خوشه چین
درختان ناز
این نوشته ام چون هوای صبحگاهان کمی سرد و آزاردهنده است.
شاید بهترین دوستانم را آزاررساند.
باقبول این مطلب که واقعیت ها از حقیقت ها منشاُ گرفته اند دوباره به حقیقت می پیوندند.
ازهمه زی بازی وشی بازی وبیگ بازی و دیگ بازی،بای بازی و خط ولای بازی (صافی صافی وناصافی)و محل پرستی وردک وردک وردک وردک.پروانی پروانی پروانی پروانی منگل منگل منگل وجنگل و کوهستانی کوهستانی کوهستانی کوهستانی که بگذریم.
به کنه مسائل عمیق شویم.
هراشغال گری که درسرزمین ما آمدجهالت و خباثت به میراث ماند ورفت.
عمده تر ازهمه برتری خواهی وجاه طلبی دریک چهاردیواری را برای غلامان خود قباله کردورفت.
بناً نام اصلی این سرزمین (آریانای بزرگ& خراسان پهناور)است.
درین سرزمین بنا برتعریف علم فیزیک چوب هرقدر توته شود و خورد بازهم همان چوب است.
تغییرات کیمیاوی هرگاه چوب سو ختانده ومبدل به خاکسترکردد.
دیگر اثری از چوب نیست.
زمانی که دراین سرزمین فرهنگ سلیمانی چون فلسطین ریشه زند دیگر نامی ازآریانا و خراسان برسرزبان نیست.
درختان ناز
هردرخت خودش ازریشه خود آب بنوشد وازشاخ خود ثمر ببار آورد.
اول درشاخ خود گل وپندک و شکوفه سیب وناک بهی وانار آورد.
همانگونه که جمعا زیباییهارا ماه بهار دردشت و صحرا سبب شدند.
کی بود غیر ازشما درختان ناز که جمع بلبل و پروانه را کنارآورد.؟
فردای این همه روز خریداران انواع میوه ها داوطلبانه جمع کنند.
برای استفاده معقول وتداوم زندگی همشهری متاع را به بازار آورد.
آتش سوزان
باید وباید باعث باریـــدن بــاران شــــــویم.
باید باعث خاموشی آتش سوزان شــــــــویم.
درختان همه افتیده به خاک بی ثمرشــــدنـــد.
باعث رویش جنگل وباغ وشیرغران شویم.
انسان باید همان باشد که بعد از تکمیل شدن درمحلی پابه عرصهُ وجود گذاشته است.
باید حرکت کند بدست بیاورد وتغیرش دهد وره به سوی انکشافات بشکافد.
سرمایه جهان که ازتوباشد.
آغوش مادر نباشد.
(وطن)
سایه پدرنباشد.
مسوُل خردمند باوجدان.
نه عزت داری ونه شرافت داری.
تفاوت بین زن ومرد ازلحاظ جنسیت است.
امامردانگی یک خاصیت است که فراوان خانم ها آن را دارا میباشند.
همین قسم فراوان مردان صفات زنانگی دارند.
دربدل امتیاز سر تعظیم فرود می آورند.
سرخم مینما یند.
اتفاقات سیاسی درافغانستان بمثابه طفل دررحم مادر به نکاح طفل دیگر در رحم مادر درآمده باشد.
معلم باید خودرا بشناسد.
آنان که خودرا نشناسند.
پس نیستند.
راه خودشناسی را معلمان باهوش تعلیم میدهند.
واصول تربیت خودشناسی را هم معرفی می دارند.
تربیت وپرورش رکن اساسی تطبیق علم است.
زندگی معلمان را باید بیمه ساخت.
بخاطری که معلمان سازندگان طبیبان اند.
سازندگان انجنیران اند.
سازندگان خردمندان اند.
سازندگان آزادگان وطن پرست اند.
بی مقدار ترین و کم ظرف ترین آنهای اندکه تمامی تصامیم اجانب را به پیروزی خود
محاسبه مینما یند.
حاصلش اسارت است وبدبختی است
اشتباه را یک فردانجام میدهد شرمندگی و خجالت تاریخی را نسل های بعدی.
(خوشه
چین)
خیر است که آب دریاهای(پنجشیر و غوربند) کم شده است.
ما بی آب شده ایم.
ابرهای سفید که کوهای مارا برف میداد.
آن کله پامیر که یکه یکه حرف می داد.
