مهرالدین مشید
به این نتیجه رسیدم که سیاست، دروغ های شاخداری است
دی شب سفری در زمان را تجربه کردم و خواستم به چند دهه پیش گذر نمایم. پیش از آن حدیثی از پیامبر در ذهنم تداعی شد که گفته است، "زمان را دشنام ندهید که زمان خدا است" این سخن پیامبر دلالت به اهمیت زمان دارد تا انسان ها متوجه اهمیت زمان شوند و با شناسایی زمان بویژه فضازمان است که انسان گام به گام شناخت را از خود آغاز و پله به پله به آستان خدا نزدیک می شود و متوجه می شود که به مقامی رسیده که به قول رومی: " آنچه اندر وهم ناید آن شود". هنوز این دغدغه در افکارم ناخن می زد که این پرسش در ذهنم جان گرفت. آیا سفر به آینده هم ممکن خواهد شد؟ آیا افرادی در گذشته موفق به این کار شدهاند؟ و آیا در آینده علم و تکنولوژی در حدی پیشرفت خواهد کرد که امکان سفر در زمان را در آینده برای انسان به واقعیت تبدیل کند و پرده ار روی بعد چهارم به کلی برداشته شود؟ بنا بر این دریافتم کهسفر در زمان رویای دیرینۀ بشر بوده و هست. از همین رو بود که این موضوع به رویا های مهم دانشمندان بزرگی همچون آلبرت اینشتین بدل شده بود. هدف او از از این سفر آگاهی از اتفاقات در آینده بود که اکنون ناممکن و محال است. هرگاه این سفر ممکن شود، بسیاری پرسش ها مانند؛ پرسش هایی چون، از کجا آمده ایم و به کجا می رویم، پاسخ خواهند یافت. دراین صورت بسیاری از اسرار فلسفی در بخش متافزیک آشکار خواهد شد و ناممکن نیست که پرسش های زیاد دینی هم پاسخ روشن یابند. آشکار است که با گشوده شدن این راز بشریت از جبر زمان یا تاریخ هم رهایی خواهد یافت. زمان در فزیک به بعدی گفته می شود که تمامی اتفاقات در آن از گذشته، حال و آینده رخ می دهد.همۀ ما در حال پیشروی در زمان با سرعت ثابتی هستیم، یعنی ۶۰ثانیه در هر دقیقه. دانشمندان بدین باور اند که سفر در زمان روزی به واقعیت بدل خواهد شد. از همین رو زمان نرخ تغییر در جهان پذیرفته شده است.
انسان در سه بعد فضایی طول، عرض و ارتفاع زندگی میکند و بربنیاد نظریۀ نسبیت انشتاین زمان، بعد چهارم این مجموعه است که زمان بدون فضا و فضا بدون زمان نمی تواند وجود داشته باشد. این هر دو را "فضا زمان" می گویند و هر رویدادی در جهان هم زمان دارد و هم فضا که به هم مربوط و جدا ناپریر هستند. بر اساس نظریه نسبیت عام انیشتین، نیروی جاذبه، یک انحنا در فضا زمان است. ستاره شناسان همواره این پدیده را وقتی عبور نور از کنار یک جرم بسیار بزرگ را بررسی و مشاهده میکنند. برای مثال، خورشید میتواند نور مستقیم را خم کند که به این پدیده، اثر همگرایی قوۀ جاذبه خوانده شده است.از این که هر رویدادی در جهان ویژه گی فضایی و زمانی دارد. پس قوۀ جاذبه نه تنها فضا را خم می کند؛ بلکه زمان را هم خم می نماید که این تغییر جزیی در گذر زمان قابل درک نیست؛ اما این تغییر در یک جسم بسیار پر جرم میتواند تفاوت زیادی ایجاد کند که قابل درک باشد.
