میرعنایت الله سادات
اگست 2020
برگشت تاریخ
خوانده بودم که تاریخ برنمیگردد ...
نیرو های مؤلد رشد میابند و
این رشد ، مناسبات کهنه ای اجتماعی را ،
دگرگون میسازد
*********
همه به بالیدن نیروها دل بسته بودند
تا این جریان به راه افتد و
مردم ما ازکوره راه تاریخ موفقانه بگذرند ،
وعقب ماندگی ها به گذشته متعلق گردند .
**********
ولی این آرمان بسر نرسید
قبل از وقت ،
به عوض مردم ،
واحد های نظامی را به حرکت درآوردند
***********
گفتند : ما " راه کوتاه " را انتخاب کردیم ….
عجب راه کوتاهی … واپسگرایان ،
ببخشید ، واپسگراترین واپسگرایان
از همه جا سربلند کردند
***********
" زرنگترین " آنها فتوا داد
که کابل
شهر کفرشده است ، باید
خاک آن به عمق " هفت بلست " عوض گردد
***********
آنها نه تنها ،
شگوفایی نیرو های مؤلد را نشانه گرفتند ،
بلکه آنچه هم وجود داشت ،
منهدم کردند .
***********
سپس عقب گرا های دیگری ،
در معرکۀ تاریخ ظاهرشدند
آنها برگروه اولی اعتراض کردند
که چرا ….؟
***********
چرا ؟ به تخریب مدنیت موجود ،
اکتفاء میکنید ؟
این مسامحه است ،
باید آثارگذشته را هم از ریشه برکنید .
************
مدنیتی که عقب مانده ترین عقب مانده ها
آنرا درتمام دوره های تاریخ
تحمل نموده بودند
حالا اینها ، آنرا به آتش انفجار سپردند .
*************
مدنیتی که تاریخ مارا بازگو میکرد
آثاری که نه تنها به افغانها ،
بلکه به تمام بنی آدم مربوط میشد
ازجانب آنها محکوم به انهدام گردید .
*************
در برابر این حکم
جهان با معرفت اعتراض کرد
اما عقب گرایان به آن خندیدند ونا بخردانی دیگر
درآنسوی مرزها ، به آهنگ انفجاررقصیدند
***********
آنها شادیانه کشیدند ،
که گویا چرخ تاریخ به عقب برگشت
خوش بودند ، که با این " کارنامۀ بی مثال "
برگشت تاریخ را به نمایش گذاشته اند .
************
اما مردم متعجبانه پرسیدند :
که با این " شهکار" ،
آیا تاریخ به عقب برگشت … ؟؟؟
ویا صرفا" به شکل مضحک آن تکرارشد ؟
************
افسوس که
اندیشه پردازان تیوری تکامل تاریخ ،
سالهاست
که در بستر لحد جا گرفته اند
**************
آنها زنده نیستند تا ببینند ،
که چه گونه ؟ کارنامه های چنگیز و هلاکو
در کشورما تکرارشد .... و به زعم واپس گرایان ،
به چی سادگی " تاریخ به عقب برگشت"
*************
ختم - سال 2011
++++++++++++++++++++++++++
نوای افتخار
سرزمین خوب من
افغان زمین من
امید هست و بود من
معبد برین من
* * * *
دلم تپیده میرود
به یاد سخره های تو
به یاد کوههای تو
که پرغرور و سربلند
افراشته قامت اند
علیه دشمنان ما
* * * *
حماسه گو بود
باد ها و آبشار تو
دارند حکایتی
زگردان رزم تو
سازند ترانه ها
هردم سروده ها
درطول قرنها
عشق آفریده اند
در دل پیر و جوان تو
* * * *
دیار دور من
ز دوری ات زبون شدم
ولی چه باک
دانم که بازهم
بعد عمر من
همیشه زنده یی و
* * * *
نوای افتخار تو
هردم ، همیش
همچون حماسه های جاویدان
از آبشار مست تو
از پیک صبح تو
در سروده های میهنی
در آهنگهای مردمی
چه زیبا !
چه دلپذیر!
شنیده میشوند
ختم
فبروری 2006
-----------------------------
سُرورگم شده
عمری ست گشته سُرورازبرم جدا یا من شدم به هجر و فتادم زاوجدا
روزم به یاد گمشده ام شام می شود شامم به فکر صبح نباشد ازاو جدا
مقهور روزگار و سزاوار غربتم افتیده ام به دام و نگشتم ازاو جدا
نی شمع روشنی که زنم پربه دوراو نی اهل دل که شکوه کنم بـهراو جدا
می سوزم از فراق و نیابم شعله ای تا پرزنم به آتش وگردم زغم جدا
نشنیده هیچ کس، که درآئین عاشقی سوزنده شمع جدا وپروانه زآن جدا
جسمم به این دیارو روانم به میهنم باور نمیکنی، که بود جان زتن جدا
تقدیرروزگار ، بیفگنده ام به دُور ورنه گمان نبود ، که باشم ازاو جدا
گم کرده ام سرورو نیآبم به این دیار یابم سرورآنجا ، که ازآن شدم جدا
کو دست "عنایت"ی ؟؟؟ کزفیوض آن
باشم به کوی خویش ونباشم زخود جدا
تاریخ سروده : دسامبر2005