میر عبدالواحد سادات
" معاهده " قطر وبخش محرم آن :
راه بسوى صلح ؟
يا تكرار تراژيدى دهه نود ؟
و قرار گرفتن افغانستان در مسير آشوب هاى جديد ؟
بخش نهم :
هلال طلايى بزرگترين مبدأ ترانزيت مواد مخدر جهان !
افغانستان پايتخت ترياكستان جهان و ( درگ استيت ) !
هلمند پايتخت هيروهين جهان !
از دهه هفتاد قرن گذشته كه كشت ترياك در كوهپايه هاى افغانستان ، پاكستان و ايران بحيث منبع پر درامد اقتصاد جرمى رواج يافت و توجه دست اندركاران قاچاق مواد مخدر را بخود جلب نمود ، اصطلاح هلال طلايى شهرت منطقوى و جهانى يافت و بزودي از مثلث طلايى ( تايلند ، برما و لاهوس ) مشهورتر گرديده و به منبع بزرگ ترياك جهان شهره آفاق گرديد ، زيرا زراندوزان جهان و قاتل مليونها انسان جهان كه بالاثر اين تجارت كثيف نابود گرديده و صف طويل معتادان را ميسازند ، اهميت و جايگاه طلايى سفيد ( هيروهين ) را تشخيص و عايد سرشار انرا بعد از نفت و سلاح ، رديف بندى نمودند .
مواد مخدر در مقايسه با بحرانات و افات :
- هسته يى
- محيط زيست
- جمعيت
- اب
- فقر
و اكنون كرونا ، از افات كشنده براى بشريت شناخته ميشود .
همزمان با شروع جنگ اعلام ناشده عليه نخستين جمهوريت افغانستان در ( ١٩٧٥ م ) و كارزار ايجاد ، تسليح و تجهيز باند هاى خرابكار در پاكستان و گسترش ان بعد از ثور ( اپريل ١٩٧٨ م ) و حضور نظامى اتحادشورى ، پروژه تروريسم با مواد مخدر بحيث يكى از منابع تمويل ان مطرح و پلان انكشاف و توسعه ان عملى گرديد .
اگاهان اين امور بخوبى ميدانند كه در طراحى اين پلان " ترور وترياك " ملاقات جنرال كار كشته و رئيس استخبارات نظامى دولت فرانسه با رئيس جمهور ريگان در اوايل ( ١٩٨٠ م ) ميلادى ، بسيارموثر بوده است و بر مبناى ان موضوع خود كفايى عمليات گسترده بسيج " مبارزان ازادى " را سازماندهى نموده اند .
از همان تاريخ و تا كنون مواد مخدر قويترين منبع مالى تروريستان اعم از جهادى ، طالبى ، القاعده و داعش ميباشد و در واقع ترور و ترياك و موادمخدر و جنگ ، دو رخ يك سكه ميباشند .
چارلس كوگن مدير پيشين سى اى اى براى افغانستان در دهه هشتاد ، در سال ( ١٩٩٥ م ) افشا نمود كه :
" هدف اصلى ما اين بود تا شوروى را زيانمند سازيم ... ما از بابت مشكل مواد مخدر معذرت ميخواهيم و ليكن ما هدف بزرگ خود را بدست اورديم "
مؤلف كتاب " خاورميانه در كوران بنيادگرايى " ، در صفحه ( ٢٠٩ ) اثر خود مينويسد :
" در دوران جهاد سازمان امنيت پاكستان با اجازه سيا ، دايره تحت عنوان " شعبه سياسى داخلى " به وجود اورد كه در عمليات مخفيانه خود از ترياك و هيروهين استفاده ميكرد . اين دايره در هردوسوى مرز به كشت خشخاش و توليد هيروهين مى پرداخت ، هم در پاكستان و هم در مناطق زير نفوذ مجاهدان در افغانستان ، رئيس ان جنرال امتياز بود كه زير نظر جنرال حميد گل كار ميكرد . هدف أوليه اين دايره ، علاوه بر تهيه منابع مالى براى تمويل هزينه جنگ ، معتاد كردن سربازان شوروى به قصد تضعيف ارتش سرخ بود . بعد ها اين تجارت مواد مخدر ابعاد هولناكى پيدا كرد و در سالهاى ( ١٩٨٠ و ١٩٨٢ م ) مناطق وسيع در مرز پاكستان و افغانستان به بزرگترين توليد كننده هيروهين جهان مبدل شدند . در دهه هشتاد تنها در استانهاى مرزى پاكستان بيش از هشت صد تن ترياك توليد مى شد كه در انزمان برابر به هفتاد در صد توليد جهان بود "
دوكتور منسفيلد از محققان سرشناس مواد مخدر كه دو دهه تجارت ترياك افغانستان را مورد تحقيق قرارداده ، ميگويد :
" ترياك عميقا با جنگ افغانستان و طولانى ترين جنگ تاريخ امريكا گره خورده است ، سود ناشى از توليد هيروهين نه تنها منبع مالى طالبان ، بل درامد گروه هاى ديگر منجمله القاعده و داعش مى باشد . "
اقاى راشدى وزير اسبق مواد مخدر به صراحت خاطر نشان مينمايد كه :
" ترياك افغانستان منبع اصلى تمويل طالبان و ساير تروريستان و منشأ فساد گسترده در دولت مى باشد كه متاسفانه جامعه جهانى ، ناتو و حكومت بدان توجه نه مينمايند "
امروز نود فيصد هيروهين جهان از ترياك افغانستان ساخته مى شود كه نود و پنج فيصد بازار هاى اروپا و نود فيص بازار كانادا را احتوا و در بازار امريكا نيز بازتاب دارد .
فقدان دولت مقتدر مركزى ، از هم پاشيدگى اقتصاد جامعه و رونق اقتصاد جرمى و نوعى همنوايى حاميان خارجى باعث گرديده است كه طى دو دهه اخير كشت ترياك روبه تزايد و تا بيشتر از صد بار افزايش يابد و از ( ١٨٥ ) تن به ( ٨٥٠٠ ) تن برسد . باوجوديكه بزرگترين پايگاه قواى نظامى امريكا و انگليس در شورابك ولايت هلمند مستقر بوده ، هلمند به پايتخت هيروهين جهان مبدل و به تنهايى شصت فيصد مواد مخدر را توليد مينمايد .
جنرال نيكلسن در دسامبر ( ٢٠١٦ م ) مطرح ساخت كه :
" حدود شصت فيصد بودجه طالبان از توليد ترياك در ولايت هلمند تامين ميگردد . پوليكه از صنعت ترياك حاصل مى شود ، منبع تغذيه شورش است و دليل اين همه درگيرى كه در هلمند شاهدش هستيم . "
اين معما سوالات وسيع را در سطح ملى و بين المللى ايجاد و باعث كرديده تا :
انگشت اتهام بر مقامات نظامى و ملكى انگليس و امريكا وارد گردد و حتى رئيس شعبه مواد مخدر و جرايم سازمان ملل متحد ( UNODC ) از نقش پولهاى سياه مواد مخدر در تحرك بانكها در بحران ( ٢٠٠٨ م ) يادهانى نمايد . همين شعبه ملل متحد عايد طالبان در سال ( ٢٠٠٨ م ) از درك مواد مخدر را يكصد مليون دالر گذارش داده است .
