مهرالدین مشید
چراسیاست علم شریف اما سیاستگران انسان های ناشریف اند
هرچند ویروس کرونا یک ویروس صعب العلاج و کشنده است و به گونهء بی رحمانه ای زنده گی انسان ها را میگیرد و اما در عین حال درس های آموختنی نیز دارد که انسانیت خفته را بیدار و وجدان های ستمگران و غفلت زده گان را سخت تنبیه می کند. این ویروس که در عین قصی القلبی خود نام مردم سالار یا دموکرات را به خود گرفته است. شاه و گدا و ثروتمند و فقیر را یک سان مورد حمله قرار می دهد. هرچند این ویروس بر همه یکسان حمله می کند و اما حملهء آن به ستمگران تاریخ و پادو های آنان در شرق و غرب و شمال و جنوب جهان یک پیام آشکار و واقعی دارد که برای آنان می آموزد که هرچند خانهء ظلم دیر یا زود ویران است و اما این ویروس بر انتظار بشریت پایان داد و چنان بر فرق غفلت زدهء آنان سخت کوبید که مرگ حتمی را در پیش چشمان شان تجسم عینی بخشید و به تعبیری پوچی زنده گی را برای آنانی ثابت کرد که به بهانه ء بی معنا بودن زنده گی، چشمان خویش را در برابر داد و حق انسان مظلوم پنهان کرده اند و برای غارت انسانیت و تاراج دارایی های آنان هر روز یک توطیهء جدید را سر و سامان می دهند. جدا از این که این ویروس طبیعی است و یا شیمی و بیولوژیک و موجود زنده ایت یا پروتین بر اقتصاد های کلان رقابتی ضربه ء جبران ناپذیر وارد کرده است و مانور های کلان اقتصادی را نشانه می رود؛ اما در این میان آنچه مبرهن است، این که حال به فرنگشتاین بدل شده و از کنترل سازنده گاه و عاملان آن خارج شده و سخت دامنگیر آنان شده است و بر مصداق این گفته ء مشهور "چاه کن در چاه است" هر یک تیر هایی را که به سوی رقبای شان نشانه رفته بودند و به سوی خود آنان بازگشت کرده است. چون ساطوری بر مغز های ستمگران گیتی وارد می شود و رویا های تمامیت خواهانه و برتری جویانهء آنان را خورد و خمیر کرده است. آنان را چنان شوک داده است که وجدان های خفتهء شان را بیدار و انساتیت در خواب رفتهء آنان را بیدار کرده است. این ویروس برای آنان ثابت کرد که آنان را تسلیحات پیشرفته و سلاح اتومی و طیاره های سریع السیر وفناوری جدید و ثروت و سرمایه های فراوان نحات داده نمی تواند و باید به خود آيند و درس های خود شناسی و خدا شناسی را تازه بیاموزند و به راز های ناپیدای درون انسان به گفتهء الکسس کارل اندکی دست یابند و به حداقلی از راز های "انسان موجود ناشناخته" دست یابند و با بازگشتی آگاهانه و منطقی و انسانی رسم تازهء زنده گی را آموخته و با ارج گذاری به انسانیت از غارت گری ها و تجاوز ها و لشکر کشی های ددمنشانه دست بکشند و با احترام گذاشتن به حق زنده گی برای دیگران به زنده گی مسالمت آمیز و انسانی تمامی انسان های روی زمین بدون هرگونه تبعیض احترام بگذارند. چنان که وحشت این ویروس وجدان بشری را برای همکاری و همیاری تحریک کرده و دارد فصای جدیدی در جهان رنگ می گیرد که فرمان های آتش بس جهانی را در پی دارد و این هشداری تکان دهنده به مار های تروریستی و حامیان تروریزم منطقه ای و جهانی است تا طرحی دیگر اندازند و این جهان را که اکنون به جهنم انسانیت بدل کرده اند، به مکانی امن و بهشتی ایده آل برای انسان بدل کنند. هرچند این ویروس تمامی ارزش های فرهنگی و سیاسی و نطامی و اقتصادی بشر را مورد حمله قرار داده است و حنا بر جنگ مذاهب و ادیان پایان داده و مسجد و کلیسا و دیر و کنشت و معبد و مغ را یکسان مورد حمله قرار داده و با خالی ساختن آنها از عبادت کننده گان کلید وحدت را بر در و دیوار های آنان نشانه رفته است. به این ترتیب انسان مغرور امروز را بیش از هر رمانی به چالش گرفته است و او را غافلگیر ساخته است. این ویروس بشر را به بازنگری فراخواند و برایش می فهماند که هنوز در جایگاهی نرسیده است که خود را بشناسد و چه رسد به این که یارای مقابله با پیشامد های غیرمترقبه را داشته باشد که تمامی دستاورد هایش را یک باره مورد حمله قرار داده است.
