مهرالدین مشید
کرونای طالبانی خطرناکتر از کرونای ویروسی و سیاسی
کرونای طالبانی مانند کرونای سیاسی همزاد ویروس کوید 19 است که در این روز ها وارد فرهنگ سیاسی افغانستان شده است. از این که کرونای سیاسی در این روز ها زیاد در رسانه ها درز کرده و صراحت پیدا کرده است. هر کسی که واژه کرونای سیاسی را می شنوند، فوری در ذهن شان بن بست سیاسی موجود در کشور تداعی می کند که خطرناک تر و وحشتناک تر از ویروس کرونا افکار مردم را به خود متمرکز گردانیده است. اما چرا کرونای طالبانی؟ هر پیشامدی که به گونه ی غیرمترقبه دامنگیر جامعه ی بشری می شود و به نحوی همه گیر یا ایپودمیک می گردد که از کنترول انسان ها بیرون می گردد. هر روز وحشتناک تر شده و به وبا یا طاعونی بدل می شود که نگرانی ها و اضطرابها و استرس های روانی آن وحشت آفرین تر از آسیب های جسمانی آن می گردد. چنانکه ویروس کرونا به دلیل غیرقابل درمان بودن آن که هنوز واکسین آن شناخته نشده است. از آن به عنوان وبای قرن 21 یاد شده است. این که چگونه کرونای ویروسی پس از کرونای سیاسی به کرونای طالبانی بدل شده است. دلیلش آشکار است، همانا سازش ناپذیری و انعطاف ناپذیری طالبان در موجی از حمله های وحشتناک آنان است که به هیچ اصولی جز به خواست های خود باورمند نیستند. از این رو کرونای طالبانی خطرناک تر از کرونای سیاسی در داخل است. زیرا انعطاف ناپذیری ها و کله شقی ها و منطق ناپذیری ها و لجاجت های طالبان همراه با خشونت آفرینی ها و وحشت آفرینی های آنان بدتر و خطرسازتر از اضطراب ها و استرس ها و نگرانی های ویروس کرونا است. این رویکرد طالبانی سبب شده تا تهدید و ارعاب و انعطاف ناپذیری و تحمل ناپذیری و همدیگر ناپذیری در تمامی بخش ها به روش سیاسی و نظامی و اعتقادی آنان بدل شود. از همین رو حواست های خود شان برای آنان مقدس است و جغرافیای موهومی از ایده آل های فکری و فرهنگی با مایه های ناجور و ناموزون دینی برای خود ساخته اند که هرگونه باورو اندیشه را خارج از آن ناپذیرفتنی می دانند و به تعبیری در تار های عنکبوتی باورهای آشفته ودرهم ریخته خود که تا حدودی متاثر از گرایشهای تباری و بومی است، اسیر هستند. این سبب شده تا آنان حتا به باور های خود چه که به تلقین های استخباراتی به چشم تقدیس نگاه کنند و هرگونه مخالفت از سوی دیکران را در رابطه به باور های خود کفر و شرک تلقی کنند. از همین رو است که حتا به خواست های معقول انسانی هم پاسخ رد می دهند. چنانکه شماری گروه ها در ده نقطه پرآشوب جهان به خواست سازمان ملل مبنی بر آتش بس پاسخ مثبت دادند، اما طالبان به این خواست کمترین توجه هم نکردند. بی اعتنایی طالبان به خواست سازمان ملل نشان دهنده بی تفاوتی آنان به خواست جهانی چه که حتا اندکترین توجه به بلای کشنده ی ویروس کرونا و بیداد فقر ندارند که مردم افغانستان را به گونه ی بی پیشینه ای تهدید می کند. حرص قدرت طلبی طالبان به تحریک آی اس آی پاکستان چنان بر آنان غلبه کرده است که باور های اسلامی آنان را تحت تاثیر درآورده است. این سبب شده تا طالبان حتا رویکرد های ضد اسلامی خود مانند حمله های بیرحمانه انتحاری را که با روح اسلام ناسازگار است، اسلامی بخوانند.