موضوع فضا زمان و بعد جهارم آنقدر من را به خود مصروف کرد که پیش از سفر به گذشته و بازگشت به حال، در آینده ها فرو رفتم تا با شناخت آینده ها از تمامی مجهول های کنونی در زمان گذشته و حال راز گشایی کنم و دست کم به پرسش های کلان فلسفی، تاریخی و اینده ئولوژیک پاسخ هایی پیدا کنم. پرسش های کلان در پیوند به مفاهیم یادشده، گویی محرکه یی خودکار من را به چند دهه پیش برد. درست به زمان هایی که علاقمندی بیش از حدی به خواندن کتاب داشتم و کتابخانۀ عامه و مرحوم علومی یادم آمد که در آن زمانه ها مدیر شعبۀ توزیع کتابخانۀ عامۀ کابل بود. در آن زمان کتابخانۀ عامه برای آنانی که علاقمند خواندن کتاب بودند، از جمله غنیمت های روزگار بود؛ زیرا شاگردان مکتب ها و محصلان پوهنتون کابل بنا بر سطح پایین زنده توانایی خرید کتاب را نداشتند و از سویی هم مانند امروز انترنیت موجود نبود و ناگزیر بودند تا از کتابخانه های عامه استفاده کنند. من هر از گاهی که کتاب را از آقای علومی تسلیم می شدم و فوری دلهرۀ برگرداندن کتاب من را وسوسه می کرد. میعاد خواندن کتاب پانزده روزتعیین شده بود واما من با وجود مشکلات شب ها تا ناوقت کتاب را می خواندم و زوتر از موعد آن را به کتابخانه می بردم تا کتاب دیگری بگیرم. آقای علومی در ابتدا کمی قهر می شد و فکر می کرد که کتاب را ناخوانده برایش می برم و بعد ها که به با پا در میانی نجم العرفا حیدری وجودی مطمین شد و بعد از آن با پیشانی گشاده و همراه با نوازش کتاب را عوض می کرد. دریغا که در آن زمان کتاب های مورد علاقه کمتر میسر بود و اما امروز که کتاب زیاد است و حوصله و فرصت کتاب خواندن میسر نیست. در هر حال، آن روزگار بیشتر نو جوانان و جوانان در تب و تاب گرایش های چپ و راست و ملی گرایانه می سوختند و هر یک در سر هوای غلبهء فکری بر بکدیگر را در سر می پروریدند و هوای قلم بر فضای تفنگ و شمشیر بیشتر حاکم بود و در فضای مبارزات ایده ئولوژیک مهر ورزی ها سایه داشت و بازار خشونت ورزی ها سردتر بود. در آن روزگاران بحث هایی چون ماده چیست؟ خدا کی است؟ فلسفه چیست؟ تاریخ چه معنا دارد؟ سیاست چیست؟ ماتریالیزم فلسفی چیست؟ اقتصاد چیست؟ماتربالیزم تاریخی چیست؟ و پرسش های دیگری از جنس کیستی و چیستی و از کجا آمده ایم و به کجا می رویم بر افکار سنگینی داشت. به همین گونه در بحبوحهء این پریش ها چه باید کرد ها هم در ذهن انسان ناخن نی زد تا به آنجا رسید که که دست کم به دست کمی از این پرسش ها پاسخ مناسب یافت. بعد ها درک کردم که این پاسخ یافتن به این پرسش ها امری ساده نیست؛ زیرا پاسخ ها در مورد این پرسش ها متحول اند و پاسخ دیروز به پرسش امروز و پاسخ امروز به پرسش فردا بدل می شود و با شک انگاری کارل پوپر در مورد قوانین علمی پرسش های بالا امروز با چالش های جدیدی مواجه هستند. بویژه این که انسان به مقامی از آگاهی می رسد که می گوید:" تا بدانجا رسید دانش من ـ که بدانم همی که نادانم" (ابوشکور بلخی) در آن روز ها بحث های فلسفی، سیاسی و اقتصادی زیر چتر فلسفه چیست؟ سیاست چیست و اقتصاد چبست؟ بازار گرم تری داشتند و یشتر در میان جوانان چپ و راست و میانه و ملی موج می زد و هر کدام در جستجوی پاسخ دلخواهء خود بودند و مشکل ترین موضوع فکری که در آن روز جوانان یادشده به آن دست و گریبان بودند، همین نکته بود در پلهء برداشت ها گرایش های فکری چنان حاکم بود که ذبح کردن قوانین برای توجیهء تمایل فکری خاص ساده تر از هر زمانی بود. در رابطه به مفاهیم بالا کتاب های مشهور آیت الله باقر صدر تحت عنوان فلسفتنا، سیاستنا و اقتصادنا قابل خواندن و پژوهش بود و پرسش هایی را پاسخ گفته می توانستند و دست کم عطش خواننده گان خود را اندکی سیراب کرده می توانستند.