شايد در مقابله به همين اتهامات باشد كه مقامات نظامى امريكا ، عمليات پر هياهو را بخاطر نابودى مزارع خشخاش راه اندازى كرده اند و چنانچه جنرال جان نيكلسن با راه اندازى عمليات " طوفان اهنين " خاطر نشان نمود كه :
" ما داريم نقطه را هدف مى گيريم كه بيش از هر چيز براى طالبان مهم است ، يعنى منابع مالى انان را "
همچنان جنرال جيمز هكر قوماندان هوايى قواى امريكا در افغانستان ، گفته است كه :
" با قطع منابع مالى طالبان در نابودى ترياك ، توانايى اين گروه را در فعاليت هاى تروريستى محدود مينماييم "
اما ، جان سوپكو مفتش ويژه براى بازسازى افغانستان هوشدار داده است :
" بايد شفاف باشيم و بپذيريم كه ارقام مؤيد شكست ما است "
موصوف همچنان از امكان بوجود امدن دولت مبتنى بر قاچاق مواد مخدر و جنايت هوشدار داده است .
اين مفتش امريكايى درين اواخر خاطر نشان نمود كه :
" اميدوار است كه مذاكرات فعلى ميان طالبان و امريكا به چنان قرارداد صلح منجر گردد كه اقتصاد مبتنى بر توليد ترياك كه عامل بى ثباتى افغانستان را مهار نمايد. "
وزارت دفاع افغانستان نيز مرتبط به موضوع مواد مخدر بحيث منبع مالى طالبان خاطر نشان نموده است كه :
" منابع مالى گروه هاى دهشت افگن در افغانستان با كنترول بر محلات ترانزيتى اين مواد ، بر طبق پلان استخبارات منطقه از ، حايز اهميت جدى مى باشد. "
جان سوپكو همانند جنرال نيكلسن معتقد است كه :
" پيروزى بر طالبان بدون پيروزى بر مواد مخدر ، نا ممكن مى باشد”.
بورد جهانى مواد مخدر كه مقر ان در ويانا است ، گذارش از كنترول طالبان بر مواد مخدر را منتشر نموده است .
مواد مخدر نه تنها يكى از منابع اصلى تمويل تحريك اسلامى طالبان مى باشد ، كه همچنان منشأ اصلى ثروتمند شدن رهبران و قوماندانان انان نيز پنداشته مى شود .
اخيراً ، اژانس تحقيقاتى فدرال پاكستان اعلام نموده است كه :
" ملا منصور رهبر مقتول طالبان در پاكستان سرگرم خريد و فروش زمين و خانه ها بوده و پول هاى زياد در حسابات بانكى داشته است " متعاقب نشر اين گذارش ، خبر ضبط جايداد نامبرده توسط محاكم پاكستان پخش گرديد.
با انچه تذكا يافت ، اين سوال جدى مطرح ميگردد كه :
چگونه در " معاهده " قطر ، روى اين مسله دارايى اهميت كليدى مكث نگرديده است و هرگاه در بخش مخفى " معاهده " به ان پرداخته باشند ، كه چگونگى ان كتمان مى باشد .
0000000000000
بخش هشتم :
قدرت مانور پاكستان در برابر امريكا :
متاسفانه ما عادت نموده ايم كه با تحقير ( دال خور و ... ) و چند شعار ( پاكستان نوكر امريكا و ... ) و غيره ، نقش عينى قدرت و ظرفيت مانور دستگاه انكشور را ناديده بگيريم و در واقع تصور عام اين است كه :
پاكستان فقط مجرى دساتير امريكا است و اين درك كه فقط گوشه از واقعيت را بازتاب ميدهد ، ما را از قدرت دستگاه نظامى - استخباراتى و ديپلوماسى انكشور بخاطر دفاع از منافع ملى شان دور ميسازد .
در دو سال اخير و بويژه در بيشتر از دو ماه اخير يكبار ديگر ثابت گرديد كه :
" دال خوران " با فراست ارثى انگريزى و كدر هاى متخصص مجرب ، شايستگى درست ، تعريف و دفاع از منافع و مصالح علياى پاكستان را دارند و با اعتراف به اين حقيقت ما متوجه خواهيم گشت كه با كدام دستگاه با امكانات مواجه و در مصاف قرار داريم و همزمان با كمى انصاف سر در گريبان خود فرو ببريم كه ما :
درين دو سال و در بحبوحه اين همه بحرانات و افات مصروف چه ميباشيم و با گرفتن يخن همديگر بخاطر تصاحب كرسى هاى دولت " مستعجل " در واقع ، اب به اسياب پاكستان ميريزيم .
در حاليكه پاكستان با گرفتن بيشترين امتياز از امريكا و زيادترين " سهم " در پروژه صلح افغانستان ، بار ها بلند پايگان ديپلوماسى و نظامى امريكا را در اسلام اباد ،
سرگردان و حتى بخاطر رهايى يك شهروند امريكايى بيشترين باجخواهى را انجام و نوعى تحقير را انان روا ميدارد .
شايد بتوان سه دليل اتى را ، در مورد اين روش پاكستان بر شمرد :
- سياست كجدار و مريز خود ، دولت امريكا
- باز نمودن ساحه وسيعتر بخاطر نقش پاكستان در بازيهاى بعدى
- وقوف پاكستان به مجبوريت هاى جانب امريكا
پاكستان بحيث يك بازيگر " مستأجر " و با داشتن حمايه قدرتهاى بزرگ منطقوى و جهانى ( همانند چين ، سعودى و ... ) بدرستى ميداند كه ، ديگر امريكا در موقعيت ممتاز يگانه ابر قدرت زمان بوش " كوچك " نمى باشد ، كه چنانچه جنرال مشرف در صفحه ( ٣١٢ ) كتاب خود ، ( در خط اتش ) مينويسد :
وزير خارجه انوقت امريكا ، كولن پاول تيلفونى قرار صادر نمود كه :
" يا با ما باشيد و يا عليه ما "
و فرداى ان ، ارميتاژ ، معاون وزير خارجه در سفر به اسلام اباد ، اضافه نمود كه :
" هرگاه جانب تروريستان را بگيريد ، انگاه ، اماده چنان بمبارد باشيد كه به عصر حجر بر گرديد "
در ان احوال ، كمتر از بيست و چهار ساعت كافى بود كه ، پاكستان ، بخاطر بمبارد ، دوستان خود ( طالبان و القاعده ) اماده همكارى گردد و همزمان " چال " بعدى خود را در قمار " خاينانه " فراموش ننمايد .
