سید داوود مصباح
گ
ذرگاه خطر ناک تاریخMonday, June 22, 2020
قسمت یازدهم
انگلستان در قرن 17م با حوادث اجتماعی سیاسی ، مرض طاعون در 1665 و آتش سوزی بسیار فراگیر در شهر لندن در 1666م مواجه گردید . همچنانی که طاعون کشتارمی کرد ، در 1666 از یک نانوایی در « بودینگ لین » آتش سوزی آغاز شد ، که در مدت چهار شبانه روز 13000 منزل و 87 کلیسا به خاکستر تبدیل شد . با آن همه تلفات انسانی و مشکلات اقتصادی ، کار های تولیدی و صنعتی شدن و کشتی رانی و تجارت نخوابید و با شوروشوق ادامه یافت . در سپاه کرومول و جنگ هفت ساله داخلی انگلیس دو حزب مطرح و چپ از داخل سپاه سر بر آورد و باعث شگوفایی سیاسی و فرهنگی در انگلستان و اروپا گردید . حزب « لولرها م و حزب « دیگرها » که جناح چپ اولی بود شوروهیجان زیادی را در جامعه بوجود آورد و منشأ سکولاریسم و مکتب های دیگر فلسفی و سیاسی شد .
فلسفه سیاسی رادیکالهاوکمونیستهای قرن 17 انگلیس : در این موقع فیلسوف ها و اقتصاد دانها ، فزیک دان ها و سیاست مداران زیاد و روشنگر و مطرح در اروپا نقش اساسی در روند مدرنیته و صنعت و بازرگانی و دولت های مدرن ، داشت . در انگلستان علاوه بر نقش فیلسوفان پروتستانیسم ، نقش « جان لیل برن ( پیشوای حزب لولر ها ) و « جرار دوینستانلی» ( پیشوای حزب دیگرها » نقش اساسی در تنویر و انکشاف اذهان جامعه ایفاء کردند . اندیشه های روشنگرانه و عدالت خواهانه با رونق روزنامه نگاری و انکشاف صنعت چاپ سبب شد که افکار عامه برای اولین بار در سیاست تجلی کند . از سال 1640- 1661م ( زمان پارلمان طولانی ) و ( تاج گذاری شارل دوم ) یعنی مدت 21 سال نشریات چاپی را یک کتاب فروش جمع آوری کرده که که این نشریات علمی ، فلسفی و سیاسی که اکنون در موزیم ملی انگلیس نگهداری می شود ، این مجموعه حاوی بیش از بیست هزار عنوان کتاب و رسالات و نشریه می باشد . « این روش مناظره بوسیله نشر مجلات . اولین تجربه بزرگ در تربیت سیاسی مردم و تعلیمات سیاسی عمومی جهان است که در تاریخ صورت گرفته و خود به منزله یک مدرسه بزرگ سیاسی بوسیله مکاتبه بود » 1 در میان این مباحثات سیاسی و فلسفی در تنویر افکار عامه و تأثیر گزاری در سیاست دولت ها ی اروپائی نهضت رادیکالیسم دموکراتیک حزب لولرها و دیگر ها بسیار تأثیر گذار بود . مباحثاتی که در حزب لولرها بوجود آمد با شدت در جامعه انعکاس دلپذیر داشت . لولرها خواستار تساوی حقوق و تأمین عدالت اجتماعی و دموکراسی مردم سالار بوده و از سلطنت مشروطه حمایت و پارلمان را مظهر اراده عامه میدانیستند و با بخش مذهب روش مدارا گونه ای را قایل بودند . اما جناح چپ آن حزب « دیگرها » اولین جمعیت طرفدار کمونیسم یوتوپیان ( آیدیالی ) بودند . حزب دیگر ها اصلاحات بین سرمایه داران و مردم فقیر و کارگران را نادرست و ناممکن می دانستند . حزب لولرها فرزندان مردم فقیر و تا حدودی متوسط جامعه بودند که از بدنه ای ارتش کرومول بوجود آمده بودند که بعد از مدتی جناح چپ آن بنام حزب « دیگرها » از بدنه ای حزب لولر ها انشعاب کردند . لیدر حزب لولر ها « جان لیل برن » ( 1614 – 1657م ) مرد صادق و دانشمندی و مدافع پرشور حقوق عامه و انقلاب بود که دوبار در محاکمه کشانیده شد و دوره های زندان و تبعید را گذراند . این موقع که پارلمان انگلیس نماینده بورژوازی و سلطنت نماینده سرمایه داری و توسعه مستعمرات بودند و کارگران با ساعات طولانی کار و مردم به فقر و امراض، حال و احوالی کمتر از برده ها را نداشتند . مبارزات حزب لولر ها و دیگر ها انعکاس دهنده ای درد ها و رنج های توده های مردم بودند . کارگاه های کوچک به مجتمع های تولیدی بزرگ تبدیل گردید و نساجی با استفاده از موتوربخار انکشاف نمود و گروه گروه روستائیان به شهر آمدند و دهقانان به کارگرتبدیل شد و مزدومزایای ناچیز به کفاف هزینه زندگی را نمی کرد و در حومه شهر لندن زاغه نشینی بوجود آمد و شهر بیش از گذشته کثیف و آلوده گردید و امراض مختلف منجمله مرض سیفلیس شیوع یافت . فقر دامنگیر اکثریت ساکنین و جمعیت شهری گردید . چون مزد کارگر پایین بود ، با سرعت سود سرمایه افزایش یافت و بر ثروت سرمایه گذاران افزایش بعمل آمد و هم تولیدات اضافه بر مصرف داخلی بوجود آمد که دولت با اشتراک کمپانی های کشتی رانی برای دریافت بازار و مواد خام صنایع به اکتشافات پرداختند و برای تاسیس مراکز تجارتی به هند و افریقا کاررا آغاز کردند . این کار رقابت شدیدی را بین پرتغال ، هلند ، اسپانیا و انگلیس بوجود آورد که باعث اشغال سرزمین های قاره های افریقا و امریکا و هند گردید . سرمایه داری تازه به دوران رسیده در کشورهای اروپا و انگلیس با سرعت بزرگ و بزرگتر می شد و توده های مردم این کشورها بافقرو محرومیت و امراض دست و گریبان بودند . چنانچه در تمام طول حیات سرمایه داری اکثریت جمعیت در فقرو محرومیت به سرمی برند . اکنون در قرن 21 در بزرگترین کشور سرمایه داری جهان چون امریکا پنجاه درصد جمعیت زیرخط فقر از شش یک نفر بیکار و سی میلیون کودک با گرسنگی بسرمی برند و مرض به شدت ساری وکوشنده کوید19 را بجان مردم رهاکرده اند . به این ترتیب سرمایه داری به روشنی نشان داد و می دهد که ، این سیستم برای زندگی بشریت پاسخ نمی دهد و برای جامعه رفاء نمی آورد و به روزهای دشوار امراض اپیدمی و حوادث طبیعی کار نمی دهد . به این ترتیب ، تعجب آور نیست که در اروپا به ویژه انگلیستان قرن هفدهم مردم با شدت از فقرو امراض وستم محافل حاکمه ولاردها و سرمایه داران عذاب می کشیدند . سرمایه داران نه تنها که به کارگران مزد کم و اندک می دادند ، بلکه اختراع یک دانشمند را هم با پول اندک می خریدند . در این فضای پر شتاب حزب لولرها و دیگرها در انگلستان در دفاع از توده های زحمتکش جامعه به مبارزات پرشوری پرداختند و چهره سرمایه داری و دولت های مدافع منافع سرمایه داری را افشا و به تنویر افکار عامه پرداختند .
حزب دیگرهایا کمونیستهای انگلیس :
منشأ ایدئولوژیک این حزب که جناح چپ لولرها بودند به فلسفه حقوق طبیعت که در اوایل قرن 17 بوسیله آلتوسیوس و گروشیوس و ارمینیوس ، اپیس کوپیوس و رنه دیکارت و دیگران طرح و تدوین یافته بود که این ا ندیشه ها گذری از فلسفه سیاسی تئولوژی و عبور از فلسفه رواقیون و فلسفه افلاطون ( پلاتونیسم ) بر بنیاد فلسفه طبیعت( ناتورالیسم ) وفلسفه اصالت عقل و خرد ( راسیونالیسم) تدوین یافته بود . نقش فلسفه ماتریالیستی توماس هابس( 1588 – 1679 ) فیلسوف شهیر انگلیس که تحصیل یافته کالچ ماگدالن در اکسفورد و شغل معلم خصوصی را پیشه خود ساخت بسیار تأثیر گذار بوده . هردوجناح ، حزب لولر ها و دیگرها از اندیشه حقوق طبیعت پیروی می کردند که تنها در تفسیر تفاوت وجود داشت . لولر ها حقوق طبیعت را به آئین حقوق فردیت معنی کرده و حق مالکیت را به رسمیت می شناختند ، اما حزب دیگرها یا کمونیست ها حقوق طبیعت را به حقوق کمون یعنی حقوق عام معنی کردند که معتقد بودند که زمین و آب خاک حق طبیعی همه افراد جامعه بوده که بصورت جمعی ازآن استفاده وبا کارمشترک به بحره برداری برسانند . چنانچه «وینستانلی» درنامه خود خطاب به « لوردفایرفاکس » می نویسد : « هیچ کس نباید ارباب یا مالک شخص دیگری باشد و زمین برای تمام پسران و دختران بشر آزاد است ، که آزادانه بر آن زندگی کنند » 2 « به عقیده حزب « دیگرها » حالت طبیعی انسان عبارت است از تملک عام و حقوق طبیعت چیزی نیست جز حق مشروع آدمی زاد بر منابع طبیعی واستفاده عام از آن .« دیگرها » چنین استنباط کردند که اموال شخصی بخودی خود سبب اصلی شرور وفسادو موجب انواع بی ترتیبی ها و بی عدالتی ها و سوء استعمالات و فساد اجتمای است . ریشه همه شرارت ها حرص و آز است که اموال شخصی اولین مولید آن هست . اموال شخصی موجب تفوق فردی بر فرد دیگر وباعث تمام خونریزی ها گشته و موجب شده است که فرد ثروتمند بر عده ای کثیر توده های مردم تفوق یابد و عده کثیری را مجبور کند که برای وی کارکنند و با مزد ناچیز به زور به اصطلاح قانون نیروری کار خود را بفروشند ، اورا متمول نمایندو خود بصورت غلامان وی در آیند . لذا اکثریت بد بختی های اجتماعی و اکثریت شرور و مفاسد بشری را میتوان با الغاء اصل مالکیت خصوصی ، بخصوص با الغای مالکیت اراضی از میان برداشت . » 3 خلاصه « جراردوینستانلی » تیوری پرداز حزب « دیگرها» در زمینه مفصل نگاشته .