با آمدن طوفانهای جنوب ذوب وخشک شدند.
دشت های ما علف نداشت.
آهو نیامد، بدون ختن مشک شدند.
عمرابرهای به پایان رسیده است.
با لحظه های فرارازمنطقه.
رعدوبرق
ماجرا می آفرینند.
آسمان به گریه می آید.
اشک یتیم وبیوه را از چشمان حادثه میریزاند.
اینها درمجموع آن ظرفیت قبلی دریاهای غوربند وپنجشیررا به نمایش میگذارند.
خود به تحلیل بگیرید.
جهان به حضور آب زنده است.
عیاران کاکه ها وجوان مردان باید موقف خودرا بشناسند.
منتظر این نباشند که هرکس و ناکس برای شان بگوید که عیار آدم است.
چراکه پشت سرازین عیارگفتن نامردان هدفی نهفته است.
بیان هرحقیقت یک حقیقت است.
میان خار حضورگل حقیقت است.
زبان سرخ سرسبزداده است برباد.
(خوشه چین)انجام کارش رفاقت است.
عیاران کاکه ها وجوان مردان باید موقف خودرا بشناسند.
منتظر این نباشند که هرکس و ناکس برای شان بگوید که عیار آدم است.
چراکه پشت سرازین عیارگفتن نامردان هدفی نهفته است.
بیان هرحقیقت یک حقیقت است.
میان خار حضورگل حقیقت است.
زبان سرخ سرسبزداده است برباد.
(خوشه چین)انجام کارش رفاقت است.
عیار را ترس ازین پست ومست آن نیست.
ازهیچ کس به جز از خدای لامکان نیست.
عشق عیاران عشق انسان دوستی است.
عاشقان عیار رابرگ درختش خزان نیست.
خردمندان عیار پخش کنند علم وهنردانش.
عیاران(مغزسرد قلب گرم دستان پاک)بم کفان نیست.
عیار را ترس ازین پست ومست آن نیست.
ازهیچ کس به جز از خدای لامکان نیست.
عشق عیاران عشق انسان دوستی است.
عاشقان عیار رابرگ درختش خزان نیست.
خردمندان عیار پخش کنند علم وهنردانش.
عیاران(مغزسرد قلب گرم دستان پاک)بم کفان نیست.
مقایسه نادرخان غدار با حبیبالله خادم دین رسول الله.
عیاران لباس کهنه شسته درتن مینمایند.
اما نان حلال ازحاصل دست مزد خود میخورند.
از ناموس حیثیت ووقاروشرف عزت وطن خویش دفاع مینما یند.
بی وطنان با لباس شیک ولوکس ودل پرازکینه درتن نموده نان دسترخوان غریب و فقیر و زحمت کشان را حرام میخورند.باچشمان طمع به ناموس هموطنان نگریسته وپا ی انداز خوبی برای بیگانه ها میباشند.
حقیقت برای ابد باقی است وکهنه نمیشود.
آنچه که کهنه میشود. دروغ است مثل رهبران کاذب مرده اش دفعتن گنده میگردد.
این نوشته ام چون هوای صبحگاهان کمی سرد آزاردهنده است.
شاید بهترین دوستانم را آزاررساند.
باقبول این مطلب که واقعیت ها از حقیقت ها منشاُ گرفته اند دوباره به حقیقت می پیوندند.
ازهمه زی بازی وشی بازی وبیگ بازی و دیگ بازی،بای بازی و خط ولای بازی (صافی صافی وناصافی)و محل پرستی وردک وردک وردک وردک.پروانی پروانی پروانی پروانی منگل منگل منگل وجنگل و کوهستانی کوهستانی کوهستانی کوهستانی که بگذریم.
به کنه مسائل عمیق شویم.
هراشغال گری که درسرزمین ما آمدجهالت و خباثت به میراث ماند ورفت.
عمده تر ازهمه برتری خواهی وجاه طلبی دریک چهاردیواری را برای غلامان خود قباله کردورفت.
بناً نام اصلی این سرزمین (آریانای بزرگ& خراسان پهناور)است.
درین سرزمین بنا برتعریف علم فیزیک چوب هرقدر توته شود و خورد بازهم همان چوب است.
تغییرات کیمیاوی هرگاه چوب سو ختانده ومبدل به خاکسترکردد.
دیگر اثری از چوب نیست.