معماى سكوت در مورد مواد مخدر ، در " معاهده " قطر :
( قبل از پرداختن به اصل موضوع ذكر اين نكته خالى از مفاد نميباشد كه من نه از شوق نوشتن و يا از برج عاج دنمارك ، گويا به گفته وطنى ما " در نمد ، موى ميپالم " و به ضرورت اشد صلح واقف نمى باشم . بدون پرداختن به اين مسايل در پروسه صلح واقعى ، راه به " تركستان " خواهيم برد . )
در ( ٢٦ ) سال بعد از ايجاد طالبان و بويژه در دو دهه اخير ، از سازمان ملل متحد و مقام عالى شوراى امنيت ان سازمان و شخص سر منشى ، تا دستگاه ديپلوماسى ، استخباراتى و نظامى امريكا و متحدان ان و تا كشورهاى همسايه و درگير با مسايل افغانستان و بشمول دولت و رسانه هاى ملى و بين المللى ، پيوسته مواد مخدر و طالبان را دو ، رخ يك سكه قلمداد و حتى بارى ، اقاى جان سپكو مسوول موسسه سيگار اخطار و هشدار داد كه :
" بدون نابودى مواد مخدر ، پيروزى در جنگ با طالبان نا ممكن ميباشد "
و جنرال نيكلس قوماندان قبلى قواى امريكا در افغانستان با تذكر اظهارات مشابه ، طرح عمليات " طوفان اهنين " را به " هدف " نابودى مواد مخدر راه اندازى نمود و در توجيه اين طوفان ، بيان نمود كه :
" ما نقاط را هدف قرار ميدهيم كه ، بيش از هر چيز براى طالبان مهم است و ان همانا منابع اصلى مالى شان ( مواد مخدر ) ميباشد .
ادامه دارد
++++++++++++++++++++++++
بخش هفتم :
معماى كتمان نقش پاكستان در " معاهده " قطر :
در " معاهده " قطر كه در مطبوعات نشر گرديده است ، هيچ ذكر از نقش قبلى و بعدى
پاكستان در قبال افغانستان وجود ندارد و سكوت و تجاهل عارفانه در مورد صورت گرفته است .
در حاليكه نقش پاكستان در تنظيم مذاكرات قطر و حتى تسويد سند ، اظهر من الشمس است ، اين سكوت در واقع مبين معمايى شدن موضوع ميباشد و اين سوال را مطرح مينمايد كه :
انچه علنى در " معاهده " تذكار نيافته ، در بخش مخفى ان مسجل گرديده است و درين ارتباط نيز سوال مجدد مطرح ميگردد كه :
- اجرت و سهم پاكستان از ايفاى نقش در تنظيم مذاكرات و بقول دولتمردان انكشور ، اماده ساختن طالبان بخاطر مذاكرات و " پيروزى " پروسه از چه قرار است ؟
توضيح اين نكته بسيار ضرور است كه ، طرح انگيزه طرح اين سوالات خزيدن در دام تيورى توطهه نبوده ، بل از حقايق تاريخى ناشى و تعقيب دقيق رويداد ها ناشى ميگردد.
از قرار معلوم از نيمه دوم دهه هفتاد قرن گذشته كه در راستاى ستراتيژى " كمر بند سبز " بدور اتحادشورى وقت كه پاكستان ميزبان گروه هاى تخريبكار بر ضد نخستين جمهوريت افغانستان ميگردد و در جولاى ( ١٩٧٩ م ) اولين مراكز تربيه گروه هاى دهشت افگن به اشتراك مستقيم امريكا در پاكستان ايجاد ميگردد ، جنرال ضيا الحق در واقع جنگ افغانستان را " تيكه " مينمايد و به كشور خود نقش بقول ژورناليست سرشناس و فقيد رحيم رفعت " تخته خيز " مداخله امريكا و متحدان ان در افغانستان را ميدهد و متاسفانه كشور ما بمثابه قربانى مداخلات و تجاوزات اجنبى نقش " نطع " جنگ سرد را پيدا مينمايد .
اين " تيكه " دارى پاكستان با قبول تعهدات جانب امريكا در سفر " تاريخى " طراح اصلى اين سناريو ، برژينسكى مشاور امنيت ملى جيمى كارتر ، در اوايل ( ١٩٨٠ م )
مشخص ميگردد و در زمينه مطالعه توضيحات ادميرال ستانفورد رئيس انوقت سى اي اى در افشاى كم و كيف جالب ميباشد .
در اوايل سال ( ٢٠١٩ م ) در خطاب به تهديد رئيس جمهور امريكا ، وزير خارجه پاكستان خاطر نشان نمود كه :
" كشورش ديگر نيروى اجاره يى امريكاى ها نيستند "
اين اعتراف در واقع صحه گذارى بر استدالال ما در نقش " تيكه " دارى انكشور ميباشد .
درين ارتباط اسناد و كتابهاى زياد بنشر رسيده است و نوشته حاضر متكى بر :
- كتاب - تلك خرس و حقايق پشت پرده جهاد در افغانستان نوشته دگروال يوسف و مارك ادكين كه درين اواخر مجدد توسط محمد قاسم اسمايى به درى برگردان شده است .
- كتاب - نقش پاكستان در تراژيدى خونين افغانستان - جلد اول نوشته پيكار پامير
- كتاب چك سفيد از تم وينر
مى باشد كه بخاطر عطف توجه بيشتر خواننده درينجا و نه در پاورقى تذكار يافت .
بدينترتيب از بو العجبى تاريخ كه " تيكه " دار جنگ هاى خونين ، اكنون " صلح " ما را
نيز " تيكه " نموده است .
رئيس جمهور ترامپ در سال ( ٢٠١٩ م ) بهبود روابط با پاكستان را مشروط به نقش انكشور به پايان جنگ افغانستان نمود . در همان زمان عمران خان افشا نمود كه :
" از ما ايفاى نقش خواسته اند و بخاطر اينكه از سياست جديد صحبت نموده باشد ، اعتراف كرد كه :
" ما ديگر سياست عمق ستراتيژيك را كه زبانهاى زياد به ما زده است ، تعقيب نه مينماييم "
به تعقيب ان رئيس جمهور ترامپ طى نامه از عمران خان خواست كه در مذاكره با طالبان ما را كمك نماييد .
البته عمران خان بعد از ملاقات با رئيس جمهور ترامپ از وادار ساختن امريكا به قبول خواسته هاى پاكستان صحبت نمود .
بدينترتيب اولين مرحله كار بخاطر مذاكرات قطر ، از سفر وزير خارجه امريكا به اسلام اباد اغاز گرديد ، درين سفر اقاى خليل زاد كه فقط يك روز قبل بحيث نماينده خاص وزارت امور خارجه امريكا در امور صلح افغانستان منتصب گرديده بود نيز ، نامبرده را همرايى ميكرد .
البته در تمام مدت مذاكرات عمران خان و وزير خارجه پاكستان بار ها از نقش شان در اماده ساختن طالبان بخاطر مذاكرات با امريكا يادهانى نموده اند .