مرحوم باقرصدر توانسته بود تا در هر سه کتاب خود زیر عنوان فلسفهء ما، اقتصاد ما و سیاست ما؛ فلسفه از دیدگاهء اسلام و به همین گونه اقتصاد و سیاست از نگاه اسلام را ارایه کند و به بسیاری پرسش ها دراین زمینه ها پاسخ بگوید. وی در کتاب های یاد شده تلاش کرده تا فلسفه، اقتصاد و سیاست اسلامی را نسبت به فلسفه، اقتصاد و سیاست مارکسیستی و کپیتالیستی بهتر ارایه کند و وی در آثار یادشده در این زمینه ها پاسخ های خوبی را به گونهء مقایسوی داده است. از این که بحث اصلی ما سیاست است و باتاسف امروز بدتر از "کتاب شهریار" نیکولو ماکیاولی مسخره شده و به دروغ های شاخدار و فریب های نامدار بدل شده است.
کتاب شهریار ماکیاولی را از جمله کتابهای بدنام تاریخ میدانند. میگویند ماکیاولیسم تنها مکتبی است که پیروان آن، وقتی میخواهند مخالف خود را تخریب کنند، او را ماکیاولیست مینامند! به احتمال زیاد، مطالعه کتاب شهریار ماکیاولی برای اکثر ما تجربهی شیرینی نیست؛ زیرا این کتاب اخلاق، حتی در حد تعارفات متداول هم جایگاهی ندارد.این اثر که به ستایش قدرت و طرفداری رذایل اخلاقی حاکمان شهرت دارد از آثار مشهور در زمینه فرهنگ سیاسی در جهان محسوب میشود.امروز رزمآرایان، بازرگانان و سیاستمداران به "شهریار" همچون کتاب مقدس سیاست واقعگرایانه و به عنوان راهنمای نهایی برای به دست آوردن و حفظ قدرت در این جهان خطرناک مینگرند.گفتنی است که لغت شهریار یا Prince در عنوان دو کتاب کلاسیک به کار رفته است و هر دو هم، از نام آورترین کتابهای تاریخ بشر هستند. یکی کتاب #اگزوپریکه ما به نام شازده کوچولو میشناسیم (The Little Prince) و دیگری کتاب شهریار ماکیاولی (The Prince). یکی از این دو کتاب، از انسانیترین و احساسی ترین کتابهای جهان است و دیگری را به عنوان نماد رفتار و نگرش غیرانسانی و قدرت محور میشناسند.
مقولهء معروفی است که گفته می شود، در سیاست دوست دایمی و دشمن دایمی وجود ندارد. این گفته بیشتر نظریه های ماکیاولی را بازتاب می دهد. در این رویکرد جایگاهء اخلاقی به گونهء کامل خالی بوده و فاقد هرگونه ارزش است؛ زیرا هر گونه معامله و میثاقی که فاقد تعهد های اخلاقی و معیار های شناخته شدهء جهانی باشد، ارزش های اصیل در یک جامعه را متضرر می سازد. این گونه معامله ضد ارزشی، ضد انسانی، ضد ملی و ضد منافع ملی بوده و طرف های همچو قرار داد ها به هیچ میثاقی پای بند نیستند. آشکار است، آنانی که فاقد اخلاق فضیلت محور اند، بازی با ارزش های متعالی از نظر آنان سیاست تلقی شده و هرگونه هنجار شکنی ها را سیاست تلقی می کنند. این گونه سیاستگران که خود را به هیچ اصول و میثاقی پای بند نمی دانند، برای رسیدن به هدف از هر ابزاری استفاده کرده و استفاده از هر نوع ابزار را برای رسیدن به هدف توجیه می کنند و برای رسیدن به هدف هر نوع ارزش های اخلاقی وموازین قبول شده را زیر پای می گذارند. با تاسف که این گونه سیاستگری در کشور های در حال جنگ مانند؛ افغانستان که ساختار های اجتماعی آن از بسا جهات شکننده و از لحاظ اجتماعی از هم گسیخته است، به گونۀ ناشیانه به شدت ادامه دارد. آشکار است که پی آمد همچو سیاستگری های بی باکانه و قانون گریزانه جامعه را به فساد، خیانت، وحشت و قانون گریزی سوق می دهد. از همین رو است که امروز ما شاهد نظام های ضعیف و حکومتداری ناکارا و پر از فساد و ناکارایی و معامله و سازش برسر منافع ملی کشوراست. ساستگران در این جوامع بیشتر پوپولیست و عوام فریب بوده و می خواهند با سر دادن شعار های میان تهی بقای زبونانهء خود را به بهای بازی با سرنوشت یک ملت توجیه و تایید می کند.