جرارد وینستانلی و کتاب حقوق آزادی : Law of Freedom
جراردوینستانلی که نویسنده مهم حزب « دیگرها » یا کمونیست های انگلیس در قرن 17 می باشد کتابی نگاشته بنام « حقوق آزادی » که در سال 1652م بچاپ رسید ومخاطب کتاب شخص کرومول است . وی در این کتاب اصول یک جامعه یوتوپیان ( آیدالی ) را با دقت شرح می دهد و یک حکومت کامنولت را تفسیر می کند . اساس عقیده و فلسفه حکومت کامنولت « وینستانلی » آن است که « فقر ریشه انواع اسارت و بندگی است » می نویسد : « چنانچه فردی از افراد بشر غذا برای جسدش نداشته باشد بهتر آنکه اصلاً جسد نداشته باشد ، تا محتاج به غذا گردد . معنی آزادی حقیقی آن است که تمام مردم متساویأ دسترس به استعمال زمین و استفاده از میوه و محصول آن داشته باشند . در وجود آدمی دو خاصیت متضاد نهاده شده ( اول ) میل با حفظ نژاد یا حفظ عامه که ریشه تشکیل خانواده و ریشه صلح و درستی و راستی است . ( دوم ) میل با حفظ خویشتن که ریشه حرص و آز و ظلم است حکومت کامنولت با خاصیت اولی مطابقت دارد که در آن سیستم حکومت ضعیف و قوی متساویاً محافظت می شوند . حکومت سلطنتی که حاوی قانون فاتح و معامله غالب و مغلوب است با خاصیت دوم وفق می دهد . فرق اساسی آن است که حکومت سلطنتی بوسیله ای فن سراسر خدعه وفریب ، خریدو فروش ( معامله ) اداره می شود . و عبارت است از حکومت مرد راهزن که اراضی برادر کوچک خود را دزدیده است . لذا جوهر اصلاحات در منع خریدو فروش بخصوص در منع معامله اراضی نهفته است . مساوات ، بدون مساوات در اجناس و اموال مساوات نیست ، زیرا که ثروت مولد قدرت است . قدرت یعنی ظلم ، علاوه ثروت و تمول را هرگز نتوان با درستی و امانت بدست آورد . احدی ثروت را بازحمت و کوشش خویش بچنگ نیاورده و نمی آورد ، بلکه جمع ثروت نتیجه غضب و ربودن سهام کسانی است که به ثروتمند کمک کرده اند . ثروتمند از تصاحب مال دیگران ثروتمند شده اند . آنها بوجود آورده اند و ثروتمند مال موجود را ربوده است . لذا میل به آزادی حقیقی مستلزم آن است که زمین مشترک بین همه باشدومحصول آن در انبار های مشترک نگاه داری شود و هر کس به قدرلزوم خود از آن برداشت کند . کلیه اشخاص سالم و غیر علیل باید مجبور باشند که کار کنند ، کاری که مولد باشد وموجد محصول و لا اقل تا هنگامی که به سن چهل سال می رسند کار کنند . » 4
وینستانلی در زمینه های مختلف سیاسی و اجتماعی طرح ها و نظریات مشخص داشت ، از جمله در باره مذهب و کلیسا می نویسد : « کلیساها به موئسیسات تربیتی و فرهنگی تبدیل شود . کشیشان که اکنون برای خوشنودی دماغ های نا خوش مردم جاهل و برای حفظ ثروت خود وکسب شأن و احترام در میان مردم احمق و مسحورومست و خرف وبرای خرکردن و احمق ساختن مردم به خواندن ادعیه و اذکار مشغولند ، باید آموزگاری را پیشه ساخته هفته یک روز در مسائل عامه و امور اجتماعی و تاریخ وصنایع و علوم به مردم تعلیمات دهند . آنچه را که معمولاً الوهیت و روح آسمانی می نامند عبارت است از احساس ضعیف و مریض و دماغ علیل . آیین روح آسمانی چیزی نیست جز آیین خدعه و فریب . وظیفه مهم تعلیم و تربیت عبارت از تعلیم حرفه ها و صنایع مفید . آنگاه که مردم چشمها را به آسمان دوخته در باب سعادت دوعالم و مسرت ابدی با ترس از جهنم بعد از مرگ به تفکر مشغولند ، در واقع ابصارو افکار ایشان از تفکر مستقیم یعنی تفکر در باب حقوق حقانی خویش یا حق زادوبوم منصرف گشته است . » 4
در نوشته های وینستانلی حرف های است که به حیات کنونی بشری همخوانی دارد و درس های عظیمی در آن هست که باید مورد دقت لازم قرار گیرد . مروری از گذشته های دور و نزدیک جهان تکرار رخ دادهای ساده تاریخی نیست ، بلکه آموزه های است قابل توجه . منجمله دو حرف این مبارز و روشنگر قرن 17 را طور مثال مورد توجه قرار دهیم که می گوید : « تفکر در باب حقوق حقانی و حق زادو بوم » این چه معنی دارد؟ ! حقوق حقانی یعنی حقوق مدنی انسان و حق زادوبوم یعنی حقوق شهروندی افراد و به رسمیت شناختن محیط زیست آدمی و یا شهروند . از تاریخ چاپ کتاب « حقوق آزادی » جراردوینستانلی در 1652م تا حال 368 سال می گذرد و هنوز این نسخه به جهان کنونی پاسخ می دهد . اکنون در جهان کمترحکومتی وجود دارد که حد اقل تنها به این دو موضوع حقوق مدنی و حقوق شهر وندی و محیط زیست و مسائل ملی توجه داشته باشند . سرمایه داری امپریالیستی ، چنان بر مردم جهان عرصه زندگی را تنگ ساخته که در بزرگترین کشور سرمایه داری یعنی ایالات متحده امریکا ، سی میلیون کودک گرسنه اند و بیش از نیمی از جمعیت این کشور در زیر خط فقر بسر می برند . و از لحاظ حقوق مدنی روزگار رنگین پوستان را می بینید که از کمترین حقوق شهروندی برخوردار نیستند . و با محیط زیست چنان برخورد می شود که سازمان جهانی محیط زیست اخطار می دهد که با تخریب بی رویه ای محیط زیست ، حیات در روی زمین به خطر انقراض مواجه است . و جهان ایکولوژی با چنین تخریب با شتاب بسوی نابودی کامل زنده جانها و نباتات می رود . در خاورمیانه منجمله افغانستان و ایران با حکومت های غیرملی کوچکترین توجه به حقوق شهروندی و مدنی که ندارند ، هیچ که حتی به محیط زیست جفا می کنند و جنگل سوزی ها در ایران و آلوده ساختن آب و خشکاندن در یاچه ها مصیبت بار است . در افغانستان رودخانه ها چنان با کثافت ها الوده می شود که برای ساکنین پایان آب ، این نعمت بزرگ طبیعی غیر قابل نوشیدن و پر از کثافت و آلوده می باشد . این حکومت های ضد انسانی حتی به ابتدایی ترین ارزش به منابع طبیعی و محیط زیست قایل نیست . در تاریخ آمده است که یکی از بند های فرمان و قانون ( یاسای ) چنگیز « آلوده ساختن آب را جرم و مرتکب را قابل مجازات می دانیست » وهرکسی به رودخانه غسل و آب بازی و یا دست و روی خود را می شست ، مجازات تا سرحد مرگ وی می شد ،در حالی که، این حکومت های عصر مدرنیته حتی به اندازه عصر چنگیز هم اعتنایی به امور محیط زیست ندارند .در افغانستان رود خانه پنجشیر تا وقتی که به گلبهار می رسد قابل شرب نیست و رودخانه های دیگر نیز چنین روز و روزگاری دارد . در افغانستان سالانه هزاران تن بم فاسفوردار توسط اشغال گران پرتاب می شود ، کسی نیست که بگوید روی چشم اشغال گران ابروست . وای بحال نسل آینده این کشور که معادن آن غارت می شود و صوف های خالی به آنان میراث شوم امپریالیسم امریکا و حکومت های مزدور و ضد ملی افغانستان است . نسل جوان امروزه بجای پرداختن به حقوق انسانی و مدنی و شهروندی خود بی اندیشند ، دنباله رو خرهای دجالی چون محقق شپش فروش و خلیلی مرده فروش و سیاف ادم کش چپاولگر و گل بیدین حکمت غار قاتل و سایر جهادگران بی وطن و رهزن اند . تأسف بحال کسانی که ، واژه شهروند را که اصل است کنار گذاشته ، به دنبال منافع غارتگرانه سران باند های اشرار قوم و نژاد و سمت و زبان را مطرح و دنبال می کنند . ادامه دارد ...
منابع :
1 - بهاوالدین پازارگاد ، تاریخ فلسفه سیاسی ، جلددوم، چاپ مسعود ، 1334 خ ، تهران ، فصل بست ودوم ، ص 621 .
2 - همان ، ص 647 ( 3 ) ص 648 ( 4 ) صص 650و 651
5 - لاندلن ، شارل دو ، تاریخ جهانی ، ج2 ، از قرن شانزده تا عصر حاضر ، برگردان : احمد بهمنش ، تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوازدهم .
