرداخت. من در حالی با دوستان تا اندازه زیادی موافقم، اما این را بایددر نظر داشت،  که اکثریت پرابلم های موجود وطن ما ریشه در گذشته دارد، تا آن ها را ریشه یابی ننمایم، مشکل ما حل نمی‌شود.
مشخصه اصلی نیم قرن اخیر در کشور ما همانا جهاد، یک نسل به اصطلاح جهادیست ها،جنگ و ویرانی، فقر استخوان شکن، ظهور میلیونر های طرار، تعصبات قومی،زبانی،مذهبی، و مهاجرت به کشورهای همسایه و جهان، رژیم های خود کامه بوده، در این بیست سال اخیر فساد گسترده ، فرار از قانون و حاکمیت از قانون نیز به آنها افزوده شده است.
باید یادآور شد، اکثریت سران به اصطلاح جهادی همان اخوانی های بودند که در سال 1974بعد از کودتای نا فرجام شان علیه جمهوری داود، به پاکستان فرار نمودند، و از طرف آن کشور برای شان، زمینه فعالیت بر خلاف حکومت داود خان داده شد. نمونه آن شورش های در لغمان و پنجشیر می‌باشد. روابط افغانستان و پاکستان از همان بدو تأسیس پاکستان متشنج بود است، که در این مورد اسناد و نوشته های زیادی موجود است.
بعد از هفت ثور، متاسفانه زمینه های بیشتری برای رژیم نظامی ضیاءالحق مهیا گردید تا بیشتر در امور داخلی افغانستان مداخله نماید.موصوف، در این راستا از حمایه کشورهای محافظه کار عرب، غرب ودر راس آمریکا برخوردار بود.این را هم باید واقعبینانه و با صراحت ابراز نمود، که دولت بعد از هفت ثور هم نتوانست واقعیت های جامعه افغانی را درک نماید. دست به یک سلسله اقدامات و ریفورم های غیر ضروری و یا پیش از وقت زد، که باعث نارضایتی مردم گردید، که بدین ترتیب خود آب به آسیاب دشمن انداختند. دولت و مخصوصاً حفیظ‌الله امین با تعقیب سیاست های کاملاً چپ روانه و استالینی، زندانی و کشتار مردم عادی، روشنفکران، کارمندان دولتی سابق، روحانیون و حزبی های مخالفش تلاش نمود ،تا ترس و بیم را در جامعه حاکم سازد و بدین وسیله حکمرانی جابرانه اش را طولانی نماید. در این میان نور محمد ترکی بی خبر از نیات خودخواهانه و بلند پروازانه امین با اعتماد بیش از حد به این فرد، خود را در محاصره وی وباند جنایت کار اش قرار داد.زمانیکه،ترکی متوجه این همه جنایات و اشتباهات گردید، تلاش نمود تا جلو امین رابگیرد، و، وی را از اریکه قدرت دور سازد، دیگر دیر شده بود، و به قیمت جانش تمام شد. امین ترکی را بی رحمانه به قتل رساند، و به قساوت تمام به حکومت اش ادامه داد.
در این میان، مخالفین اخوانی رژیم مستقر در پاکستان فعالیت های جنگی شانرا برضد دولت وسعت دادند. برای جلب توجه و سرباز گیری در میان مردم به جنک شان، صبغه مذهبی دادند و انرا  جهاد نامیدند. بایداز نظر دور نداشت، در آن سالها جنگ سرد بین شرق و غرب در جریان بود، این جهاد نه تنها در تبانی بلکه در هماهنگی مادی و معنوی کشورهای منطقه (پاکستان،ایران، و عربستان سعودی) و استخبارات کشورهای غربی حتی موساد، بخصوص آمریکا طرح و پیش برده شد. هزاران عرب افراطی که بعدها سازمان القاعده را ایجاد کردند به وطن ما سرازیر شدند. همه میدانند، که این بار اول نبود که رژیم مطلقه در کشور حاکم شده بود. اما درگذشته هیچ گاهی از جهاد به حیث اربه استعمال نشده بود. مشکل بزرگ کشور ما از همین جا آغاز میگردد.