زمانی که دراین سرزمین فرهنگ سلیمانی چون فلسطین ریشه زند دیگر نامی ازآریانا و خراسان برسرزبان نیست.
خیر است که آب دریاهای(پنجشیر و غوربند) کم شده است.
ما بی آب شده ایم.
ابرهای سفید که کوهای مارا برف میداد.
آن کله پامیر که یکه یکه حرف می داد.
با آمدن طوفانهای جنوب ذوب وخشک شدند.
دشت های ما علف نداشت.
آهو نیامد، بدون ختن مشک شدند.
عمرابرهای به پایان رسیده است.
با لحظه های فرارازمنطقه.
رعدوبرق
ماجرا می آفرینند.
آسمان به گریه می آید.
اشک یتیم وبیوه را از چشمان حادثه میریزاند.
اینها درمجموع آن ظرفیت قبلی دریاهای غوربند وپنجشیررا به نمایش میگذارند.
خود به تحلیل بگیرید.
جهان به حضور آب زنده است.
عیاران کاکه ها وجوان مردان باید موقف خودرا بشناسند.
منتظر این نباشند که هرکس و ناکس برای شان بگوید که عیار آدم است.
چراکه پشت سرازین عیارگفتن نامردان هدفی نهفته است.
بیان هرحقیقت یک حقیقت است.
میان خار حضورگل حقیقت است.
زبان سرخ سرسبزداده است برباد.
(خوشه چین)انجام کارش رفاقت است.
شکست مراحل پیش بینی را درخود دارد.
آنانکه نخوانده اند شکسته اند.
خوشه چین
عیاران
کشورما اشغال است نماینده اش غنی زن از لبنان دارد.
ظاهر آرایی کرده است این غربی پیراهن وتنبان دارد.
این فرد فروخته شده چراغ دستان دزد قرن بیست ویک.
اما باخبر باشید که عیاران سرمایه فراوان دارند.
درسرشعور، درقلب احساس، در ضمیر وجدان دارند.
خیلی توانمند اند با داشتن همت و جسارت خود.
برای آزادی وآزادزیستن عشق بی پایان دارند.
نو آباد وده مزنگ منطقه بارانه خُر آباد بود باش کاکه ها.
نان پیاز پیشانی باز شمالی بزرگ توت وتلخوان دارند.
نمایش تفنگ بازی در محافل عروسیها منظره زیبا داشت.
برای راندن اجنبی تیرو کمان شمشیر و سنگ وپلخمان دارند.
درجوامع بشری هیچ انسان برتر وجود ندارد.
هرآن فرد گروه قوم و تباری که دعوا کرده ویا میکند.
بنابرفرهنگ عیاران این گونه افراد را بی وجدان ترین انسانها به حساب بیاورید.
اینگونه انسانها بخاطرتحقق آرمانهای شان ازکثیف ترین شیوه ویاوسیله دریغ نمی نمایند.
اما انسانهای بهتر بهتر و بهترینهای وطنم را احترام گذاشت و ارزش قائل شد.
حقیقت برای ابد باقی است وکهنه نمیشود.
آنچه که کهنه میشود. دروغ است مثل رهبران کاذب مرده اش دفعتن گنده میگردد.
درساختاربعدی نظام
به سیاست سازان شفتالو گویان نیاز است.
نه شف شف گویان کیسه مال.
چنانی که لطیف پدرام بارها خواسته های خودرا روشن توضح داده است وازان حمایت کرده است.
آنا نی که خط سیاسی واضح و روشن دارند.
از مجموع این خطوط سیاسی چون سیم های درکنار هم باهم دورهم پیچید به حیث یک کیبل قوی و نیرومند هادی برق قوی میشوند.
وبرای برداشتن وزنه های خیلی وسنگین ازش استفاده کرد.
گاوهای (هفت وهشت)
اتحاد شوروی از دیکتاتوری پرولتاریا استفاده کرد.
چپ ما را به شکست مواجه کرد.
چپی که کشور را به سوی ارتقا رهنمون میساخت.
آمریکایی ها برای ثوری های خود(دالر)دادند.
موفق شدند.
راستیهای که برای ویرانی وخاموشی چراغ موظف گردیده بودند.
درین روزها سخن ها در نوشته ها یادی را از گذشته بیان میدارد.
ازهر ترق وتورق توسط نوک چوبک دندان خلان چرکها بیرون میشوند.