اكنون كه سهم پاكستان در مذاكرات قطر و تسويد و امضاى ان اشكارا گرديد ، اين سوال مبرميت خاص پيدا مينمايد كه :
اجرت پاكستان از " تيكه " كردن " صلح " افغانستان كدام است و نقش انكشور در آتيه كشور ما از چه قرار ميباشد ؟
به این سوالات در بخش مخفى " معاهده " كه در دسترس ما قرار ندارد ، وضاحت داده شده است .
عواقب اين كتمان كارى و سكوت از نقش پاكستان باعث تشديد رقابت ، رقباى جيوپولوتيك منطقه و شدت جنگ نيابتى هندوستان با انكشور در افغانستان ميباشد ، كه كفاره انرا مردم به قيمت خون خود وبا ناكامى ارمان تاريخى شان در جهت صلح ميبردازند .
+++++++++++++++++++
بخش ششم :
مظاهر تغیير برخورد امريكا با پاكستان
:
قتل اسامه بن لادن در اسلام آباد ، كه مشت نظاميان و استخبارات پاكستان را باز
نمود ، آنانرا در موقعيت بسيار دشوار قرار داد و ورق " بازى " چنان رقم خورد كه
ديگر حاميان و شركاى بين المللى نميتوانستند به صورت علنى در دفاع از انكشور
صدا بلند نمايند.
"
اينكه بارك اوباما ” بدون اطلاع قبلى " با استخبارات پاكستان به تنهايى به قتل
رهبر رهبر القاعده در ابيت اباد ، در چند كيلو مترى اسلام اباد و در چند صد
مترى پايگاه مهم نظامى و اموزشى پاكستان موفقانه دست زد ، نظاميان پاكستانى را
در برابر معماى حل ناشدنى قرار داد. نخست از همه شجاع الدين پاشى رهبر
استخبارات نظامى پاكستان
- I s I -
و همچنان جنرال اشفاق پرويز كيانى ، رهبر نظامى انكشور نمى توانستند اعتراف
كنند كه از حضور اوسامه بن لادن درين منطقه مطلع بودند . به اين ترتيب " حيثيت
دستگاه استخباراتى ان كشور كه يكى از سازمانهاى موثر و بزرگ جاسوسى محسوب مى
شود ، خدشه دار گرديد " ( ٥ )مطابق به معيار هاى قبول شده حقوق بين المللى و بر
اساس اصول منشور م. م. م اصل
(united nations sancations)
مطابق احکام فصل هفتم منشور ملل متحد و بر اساس اصل « تهدید صلح ، نقض صلح وعمل
تجاوز » در مورد پاکستان قابل بررسی و تطبیق بود ( و ميباشد ) تا پاکستان
بحیث مرکز تروریسم بين المللى و دولت آنکشور بمثابه حامی تروریسم برطبق اصل
(Legal Settlement Sancation)
مورد تعزیرات بین المللی قرار گیرد . این تعزیرات باید شامل قطع کمکهای نظامی و
مشروط ساختن مجموع کمکها به نابودی تروریستان و تحقق اصول و پرنسیپ های جهانی و
قبول شده یی حقوق بین المللی ميگرديد.
اقاى اوباما در دور دوم كارزار انتخاباتى رياست جمهورى خود تلاش گسترده انجام
داد تا از " شكار " اوسامه بن لادن بنفع تغير ذهنيت عامه امريكا استفاده ابزارى
نمايد و البته در مطبوعات بين المللى تبصره هاى مطرح گرديد كه اين قتل هدفمند
را بحيث يك بازى انتخاباتى قلمداد ميخواندند.
به هر حال از همان حاده به بعد مظاهر تغير دولت امريكا در قبال پاكستان به
مشاهده رسيد كه تا اواخر ( ٢٠١٨ م ) به اشكال مختلف و اما كجدار و مريز تعقيب
گرديد و متاسفانه در تمام اين هفت سال اقدام اساسى كه بتواند ، پاكستان را
مجبور برعايت موازين حقوق بين المللى و منشور سازمان ملل متحد بسازد ، انجام
نيافت
.
دررابطه دلايل زياد را ميتوان بر شمرد و اما فقدان دولت مقتدر ملى در افغانستان
كه ممثل واقعى منافع ملى و پاسدار مصالح علياى كشور باشد و ميتوانست ازين فرصت
استثنايى به نفع كشور صداى اعتراض خود را در دهليز هاى ملل متحد و مراجع ذيربط
بين المللى برساند ، يكى از عوامل اساسى دور شدن طناب از گردن مجرم ( پاكستان )
ميباشد.
پاكستان در برابر تمام اقدامات تهديد امريكا كه از قتل بيست و چهار نظامى
پاكستان در نزديكى خط ديورند و تا محدود ساختن كمك هاى نظامى و محروم ساختن
انكشور از حصول سلاح و طيارات بزرگ بم افگن و تصويب شوراى امنيت و داخل ساختن
تعداد از مجرمان در فهرست سياه و ... به ارامى و فراست خاص انگريزى از تحريم
جلسه بن دوم اغاز و به تهديد عليه كاروانهاى نظامى امريكا و تداوم كار گسترده
بر طالبان بحيث بزرگترين ابزار فشار و " معامله " مبادرت ورزيد و همزمان به
لابى در امريكا اقدام نمودند.
جالب است كه درين دوره هفت ساله اقاى خليلزاد يكى از لابى هاى فعال عليه
پاكستان بود و پيوسته انكشور بحيث مركز تروريسم و دولت انكشور را بمثابه حامى
تروريسم قلمداد مينمود.
اوج مظاهر تغير امريكا در قبال پاكستان در اولين تويت معروف اقاى ترامپ در اول
جنورى ( ٢٠١٨ م ) متبارز گرديد كه اولين اعتراف يكى از بزرگترين حامىان تاريخى
پاكستان پنداشته ميشود.
معماى كتمان نقش پاكستان در " معاهده " قطر:
++++++++++++++++++++++
بخش پنجم
مسكوت بودن " معاهده " قطر درمورد نقش پاكستان :
كليد اصلى صلح در افغانستان به صورت عام و صلح با تحريك طالبان به صورت خاص در دست پاكستان قرار دارد .
