مریم محبوب
کودکان :
عقده های انفجاری متراکم شده
نسل اندر نسل ، جنون روانی و عقلی را در جامعه می ترکاند
کودکان یکی از آسیب پذیر ترین و بیدفاع ترین اقشار جامعه در کشور های عقبمانده و بویژه در افغانستان اند.
جهان کودکان جهان شگفتن ها ، بالنده گی ها ، جهش ها ، فراگیری های ذهنی و گشایش فصول مختلف و متفاوت در رشد و نموی روحی و جسمانی آنهاست .
جهان کودک ، مملو از چهچهه ها ی شاد ، شادمانی ها و شگفتی های بی مانند است و خیز و جست و شر و شور آنها ، بزرگترین و استثنایی ترین پشتوانه و حمایتگر شکل گیری شخصیت و رشد مناسب جسمی ، ذهنی و روانی شان می باشد.
جهان کودک روایتگر شاد زیستن انسان و روای حکایت هزار جنبه آزادی انسان از تمامی قید و بند های مادی و معنوی جهان است . همانست که کودک درون انسان ، زمانی که از سختی ها و مشقت های زندگی ، سرکوب و ناهموار می شود ، همانند ذات بیرونی او می گرید و ناشاد می شود که این ناهمواری ها و رنج ها ، تا پایان زندگی شخص همچنان عکس العمل ها و واکنش های عقده مندانه را به نمایش می گذارد .
در حقیقت هر جنبه از سیر رشد و تحول درونی و بیرونی در کودک ، به شکل بغرنج و پیچیدهای با ابعاد و زوایای دیگر از سازگاری های ذهنی و جسمانی او متصل است و اگر به هر طریقی ، اگاهانه و یا نا آگاهانه ، یکی از این جنبه ها _ یعنی تار و پودی _ از رشد و نموی کودک خدشه دار شود و یا آسیب ببیند ، خواهی نخواهی در بخشی از سلامتی روانی و جسمانی کودک خلل موقت و یا دایم ایجاد خواهد شد.
در آن صورت ، این کودک ، کودک سالم نیست و یا حداقل به نحوی سلامت جسمی و روانی او صدمه پذیر شده است . به همین دلیل تمامی دفاتر حقوق بشر و دفاتر دفاع از حقوق کودکان ، به خانواده ها ، پدر و مادر و معلمین و مدرسین و جامعه و دولت ها ، توصیه می کند تا با درنظر داشت ظرافت ها و شکننده گی های رشد و نموی کودک ، همه امکاناتی را که برای سلامت کودک موثر است را مراعات و حساسیت این موجودات ظریف را در برابر همه ناملایمات و خطرات ممکن ، در نظر بگیرند .
در کشور های پیشرفته جهان ، بیشترین حمایت های حقوقی مربوط به کودکان و نوجوانان است . هر کودک مدد معاش دارد که ماهانه تا سن هژده سالگی از سوی دولت به حساب والدین و یا قیم کودک واریز می شود . والدین موظف اند تا خواسته ها و نیاز های کودکانه فرزندان خود را بشمول فراهم آوری زمینه های تفریحی ، سینما ، تیاتر ، دیزنی لند و سفر در نظر بگیرند . کودکستان ها و مکاتب و مراجع تربیوی و آموزشی ، زیر نظر سالم ترین افراد متخصص و مسلکی دارای تحصیلات دانشگاهی مافوق ، اداره و کنترول می شوند . هیچ کودکی زیر شانزده سال ، حق کارکردن در بیرون از خانه را ندارد . توبیخ ، کتک کاری ، توهین ، تحقیر و آزار جنسی کودک از سوی والدین ، معلمین و یا فرد دیگر جرم محسوب می شود و تعقیب قانونی دارد .
و اما درافغانستان تراژیدی و سرنوشت غمبارکودکان و نوجوانان طور دیگریست . در افغانستان زندگی کودک له شدن در مرگ های زودرس است . سقوط در سراشیب های ترس و اضطراب و گرفتارشدن در سیاه روزی و بدبختی و بیشترینه محو شدن در دست دژخیمان بچه بازی هاست .