این ویروس انسان را واداشت تا پیش از همه به خود متوجه شود و از خود شناسی آغاز کند تا به خدا شناسی و هستی شناسی پی ببرد و در مورد آنها بیندیشد و به گفتهء الکسس کارل دست کم به شناخت خودی" انسان موجود ناشناخته" پی ببرد تا متوجه شود که هنوز حتا خود را نشناخته و به فلسفهء ذاتی خود پی نبرده است. از سویی هم این ویروس فراتر از فلسفهء مبارزهء داد برضد بیداد عمل می کند و برعکس با حملهء یکسان و بدون تبعیض و تفاوت کاخ ها و کوخ ها را یکسان مورد حمله قرار داده است تا برای انسان ستمگر و غدار و مستبد امروز درس عدالت و دادگستری را به ارمغان بدهد. از سویی هم زمامداران و سیاستگران را تنبیه کرده است تا در رویکرد های شان تجدید نظر جدی کنند و بجای مکر و فریب و دروغ و خیانت و جفا در حق انسان برعکس به عرشهء خدمتگذاری به انسان پای بگذارند و از لاک های طلایی قومی و گروهی بیرون شوند و با نگاهی جدید جهان را با این رنگارنگی های دینی و مذهبی و قومی به تماشا بنشینند و این تنوع را بحیث اصلی انکارناپذیر به رسمیت بشناسند و با عدالت انسانی و اجتماعی تن داده و از برتری جویی های قومی و انحصار طلبی ها در راستای ارج گذاری به انسان و انسانیت کوتاه آیند. به همین گونه دانشمندان برای ارجگذاری به فضیلت های اخلاقی حتا بدور از اخلاق وظیفه گرایانه و نتیجه گرابانه در اختراعات و انکشافات شان اصل خدمتگذاری به انسان را رعایت کنند تا دستاورد های شان بجای خدمتگذاری به تباهی بشر بینجامد و چون انشتاین ها پس از آگاهی یافتن از بمباران ناگاساکی و یوریشیمای جاپان شوکه نشده و درگیر محاکمهء وجدانی نشوند. با توجه به اصول ها و ارزش های یاد شده است که علم سیاست بحیث عدم شریف مورد توجه ء دانشمندان است تا این علم شریف وسیله ء موثر و کارای حکومتداری برای سیاستگران شریف و خدمتگار مردم مورد استفاده قرار گیرد. اما با تاسف با آنکه سیاست علمی شریف است و اما بیشترین سیاستگران آدم های ناشرین بوده اند.
شاید خوانننده گان بپرسند که چگونه علم سیاست شریف و اما سیاستگران ناشریف اند و چگونه شده که علم شریفی در دامان ناشریفی به بازی ضد بشری بدل می شود. دلیل اش این است که سیاست بخاطری علم شریف است که هدف واقعی اش حکومت داری خوب و خدمت به خلق خدا و رهایی انسان از بند ظلم و ستم و رساندن انسان به آگاهی های انسانی و آزادی های واقعی و عدالت پایدار اجتماعی در جامعه است. اما با تاسف که سیاستگران از این علم شریف بحیث ابزاری برای ابقا و ادامه قدرت شیطانی استفاده می کنند و سیاستگری را به سیاست پیشگی بدل کرده اند تا به بهای پای نهادن بر گلوی مظلومان بر سلطه نامشروع و ضد انسانی شان برای مدتی ادامه داده و در اوج و حضیض کشمکش وجدانی و زیر پای نهادن ارزش های اخلاقی به تن به زنده گی ننگین و ذلت بار بدهند. فیلسوفان و جامعه شناسان و مورخین ریشه ء این بی رویه گی را در قلت دانش و ناسازگاری های سیاستگران با تربیه و آموزش می جویند. از همین رو است که کانت فیلسوف شهیر غرب سیاست را با تربیت کلید می زند و این را نقطه ء مهم و کلیدی در تعیین سرنوشت علم سیاست و تربیت و آموزش سیاستگران برای حکومتداری عنوان می کند. وی می گوید که پیچیده گی رابطه میان علم سیاست و تربیت و آموزش سیاستگران سرنوشت حکومت ها را تعیین می کند. به باور او علم سیاست شریف است به جان آدمیت که سیاستمدار دارای تربیت سالم اخلاقی و آموزش های علوم بشری و