در غیر آن، مبارزه علیه رژیم خودکامه از روشهای دیگر استفاده می‌شد و این همه جهادیست ها ، طالبان و داعش را نمی‌داشتیم. علت اینکه چرا رهبران به اصطلاح جهادی، هنوز هم به جهاد خود افتخار میکنند و هیچ گونه انتقادی را به خود راه نمی‌دهند، در این نهفته است، آنها هراس دارند، که مبادا مردم و حتی هواداران شان به این حقیقت پی ببرند که جهاد شان از مشروعیت دینی لازم برخوردار نبود.
جهاد چیست؟
جهاد از لحاظ لغوی به معنای جهد،سعی و تلاش می‌باشد. در مرحله مکی یعنی ده سال اول اسلام بحثی از جهاد نیست. احکام شرعی دو نوع است. یک تعبدی و دوم غیر تعبدی.در احکام تعبدی تغیر مجاز نیست .مثلاً روزه و نماز. تعداد رکعت های نماز و روزه را کس کم و یا زیاد نمی‌تواند.
اما جهاد از احکام غیر تعبدی می‌باشد.حکمت و ضرورت آن ارزیابی میگردد.از لحاظ دینی جهاد را تنها علمایی جهید دارایی شهرت نیک با در نظر داشت اوضاع و احوال و کاملاً بر منابع و امکانات خودی مطرح کرده می‌توانند.شرط اساسی دیگر این است آنها برنامه، برای بعد از جهاد داشته باشند یعنی کاملاً بدانند که در ختم جهاد چه باید انجام دهندتا مردم متضرر نشوند، و مطلقا فی سبیل‌الله باشد. امروز به همه معلوم است که طرح جهاد این احزاب توسط برژنسکی، تاچر در تبانی کامل با جنرالان پاکستانی، ISI وملاهای دیوبندی مانند مولانا فضل الرحمن، سمع الحق وغیره برای پیش برد اهداف خودشان به راه انداخته شده بود.شواهد،اسنادفراوان و کتاب های زیاد در این رابطه به نشر رسیده است که همه گوشه‌های حقایق تلخ را بیان می‌دارند.
بر علاوه، ایجاد هفت گروه در پاکستان و هشت دیگر در ایران بیانگر این واقعیت است که این به اصطلاح جهاد بر بنیاد منافع گروهی و شخصی استوار بود که با اصل جهاد در اسلام همخوانی ندارد.به صورت قطع، ضرورت این احساس میشود تا در آینده جمع از علمای بزرگ و بی طرف این موضوع را در پرتو اساسات دین مبین اسلام ارزیابی نمایند. متاسفانه، در کشور ما هر یک از این به اصطلاح رهبران، خود را واجب الحترام و دروازه‌بانان جنت ساخته اند. آنها همه ابتکارات حزب دموکراتیک خلق افغانستان (حزب وطن)برای حل صلح آمیز مضله افغانستان را در موجودیت قوای شوروی و عدم حضور شان رد کردند. ایشان، نه تنهادر جنگ های داخلی باعث کشتار مردم بی گناه گردیدند، بلکه از چور و چپاول اموال مردم ودولتی دریغ نکردند. قوای هوایی و زمینی افغانستان را تاراج کردند و به پاکستان فروختند. این گروه که شاید تعداد شان به چند صد نفر برسد، گاه در هرم و زمانی در قاعده قدرت قرار دارند. آنها جهاد اکبر که همانا جهاد با نفس است را فراموش کرده و به تاراج  دارایی های منقول و غیرمنقول مردم و عامه پرداختند. بیست سال قبل بعد از تهاجم، آمریکا ،این به اصطلاح رهبران متواری، را دوباره به قدرت آورد،و این بار با قوای خارجی همکارشدند.حال طالبان به عرصه جهاد پا نهاده اند و مجاهدین سابق را مزدور بیگانه می‌دانند.این بار طالبان ،جنگ شان را توجیه دینی میدهند. طی این دو دهه اخیر، هزاران انسان کشته، زخمی و معلول شده اند. واقعیت این است که آنها از فقر، بیچارگی، بی سوادی و دانش ضعیف دینی مردم ما استفاده نا جایز می‌نمایند.بایدبا صراحت تمام بیان داشت که با در نظر داشت معیار های ذکرشده جهاد واقعی هردو بار، جهاد نیست.با شناخت کاملی که مردم ما از کارنامه های رهبران به اصطلاح جهادی، دارند،با قاطعیت میتوان ابراز داشت که، هیچ کدام آنها در موقعیتی نبودند که فتوا جهاد را صادر نمایند.