ماکیاولیست بیشتر به سیاستگران دروغ گو و فاسد وفریبکار اطلاق می شود و با تاسف فراوان که دروغ پراگنی و فساد و فریب چنان به سیاست های روزمرهء سیاستگران کشور ما بدل شده است که گویی سیاست در کشور ما جدا از دروغ و فریب مفهوم دیگری ندارد. مرحوم صدرا در کتاب "سیاستنا" سیاست را از دیدگاه اسلام توضیح داده و تعریف کرده و بعد به تشریح و تعریف سیاست از نظر سرمایه داری و کمونیسم ارایه کرده است و برتری دیدگاهء اسلامی را ثابت کرده است. سیاست در غرب از نظر او ابزاری برای حکمروایی سرمایه داران بر مردم در راستای توجیهء امپریالیسم و اهداف سود جوبانهء کارتل ها است. یا به تعبیر مارکس سیاست در غرب مانند حیوان " تانژبرو" است که از روی شیر و از روی دیگر روباه بنماید. به همین گونه سباست از نظر مارکسیسم را فشردهء اقتصاد معنا کرده که گویا اقتصاد بر بنیاد اندیشه های مارکس تعیین کنندهء تمامی ساختار های روبنایی چون ایده ئولوژی و فرهنگ در یک جامعه می داند. مارکس بر بنیاد همین نظر ماتریالیسم تاریخی از حالت کمون اولیه، برده داری، فیودالی، سرمایه داری، سوسیالیسم را کشف کرد. وی این گزار را طبیعی و بدون مداخلهء انسان ها تلقی می کند. هرچند انقلاب سوسیالیستی در عقب مانده ترین کشور جهان مانند روسیه پیش بینی های مارکس را غلط از آب بیرون کرد. مرحوم صدر افتصاد از نظر اسلام را فشردهء اعتقاد تعریف می کند؛ یعنی اعتقاد اصل است و امور سیاسی یک کشور اسلامی بر بنباد های شفاف اعتقادی استوار بوده و سنگ بنای سیاست در کشور های اسلامی باید استوار بر عرش عقیده باشد و صادقانه و بی ریا و بدور از فریب و ریا به نفع مردم خود کار کند. این گونه سیاست از نظر کنشگران مسلمان شفاف ترین ها و به سود مردم خوانده شده است. این گونه سیاستگر تعهد به خدا داشته و خدمتگذاری به مردم را از جمله وظایف و مکلفیت های الهی خود می خواند که اندک ترین عدول از آن را گناهء بزرگ می شمارد. مرحوم صدر این سیاست را در یک جامعۀ ایده آل اسلامی آرزو داشت و جامعه یی که هنوز تحقق نیافته و شاید هرگز تحقق پیدا نکند. ممکن صدر رویای رسیدن به این سیاست را در یک حکومت اسلامی در سر می پرورید حکومتی که با تاسف ایده آلی بیش نیست و هنوز حتا تعریف نشده است و چهارچوبۀ آن مجهول است و چه رسد به این که از موجودیت آن سخن گفت. زیرا حکومت اسلامی در اصل مفهومی درون دینی نیست؛ بل موضوع بیرون دینی است که در نتیجۀ تلاش های بشری در مقطع از زمان به آن باید دست یافت. از آیات قرآنی، سیرۀ پیامبر و تجربۀ نبوی گواه بر این است که حکومت اسلامی و امارت اسلامی و جمهوری اسلامی مفاهیم تحمیلی اند که بر گرده های اسلام سنگینی می کنند. پیامبر می دانست که ساختن یک نظام عادلانه و انسانی امری ساده نیست که در چیند شب با شعار های به قول صوفی صاحب عشقری "طمطراق و طمطراق" ساخته شود؛ زیرا حکومتداری خوب نیاز به تجربۀ پویا دارد که در روند زمان باید تکمیل شود. گفته می توان که بهترین حکومت که در اثر تلاش های مدنی انسان امروز و فردا در جهان بوجود آید و حاوی ارزش های مشترک مادی و معنوی باشد و نیاز های انسان را به گونۀ واقعی و عادلانه در دو بعد مادی ومعنوی مرفوع سازد. چنین حکومتی می تواند، نماد بهترین حکومت را ارایه کند که اسلام از حامیان اصلی آن می باشد. چنین حکومتی در نتیجۀ تلاش های مدنی انسان در طول تاریخ بوجود می آید و به تدریج تکمیل تر می شود. نظام های مردم سالار کنونی که بتوانند، به گونۀ واقعی نظام مردم سالار و دموکراتیک را ارایه کنند و پاسخگوی راستین به