فراوان اندیشمندان و رسالت مندان پریشان میشوند.
کفش های ساخت روس درپای توده ها تنگ بود.
کفش های ساخت آمریکا خیلی گشاد است.
اگربازنگری نگردد موجودیت همین چهاردیواری برباد است.
فراوان خوش باوری کردیم.
نا فهمیده گفتیم و داوری کردیم.
خدمت به خلق را فریضه گفتیم.
برای چهارپنج فرومایه نوکری کردیم.
عمرسپری گشت به جنگ وگفت وشنود.
جیب خالی ومغزخالی پوک گری کردیم.
با زبان تشریحات انسانی و آدم گری .
درمیدان عمل جهالت وخر گری کردیم.
پیاده سازی صلح ازموجودیت حکومت نامشروع امکان پذیر نیست.
جا است فرزندانی با ازدست دادن والدین خویش نگویند که کوه عظیم(تکیه گاه)خویش
را ازدست دادیم.باید
صلح از مسیر حاکمیت موقت برای صلح راه بازنماید.
از صداقت و وجدان پرسیدند.
چه وقت درامورات کشورداری و تنظیم امورات زندگی چهره نمایی مینمایی.
در جواب گفتند.
چهره ای ما وقتی برجسته میگردد که انقلابیون( عیاران) صفت برای خویش جایگاه تعین نمایند.
فرق انسان باحیوان
درهمین است که انسان آگاه است و آزاد میباشد.
حیوان تابع انسان است.
حیوان تحت فرمان انسان با یک خمچه دریک راه به چراگاه میروند.
بدبختی ما ازهمین جا ناشی میگردد که جامعه مارا حیوانات (اجیران بیگانه)سمت و سو می بخشند.
گره تارخام را چرخه ریس میتواند باز نماید.
هیچ مداح چاپلوس فلوته باز نمی تواند باز نماید.
صدای عیار خیلی ها روشن و زننده وآزاردهنده است.
پس آ ِزاده رند وجوان مرد گره میتواند بازنماید.
عیاران پیام آوربه وجدانهای خواب رفتگان است.
انگیزه آفرینان اند به گداو ملنگهای سر قبران است.
انسان بودن محک میزند به آزادی واستقلال کشور.
اشاره است.به زیریوغ رفتن خصلت حیوان است.
مردان مارا یکه یکه کشتند.
اما نفهمیده بودند که
هریک شان مبدل به هزاران میگردند.
هریک یک صدا بودند.
وفعلن هزاران صدا ازیک حلقوم بلند میشود.
اگر باران فکرش بکنی سیلاب میسازند.
اگرنفس فکرش بکنی جمع نفسها شمال میشوند.
گندم را ازکاه جدا مینماید.
او برادران
کنون زمان کشتی گیری است.
درین میدان کشتی کسی حق ندارد ناخون دستش رسیدگی باشد.
درتخنیک پهلوانی زنجیر کمر شکن بیاندازد.
وغیره (فوت های که در قانون پهلوانی منع)است.
حکم میدان هم مردی از تبار(عیاران)خواهد بود اندک ترین غلطی هارا افشا مینماید و (کارت خواهد) زردگرفت.
درجغرافیای واحد سیاسی که ما زندگی میکنیم.
انسان زاده شده ایم.
باید انسان باقی بمانیم.
تحت اداره غیر وتابعیت ازآن به معنی حیوان بودن است.
هرکس حیوان میشود حق با او است.
اما ما انسان هستیم ومی باشیم.
آنا نی را که در زندگی حمایت کرده نتوانستید.
جسد بیجان شان هم ازشما حمایت کرده نمی تواند.
ازین جسد فروشیها پرهیز نمایید.
گندم مارا هرکه ببرد
روزخوشی هرگزنبرد
گنهکاران گناه خودش
خداوند هرگزبهشت نبرد.
چرا این گونه میشود آخر.
الهی ازهیرویین خیرنبرد.
بشنو او خواب برده آهنگ سحری
دشمن پلیت کرد تو هنوزبی خبری
خاست گاهم پشت پشک بیداراست
اسلام تان خراب بابت هفت نفری
بگفتاسگ تایید کنان وضعیت را
هفت وهشت ازپشت کهنه خری
سلسله مراتب همینگونه خوب
از خرشروع تا به خروس سحری
طالب معلم مجاهدمکتب درندهد
ملا دزدی نکند تابه وزیر چکری