این رویکرد طالبانی به معنای دست کم گرفتن کرونای سیاسی موجود در کابل نیست که خشن تر از ویروس کوید 19روح و روان مردم افغانستان را افسرده کرده و چون کابوسی بر روان آنان سنگینی دارد. می بینیم که این کرونا هم نگرانی ها و اضطراب های جدی را در میان مردم به بار آورده است. تنش های موجود و انعطاف ناپذیری ها میان رهبران در کابل بر رغم فشار های امریکا و سایر کشور ها و نگرانیهای همراه با خشم و انزجار مردم افغانستان چیز هایی نیستند که بتوان از آن به ساده گی عبور کرد و با افگندن تمامی بارمسوولیت بر دوش طالبان یا مهم تر خواندن کرونای طالبانی، ادامه ی تنش ها در کابل را توجیه کرد. این در حالی است که ادمه ی این حالت به سود طالبان و پاکستان و سایر دشمنان مردم افغانستان است. زیرا تنش موجود در کابل میان رهبران نگرانی ها و اضطراب های زیادی را میان مردم پیدا کرده و در ضمن خطر کلانی که از آن متصور است، همانا ایجاد نفاق و اختلاف در جبهه ی جمهوریت و درز در محاذ دموکراسی است که داعیه ی امارت طالبانی در برابر آن قرار دارد.
امارت طالبانی، امارتی که ریشه در متون معتبر دینی ندارد و به گفته عبدالرزاق نویسنده شهیر مصری و شیخ عبده و داکترسروش و داکتر ترابی و زیدان و غنوشی و دیگران حکومت در اسلام را یک بحث مدنی و بیرون دینی است و مسلمانان مکلف اند تا با استفاده از آگاهی های بشری در هر عصری بهترین نطام سیاسی را تشکیل بدهند تا عدالت اجتماعی را در جامعه تامین کند و ارزش های اسلامی جان مایه آن باشد. به باور اندیشمندان یاد شده پیامبر نه دست به تشکیل حکومت زد و نه هم نام خلافت و امارت ولایت فقیه را بر نظامی نهاد که در مدت 21 سال آن را اداره کرد. حتا یاران پبامبر هم از قبولی نام حلافت و امارت انکار ورزیدند. این نام ها محصول بهره برداری های سیاسی شاهان مستبد اموی و عباسی و صفوی بود که زیر ریش اسلام برای خود قبای خلافت و امارت و ولایت فقیه دوختند. چنانکه مودودی دانشمند شهیر پاکستان مرگ خلافت را در کتاب " حلافت و ملوکیت"با آغاز حکومت اموی ها اعلان کرده است. به باور او اگر حکومتی هم در دایره آموزش های پیامبر وجود داشته. در واقع محصول تلاش های صادقانه یارانش بود که با پایان دوره های آنان پایان یافت.