نخستين نايره جنگ در افغانستان بر ضد نخستين جمهوريت و زمان محمد داود فقيد توسط پاكستان بر پا گرديده و اولين باند گروپهاى تخريبكار " جهادى " توسط دولت انكشور از وجود فراريان ضد نظام جمهورى ، ايجاد ، تربيه ، تجهيز و بخاطر اشوب سازى بداخل افغانستان صادر گرديده است كه مسوليت انرا سازمان اى اس اى تحت نظر مستقيم نصيراله بابر گورنر جنرال صوبه سرحد ، عهده دار بوده و در واقع اغاز جنگ اعلام ناشده عليه جمهورى افغانستان پنداشته ميشود ، و از ان تاريخ و تاكنون و درين چهل و پنج سال اخير ، پاكستان بحيث مركز تروريسم و دولت انكشور حامى تنظيم هاى " جهادى " و طالبان و تروريستان بين المللى نقش افرينى نموده است :
- ايجاد نخستين هستم هاى باند - گروپهاى تخريبكار
- ايجاد تنظيم هاى " جهادى "
- ايجاد مراكز وسيع تربيه ، تجهيز و سازماندهى تروريستان " جهادى "
- ايفاى نقش " تخته خيز " مداخله و تجاوز در افغانستان در زمان جنگ سرد
- ميزبانى بيشتر از يكصد هزار از تروريستان شرير بين المللى در داخل پاكستان و سازماندهى ، تجهيز و صدور انان بداخل افغانستان
- سازماندهى دسايس و حتى تنظيم پلانهاى كودتا بر ضد دولت هاى افغانستان
- سازماندهى دسيسه ناكام ساختن پلان صلح سازمان ملل متحد
- ايجاد " دولت موقت مجاهدين " در پاكستان و انهم بعد از امضاى موافقت نامه ژينو با دولت افغانستان
- ايجاد اداره انتقالى " جهادى " تحت نظر نواز شريف صدراعظم و جنرالان پاكستان
- سازماندهى اشوب سازى و تطبيق پلان نابودى قواى مسلح افغانستان ( كه شخص نواز شريف عند المحكمه بدان اعتراف و در پارلمان انكشور مباهات نمود ) و تحقق ارمان معروف جنرال ضياالحق كه :
كابل بايد بسوزد !
- خنثى سازى طرح صلح سازمان ملل متحد كه توسط اقاى محمود مسترى رهبرى ميگرديد
- سازماندهى ايجاد ، تحريك اسلامى طالبان در بحبوحه " پلان صلح ملل متحد " و در اوج جنگ هاى تنظيمى در سال ( ١٩٩٤ م )
- بعد از يازدهم سپتامبر ( ٢٠٠١ م ) چنانچه جنرال مشرف حاكم وقت نظامى پاكستان در كتاب خود تحت عنوان " در خط اتش " توضيح مينمايد ، با هجوم نظامى امريكا زمينه سازى و در " سقوط " طالبان همكارى مينمايد .
- در طى اين مدت دولت پاكستان با ظرافت خاص انگريزى و سود جويى از سياست هاى كجدار و مريز امريكا ، به سازماندهى مجدد طالبان اقدام و نقش عقبه جبهه انان را ايفا مينمايد
- البته در تمام اين حدود نزده سال افزون بر طالبان ، سر نخ و مركز تمام گروه هاى تروريستى فعال در افغانستان ( كه تعداد انرا تا بيست گروه خوانده اند ) در پاكستان و بدست استخبارات انكشور ميباشد .
طنز تلخ تاريخ :
در تمام اين مدت در برابر ادعاى برحق دولتهاى افغانستان مبنى جنگ اعلام ناشده پاكستان و مداخله و تجاوز انكشور ، فقط با استفاده از حربه " انكار " به دروغگويى متوسل شده اند و البته زمانيكه در ماه مى ( ٢٠١١ م ) اوسامه بن لادن در حومه اسلام اباد بقتل رسيد ، طشت رسوايى پاكستان از بام افتيد و ديگر حاميان تاريخى انگليس ، امريكا و غرب نيز نتوانستند ازين واقعيت انكار نمايند كه :
پاكستان مركز تروريسم و دولت انكشور حامى تروريستان بين المللى ميباشد
+++++++++++++++++++++++
بخش چهارم
خطر لبنان شدن افغانستان :
موقعيت و موقف خاص حزب اله در لبنان بحيث يك نيروى با امكانات قوى نظامى و با نفوذ و اعتبار در بين مردم و در عين حال بشدت ايديولوژيك در واقع بحيث ممث و مدافع اهداف جيوپولوتيك ايران در انكشور ميباشد.
هرگاه طالبان زير نام امارت اسلامى و با تداوم عقبه پاكستان وارد معاملات صلح ميگردند ، همان سناريوى لبنان در افغانستان پياده ميگردد و دلايل انرا ميتوان به ايجاز
چنين بيان نمود :
- ايديولوژيك شدن مفهوم صلح :
با بلند شدن نام امارت اسلامى و درج ان در " معاهده " قطر ، در واقع جانب امريكا به عمده ترين ارمان طالبان كه همانا :
تطبيق شريعت خاص خودشان است ، چراغ سبز داده اند و بدينترتيب طالبان اكنون خود را در موقعيت بهتر ، بخاطر طرح خواست هاى ايديولوژيك شان ميدانند ، تا چنانچه در اعلاميه امير المؤمنين شان مولوى هيبت اله بمناسبت عقد " معاهده " قطر امده است :
" ... بعد از اشغال ، هدف مجاهدين امارت اسلامى رسيدن به هدف بزرگ شان كه همانا قيام نظام اسلامى است ، ميباشد "
بى جهت نيست كه با بلند رفتن خواست هاى طالبان ، اكنون قوماندانان مطرح و موثر انان ، همانند مولوى كبير و ملا فاضل مظلوم ، امارت اسلامى را خط سرخ شان اعلام ميدارند :
" نظام مشاركتى نميخواهيم ، تعلق قيادت به طالبان ، أعاده امارت اسلامى و نافذ شدن نظام اسلامى خطوط سرخ ما در گفتگو ها با امريكا و اداره كابل است " ( بخش از صحبت مولوى كبير عضو هيات رهبرى طالبان در صحبت با قوماندانان شان در مناطق مرزى پاكستان و بنقل از سايت " شبكه خبر رسانى افغانستان " )
مولوى فاضل از قوماندانان سرشناس طالبان كه حدود چهارده سال زندان گوانتاناما را سپرى و اكنون عضو دفتر سياسى قطر ميباشد ، در هفته قبل اظهارات مشابه داشته است :
" ... امروز امريكا به زارى افتاده است ، اين توافق نامه نودونه درصد بنفع ما است . خطوط قرمز ما روشن است :
رهبر از ميان ما خواهد بود ، ما يك حكومت اسلامى خواهيم داشت كه بر مبناى شريعت اسلام باشد ، ما در اين مورد سازش نخواهيم كرد ، ما در مورد خواست شهداى ما ، زندانى هاى ما و جانفشانى برادران و خواهران ما سازش نخواهيم كرد " ( بنقل از سايت ايران انتر نشنل - ١٢ حمل سالجارى )
درين اظهارات كه بدون شك يك بخش ان جنبه تبليغاتى دارد ، نيات و اهداف اساسى طالبان به وضاحت بيان گرديده است .
- " پروژه " صلح قطر در راستاى منافع و اهداف جيوپولوتيك امريكا :
اظهر من الشمس است كه ايجاد دفتر قطر و در يك سال و نيم اخير ، " پروژه صلح " قطر بر اساس منافع ملى امريكا و در راستاى بهره بردارى انتخاباتى اقاى ترامپ ، در راستاى مصالح كلان جيوپولوتيك امريكا " مهندسى " گرديده است و در واقع همان مقاصد را دنبال مينمايد كه در دهه نود با فعاليت كمپنى يونيكال ، طالبان را كمك مينمودند و در انوقت اقاى داكتر خليل زاد سمت مشاور ان كمپنى را عهده دار بود .