6 - دفتر شماره نهم نگارنده .
---------------
6/1/2020
قسمت دهم
اوضاع جهان در قرن هفده میلادی : قرن هفدهم ( 1601 – 1700م / 979 – 1078 خ ) تکامل و انکشاف جوامع بشری مانند کشتی بزرگی است که دارای بخش های مختلف است که بدون تکمیل تمام بخش های ساختاری نمی توان از آن بحیث کشتی استفاده کرد . در قرن هفدهم جهان را از لحاظ تحرکات مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در دو منطقه جغرافیای سیاسی بررسی کرد . شرق و غرب ( خاورمیانه و اروپا ) خاور دور ، چین و جاپان متفاوت از خاورمیانه بود که چین با جنگ های داخلی بر سر تصرف قدرت و جاپان بسوی انزوای خود خواسته می رفت . اروپای قرن هفدهم دوران گذار بسوی یک تمدن نوین بود که در این گذار تاریخی همه بخش های ساختاری دست بهم داده بود . گرچه در اروپای قرن هفدهم جنگ ها بین کشورهای اروپایی وجود داشت ، باز هم نهاد های سازنده تمدنی منتظر ختم جنگ ها نبودند و به کار شان بی وقفه ادامه دادند فیلسوفان ، اقتصاد دانها ، هنرمندان ، مخترعین ، مکتشفین و صنعت گران بکار شان ادامه دادند . این جنبش در اروپا در این زمان مصادف است بر جنگ هاو فتوحات بسیار خونین وویرانگر در خاورمیانه . در اروپای این زمان عصر شکوفا برای هلند ، جنبش فرهنگی باروک ، فعالیت بی وقفه ای لویی چهاردهم برای انکشاف و توسعه ، انقلاب علمی و بحران عمومی و قرار گرفتن اندیشه های فیلسوفان و اقتصاد دانها در سیاست گزاری سازندگی کشورهای اروپایی . از این جهت بحران عمومی می گفتند که در اروپا جنگ های سی ساله جنگ های عثمانی وپایان قیام هلند و تجزیه لهستان و لیتوانی و جنگ داخلی انگلستان . چین با سقوط امپراتوری مینگ توسط جنگ های طولانی اقوام منچو ، سی در صد جمعیت خود را از دست داد . در خاور نزدیک امپراتوری های عثمانی ، صفوی و بعد افشاری و قدرتمند تر شدن امپراتوری مغول در قاره هند . در همین سده اروپا شروع به استعمار قاره امریکای کرد . کشف ذخایر افسانوی نقره در پوتوسی پروی علیا و مکزیک ، اروپا را در رقابت و استعمار امریکا و قتل و غارت بومیان آن قاره واداشت .
در این زمان عثمانی ها با لشکر کشی بسوی شرق و غرب و فتوحات بنام اسلام گستری از روسیه تا غرب اروپا را نا آرام ساخته بود که در قتل و غارت و کشتار روستائیان دست کم از چنگیز را نداشت . قدرت این امپراتوری در عمل در دست « کوسم سلطان » زنی که پشت پرده پادشاهی هفت تن از سلاطین عثمانی قدرت و سپاه را در اختیار خود داشت . در این زمان در ایران که در آن زمان بنام « پرشیا » شناخته می شد مصادف به پایان کار صفویان و به قدرت رسیدن افشاریان بود . ایران در برابر عثمانی ها نه تنها که از سرزمین های خود مدافعه می کرد ، بلکه در جنگ سختی تبریز را که در تصرف عثمانی ها قرار گرفته بود ، پس گرفت . اما خاورمیانه همچنان در آتش مذهب و امرو نهی ملاهای دینی خود ، گرفتار بودند ، چنانچه که تا کنون که قرن بست و یکم است ادامه دارد . در خاور میانه موسیقی حرام ، اما در غرب سیلی از موسیقی دانها فعال بودند . در خاورمیانه شعر حرام و شاعر مرتد خطاب می شد ، در صورتی که شعرو موسیقی در غرب شگوفا می شد . نقاشی و مجسمه سازی اینجا حرام و در آنجا به انکشاف خود ادامه می داد . فزیک در این جا حرام مطلق و در اروپا نیوتون ، لایبنیتس ، گالیله ، دکارت ، فرما ، هوک ، بوپل ، لیوونهوک ، گیلپرت و دیگران با ساختن ، برق ، تلسکوپ ، ماشین بخار ، موتور بخار ، مکروسکوپ ، ماشین های محاسبه و قوانین حرکت نیوتون ، فشار هوا و جبرو جازبه قادر شدند . در اروپا علاوه بر دانشگاه ها و اکادمی ، موئسیسات تحقیقاتی و انجمن های علمی ، هنری ، فلسفی وسیاسی وجود داشت ، دولت و سرمایه داران و مالکان کارخانه ها روی هرگونه اختراع و نو آوری سرمایه گزاری می کردند و مخترع را تحت پوشش حمایت مالی غیر محدود قرار می دادند . در تمام دانشگاه های اروپا و امریکا هم اکنون نیز دانشجویان رشته ابتکاری و علمی را، اداره دانشگاه مورد حمایت مالی برای انجام تحقیقات شان قرار می دهند . در صورتی که در خاورمیانه تحت حکومت های استبدادی تیوکراتیک و سران و سلاطین بیسواد ، از این خبر ها نبوده و نیست .
عمده ترین رخ داد های سده هفدهم میلادی :
* - 1601 – 1603م / 980-982خ / : قحطی در روسیه باعث مرگ یک سوم جمعیت شد پس گیری « تبریز » در ایران که به اشغال ترک های عثمانی در آمده بود .
* - 1602م / 981 خ / : کمپانی هند شرقی « هلند » تأسیس شد ، که این شرکت به آغاز طلایی هلند کمک کردو باعث رونق اقتصادی آن گردید .
* - 1607م / 986 خ / : « جیمز تاون ویرجنیا » مسکونی شد ، که بحیث نخستین مستعمره انگلیس در شمال امریکا نام گرفت .
* - 1608م /987 خ / : شهر « کبک » ( کانادای امروزی ) توسط فرانسوی ها ساخته شد .
* - 1622م /1011 خ / : ساخت « تاج محل » در آگره هند به دستور « شاه جهان » آغاز شد .
* - در 1636م / 1015 خ / : دانشگاه « هاروارد » در شهر کمبریج ایالت « ماساچوست » ساخته شد
* - در 1640م / 1019 خ / شکنجه در انگلستان غیر قانونی شد .
* - در 1641م / 1020 خ / : « رنه دکارت » کتاب تأملات در فلسفه اولی را منتشر کرد .
* - 1652م / 1031 خ / : کمپانی هند شرقی « هلند » شهر « کیپ تاون » را در افریقای جنوبی ساخت . این مستعره سازی برای انگلستان در رقابت با هلند باعث درگیری نظامی و جنگ شد .
* - در سال 1658م / 1037 خ / : پس از آن که بنای « تاج محل » در هندوستان به پایان رسید ، پسرش اورنگ زیب اورا از سلطنت پایین کشید و در قلعه « پته پوری » زندانی ساخت . در همین جا بود که وقتی شاه زندانی ، پسرش اورنگ زیب را می بیند ، چنین می گوید : « تا دیروز من نهصد سپاهی کمربسته داشتم و امروز به یک کوزه آب محتاجم . تو چطور پسری هستی ؟ ...» .
* - 1664م / 1043 خ / : نیروهای بریتانیایی شهر « نیوآمستردام » را اشغال کرد و نام آن را به « نیویورک » تغییر دادند .
* - 1665م / 1044 خ / : طاعون بزرگ لندن را فرا گرفت .
* - در 1687م / 1066 خ / : « ایزاک نیوتون » کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعی را منتشر کرد .
* - 1689م / 1068 خ / « جان لاک » نخستین نامه در باره تساهل را منتشر کرد .
* - از 1692 تا 1694م / 1071 – 1073 خ / : دو میلیون از جمعیت فرانسه از اثر قحطی تلف شدند .
* - در 1694م / 1073 خ / : بانک انگلستان تشکیل شد .
* - در 1695م / 1074 خ / : امپراتوری گورگانیان هند ، فعالیت کمپانی هند شرقی را به دلیل دزدیدن « گنج ساوای » توسط یک دزد در یایی به نام هنری اوری ، تقریباً ممنوع اعلام کرد .
* - از 1696 تا 1697م / 1075 – 1076 خ / : تقریباً یک سوم جمعیت « فنلاند » بر اثر قحطی تلف شدند .
* - در سال 1699م / 1078 خ / : « توماس ساوری » نخستین نمونه از موتور بخار خود را در انجمن سلطنتی انگلستان به نمایش گذاشت .