خواست اکثریت مردم باشد و برای تامین عدالت اجتماعی و حاکمیت قانون و گرفتن حق مظلوم از ظالم و هم چنین از هیچ گونه تلاش واقعی برای نابودی فساد و اختلاس و مبارزه با قلدران و زورگویان خودداری نکند. بیجا نخواهد بود که چنین نظام مدنی را نمادی از بهترین نظام خواند که مورد حمایت اسلام و مسلمانان نیز قرار خواهد داشت. هرچند اندیشمندان و متفکران در جهان اسلام کتاب های زیادی در رابطه به حکومت در اسلام نوشته اند و اما به نسبت نبود عرصۀ عملی به گونۀ شعاری و ایده آلی باقی مانده اند که در این رابطه از خوب ترین های آنان از کتاب هایی مانند؛ "اسلام واصول الحکم" نوشته شیخ علی عبدالررازق ، شیخ دانشگاه ازهر و همچنان، "طبایع الاستبداد " نوشته عبدالرحمن کواکبی قابل خواندن و دقت اند. این کتاب ها خط سرخی میان آیت " امرهم شورابینهم" و خلیفه ها، امام ها، امیران، مستبد می کشند. چنان که قرآن می گوید، :"رسولان وکتاب ومیزان یا معیارسنجش حق وباطل را فرستادیم تا مردم خود شان با قسط حکومت کنند" این آیت تنها به قسط تاکید می کند که هر نوع حکومت شیخ های خلیج، ولایت فقیۀ ایران و خلافت داعشی و امارت طالبانی را مردود می شمارد. هم چنین در آیات دیگری کلمۀ "حکم" به معنای داوری و قضاوت آمده است که شیخ ها، امیران و خلیفه ها آن را تحریف کرده اند و از آن به عنوان حکومت تعبیر کرده اند. تمامی مستبدان در طول تاریخ تلاش کرده اند تا اسلام را پوششی برای حکمروایی مستبدانۀ خود نمایند و بوسیلۀ فقها و فقۀ دستوری استبداد خود را توجیه کنند. از همین رو بوده که غزالی گفته است که فقه تنها بدرد شاه می خورد که هدفش همان فقه سنتی است.
در این میان کتاب سیاستنای مرحوم صدر هم در واقع از جمله کتاب هایی است که رهگشا برای سیاستگذاری ها در یک حکومت اسلامی بود که با تاسف از چهارده قرن بدین سو تحقق پیدا نکرده است. حالا که از نوشتن این کتاب بیشتر از نیم قرن می گذرد و عراق و افغانستان و سوریه تجارب خونینی را پشت سر نهاده اند، رسیدن به جامعۀ ایده آل اسلامی را از یاد برده اند و در آتش تروریزم می سوزند که عامل آن افراطیون مسلمان اند و به مثابۀ لکه ننگی بر دامان انسانیت و اسلامیت سینگینی می کنند.این گونه شعار ها شبیۀ شعار هایی اند که امروز هم شماری از نامزدان ریاست جمهوری و بویژه شماری معاونان آنان چنان بی شرمانه از بام تا شام سر می دهند که از وحشت آن مو بر اندام انسان راست می شود. حال که از آن زمان نوشتن این کتاب چندین دهه سپری شده است و از پرتگاهء یک تهاجم عبور و در پرتگاهء دومی در موجی از وحشت و دهست تروریزم قرار داریم، همه چیز دگرگون شده و آن اندیشه ها به موزه های تاریخ رفته و امروز هرچه گرم است و پرهیاهو دروغ است و فریب است و ریا و بازار دروغ گویان و فریب کاران چنان گرم و پر جنب و جوش است که همه بدون استثنا با اندیشه های اعتقادی و اخلاص و ارادهء اعتقادی پشت داده اند و همگان قرآن را بر سر نیزه ها بلند کرده و ادعای برحق بودن را زمزمه می کنند و در یک دست دروغ و در دست دیگر تذویر عرادهء زر و زور و به عبارتی زر را در نماد قارون ها و زور را در نماد فرعون ها و تذویر را در نماد بلعم باعور های تاریخ به پیش می کشند و در هر چرخ نعش های انسان مظلوم را به بیشتر می درند و با عبور از جسد های آغشته به خون آنان قدرت خود را تحکیم و ثروت های خود را بیشتر می نمایند و هرچه خونناخق می ریزند، بیشتر از آن پول بدست می آورند و هرچه می کشند، پول بیشتر و ثروت بیشتر را زبونانه و سیاه رویانه به سوی خود می کشند.یاهو