تجربه جهانى و همچنان رويداد هاى خونين افغانستان مبين اين واقعيت است كه :
امريكا هميشه مصلح كلان جيوبوليتيك و منافع ملى خود را بر معيار هاى جهانى و قبول شده حقوق بين المللى و موازين حقوقى مندرج در ميثاقهاى جهانى ارجعيت داده است .
در سال ( ١٩٩٦ م ) و بعد تسخير كابل و اعلام انفاذ شريعت طالبانى ، امريكا اعلام نمود :
" اماده است رژيم انها را برسميت بشناسد " و اقاى گلين ديويس ، سخنگوى وزارت خارجه امريكا توضيح داد كه:
" امريكا با اجراى قوانين شرعى در افغانستان مخالفتى ندارد " ، " طالبان كهنه پرست اند ، اما ضد امريكايى نميباشند " ( ٤ )
- صبغه جيوپولوتيك ” امارت اسلامى طالبان”:
امارت اسلامى طالبان در حاليكه معرف اهداف ايديولوژيك طالبان ميباشد ، در عين حال مظهر منافع جيوپولوتيك پاكستان در يك بازى بسيار پيچيده و كثيرالجوانب استخباراتى منطقوى و جهانى نيز ميباشد كه در كشمكش و رقابت جيوپولوتيك منطقوى و بين المللى جايگاه ان در " دور جديد بازيهاى بزرگ " قابل توضيح ميباشد .
بدينترتيب و باذكر سه عامل فوق ، از امكان بعيد نخواهد بود تا :
در صورتيكه طالبان در " پروژه " صلح ، تحت عنوان امارت اسلامى و نه بحيث يك جريان سياسى اسلامى ، وارد معاملات صلح گردند ، افغانستان در مسير لبنان شدن قرار گيرد و امارت اسلامى طالبان بحيث حامى جيوپولوتيسم پاكستان نقش افرينى نمايد .
------------------------------------------------------
بخش سوم
درين بخش به ساير موارد مندرج در " معاهده قطر " مكث مينماييم كه اشوب برانگيز
و ارمان مردم بخاطر صلح پايدار را به " تركستان " ميبرد :
- دولت زدايى و تضعيف نقش دولت موجود افغانستان :
از همان اغاز " پروژه " صلح قطر ، تلاش گسترده انجام يافت تا دولت افغانستان به حاشيه كشانيده شود و دو استقامت درين راستا اقدامات وسيع انجام يافت :
١ - در وجود به اصطلاح سياسيون و دوش و دويدن انان تا مسكو ، قطر و پاكستان و صحبت با نمايندگان طالبان
٢ - در طرح ايجاد دولت موقت كه طراح اصلى ان پاكستان ميباشد و چنانچه اقاى عمران خان پيوسته به ان تاكيد مينمود .
متاسفانه اين به اصطلاح سياسيون هم با كمال خام انديشى و بدون انديشه بر عواقب ان ، به مناديان و مبلغان اين طرح افغانستان برانداز مبدل گرديدند .
٣ - در وجود مذاكرات قطر :
از همان اغاز دور اول مذاكرات در قطر در اواخر سال ( ٢٠١٨ م ) و تا ختم و عقد " معاهده " اقاى خليل زاد تلاش نمود تا دولت افغانستان در حاشيه قرارداشته باشد و حتى چنانچه در مطبوعات افشا گرديد ، از سپردن طرح سند نيز به رهبران دولت استنكاف صورت گرفت .
عواقب منفى پروسه دولت زدايى :
- ناديده انگاشتن دولت موجود بحيث يك طرف اصلى جنگ در مغايرت با تمام موازين و تجربه جهانى دانش حل منازعات ميباشد .
تحقق پروسه صلح بيك مكانيسم قوى ضرورت دارد و در احوال جارى يگانه مكانيسم همين دولت موجود افغانستان ميباشد . صلح تنها در وجود عقد " معاهده " خلاصه نميگردد ، از اتش بس و تا رهايى زندانيان و جذب طالبان در جامعه و تعين سرنوشت افراد مسلح طالب و مسايل پيچيده مهاجران و ... همه و همه فقط و فقط در وجود يك مكانيسم قوى كه همانا نهاد دولت است ، ميتواند تحقق يابد .
بدينرو اظهر من الشمس است كه نقش دولت يك ضرورت حياتى است و به حب و بغض افراد و جناح هاى سياسى ارتباط ندارد .
- نا ديده گرفتن نقش دولت بمثابه يك طرف اصلى جنگ ، اشتهاى كاذب طالبان را بخاطر بزرگ بينى غير واقعى ، تحريك مينمايد و چنانچه در عمل مى بينيم كه از " فتح " و پيروزى تا تسخير كامل قدرت دولتى به چيز كمتر فكر نه مينمايند.
- تضعيف دولت كه راه را به سقوط ان مساعد ميسازد ، افغانستان را به عوض صلح به تكرار اشوب هاى دهشتبار دهه نود ميكشاند.
- تضعيف و سقوط دولت تحقق پلان تاريخى پاكستان و تبديل كردن ان به باطلاق عمق ستراتيژيك ان ميباشد.
- تبليغ اين طرح كه طالبان با دولت حاضر به مذاكره مستقيم نميباشد و ميخواهند با تنظيم هاى كه جنگيده اند ، صحبت نمايند ، از مقاصد شيطانى پاكستان است كه ميخواهد با يك تير ، چندين هدف را بدست اورد.
استخبارات پاكستان طى بيشتر از چهل سال اخير در وجود تنظيم هاى " جهادى " و همچنان طالبان سرمايه گذارى گسترده نموده است و اكنون كه شمال مساعد از قصر سپيد را با فراست انگريزى احساس نموده اند ، ميخواهند ، از جمع تنظيمى ها و طالبان حداكثر نفوذ ، تا سطح تسخير كامل قدرت دولتى را به نفع شان تصاحب نمايند. جالب است كه بسيارى از اراكين بلند پايه دولتى ، اكنون در نقش مشاوران و مبلغان پاكستان و طالبان فعال ميباشند .
متاسفانه فقدان حاكميت عقل و تاخر عقلى بمثابه مشكل تاريخى ما ، باعث ميگردد تا ما نتوانيم در مقاطع حساس تاريخ حلقه اصلى مصالح علياى افغانستان را تشخيص و بدان چنگ بزنيم .
در طول و تاريخ و در احوال جارى ، كماكان ما ، مسايل كلان ملى را در حب و بغض شخصى خلاصه مينمايم و اين هسترى ضديت با يك شخص و يا دوستى با يك شخص عامل اصلى تشخيص نادرست ما ميگردد و بويژه در احواليكه افغانستان اماج گسترده بازيهاى پيچيده و خطرناك استخباراتى است ، ما بايد قبل از هر وقت ديگر با عقلانيت سياسى بطرف مصلحت وطن و مردم به عزا نشسته خود بينانديشيم .