در قرن 17م در اروپا از دانشگاه و آموزش و آزمایش های علمی آغاز کردند و هر کارخانه دار و سرمایه گذاری برای انکشاف تولید ، روی کار مخترعین ، سرمایه گذاری و آنان را از لحاظ مالی تأمین می کردند . در دانشگاه ها لابراتوار های مجهز وجود داشت ، که علاوه دولت سرمایه گذاران صنعتی از لحاظ مالی آن را تمویل و تأمین می نمودند وبکار پژوهش گران توجه ویژه داشتند . اما در خاورمیانه اسلامی روی عرفان و روایات دینی تمرکز داشتند و سران و سلاطین مشغول جنگ و توسعه طلبی و فتح و فتوحات بودند . در ایران صفوی ها بر محور مذهب می چرخیدند . افراطی ترین شاهان صفوی مذهب مدار شاه طهماسب بود که مدت بیش از نیم قرن سلطنت کرد . این شاه که در اوایل سلطنت مشغول عیاشی و باده نوشی بود در سنین بالا توبه کرد و چنان مذهبی دوآتشه شد که شعرا ، هنرمندان ، موسیقی نوازان و نقاشان را از کتابخانه سلطنتی اخراج و شعرو هنر ، نقاشی ، موسیقی ، فزیک و فلسفه را حرام دانسته و منجمین را جادوگر گفته زندانی و مورد اذیت قرار می داد . در این زمان سلسله ای کورگانیان در هند بر سر قدرت آمدند که « بابر » موئسیس آن بود . این امپراتوری از کابل تا قاره هند وسعت داشت . پایتخت بابر شاه و پسرش همایون در کابل بود و همایون دوران کودکی و جوانیش را در کابل سپری کرد و هنر نقاشی و خطاطی را نزد خواجه عبدالصمد شیرین قلم آموخت ، این نقاش را همایون از شیراز با خود به کابل اورده بود . 3 - در زمان اکبر شاه پسر همایون در آگره اقامت گزید و با استقبال از شعرا و هنرمندان ودانشمندان ایرانی سفره پهن کرد و خود نگار خانه ای تأسیس و نقاشان و پیکرتراشان و مینانورکاران و خطاطان مهاجر را در آنجا تنظیم کرد . حکومت دارانی چون خان خانان عبدالرحیم و نواب ظفرخان و دیگران با شعرا و هنرمندان مصاحبت و الفت داشته ، در امرار معاش آنان کوتاهی و غفلت نمی کردند . بیش از دوهزار شاعر تنها با ارتباط در بار اکبر پادشاه ماهیانه حقوق می گرفتند علاوه بر تحایف ، عیدی و نوروزی وغیره جشن ها که به شعرا خلعت می دادند . طبیبان که از ایران فرار و به هند مهاجرت کردند مورد استقبال کورگانی ها قرار می گرفت .
4 در زمان صفوی ها که بر شاعران و هنر مندان زندگی دشوار شده بود ، در هند بسیار آسان ، زیبا و دل نشین بود . چنانچه « صائب » شاعر توانا چنین سروده است :
همچو عزم سفر هند در هر دل است رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
همچنان فرموده است :
پیش ازین هر چند شهرت داشت در ملک عراق سیر ملک هند صائب را بلند آوازه کرد
( 5) شاعر دیگر « امین احمد رازی در مورد هند چنین گفته است :
ز خوبی های هند این خوبیش بس که هرگز نیست کس را کار با کس
( 6 ) درهند علاوه بر شعرا و هنرمندان ، پارسیان ایران که زردشتی اند نیز به دیار هند مهاجرت کردند که که اکنون این پارسیان هند با هما دستور و ایین کهن زندگی دارند و چنان راست کردارند که در تجارت جهانی با ایشان قرارداد نمی بندند ، بلکه حرف شان اعتبار دارند .
حال که حرف بر سر هند آمد حیف است که یادی از « ابوالفضل مبارک » مورخ توانای هند نکنیم شیخ ابوالفضل مبارک نویسنده اکبرنامه ( تاریخ گورگانیان هند ) است . وی « اکبرنامه » را در دوجلد مصور به زبان فارسی در 1004 ق / 962 خ / در نگارخانه سلطنتی تکمیل نمود که در موزه ویکتوریا والبرد لندن نگاه داری می شود . درتمام دوران حکومت گورگانیان زبان عامه و رسمی هندوستان فارسی بود و با اشغال هند توسط انگلیس تدریس در تمام مکاتب و دانشگاه ها به زبان فارسی منع قرارداده شد و انگلیسی جای این زبان را گرفت . این زبان فارسی یک بار از گذرگاه خطر ناک زمان فتوحات اعراب مسلمان و اشغال ایران عبور کرد ، که خلافت اسلامی می خواستند که زبان عربی را جاگزین فارسی نمایند ، که خوشبختانه اعراب بدوی محاجم درایت فرهنگی و زبانی نداشتند . اما انگلیسی در قاره هند توانست که جاگزین زبان فارسی گردد .
خلاصه با این رویکرد های امپراتوری عثمانی و صفوی ها در ایران و گورگانیان در قاره هند ، خاورمیانه از کاروان تمدن عقب ماند و هر روز فاصله آن از تمدن بشتر می شد . در این عصروزمانه در اروپا حرکت شتابنده بسوی نو آوری های مدرنیته اوج بشتری می یافت . در این زمینه لازم است که بطور نمونه نیم نگاهی به انگلیس در قرن 17 بیندازیم .
انقلاب سیاسی بورژوازی انگلیس در قرن 17 :
مضمون اساسی انقلاب بورزوایی انگلیس با منافع سرمایه داران و لردها و ملاکین بزرگ گره خورده بود و تضاد اساسی بین منافع بورژوازی نوظهور و سلطنت به شکل تیوکراتیک و اندیویت والیسم آن تشدید یافت و تا جایی پیش رفت که سرمایه داری نوظهور انگلیس شیوه حکومت داری سلطنت مطلقه را دیگر نمی توانیست تحمل کند . از اوایل قرن 17م از لحاظ اقتصادی تحولاتی بوجود آمد کارخانه و کارگاه و صنعت و بازرگانی وتولید کالاهای انبوه صنعتی رشد یافت وبازار داخلی جواب گوی آن نبود . قشر نوظهوری از بورژوازی را که شامل لردها ، کارخانه داران و کشتی رانی و تجار سرمایه دار بهودیان، بوجو آمد که امتیاز خواهی ، باج وخراج و مطالبه مالیه بشتر از سرمایه داران نوظهور با منافع این قشر در تضاد بود و همچنان شاه امتیاز انحصاری تولید و فروش صابون ، شراب ، دغال و آهن را در دست داشت و بورژوازی بازرگانی ازین موضوع ناراحت بودند درین موقع پارلمان بدست بورژوازی که از سرمایه داران ، مالکین اراضی ، تاجران و کشتی رانی نمایندگی می کرد ، قرار داشت . شاه می خواست برای قدرت بشتر و ثروت اسکاتلند و دیگر مناطق را صمیمه قلمرو خود نماید ، به پول نیازمند بود و بدین منظور در سال 1640م پارلمان را فراخواند . چون یارلمان نماینده بورژوازی و سرمایه داران نوظهور بودند در اولین اجلاس خود محدود کردن اختیارات شاه و سلطنت را مطرح کردند . شاه دستور انحلال پارلمان را صادر کرد که این فرمان پذیرفته نشد و در 1642م جنگ داخلی انگلستان آغاز شد . پارلمان که اکثریت نماینده بورژوازی بود از مالکان، پیشه وران و گروه های روستائیان لشکری تدارک و تسلیح کردند و علیه سپاه شاهی قرار گرفتند و در رأس این ارتش ، شخصی نظامی ای بنام « اولیورکرامول » فرماندهی آن را بدست گرفت ،که این جنگ هفت ساله ( 1642 – 1649 ) در آخر شاه شکست خورد دستگیر و چندی بعد اعدام شد . بدین ترتیب « چارلیز » اول شاه انگلستان سرش را در راه مشروط از دست داد . در ابتدا نوعی حکومت جمهوری به نام « کامنولت » در انگلستان بر قرار شد « کرامول » فراماسونر و فرمانده آن بود . بدینسان انقلاب سرمایه داری ( انقلاب بورژوایی 1649م) در انگلستان به پیروزی رسید . یهودیان صاحب سرمایه در راس ساختار قدرت قرار گرفت و به تعرضات استعماری علیه « ایرلند » پرداخت . اما از این انقلاب به توده مردم محروم انگلستان چیزی نرسید . چون سپاه « کرومول » از کارگران ، روستائیان و کسبه کاران سازمان یافته بود ، از محافظه کاری افسران و فرماندهان شان ناراض گردیدند و با سرعت تحت اندیشه های حزب« لولرها» و جناه چپ آن حزب «دیگرها » ( کمونیست های ایتوپیایی ) دست به تشکل های شوراهای سربازان زدند و مناظره های داغ سیاسی و حزبی را در درون ارتش بردند . درین موقع سه قدرت شکل گرفت : سپاه کرومول ، خاندان سلطنت و پارلمان . شخص کرومول تمایل تصرف حکومت نظامی را نداشت و قدرت بدست پارلمان متمرکز گردیده بود که سخت در کشاکش طبقاتی گیر افتیده بودند و نمی دانستند که چطور کشور را رهبری و هدایت نمایند و ازاین قدرت بدست آمده چگونه استفاده کنند . کرومول در 1658 در گذشت و پسرش مدت کوتاهی زمام را در دست داشت . در سال 1660م پارلمان و سرمایه داران و لرد ها با فراخواندن پسر چارلز سلطنت مشروطه را به خاندان « استوارت » دادند . ادامه دارد-
منابع:
1 – هارولدجی شولتز ، تاریخ انگلستان ، ترجمه : عباس قلی غفاری فرد ، نشر نگاه ، تهران .
2 – همان
3 – دفتر شماره نهم نگارنده .
4 – الگور سیریل ، طب در دوره صفویه ، ترجمه : محسن جاودان ، دانشگاه تهران ، 1357خ فصل پنجم ، در مورد مهاجرت طبیبان ایران به هند .
5 – میرزا محمد طاهر نصر آبادی ، تهران ، چاپ ارمغان ، 1317خ ، صص 57 ، 217 و 218 .
6 – امین احمد رازی ، تذکره میخانه ، ج 1 ، ص 381 .
++++++++
قسمت نهم
یک سوال همیشه مطرح است ، به فرموده مورخ توانا « ویل دورانت » که « آسیا گهواره تمدن است » پس چرا در آسیا کشورهای اسلامی از تمدن مدرن و معاصر عقب افتید ؟؟؟؟؟ .