اجتماعی باشد. مضاف بر آن، سیاست پدیده ای است که دانش، عمل و شخصیت سه پایه آنرا تشکیل میدهد. ممکن است دانش سیاسی شامل پرنسیب های معینی باشد؛ اما عمل سیاسی از ظرفیت عقلانی، تجربه، اخلاق، شرایط اجتماعی، وابسته گی طبقاتی، منافع، اهداف و حتا علایق سیاستمداران متأثر می شود. بنا بر این شخصیت سیاستگران نقش بسیار عمده در کارکرد های سیاسی و نتایج آنها دارد. از همین رو است که کانت هنر حکومتداری و تعلیم و تربیه از همه دشوار تر می داند و می گوید:«هنر تعلیم و تربیه و حکومتداری در بین تمامی ابداعات بشری از همه دشوارتر است». وی جوهرۀ آدمی را تعلیم و تربیه می داند و بیان داشته است که بشر تنها با تعلیم و تربیه، آدم تواند شد و آدمی چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد، نیست. براین اساس، نظریه پردازان و دانشمندان زیادی در باره تعلیم و تربیه و پیوند آن به حکومتداری و سیاست به بحث و بررسی پرداخته و جنبه های متفاوت این پدیده را مورد مطالعه قرار داده اند.
این نظریه تعریف سیاست از دیدگاه ء اسلام را معنای واقعی می بخشد که سیاست در اسلام به معنای فشرده ء عقیده قبول شده که این نظریه جلو فساد در سیاست را می گیرد و باورمندی و عمل کردن به همچو سیاست است که رضای خدا که رضای مردم را می توان در سکوی تاثیر پذیری سیاست از تربیه به گونه ء آشکار و مسوءولانه می توان درک و مشاهده کرد. البته این زمانی ممکن است که سیاستگر در برابر هر عمل خود خدا و مردم را گواه بگیرد و صداقت و راستی را در محراب عمل کرد های سیاسی و اجتماعی خود قرار بدهد.
اینجا است کهمعنای سیاست در فرهنگ دینی تجلی روشنتر پیدا میکند و ارزش اخلاقی این تاکید اسلام که سیاست را فشرده ء اعتقاد می داند، آشکارا می شود. اسلام خلاف مارکسیسم که اقتصاد را فشرده ء اقتصاد می داند، سیاست را فشرده ء اعتقاد می داند و بدین باور است که یک سیاستگری مسلمان در برابر تمامی اعمال و پندار و گفتار خویش خود را در برابر خداوند مسو ءول می داند و این مسو ءولیت پذری است که در جامعه ارزش آفرینی می کند و اخلاق به مثابهء جوهره ء ایثار مفهوم واقع می یابد و دیگر فضایل انسانی بارور می شود که سیاست هم با آداب دینی مزین شده و از معنای ماکیاولی و فاقد ارزشی و اخلاقی آن رو به صعود نهاده و ارزش آفرین و موادی و تعلیم یافته می شود تا رضای خداوند را پاسخگو باشد. از نگاه ء اسلام هر عمل انسان ارزنده است و در آن رضای خداوند نهفته باشد.
علم سیاست در دستان آهنین سیاستگر بی تربیه به گفته ء مولانا روم به ماری تبدیل می شود که در سرش می زند و هر لحظه انسانیت را به خطر بیشتر مواجه کرده و او را در پرتگاه می افگند. اینجا است که عام سیاست از سکوی بلند انسان سازی وجامعه سازی خود به زیر افتاده و سیاستگری را در سیمایی کذاب، فریبکار، حیله گر و نیرنگ باز به تماشا می گذارد و چهره ء واقعی اش آشکار می شود. در این صورت هرچند سیاستگری لباس تقدیس به بر کند و خود را در ظاهر و رویکرد های دروغین خود را با یزید معرفی کند و اما مردم سیمای اصلی یزیدی آنان را شناخته و از آنان متنفر اند و به حرف ها و اعمال او بی اعتنا و بی باور اند. معلوم است که این گونه سیاستگران روز به روز ار جامعه تجرید می شوند و مورد خشم و نفرت مردم قرار می گیرند و حتا از استفراغ کردن آنان نیز عار داشته و زنده گی ننگین و فرومایه ء آنان را ننگی بر دامن
انسانیت تلقی می کنند. یاهو