چنانچه در بالا گفته شد که در افغانستان نخستین قربانی جنگ ، انتحار ، خشونت های اجتماعی ، خانوادگی ، جدایی و طلاق ، فقر و بی سرپناهی ، کودکان و تازه جوانان اند. در خبر های که از طریق رسانه ها به گوش می رسد ، بیشترین درصد کودکان در افغانستان دچار کمبود مواد غذایی ، بیسوادی و نارسایی ذهنی و جسمی اند و 75 درصد کودکان دچارترس و اضطراب و ناباوری اند . در اثر انتحاری ها ، روز تا روز به شمار بیشتراطفال معیوب و مرگ و میر آنها افزود می شود . روزانه صد ها کودک از بیماری هایی کوناگون جسمانی و روانی رنج می برند و دچار کمبود دوا و درمان های جدی اند .
بی مسوولیتی ، بی توجهی ، بی مهری ، خشم و خشونت ، لت و کوب و اهانت چه در اکثر خانواده ها که اظهرمن الشمس است و چه در بیرون و مکتب و کوچه و بازار ، کودک آزاری و سوء استفاده از آنها بیداد می کند .
در افغانستان کودکان کمتر مورد ملاطفت و احترام و ارزشگزاری قرار می گیرند. تربیت و پرورش کودک در افغانستان آمیخته با همان روال سنتی جامعه است . منحیث انسان آینده ساز، کمتر به او توجه می شود و کمتر جدی گرفته می شوند. بی اعتمادی کودک نسبت به خود و محیط اطرافش ، از شاخصه های جامعه سنتی و از هم پاشیده افغانستان است . چرا که از همان دوران طفلی که کودکان در دنیای خود اند ، با اندک سرکشی و بازیگوشی ، به نحوی از انحا از سوی بزرگتر ها مورد ضرب و شتم و بی مهری قرار می گیرند و چه بسا که در چنین مواقعی ، کمترین جزاء برای کودک این است که حداقل برای یک وعده ، اجازه غذا خوردن را ندارد.
به همین علت و هزار دلیل دیگر ، همه روزه به تعداد کودکان رانده شده ، سرخورده و عقده مند افزود می شود .
با خبریم که ملیون ها کودک به دلایل گوناگون ، از رفتن به مکتب وسواد خواندن و نوشتن محروم اند و به جای آن برای حمایت از خانواده های شان وبرای یافتن یک لقمه نان یا در کوره های سرتاسری خشت پزی جذب کار های شاق و طاقت فرسا می شوند و یا هم در کوچه ها و خیابان ها ، نانوایی ها ، نجاری ها ، ورکشاپ ها ، حلبی سازی ها ، بایسکل سازی ها مشغول خرده کاری های می شوند که از حد توان و ظرفیت شان بیرون است . گاه نیز این کودکان معصوم مجبور به گدایی و یا از سوی بزرگتر شان مجبور به دزدی ، درغگویی ، جیب بری ، خس دزدی شده و حتی در خلال این روند ناسالم و خطرناک ، دچار فحاشی و روسپیگری نیز می شوند .
چه بسا در بزرگ شهر های افغانستان ، که همه روزه به تعداد معتادین افزود می گردد ، کودکان اولین طعمه سهل و آسانی اند که جذب باند های فروشندگان مواد مخدربه حیث عضو رابطه بین فروشنده و خریدارقرار می گیرند که سر انجام خود در این سراشیب سقوط کرده و سرخورده و محروم از مزایای زندگی به مواد مخدرپناه می برند.
چنان به نظر می رسد که در افغانستان ، بیشترین قربانی ها در موارد بالا کودکان اند و این موجودات بیدفاع و ناتوان ، در خلال جریان های ناسالم اجتماعی و اقتصادی که دارای هیچگونه استندرد انسانی و بشری نیستند و مافیای بزرگ فساد های مالی تمام شاهرگ های زندگی را زیر سیطره خود دارد ، له و نابود می گردند.
نا امنی و حس ترس و فرار از مکتب و معلمین و بزرگتر هایی که به فحاشی بچه بازی و همجنس بازی مشغول اند و بخصوص که این عمل قبیح در مکاتب بخشی از مناطق دور و نزدیک ، رواج بیشرمانه یی پیدا کرده ، اکثر کودکان را دچار اختلال های روانی و بیماری جنسی ساخته است .