آنچه در این پژوهش یکی از ا هداف اساسی نگارنده را تشکیل می دهد ، جستجوی و یافتن پاسخ همین سوال اساسی می باشد . با خوانش گرفتند دقیق تاریخ جهان و پژوهش پروسواس در لابلای اوراق و نگارش مورخین ، دانشمندان ، فیلسوفان ، جامعه شناسان ، باستان شناسان ، نویسندگان ، شاعران رمان نویسان و ادیبان ، حد اقل به این واقعیت دست یافت که علت عقب ماندن خاورمیانه از تمدن چه بوده است ؟! . این شوخی بر دار نیست که « بیزانس » ( استامبول) پایتخت ترکیه ای امروزه تا قرن ششم میلادی بنام روم شرقی مرکز تمدن عصر خود بود و چطور مانند پطرول یک و یکبار از تمدن فروافتید و مرغ اقبالش از « بیزانس » پرواز و به اسپانیاوفرانسه نشست ؟ . همچنان در حوضه ایران از زمان هخامنشیان تا سقوط ایران توسط سپاه اعراب اسلامی ، تمدنی در خاورمیانه می درخشید که در میان قتل و غارت وفتوحات سپاه بدوی اعراب ، غروب کرد . اگر از میان مجموع تعریف تمدن بطور اختصار این تعریف را بپذیریم که « تمدن عبارت از سبک زندگی ومناسبات مادی انسان در یک حوضه جفرافیایی بطور عام می باشد » می توانیم قبول کنیم که تمدن مجموع کنش و فعالیت و کارانسانی در یک ساحه جغرافیای اجتماعی است . در این صورت در مشرق زمین حوضه های تمدنی وجود داشت که در جنگ ها و ناآرامی های پیهم و طولانی مدت نابود شد . پایه های تمدن دانش انسانی بر طبیعت و محیط آن و دست یافتن به وسایل فنی کار برد انسان برای تولید آسان نعم مادی برای زندگی انسانی می باشد . تمدن تلاش اسانی برای زیست بهتر وراحت تر است تمدن مناسبات و اشکال مادی هستی آدمی زاد است که همیشه در مبارزه به عوامل مخرب طبیعت و غارتگری عده ای بر افزار کار و ثروت عمومی بوده و می باشد . روبنای تمدن انسانی ، فرهنگ است که عبارت از هنر ، مناسبات اجتماعی ، اخلاق ،قوانین ، شناخت ،آموزش ، آگاهی و شعور اجتماعی و باورها( دین ) می باشد . در حوضه های تمدنی باستان دانش باستان شناسی بشتر و دقیق تر نسبت به روایات تاریخی از منشأ تمدن انسانی سخن می گوید و زیربنای تمدنی و روبنای آن ( فرهنگ ) را روشن بیان می کند . از زمانی که انسان موادغذایی خود را از میوه ها و رستنی های آغوش طبیعت جمع آوری و تهیه می کردند ، نسبت به زمان انقلاب کشاورزی ، فرهنگ متفاوتی داشتند و به همین ترتیب هر فرماسیون تاریخی تمدن خاص یا مناسبات خاص تولید و شیوه فرهنگی خود را داشت . انسان خرد مند برای اولین بار در روی این سخره هستی در زیر این سپهر بی پایان ، درک خود را از لمس اشیای پیرامون و حوادث طبیعی در یافت کرد و از آن استفاده نمود . مثلأ آتش را یک موجود خارج از طبیعت به انسان نیاورده ، بلکه طبیعت به انسان هوشمند نشان داد که چطور از آن استفاده کند . تمدنهای انسانی از درک و شناخت و تجربه واستفاده از پدیده های طبیعی بوجود آمده و راه تکامل را پیموده و به تمدن کنونی رسیده ایم . تمدن با قدم های تند و گاه آهسته انسان در استقرار های زیستی اجتماع انسانی با تناسب درک آگاهان آن محیط زندگی شکل گرفته و در جای امن تر رو به تکامل گذاشته و در جاها و استقرار های به اساس جنگ و خرابکاری رو به زوال نهاده است . بلی ، این تمدن معاصر همچنانی که « ویل دورانت » مورخ بزرگ امریکایی نوشته از مشرق آغاز و از قرن هاست که در بستر مغرب زمین با اشک و خون به تکامل خود ادامه داده و آینده بشریت را تمدنهای بر تر جهان رقم می زند . وقتی که در شهر « آتن » ارستوکراتهای سنا هرکدام خود را فیلسوف می گفتند و به فلسفه و دانش انسانی افتخار می کردند ، که بر عکس در مشرق شاهان به شخص خود و استبداد خود متکی بود و حتی خود شان سواد خواندن و نوشتن زبان مادری شان را بلد نبودند . تفاوت راه از کجا به کجاست . در قرن شانزدهم میلادی وقتی که « انابپ تیسم ( کمونیسم عیسوی ) از کلیسا بر می خیزد ، در مشرق زمین به ویژه در خاورمیانه « پادشاه سایه خدا » است . چندی قبل « ترامپ » رئیس جمهور امریکا می گفت که باید در سخره های مهتاب به منظور استخراج معادن حفریات صورت گیرد ، در افغانستان یک مردک بیسواد ریشو می گوید « من امیر المومنین هستم و امارت اسلامی تشکیل می دهم » ( ! ) . این است تفاوت راه تمدن و بدویت و بربریت .
منشأ تمدن بطور فشرده :
همچنان که در فوق یاد آوری شد که منشأ تمدن از مشرق زمین آغاز گردید با اختصار باید گفت که تمدن منشأ مادی دارد و تیوری و ماورای طبیعی و عنایت شده از جانب کسی نیست . تمدن زاده شناخت انسان از طبیعت و تجارب و استفاده از عوامل مادی طبیت بوده و است . بشریت آگاه این شناخت را علم و دانش نامیده و همواره این دانش مادی راه کشای روند زندگی مدرن انسانی است . دانش از استمرار تجارب انسانی انباشته و بکار گرفته می شود و اکتسابی است . این جایگاهی که توانیست دانش بشری را استمرار و انکشاف بخشد ، آموزشگاه های می باشد که ما بنام « دانشگاه » می شناسیم . حال ببنیم که اولین دانشگاه های دنیا در کجا بوده :
به استناد تاریخی و باستان شناسی و روایت ها ، نخستین مجمع یا مراکز آموزش در مشرق زمین بوجود آمد . در چین ، هند ، ایران ، آریانا ، مصر و ترکیه ویونان .
* - « چین » : اولین دانشگاه در چین ، موئسسه ای بنام « شانگیانگ » ( شانگ ، به معنی عالی و برتر و یانگ ، به معنی مدرسه است ) که موسس آن « شون » ( 2357 – 2307 پ م ) که در عصر « یو یو » می زیسته . بعد به ترتیب زمانی این دانشگاه ها در چین باستان تأسیس شد :
* - مرکز آموزش عالی « پیونگ » در زمان سلسله « ژو » ( 1049 – 249 پ م )
* - مرکز آموزشی « تایخو » در سلسله « هان » ( از 202 پ م ـ تا 220 پس از میلاد ) .
* - آموزشگاه « نانجینگ » آموزشگاه سلطنتی ( 258 م ) که برای اولین بار این دانشگاه به پنج دانشکده رشته بندی شد و تا سال ( 470 م ) دانش آموزان را که از مناطق مختلف می امدند ، در رشته های مورد نیاز شان می پذیرفت و آموزش می دادند .
* - آموزشگاه « گوزیچیان » در سلسله « سوی » ( از 581 تا 618م )
از قرن هشتم در چین با مصارف دولت چندین اکادمی تأسیس گردید .در کشور چین باستان تمام امور امپراتوری را به افراد تحصیل کرده وبا سواد می سپردند و در زمان سلسله « سوی » (618 -581 م ) برای ارزش یابی و انتخاب افراد حکومتی یک آزمون بر گزار می شد . در چین از زمان باستان این عرف وجود داشت که افراد بیسواد را به اداره دولتی راه نمی دادند و باید کامندان سواد و دانش متداول زمانش را می آموخت تا به کار حکومتی شامل گردد . در چین باستان کارمند حکومتی جزء ارتش محسوب می شد که در مواقع جنگ در جبهه می رفتند و باید آموزش های رزمی را در ضمن حرفه خاصی خود می آموختند . مثلاً یک کارمند نظارت بر کار ابریشم باید از پرورش کرم ابریشم و تولید آن تا بافندگی پارچه های ابریشمی معلومات فنی میداشت تا در آن بخش نظارت می کرد . آموزش در چین از گذشته های دور ، بر اساس نیازمندی های اقتصادی ، رزمی وورزیش مهندیسی وساختمان ، راه و جاده ، طب ، نجوم و ادبیات و هنر بوده است . مذهب هیچگاهی در چین برجسته نبوده و نیست . جای آن را فلسفه پر می کرده است . فلسفه کنفوسیوس ( 552 – 479 پ م) تائو و دیگران که عبارت از اخلاقیون ، منطقیون ، قانونیون و طبیعیون بودند که هیچ یک از مکاتب فلسفی چین به ماوراء طبیعه معتقد نبودند . سروکار فلاسفه چین با زندگی و سازندگی انسان و حقوق ووظایف انسان در جامعه و عدالت و اخلاق متمرکز بوده است . « کالین رنان » در کتابش چنین می نویسد : « ... درمیان همه ملل قدیم ، چینی ها به تمام معنا دانشمندان کاربردی بودند . چینی ها در طراحی دم آهنگری وتلمبه آب ، تولید آهن و فولاد ، حفر چاه عمیق ، کشتی سازی و چینی سازی و بسیاری از جوانب دیگر نبوغ و خلاقیت میکانیکی که در برخی از انها چین ، بیش از هزار سال ، از غرب جلو تر بود وبه چه پیشرفت های مهندسی چشمگیری نایل آمدند . فقط دو اختراع چینیان ، ساعت میکانیکی و قطب نمای مقناطیسی . . . »
1 « چینی جانان که صدا میکند - خود صفت خویش ادا میکند »
هند باستان : آموزشگاه « بالاندا » در ایالت بهار هند در قرن پنجم قبل از میلاد تأسیس شد که از سراسر منطقه ای جغرافیایی دانش جویان در این دانشگاه برای فراگیری ریاضی ، هندسه ، ستاره شناسی ، طب و گیاه شناسی طبی ، موسیقی و رقص ، یوگاه ، مجسمه سازی و نقاشی ، معماری می آمدند و به تحصیل می پرداختند . دانشگاه ها در شهر های تکسیلا ، تالاندا ، ویگرماسیلا و کانچیپورا در هند باستان مراکز بسیار مشهور آموزشی در خاور بوده اند که از سراسر آسیا دانشجو داشته اند .