بنا براین امارت طالبانی که جایگاه استوار و محکم دینی ندارد و بیشتر رویا های آشفته را ماند که با جامه استخباراتی آرایش داده شده است. بنا بر این خطر امارت طالبانی برابر به کرونای طالبانی است که اکنون از کنترل بیرون شده و حتا برای حامیان شان هم به فرنگشتاین طالبانی بدل شده است. امارت طالبانی بر بنیاد خدعه پیریزی شده که حامیانش به هیچ قول و قراری وفادار نیستند و در پیمان شکنی ها نام دارند. کرونای طالبانی دشمن جمهوریت و نظام مردم سالار و حامی استبداد است و توحش امارتی تحت امر مطلق امیرالمومنین بدتر و کشنده تر و نارواتر از ولایت فقیه ایران است. امارت کرونایی بر بنیاد یک ایده ئولوژی سخت گیرانه ی سلفی استواراست که نه تنها هنوز دیوار ضخیم میان شیعه و سنی را نبرداشته و هنوز نقش شیعیان در یک نظام مشارکتی که طالبان بر آن مسلط باشند، از لحاظ حقوقی ناروشن است و با سایرمذاهب اهل سنت هم مشکل دارد. بزرگ ترین خطر این طالبانی وابستگی آن به شبکه های استخباراتی است که جز به دساتیر این شبکه های جهنمی به دستور دیگری باور ندارد. تفسیر طالبان از قرآن ظاهری و شبیه داعش است و رسیدن به حکومت را یک اصل استراتیژیک میداند. از همین رو هر گونه مصالحه ی طالب بر سر حکومت را به ساده گی نمی توان قبول کرد. در کنار این تهدید و ارعاب و ستیز و آشتی ناپذیری با تمدن معاصر و دیگر ناپذیری و تحمل ناپذبری و خشونت آفرینی و توجیه هدف بخاطر وسیله و روابط فرامرزی و پایبند نبودن به اصول فقهی و نقش زنان، آموزش های مدرن و برقراری رابطه ی منطقه ای و وضوح و ابهام در مسایل تیوریک و جیز های دیگر از جمله ویژه گی های فکری طالبان است که همه از عوامل کرونای طالبانی به شمار می روند. از همین رو طالبان به حقوق انسانی زنان باور نداشته و اگر حق شرعی هم به زنان قایل اند، جغرافیای شرعی آن محدود به نگاه سلفی و غیر مدنی است که حتا در متون طالبانی صراحت ندارد و سلف آنان از ابن تیمیه و ابن قیمیه و وهاب نجدی و علمای دیوبندی هند و پنج پیری پاکستان هم به آن طورشاید و باید نپرداخته اند.
در این شکی نیست که باور های طالبان در رابطه به حکومت ریشه دینی ندارد و اما بیشتر آنان مشروعیت امارت خود را از موجودیت اختلاف در جبهه جمهوریت می گیرند. با تاسف که نه تنها جبهه جمهوریت در کابل متشتت و پراگنده است و حتا مردم بدین باور اند که تنش میان رهبران در کابل نه بحاطر دفاع از جمهوریت و دموکراسی و منافع ملی و وحدت و اقتدار ملی است، بلکه آن را برخاسته از خودخواهی ها و تمامیت خواهی های طرف ها می خوانند. از همین رو است که هچ یک تا کنون نتوانسته اند تا اعتماد و باور و حمایت واقعی مردم را به خود جلب نمایند.
بنا بر این علاقه مندی و پستیبانی مردم برای محو تنش ها میان رهبران در کابل بخاطر گشوده شدن بن بست موجود است و نه بحاطر حمایت آنان از این و آن، زیرا مردم تمامی جناح ها را مسوول حوادث کنونی خوانده و به رهبران و اطرافیان دو طرف به دیده شک نگریسته و از پیشینه ی حکومت داری آنان دل خوش ندارند و آنان را بخشی از چالش و عامل بن بست کنونی درکشور تلقی می کنند. گفته می توان که مردم افغانستان در آستانه گزینه بد و بدتر می بینند و ناکزیر اند تا با ترجیح دادن بد از بدتر نخستین را بپذیرند. اما تاسف آور این است که رهبران در کابل چنان درگیر کرونای سیاسی اند که قدر این گزینه ی مردم افغانستان را ندانسته و سرگرم چانه زنی ها برای بدست آوردن آخرین امتیاز از یک دیگر هستند و بی توجه به اوضاع در حال انغجار کنونی هنوز هم گرم مانور های سیاسی اند. این وضعیت خشم کمک کننده گان جهانی کابل را هم فراهم کرده و در صدد خروج نیرو های شان از افغانستان اند با تاسف وضعیت به سود طالبان به پیش می رود که پایان بازی نشانه ی برد- برد کابل نه؛ به گمان اغلب باخت- باخت است و برگ برد در دست طالبان خواهد بود.