متاسفانه یک تعداد از آن عده اطفالی که شامل مکتب اند ، در بعضی از مکاتب نسبت به معلمین و دانشجویان بزرگتر از خود ، کمتر احساس امنیت می کنند . رفتار آموزگاران در بسیاری از مکاتب افغانستان خشن و توام با اهانت و توهین به شاگردان است. ویدیوهایی منتشر شده ، گزارشات و تحلیل های اجتماعی ، نشر ویدیو هایی از مدارس و صنوف درسی نشان میدهند که ضرب و شتم، فحش و سرکوب و تخریب عزت نفس کودکان در مکاتب به شدت جریان دارد و این موارد از سوی دفاتر مدنی و حقوق کودکان مورد پیگرد نیز قرار نمیگیرد.
بسیاری از معلمینی که باورمند به روش دیرینه سنتی اند و به همان شیوه قدیم شاگردان را تدریس می کنند و در این خلال خانواده ها به این عقیده اند که خشونت و لت و کوب و رندانی ساختن کودک در تشناب ها و یا اتاق های تنگ و تاریک و شلاق زدن و با خمچه کف پایی برداشتن و سیلی زدن و موی متعلم را کشیدن ، جزئی از روند تدریس است و معلم و دیگر عاملین اداره مکتب اگر با کودک از خشم و خشونت و بی حرمتی کار می گیرد ، حق دارد . بدتر از همه این که اکثریت خانواده ها بدین باور اند که برای آموزش بهتر ، تنبهه دانش آموزان از سوی معلمین امر ضروریست !.
آزارجنسی ، سرکوب و تهدید کودکان درمساجد و مدارس علوم دینی که توسط هیچ مرجع دولتی و مراجع حقوق بشری و مدنی ، مورد بازپرسی و تفتیش قرار نمی گیرد و یا هم احتمالا دفاتر مدنی اجازه تفتیش اینکونه مراجعی را ندارد ، سر به رسوایی ها و جنایاتی می زند که کودک قربانی ، دیگر نه تنها مورد التفات محل بود و باش و زیست خود نیست ، بلکه مورد بی مهری و بی توجهی خانواده قرار گرفته و چه بسا خانواده ها ، کودک را متهم به دروغگویی و یاوه پردازی می کنند و این جنایت را با خاک می پوشانند و با لت و کوب و توبیخ بیشتر و با زبان تهدید و ارعاب ، کودک را به سکوت و پذیرش تحقیری که به او روا داشته شده ، وادار می کنند .
در افغانستان ، نه تنها دولت و دفاتر حقوق بشر به فکر اکثریت کودکان قربانی شده آزار جنسی و خشونت های اجتماعی نیستند بلکه با دامنه و فساد گسترده همه گیر اقتصادی ، اجتماعی و فقر کمرشکن ، حتی خانواده ها که خود بیسواد و ناآگاه در رمز و رموز تربیت و دفاع از کودکان اند ، فراموش کرده اند کودکانی که در معرض سقوط و سراشیبی اند در آینده برای زنده ماندن از هیچ عمل خطرناکی دریغ نخواهند کرد.
دولت افغانستان که محور همه بدبختی ها و به بیراهه کشانیدن اکثریت آینده سازان جامعه اند ، اگر به فکر کودکان و تازه جوانان نباشند و اگر به سمت و سو دادن این پدیده مرکبار هنوز هم غفلت و بی توجهی کند ، اگر موسسات حقوق بشر افغانستان و حقوق کودکان مسله و ناهنجاری هایی غیر انسانی که طیف وسیعی از زندگی نوجوانان و کودکان را به پرتگاه سقوط کشانیده ، را جدی نگیرند و اگر راه حل درست و منطقی برای این معضل جستجو نکنند ، اگر خانواده ها در این زمینه به آگاهی های نسبی نرسند ، افغانستان شاهد بزرگ شدن نسل بیمار دیگری خواهد بود که تاروپود شان بافته شده از تاثیرات منفی و خشونت بار جامعه بحران زده است و این نسل نه تنها دارای سلامت روحی و روانی نیست بلکه نسلی که بیشترینه مبتلا به تمامی بیماری هایی نا اعلاجی خواهد بود که نسل دوران جنگ با آن مواجه بوده اند . وسلام