نخسین آموزشگاه در یونان :
در شهرهای آتن ، مقدونیه و بیزانس ( ترکیه ) فلسفه نقش اساسی داشته و اعضای حکومت ها در فلسفه و حکمت افتخار می کردند . اولین فیلسوف ماتریالیست از شهر بندری « ملیطه » ترکیه بنام « تالس » در قرن هفتم پیش از میلاد ظهورکرد و بعد اکثر فیلسوفان یونان باستان از همین شهرک بندری ملیطه پا به عرصه فلسفه و حکمت گزارد . در باره تالس « ارسط چنین گفته است : « طالس کسی است که در سر آغاز فلسفه است ، او جهان را با واقعیت شناخت و معرفی کرد و افسانه های دینی اسطیری را دور ریخت و...»
2 . تأثیر همان فضای فلسفی و منطق بود که در قرن 592 پ م قیام های طبقاتی در یونان و اصلاحات « سولون » به نفع طبقه زارعین و برده ها صورت گرفت . به این ترتیب نتیجه می گیریم که دانش و آگاهی مسیر مبارزه طبقاتی و انقلابات اجتماعی را روشن می سازد . خلاصه ، فلاسفه های یونی مشعل دار آگاهی طبقاتی بودند و هر فیلسوفی شاگردانی داشتند که آموزه های استاد را گسترش می دادند . در 387 پ م افلاطون شاگرد ارسطو بنیان اولین بنای اکادمی را در نزدیکی آتن گزارد و نام « اکادیموس » روی آن گذاشت که در آن فلسفه ، ریاضی ، طب و ژیمناستیک آموزش داده می شد .
دانشگاه گندی شاپور :
در جنوب غرب ایران در « خوزستان » در زمان شاهپور اول ( 241 – 274 م ) ساخته شد . در این دانشگاه استادان رومی ، هندی ، چینی و ایرانی به تدریس فلسفه ، ریاضیات ، نجوم ، طب مشغول تدریس بودند . در این دانشگاه یک کتابخانه بزرگ با داشتن بیش از صد هزار کتاب وجود داشت که در جنب آن یک دارالترجمه آثار علمی و طبی از زبانهای مختلف به پهلوی ترجمه می شد نیز وجود داشت . علاوه بر دانشگاه ، کتابخانه و دارالترجمه و خوبگاه برای دانش آموزانی که از سرزمین های دور برای تحصیل می امدند ساخته شده بود که مصارف خرج و خوراک بدوش دولت بود . درسال 529 م که اکادمی آتن بسته شد ، استادان آن به دانشگاه گندی شاهپور آمدند . در کنار دانشگاه گندی شاهپور یک بیمارستان بزرگ وجود داشت که شهرت آن با داشتن طبیبان بسیار آزموده ، عالمگیر بود . همه ای این مجموعه با بیش از صد هزار کتاب توسط سپاه اعراب به حکم خلیفه دوم اسلام حریق و نابود شد ، که تفصیل آن در تواریخ منجمله در کتاب « دوقرن سکوت » نوشته عبدالحسین زرین کوب می توان به خوانش گرفت .
به این ترتیب ، ملاحظه می شود که قدامت علم و دانش و فن در سرزمین های مشرق بوده و اولین دانشگاه در غرب ، اگر ترکیه را غرب حساب کنیم ، دانشگاه « ماگنورا » در سال 849 م در زمان امپراتوری « بارداس و میخائیل سوم » در قسطنطنیه (ا ستانبول ) تاسیس شد . در قرن نهم میلادی دانشگاه « سالرنو » وبعد در سال 1088 م دانشگاه « بولونیا » ( ایتالیا ) و در 1100 م دانشگاه « پاریس » تأسیس گردید . در غرب تأسیس دانشگاه ها بعد از این تاریخ سیر سعودی یافت و با سرعت از لحاظ کمی و کیفی اوج گرفت و فلاسفه ، دانشمندان و اقتصاددانهای بزرگی را در دامان خود پرورش داد که آغازگر یک تمدن مدرن و عالمگیر شد . سران و سلاطین غرب به فلاسفه و دانشمندان شان تمکین کردند و در حمایت آنان در برابر بنیاد گرایی دینی استاد و روی دانشمندان و مخترعین سرمایه گذاری کردند . در خاور میانه هر آنچه از میراث های فرهنگی باقی مانده بود نابود و هر کتابی را که یافتند سوزانیدند . اما در غرب هرآنچه از آن بدست آمد استفاده کردند . بطورمثال در سده 16میلادی برای امپراتور « ژوستینیان» Corpus Turis Civlisیک کتاب بزرگ وکامل بنام از ( 483 تا 569 پ م ) جمع آوری شده بود ، دوباره کشف و در دا نشگاه « بلوگنا » ایتالیا در سده 11م مورد استفاده و پژوهش قرار گرفت . در افغانستان سالها قبل تا اکنون هر آنچه از میراث های فرهنگی و کتاب باستانی یافتند به خارجی ها فروختند . یک نمونه آن در زمان حکومت کرزی یک سرگروپ اشرار هزاره بنام کریم خلیلی یک کتاب قدیمی باستانی از زمان کنیشکاه را از بامیان بدست آورده بود به کرزی تحفه داد که کرزی بعد از ملاحظه کتاب به کریم خلیلی گفت که این آثار باستانی افغانستان است ، تحفه داده نمی شود باید به آرشیف ملی یا موزیم تحویل بدهید . نبش 14 قبر باستانی در یکاولنگ و بیرون کردن 14 جسد مومیایی شده از آن توسط کریم خلیلی و انتقال و فروش آن که اسنادو شواهد آن موجود است که در موقع آن به دادگاه بین المللی ارجاع خواهد شد . همچنان گروه متحجر تر از اشرار افغانستان بنام « طالبان » تندیس های باستانی بامیان که از جمله میراث های فرهنگی ثبت شده افغانستان در یونسکو است منفجر کردند . این ها نمونه های از بربریت در کشورهای ما هست . در طول تاریخ چنین خانه تکانی از میراث ها ی باستانی و تمدنی صورت گرفته که یکی از اسباب عقب ماندگی خاورمیانه ای میباشد . این که چرا ما نمی توانیم به تمدن برسیم ، همین فرهنگ متحجر فندامنتالیستی و تیوکراسی برخواسته از این بستر مرگ بار است .
خوب بحث ما روی تمدن و آغاز مدرنیته در اروپا بود . در اروپای قرن 16 م با سرعت آموزشگاه ها تأسیس و شروع به تدریس و پژوهش کردند و در تمام دانشگاه ها روی تمدن یونان باستان و روم تمرکز کردند . میراث های بزرگ تمدنی مصر ، دیوار چین ، تندیس های بامیان در افغانستان وویرانه های شهرها و آبدات تاریخی در ایران ، هند و افغانستان و هزاران مایل جاده های شاهی سنگ فرش شده ازچین تا انتهای ایران ، همه وهمه موضوع پژوهش های دانشگاهی بودند . این دانشگاه ها هرگونه کتاب و نوشته های باستانی را میخریدند و جمع آوری و مورد پژوهش علمی قرار می دادند . تمدن از عصاره خیالبافی ها بوجود نیامده ، بلکه روی عوامل و پدیده های عینی تمرکز گردیده است . بطور مثال دانشمند و فزیک پژوه غربی روی « هرم های مصر » تحقیق کردن که چطور و با چه وسیله و افزار کار ساختمانی توانستند که تنها در هرم « جیزه » که در آن 2300000 بلوک سنگی، که هر پارچه سنگ را به وزن دونیم تن به ارتفا 146متر بلند کردند . از دانشگاه المان و فرانسه باستانشناسان را به مصر فرستادند و در زمینه تحقیق کردند . این برای جهان غرب حیرت آوربود که اهرام مصر منجمله هرم « جیزه » در ( 2561 – 2584 پ م ) ساخته شده . از این معماری عظیم آموختند و برای آموزش بهترین مهند سان در دانشگاه ها از این تجارب استفاده کردند . المان و فرانسه از تجارب و مهارت های معماران یونانی ، مصری استفاده نمودند واز دوران سازندگی و آغاز تمدن نوین به نظریات دانشمندان توجه کردند و دانشگاه ها را متحول و علمی و عملی ساختند و به کیفیت آن کوشیدند . تمدن یونان سرمشق خوبی برای اروپای غربی بود مثلاً باغهای معلق بابل که در 600 پ م در تمدن بابل و آشور در منطقه « نینوا عراق » و نیایشگاه « آر تمیس » که در 550 پیش از میلاد در لیدیه ( یونان باستان ) در منطقه « ازمیر ترکیه » و تندیس « زئوس » در المپیاد در قرن ششم میلادی در یونان ساخته شده بود و آرامگاه « هالیکارنوس » که در 351 پیش از میلاد منطقه « بودروم ترکیه » و فانوس اسکندریه که در 280 پیش از میلاد در « اسکندریه یونان » ساخته شده بود که همه ای این آثار درسی بود برای تمدن اروپا . آنان لشکر نفرستادند که آثار باستانی را تخریب کنند ، بلکه استاد دانشگاه ها را فرستادند که راز ساخت را کشف و از تجارب آن استفاده نمایند . همچنان دیوار چین با استحکامات و برج های دیده بانی که از سده پنجم تا هشتم پیش از میلاد ساخته شده بود به طول 21196کیلومتر ارتفاع 25 فوت و عرض آن بین 15 تا 30 فوت ، از شگفتی های معماری باستانی در مشرق است . این معماری الگوی بسیار ارزنده برای مهندسان اروپا محسوب می شد . همچنان ، تندیس های بامیان در افغانستان منجمله دو تندیس بزرگ یکی به ارتفاع 35 متر و دیگری به ارتفاع 53 متر که در سنگ تراشیده شده است ،که نمایندگی از هنر یونانی و بودایی می کند . تندیس 35 متری در 507 میلادی و تندیس 53 متری در 554 میلادی ساخته شده با آن همه راه رو ها و اتاق ها در جوف کوه با بیش از ده هزار سموچ که خانه های سنگی برای راهبان بوده با آن همه تقاشی های رنگی و تصویر های روشن از مردمان و فرهنگ آن زمان ، آیدیای بسیار خوب برای میکلانژ و رافایل و دیگر هنرمندان و مهندسان اروپا بود که هیئت های علمی و دانشگاهی و باستانشناسان بار ها آمدند و آموختند . خلاصه که مدنیت و شهر نشینی در مشرق زمین از سه هزار سال پیش از میلاد و در « جیروف » کرمان ایران از هفت هزار سال پیش از میلاد آغاز یافته . اما این که جنگ ها و لشکرکشی های پیهم منجر به ویرانی و انحطات فکری و تمدنی گردید ، قصه غم انگیز طولانی دارد . ادامه دارد –
___________________
منابع :
1 - رنان ، کالین ، تاریخ علم کمبریج ، ترجمه : حسن افشار ، نشر مرکز ، تهران ، چاپ ششم ، 1388خ .