بحث امارت اسلامى در " معاهده " قطر :
اين بحث امارت اسلامى ( اسارت اسلامى ) در سند قطر بگونه مطرح است كه براى ما دو شك را ايجاد مينمايد :
- از ديد مثبت:
درين حالت بايد به حماقت جانب امريكايى تسويد كنندگان اين سند ايقان داشت كه چگونه بمثابه بزرگترين امپراطورى نظامى جهان با يك گروه شورشى كه خود در ايجاد ان نقش داشته اند ، چنين امتياز تاريخى را قايل ميگردند و به تكرار مينويسند :
"امارت اسلامى طالبان كه جانب امريكا انرابحيث يك دولت برسميت نمى شناسد”! ! !
فاعتبرو يا اوالابصار !
امارت اسلامى طالبان از بدو پيدايش و تا كنون به اساس احكام شريعت من دراوردى خودشان هيچ ضرورت به ، برسميت شناختن دولت ها ندارند ، از همان روز ايجاد بر طبق اصول طالبانى ، تمام مسلمانان جهان مكلفيت دارند تا به " امير " امارت اسلامى بيعت نمايند و چنانچه اوسامه بن لادن به ملا محمد عمر اخوند بيعت نمود و همين اكنون داكتر أيمن الظواهرى به ملا هيبت اله اخوند بيعت دارد و تعداد زياد از رهبران گروه هاى جهادى - تكفيرى و تروريستى اين بيعت را به امير طالبان دارند .
بدينرو ، صرف نفس تذكر ( امارت اسلامى ) در " معاهده " بزرگترين امتياز تبليغاتى به طالبان و راه و رسم خاص شان پنداشته ميشود .
كسانيكه به مبادى شريعت بلديت دارندو كتاب معروف ( هدايه ) را خوانده اند ، بخوبى ميدانند كه ذكر ( امارت اسلامى ) از ديد طالبان به مفهوم :
طلب اصلح عن المدعى يكون إقرارا بذالك شى
پنداشته ميشود و اكنون طالبان محق ميباشند تا به اعضا و دوستان و تابعين خود ابلاغ نمايند كه :
امريكا اصل ، امارت را در پرنسيپ پذيرفته است .
- از ديد منفى با شك و ترديد در نيات جانب امريكا:
درين حالت بايد بپذيريم كه جانب امريكا با اين " تجاهل عارفانه " به بازى پيچيده استخباراتى متوسل گرديده است كه عواقب بسيار خطرناك را براى افغانستان در قبال دارد .
با اين وضاحت كه گروه طالبان نه بحيث " تحريك " طالبان ، بل تحت عنوان امارت اسلامى طالبان وارد كارزار به اصطلاح صلح ميشوند و امارت شانرا مجدد به داخل افغانستان انتقال ميدهند ، كه درين حالت افغانستان به حاكميت هاى متعدد تقسيم گرديده و خطر سوريه سازى و لبنان شدن كشور متصور ميباشد .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بخش دوم
انچه شك و ترديد در مورد نيات جانب امريكا را ، در مورد بخش مخفى " سند قطر "
ازدياد مى بخشد ، انكار و كتمان كارى مسوولان از وجود بخش سرى در موافقت
نامه ميباشد
.
خانم لينز چينى در مجلس نمايندگان امريكا از حزب جمهوريخواه همراه با بيست تن
ازجمهوريخواهان ديگر زمانيكه از وزير خارجه اقاى پامپيو ، در مورد موارد و
مطالب سرى درموافقت نامه سوال مينمايد ، كه با پاسخ منفى وانكار موصوف مواجه
ميگردند.
در كانگرس امريكا نيز وزير دفاع و لوى درستيز انكشور به ارتباط سوالات در مورد
موجوديت موارد سرى در موافقت نامه ، اظهار بى اطلاعى نمودند
.
در حاليكه خانم لينز چينى ميگويد
:
"
اداره ترامپ راجع به معامله با طالبان دروغ گفته است ، محتوى اسناد ( كلاسيفايد
) برخلاف انچه پامپيو گفته است ، در بر گيرنده اسناد سرى ميباشد " ( ١ )
البته تحت فشار كانگرس و مجلس نمايندگان وزير خارجه مجبور به اعتراف ميگردد و
از موجوديت " ضمايم " موافقت نامه و طرح ان با مراجع قانونگذارى امريكا صحبت
مينمايد . اقاى خليل زاد نيز در مصاحبه ها با تلويزيون هاى طلوع و شمشاد از "
ضمايم " حاوى موارد تخنيكى صحبت نمود و خواست انرا بى اهميت وانمود سازد
.عرف
معمول جهانى اين است كه از ، " ضمايم " در اصل سند منعقده ، تذكار ميابد و در
غير ان به مفهوم انعقاد ، دو موافقت نامه ، يكى علنى و ديگرى ، مخفى ( اصلى )
پنداشته ميشود
.
شايدهمين برداشت باعث گرديده كه نماينده جمهوريخواه مجلس نمايندگان امريكا
ميگويد
:
"
اين معامله ، تسليم افغانستان به طالبان آنقدر بد است كه هر كس تصور انرا كرده
نميتواند ، معامله آنقدر بد است كه اداره امريكا ميكوشد ، قسمت هاى كليدى انرا
از امريكاهيان پنهان نمايند " ( ٢ )
كاندوليزارايس مشاور امنيت ملى و وزير خارجه پيشين امريكا اين موافقت نامه را
ناقص ميخواند و مشروط بودن انرا زير سوال برده است . بگفته او
:
"امريكا
تعهدات زياد به طالبان داده است ولى چيزى نسبتا كمى رابدست اورده است(3)
"
اشكارا است كه ، بخش مخفى موافقت نامه بايد حاوى موارد بسيار جدى در تعريف
موقعيت اينده طالبان و تضمين تداوم نقش امريكا در افغانستان و منطقه ميباشد .
اگاهان باور دارند كه حضور محدود قطعات خاص نظاميان و گروپهاى استخباراتى شامل
توافق مخفى با طالبان ميباشد
.
با نظرداشت موارد فوق ، بى جهت نبوده است كه مجله ( تايم ) در هفته اول سپتامبر
سال گذشته افشا ساخت كه ، اقاى پامپيو نمى خواهد اين موافقت نامه را امضا نمايد
، و چنانچه با وجود تاكيد طالبان و اميدوارى پاكستان تا اخرين ساعات ، وزير
خارجه ، امضاى " معاهده " را به اقاى خليل زاد محول نمود
.
تعداد از ژورناليستان استنكاف اقاى پامپيو را به پلان اينده او بخاطر كانديد
شدن او در دور بعدى رياست جمهورى ربط داده اند
.
پس لرزه هاى بخش مخفى " معاهده " بر رقباى جيوپولوتيك منطقوى و جهانى
:
افغانستان مركز و قربانى كشمكش جيوپولوتيك بازيگران منطقوى و بين المللى ميباشد
و تداوم جنگ و تراژيدى خونبار ما ، معلول و محصول همين مسابقه است ، بدينرو در
پروژه صلح افغانستان نيز اين قدرتهاى رقيب دخيل و تاثير گذار ميباشند
.