در این مورد جا دارد از دو شخصیت روحانی کشور یادآوری گردد، که با وجودی که به پاکستان مهاجرت کردند، با ملاحظه اوضاع از دادن فتوای جهاد امتناع ورزیدند.
شخص نخست میاگل جان تگاب است که بعد از بمباران مناطق شان وهجوم بالای منزل ومدرسه اش توسط امین به پاکستان رفت. موصوف از روحانیون پر نفوذ بومی افغانستان بود که از نفوذ زیادی در بین مردم ما برخوردار بود. بعد از اقامتی در پاکستان به بهانه حج به عربستان سعودی رفت و دیگر برنگشت و فتوا جهاد را هم صادر نکرد.باری یکی از نواسه هایش در یکی از جبهات دستگیر می‌شود و درکابل به حبس طولانی محکوم می‌گردد. جهت رهایی اش شخصی میاگل جان نامه عنوانی فقید ببرک کارمل ارسال میدارد و از ایشان آزادی وی را درخواست میکند. کارمل صاحب با شناختی که از شخصیت میاگل جان داشت، و بخاطر حسن نیت به شهید دوکتور نجیب الله که در آن زمان ریاست عمومی خدمات را به عهده داشتند، وظیفه می‌سپارد تا موصوف را همراه با یک نامه عنوانی شخص میاگل جان به فرد معرفی شده شان بسپارد. چندی بعد، میاگل جان نامه امتنانیه عنوانی ببرک کارمل ارسال می‌دارد.
این نامه، در ارشیف کوچک که کارمل صاحب، حین اقامت ناخواسته در مسکو موجود بود ، وبرای نگارنده این سطور نامه را نشان داده بودند.
شخص دوم که در این رابطه میخواهم ذکر نمایم عبارت از مولانا عنایت الله ابلاغ، عضو ستره محکمه جمهوری داود خان و از علمای برجسته عصر خود بود. موصوف دکتورای خود در مورد امام ابوحنیفه از مصر گرفته بود. ابلاغ پسر یکی از روحانیون مشهور پروان زمین، بنام مولوی صاحب قلعه بلند بود. ایشان هم بعد از مواصلت به پاکستان، مشاهده وضع هفت تنظیم، فتوای جهاد صادر نکرد و به کویت اقامت گزید و در یکی از پوهنتون های اسلامی آنجا به تدریس پرداخت. بعد از وفات، جنازه مرحومی، یکنیم سال قبل به کابل انتقال یافت ‌. پسر مرحومی همین مسائل را در مصاحبه با طلوع نیوز بیان داشت.
غرض از عرض حقایق فوق آگاهی دادن به نسل بالنده و جوان وطن می‌باشد تا در پرتو آن بتوانند، مهین و مردم را نجات داده و به طرف آینده روشن رهبری نمایند.در شرایط فعلی، مثله جنگ و صلح مطرح است، همان جهادی های فرصت طلب خودشان را مطرح مینمایند.فرزندان بعضی شان در هیئت گفتگو کننده و خود در به اصطلاح کمیته رهبری صلح قرار گرفت اند. یعنی صلح، جنگ، دستگاه دولت و منابع عایداتی آن در انحصار خود قرارداده اند. اکثریت مطلق و بخصوص قشر جوان جامعه از همه چیز به دور نگه داشته شده اند. در این وضع,اگر توافقات دریک ریفرندم و یا (plebizit) تایید نگردید، انتظار صلح مورد قبول برای اکثریت بعید بنظر می‌رسد.
باعرض حرمت
میر عصمت الله سادات،جرمنی یازده دسامبر2020

 

 

        


بالا
 
بازگشت