2 - فئودور . پ . گوروفگین ، ترجمه : غلام حسین متین ، انتشارات : محور ، تهران ، 1378 . ص 176 .
3 – دفتر شماره هشتم ، نگارنده .
+++++
قسمت هشتم
دراین قسمت وارد فاز جدیدی از تاریخ بشریت بروی این سخره عظیم حیات می شویم . در این مرحله است که طبقه استثمارکننده نوینی بوجود می آید و مناسبات اجتماعی تغییر می یابد . جای اشرافیت فیودالی و کلیسا را قشری از میرکانتیلیست های جوان و کارخانه دارانی که کارگاه های شان نیمه صنعتی می شود و این قشر نظر متفاوت نسبت به نسل ماقبل خود در اروپا دارند . دیگر این نسل به احکام کلیسا تمکین نمی کند و به اندیشه گذار از آن است . این اشرافیت نوین اندیشه های نوین و بکری دارند و تمایل به نو آوری و باز نگری جدی به مناسبات اجتماعی با رویکرد به اندیشه پردازانی که روی شالوده های اقتصادی ، اجتماعی صاحب نظرند ، دارند . در این مرحله است که آفتاب روشنگری از کلیسا سر برمی آورد . رفورماسیون ( اصلاحات مذهبی پروتستان در اروپا ) پیش زمینه این تفکر از سطح اندیشه ای شاهزادگان تا اقشار متوسط باسواد سیاسی جامعه رسوخ یافته بود . ظهور کارخانه های بزرگ نیمه صنعتی باعث تجمع و ایجاد کارگرانی شد که نسبت به مسایل اقتصاد و تولید و معیشت شان دغدغه ی خاطر داشتند و نسبت به طبقه اشراف و احکام غیر منطقی کلیسائیان ( پاپ و کشیش ها ) برخورد انتقادی می کردند . در این زمان است که در برابر اطاعت کورکورانه از احکام کلیسا و قدرت دولت و ستم مالکان مزرعه و کارخانه ، احساس حق مقاومت بوجود می آید . تا قرن شانزدهم بشترین قشر باسواد و آگاه سیاسی بین آموزش دیدگان کلیسا بود ، چون هنوز دانشگاه و آموزشگاه های عمومی زیاد ایجاد نشده بود . حوضه فلسفه و علوم اجتماعی هنوز در محدوده کلیسا قرار داشت . از این جهت اولین نافرمانی مدنی از این حوضه ظهور نمود که عبارت از پروتستانیسم بود . چنانچه در تاریخ فلسه سیاسی چنین آمده است : « نهضت پروتستانیسم که برای اصلاحات مذهبی بوجود آمده بود مانند سایر نهضت های اصلاح طلبی جبهه وسیعی را اشغال کرد و افراد منتسب به این جمعیت به سه فرقه اصلی تقسیم می شدند : ( اول ) فرقه جناح راست که محافظه کار بودند . ( دوم ) فرقه رادیکال و افراطی که جناح چپ را اشغال کرده از اصلاحات مذهبی گذشته تقاضای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و در هم شکستاندن سیستم طبقاتی و تغییرات اقتصادی را نیز داشتند . از جمله نهضت های مهم این فرقه دست چپ یکی نهضت انابپ تیسم است و دیگر شورش دهقانان در سال 1525م بود . فرقه سوم حدود وسط این دو فرقه قرار گرفته بودند و اکثریت با ایشان بود . این فرقه بازمام داران سیاسی متحد شده از ایشان کمک گرفتند ، لذا توانستند حزب مقتدر تشکیل دهند و موفق به انجام اصلاحات مذهبی گردیدند « لوتر و کالوین » از پیشوایان مهم این فرقه حد وسط پروتستانیسم محسوب می شوند .»1
نهضت انابپ تیسم یا کمونیسم مسیحی :
منشأت تفکرواندیشه کمونیسم همچنان « آتشی زیر خاکستر » از کمون اولیه در زیر قشر جوامع انسانی بنام بهشت گم شده ، باقی بود و در هرفرصتی از بطن جامعه در سطح ظاهر می شد . در جریان جوشش اندیشه های ساختار نوین اجتماع سیاسی اروپایی ، آغاز رنسانس ، این احساس خفته ای برابری طلبی و کمونیسم عامیانه هم سر از کلیسا بر آورد . انابپ تیسم یا کمونیسم مسیحی در زمان لوتر ابتدا در المان بوجود آمد و بعد به سویس و هلند و مراوی انکشاف یافت و بنیادگذاران این نهضت فیلسوفانی بودند که از رهبری کلیسا سر بر آورده ، بنام پروتستانیسم . لیدران عمده ای این نهضت عبارت بودند از « توماس مونزر ، ملکورهوفمان ، جان اف لیدن ، مارتین لوتر ، ژان کالوین و فارل » 2 . این رفورماسیونر ها فرقه های مختلیفی را تشکیل دادند ، با اندیشه تاحدودی متحدالشکل چون : « روح هرفرد بشر بلاواسطه با خداوند ارتباط دارد و باید به خداوند حساب خود را بدهد ، بدون لزوم واسط انسانی . برادری مطلق در عالم مسحیت . اما در قسمت امور اقتصادی و اجتماعی ، ربح و تنزیل را حرام میشمردند ، طرفدار صلح بودند ، هیچگاهی سوگند یاد نمی کردند و اطاعت از دولت را عملی اهریمنی و شیطانی و مردود میشمردند و عده ای از آنها خواستار الغأ مالکیت بر زمین و افزار کار بودند .» 3 - اما ، مارتین لوتر که اولین رفورمیست بود ، در عقاید خود حد میانه را رعایت می کرد و اصلاح امور مذهبی را مجاز و برحق می دانست . لوتر دوبار محاکمه شد و در سال 1520مورد تکفیر پاپ لئوی دهم قرار گرفت . لوتر فرمان پاپ را در مورد تکفیر خود ، در ملاء عام آتش زد . بعد به دادگاه روم « ورمز » احضار شد و طبق حکم دادگاه در 17 اپریل 1521 محکوم گردید و مرتد شناخته شد . لوترمدتی مخفی گردید و در 1522 به ویتنبرگ برگشت کلیسای تأسیس کرد و با راهبه ای ازدواج کرد . لوتر خواهان آزادی فردی و آزادی مذهب بود . اما عده ای از رفورماسیونری ها افراطیونی بودند که طرح لغو قوانین دولتی و الغای ازدواج را داشتند ، مثل « توماس مونزر » کشیش ساکسونی که بواسط تعلیمات سوسیالیستی خود تابعین بسیار پیداکرد و عامل مهمی در جنگ دهاقین در سال 1525 بود ، که پس از شکست دهاقین دسگیر و اعدام شد . پس از او یکی دیگری از افراد این فرقه « ملکور هوفمان » در ناحیه رن مدعی شد که وی خود مسیح است که تجدید ظهور و عودت نموده . این شخص در 1533در استراسبورک زندانی گشت . مقارن همین ایام افراد این فرقه در شهر مونستر در غرب المان گرد آمده یک دولت تیوکراسی ( دولت سیاسی مذهبی ) یعنی سلطنتی که خداوند پادشاه آن شمرده می شد تشکیل دادند . در سال 1534شخصی بنام « جان اف لیدن » عهده دار ریاست این قوم گردید وآن را سلطنت زبون نام نهادند ودر آن حکومت هم قانون و هم ازدواج و هم حق تملک اموال الغا شد و این سه وجود نداشت . این شکل افراطی مسلک انابپ تیسم پس از حمله شاهزاده اسقف مونستر در سال 1535 و تصرف شهر و اعدام پیشوایان این فرقه پایان یافت . ولی نهضت از میان نرفت و به اشکال مختلف ادامه یافت و باعث قدرت گرفتن دولت و شاهان و تضعیف قدرت کلیسا گردید . رهبران انابپ تیسم از کشیشان و شخصیت های تحصیل یافته و اندیشه ور بودند و کتاب و آثاری قابل ملاحظه داشتند . اما زمان مطابقت به چنین اندیشه ها در عمل نمی کرد و بورژوازی اروپا چهارنعل برای غارت افریقا و امریکای لاتین و قتل عام سرخ پوستان بومی امریکای شمالی در تپ و تلاش بودند . در کتاب « درسهای تاریخ » چنین میخوانیم : « درشورشی اجتماعی که همراه با اصلاحات مذهبی پروتستان در آلمان در گرفت ، بعضی از رهبران شورشی شعار های کمونیستی مبنی بر کتاب مقدس می دادند . واعظی به نام توماس مونزر از مردم می خواست که بساط امیران و کشیشان و سرمایه داران را برچینند ، و« جامعه تصفیه شده ای به وجود آرند که در آن همه چیز از آن همه کس باشد » . وی از روستائیان لشکری ترتیب داد وآنان را باقصه های از زندگی اشتراکی حواریون مسیح بر انگیخت و به کارزار شان فرستاد. لشکر شکست خورد ، پنج هزار تن از روستائیان کشته شدند . توماس مونزرنیز کشته شد . « هانس هات که تعالیم مونستر را پذیرفته بود ، در اوسترلیتز از انابپ تیست ها اجتماعی پدید آورد که نزدیک به یک قرن با نظام کمونیستی اداره می شد . ( 1530- 1622) و گروهی از انابپ تیست ها به سرکردگی یوهان لیدن ( منظورش از جان اف لیدن است ) بر شهر مونستر ، مسلط شدند مدت 14 ماه