رقابت رقباى كلان و جهانى ايالات متحده امريكا ، چين و روسيه و همچنان در مقياس
منطقوى رقابت پاكستان ، هند ، ايران ، سعودى و كشور هاى عربى خليج ، مقدرات
تاريخى افغانستان را در دور جديد " بازيهاى بزرگ " رقم ميزند
.
در احواليكه پاكستان بحيث حامى اصلى طالبان و موثرترين دولت بر انان ، بيشترين
امتياز را ازين توافق بدست اورده است ، ميتوان موقف هند را بمثابه قدرت بزرگ با
تاثيرات فرامنطقوى و حتى جهانى در قبال انكشاف بعدى اوضاع افغانستان قياس
نماييم
.
بعد از قتل سليمانى مناسبات ايران با امريكا در بدترين شرايط ان قراردارد ،
موقف ايران تشديد و تداوم " جنگ نا متناظر " و جنگ هاى نيابتى در منطقه و
منجمله افغانستان ميباشد و چنانجه علنى بيان نموده اند
:
"
به چيزى كمتر از خروج امريكايى ها از منطقه بسنده نخواهيم كرد
"
بدينرو ايران از مجموع عوامل نيابتى وسيع كه در اختيار دارد ، بخاطر فشار دادن
انگشت امريكا در افغانستان استفاده خواهد كرد و چنانچه در تازه ترين مورد از
اعلان " دولت موازى " و باجخواهى انان رافعه و موازنه فشار خود را سنگين تر
ساخته است و شادمان است كه روسيه نيز اماده ميباشد ، تا بعد از " معاهده " قطر
توجه خود را به افغانستان مضاعف ساخته و حتى حاضر است تا بقول اقاى كابلوف ، "
قواى نظامى شانرا بفرستند.
"
خاطره: پاورقی ها در شماره بعدی توضیح میگردد.
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´
بخش یکم
در گام نخست بايد اين موضوع را صراحت بدهم كه :
چرا اصطلاح معاهده را بين گيمه گرفته ام ؟
به اين دليل ساده كه براى من منحيث يك شاگرد حقوق مفهوم و مدلل نگرديد كه " سند " منعقده در قطر را بتوان بحيث يك سند حقوقى تعريف نمود :
از زمان نوشتن كتاب معروف جنگ و صلح هوگو گرسيوس حقوقدان معروف هالندى در ( ١٦٢٥ م ) كه تا كنون بحيث يكى از ماخذ معتبر حقوق بين المللى پنداشته ميشود و تا قرارداد وستفاليا ( ١٦٤٧ م ) و تا حقوق معاصر بين المللى كه عمدتا بعد از جنگ جهانى دوم و ايجاد سازمان ملل متحد و انفاذ منشور ان و ميثاقهاى بين المللى ناشى از و بويژه كنوانسيون وين ( ١٩٦٩ م ) امضاى همچو " سند " كه در مغايرت با تمام نورمهاى حقوقى قبول شده جهانى باشد ، سابقه ندارد و انهم از طرف يكى از بنياد گذاران سازمان ملل متحد و عضو دايمى شوراى امنيت ان سازمان كه وجايب را در راستاى رعايت احكام منشور و ميثاقهاى بين المللى عهده دار ميباشد
اينكه چرا شوراى امنيت سازمان ملل متحد همچو سند را تاييد كرد ناشى از برخورد دوگانه آن شورا در قبال دولتها و تعريف دوگانه و برخورد دوگانه با افاده تروريسم ميباشد كه در تناقض با قطعنامه هاى شوراى امنيت بعد از يازدهم سپتامبر ( ٢٠٠١ م ) ميباشد .
موضوع قواعد آمره حقوق بین الملل از مسائل مهمّ حقوق بین الملل است كه پس از امضاي كنوانسيون 1969 ويانا مورد توجه و بحث و جدلهاي فراوان حقوقدانان واقع گرديده است. ماده 53 ميگويد: «هر معاهده اي كه در زمان انعقاد ب تعارض با يك قاعدة آمره حقوق عامّ بین الملل باشد، كان لم يكن فرض خواهد شد. بموجب ترتيبات عهدنامة حاضر، قاعدة آمره حقوق عامّ بین الملل قاعدهاي است كه مورد قبول جامعة بین الملل دولتها مجموعاً واقع گرديده و به عنوان قاعدهاي كه مطلقاً استثناء پذير نبوده و تنها بوسيلة قاعدة ديگر حقوق عامّ بین الملل كه داراي همان ويژگي باشد قابل تغيير است، به رسميّت شناخته شده است .
سنديكه در قطر از طرف نماينده خاص وزارت خارجه دولت امريكا آقای داكتر خليل زاد با رئيس تيم مذاكراتى طالبان آقای برادر امضا و تبادله گرديد ، در نفس خود حاوى تناقضات و ابهامات زياد است كه شك و ترديد هاى زياد را در مورد قرار گرفتن افغانستان بطرف صلح ايجاد كرده است .
شكى وجود ندارد كه اين سند در راستاى منافع ملى امريكا و به منظور تقرب و تجديد روابط و " دوستى " امريكا با طالبان شكل يافته و براى هر دو طرف آقای تيم آقای ترامپ و رهبرى طالبان موثريت خاص دارد .
عمده ترين خطر ناشى ازين سند :
بخش توافق مكتوم و محرم ان است كه در هفته قبل در مجلس نمايندگان امريكا از طرف بيست عضو ان مجلي مطرح و آقای پامپيو وزير خارجه امريكا نيز در مصاحبه با يكى از تلويزيون هاى انكشور به صورت ضمنى بدان اعتراف نمود .
گفته ميشود كه بخش محرم منجمله شامل توافق دو طرف بخاطر حضور قطعات خاص نظامى و استخبارات امريكا ميباشد .
البته ما بياد داريم و در كتابها خوانده ایم كه همزمان با عقد موافقت نامه ژ ينو ( ماه مى ١٩٨٨ م ) فى مابين دولت هاى پاكستان و افغانستان ، وزراى خارجه امريكا و اتحادشورى كه تضمين كنندگان اين موافقتنامه بودند ، در اطاق ديگرو مخفيانه توافق نامه تناظر مثبت ( سميترى مثبت ) را بين خود امضا نمودند و زمانيكه بعد از كودتاى ناكام ( اگست ١٩٩١ م ) در اتحادشورى مجدد سميترى منفى ( تناظر منفى ) را در سپتامبر همانسال امضا و ارسال سلاح و مهمات را بجانب دولت افغانستان قطع نمودند ، كه از همان تاريخ شمارش معكوس عمر دولت وقت آغاز يافت ، در دسامبر ( ١٩٩١ م ) آقای ربانى را به مسكو دعوت و كليد ارگ را برايش تسليم نمودند و به تعقيب ان شروع بغاوت ها و جنجال ها و سر انجام سقوط دولت كه عواقب دهشتبار انرا شاهد بوديم .