آنجاه را با نظام کمونیستی اداره کردند ( 1534-1535 ) . » 4 - خلاصه تمام این فعالیت ها و اندیشه ها ی رفرماسیونری ، پروتستانیسم و انابپ تیسم نسبت به زمان خود مترقی و پیش رو بود ، گرچه پروتستانیسم در بستر مذهبی پدید آمد ، باز هم یک جنبش ضد بنیادگرایی دینی و دگماتیسم مذهبی به شمار می رفت و باعث رشد فکری جامعه گردید و سطح آگاهی مردم را بلند برد و قشر منورجامعه و دانشمندان علوم پایه و فلاسفه از شر احکام تکفیر شدن توسط پاپ های کاتولیک رهایی یافتند و حتی فضا برای ابراز عقیده باز گردید . این اوضاع تجدد خواهی تضاد آشتی ناپذیری را بین کاتولیک ها و پروتستانها بوجود آورد تاجایکه جنگ های بسیار شدید و خونباری بین هردوفرقه ، عمدتاً در فرانسه رخ داد که باعث قتل عام پروتستانها گردید . این جنگ های سی ساله مذهبی باهمه شدت نتوانیست که پروتستان ها را نابود سازد و این جنبش ضد کاتولیک و اصلاح طلب همچنان ادامه یافت و بعد از خود کلیسا های بوجود آورد و تا امریکا پا گرفت ظهور فلاسفه های از بستر کلیسا و هواشی جامعه آن زمان در اروپا و همچنان فرهنگیان و آزاداندیشانی از بستر بورژوازی و شاه زادگان در مجموع تضاد بین سنت گرایی دینی و نواندیشی و رفورمیسم مذهبی پروتستانها فضا را به سوی رشد فکری و نوآوری های فرهنگی و اقتصادی مساعد ساخت . اینکه « تضاد سبب تکامل می شود » در این مقطع تاریخی خود را در عرصه های مختلف اجتماعی ، اقتصادی نشان داد و سبب شد که فیودالیسم جای خود را به سرمایه داری بدهد و سرمایه داری مناسبات جدید اجتماعی و نظام سیاسی را رقم زند . یکی از مباحث بسیار تند محافل روشن اندیشی بورژوازی نوپا و بخشی از پروتستانیسم ، مسئله برده داری و خریدو فروش انسان محسوب می شد . چون در سیستم فیودالی اروپا مزارع بزرگ و کوچک توسط برده های که از . افریقا آورده می شد ، کشت و زرع میگردید . برده ها از هیچگونه حق انسانی بر خوردار نبودند و بورژوازی مزارع را بشتر به چراگاه برای مواشی به ویژه گوسفند بخاطر پشم که در کارخانه های بافندگی نیاز بود ، تبدیل کردند و برده ها را به کارخانه ها منتقل نمودند وبا کار شبانه روزی از آنان کار می کشیدند . بورژوازی با استفاده از کار مجانی برده ها در کارخانه های شان بهترین سود و انباشت سرمایه را داشت ، نمی توانیست از آن چشم بپوشند . گرچه در مجارستان « استفان اول» اولین پادشاه مجارستانی مسیحی در 1000م برده داری را لغو کرد و در سوئد « ماگنوس چهارم » در 1330م و جاپان در سال 1587م برده داری را در کشورهای شان لغو نمودند . اما در اروپا، بورژوازی در حال تسلط بر کشورهای افریقایی و امریکای جنوبی و هندوستان از این دست آورد ضد بشری بحیث یک نعمت خدادادی استفاده می کردند . در تمام شهر های انگلیس ، فرانسه ، پرتغال و المان ، برده ها و کارگران و دهقانانی که مزارع شان را از دست داه به شهر ها کوچیده بودند ، مانند گذشته های دور ، چون زمان برده داری در یونان با فقرو گرسنگی دست و گریبان بودند . وضع مردم درهرکشوراروپایی آن زمان با هم متفاوت بود . با آن هم اقتصاد بر اساس سیاست دولت های متمرکز انگلستان ، فرانسه ، اسپانیا و المان و پرتغال باهم فرق می کرد . چنانچه در فرانسه بشتر به صنایع توجه داشتند و در اسپانیاوپرتغال در دست آوردن و انباشت شمش های طلا و نقره و در انگلستان و هلند بر تجارت و زراعت بشتر از صنعت توجه داشتند . چون اقتصاد دانهای این کشور ها بر اساس اندیشه و رهنمود اقتصاد دانهای بر جسته ای که داشت ، در تجارت رهبری شده و منظم تحت نظارت و حمایت دولت پادشاهی اداره می شد . منجمله اقتصاددانها « منکرتین » ( 1576-1621 ) که کتابی بنام « اقتصادسیاسی » نوشت . وی ازجمله بنیادگزاران میرکانتیلیسم و کمپانی هند شرقی بود ، به دولت رهنمود میداد که در زراعت کاشت کنف ، تنباکو و کتان و سایر محصولاتی که در تولید کالاهای صنعتی نقش دارد ، بپردازد و در ضمن مردم را بکار اندازد و از بیکاری جلوگیری شود و در تجارت از صادرات حمایت و از تجمل و زیاده روی در مصرف جلو گیری گردد وحمل کالا توسط کشتی های انگلیس صورت بگیرد . تجارت ( میرکانتیلیسم ) و زرق و برق بورژوازی نو پا در غرب به ویژه در انگلستان ، متعلق به سلطنت و اشراف و شاه زادگان و لوردها بود و توده های مردم با فقرو مشکلات اقتصادی و کار روزانه بسیار طولانی و سخت دست و گریبان بودند . به تأسف که مورخین بشتر به کلیات و سران و سلاطین پرداخته اند و برای معلوم نمودن وضع اجتماعی به هنرمندان و نویسندگان رمان و داستان رجوع کرد . مثلاً : « چارلز جان هوفام دیکنز » ( 1812 – 1870 ) فعال مدنی و رومان نویس انگلیس در قرن 19 نگاه می کنیم وی از « کوچه ها ی کثیف و فقر و ژولیدگی سرووضع مردم لندن » می نویسد ، می توان وضع مردم انگلیس و اروپا را در قرن 16 به روشنی در یافت . این نشانی از شگاف عمیق طبقاتی در زمان میرکانتیلیسم و رونق اقتصادی جهان سرمایه داری در حال نمو و رشد بود . با ایجاد کمپانی های بزرگ بازرگانی در غرب که در ابتدا انگیزه تجارتی داشت و بعد کار به استعمار و اشغال سرزمین ها و تقسیم حوضه های مستعمراتی صورت گرفت که به انباشت سرمایه و انکشاف صنعت و توسعه شهر ها و احداث جاده های جدیدو توسعه خطوط آهن منجر گردید و اروپا از غارت کشورهای آسیایی و افرقایی به انباشت سرمایه و ثروت عظیم دست یافتند . این تمدن از کار برده ها و کارگران با دست مزد کم و غارت ثروت و منابع معدنی و زراعتی مستعمرات بوجود آمده است . نسل های از کارگران با فقر و محرومیت در راه انباشت ثروت اقلیت حاکم و مالکان افزار کار ، جان باختند و انباشت سرمایه و ثروت ایجاد کردند . حال 99در صدی های بشریت در اروپا و امریکا حق دارند که برای توزیع ثروت و همگانی ساختن افزار کار و ید قدرت از دولت های مدافع منافع سرمایه داران شعار بدهند و مبارزه نمایند و در برابر یک در صدی که 80 درصد کل ثروت جهان را در اختیاردارند از مردم برضد مردم و از باورهای دینی مردم برضد آنان استفاده ای افزاری می نمودند می نمایند . مثلاً در اروپای آن زمان از اندیشه وران پروتستان استفاده می کردند که مثل کاتولیک ها اقتدار گرا نبودند و دست بازرگانان و استثمارگران آزادبود و از دهه آخر قرن بستم امریکاو شرکای جهانی شان چطور ماهرانه ولی آشکار از دین وباورهای مردم و از اسلام سیاسی و فندامنتالیسم استفاده افزاری کردند و هم در جنگ نیابتی برضد سیستم اقتصادی مقابل وهم فروش میلیارد ها دالر سلاح و مهمات نظامی به خاورمیانه .به فرموده دکتور مرتضی محیط کارشناس شناخته شده سیاسی و فلسفی که : « امپریالیسم امریکا وغرب چطور از اسلام سیاسی استفاده کردکه هم القاعده ، طالب و داعش بوجودآوردند و مسلح ساختند و آموزش دادند و به کشتار مردم کشورهای خودی فرستادند و بعد که سند مصرف شان به پایان رسید ، برای نابودی شان جنگیدند ...» مردم جهان حال راز این ترفند را در یافته اند و با ایجاد تشکل های عظیم کارگری به مصاف این زالوهای خون آشام در حرکت اند . این بحث ادامه دارد –
منابع : * - دکتر بهاوالدین پازارگاد ، تاریخ فلسفه سیاسی ، جلددوم ، چاپ مسعود ، 1334خ ، تهران ، ص 481
* - همان ، ص 478 و 482
* ویل واری یل دورانت ، درس های تاریخ ، ترجمه : احمدبطعایی ، صص 92 و 93 .
* - دکترمرتضی محیط ، پاسخ وپرسش ، ایران کلتور ایسوسیشن ، مارچ 2020
Sunday, March 29, 2020