عابد
زخمِ شمشیر را مدوا میتوان، اما زبان
دردِ او پیچد به سینه، همچو زهری خنجر است
خنده در طباخِ هستی طعم گفتند آری، آ
لیک به مهدِ درد و اندوه، گویی همچو نشتر است
دربِ رازِ دوستان را، باز نباید نارواست
در رفاقت همچو کردار، از جفا هم بدتر است
بهرِ خالی کردنِ خویش، پُر نسازید دیگران
درمحیطِ غیری منطق، اکثر احساس داور است
افتراق و اشتقاق، بر حسبِ تشخیص بود اگر؟!
در زمینه تیرِ مطلب، گر رها بود موثر است
هم زمان (عابد) مرو، در پُشتِ دو صیدِ سریع!
دین و دنیا، عهد و پیمان، یک یکی بود خوبتر است
ج (عابد) ۲ سپتمبر سال – ۲۰۱۹- هالند
جلوه ای مردی
مردی آن است که در کش کشِ دهر
در دلِ حادثه بی باک روی
همچنان بارِ غمینِ دلِ دوست
قدمی چند تو بر دوش ببری
آنکه از عزمی سفر می ترسید
آنکه در نیمه ای ره تردید داشت
تا به مرزگاهِ عبور یاری کرد
جلوه ای مردی همین است و بس!
***
فی المثل از تو توقع بکنند!؟
سپری تیغِ عدو کن جانت!
آب زن آتشی بیگانه فروز!
سایه کن بر سری آن طفلِ یتیم!
تو به سجاده مرو، آن لحظه!
چون نیاز با سینهِ چاک بروی
جلوه ای مردی چنین است و بس!
***
همچو خورشید ببخشا گرما!
وصله کن درزی دلِ پاره شده!
نقشِ پای تو به ادوارِ زمان
به ستاوندِ قرون حک شود
حدِ آن فخر نگنجد به محک
با همین فخر تو درخاک روی
مفهومی مردی دراین است و بس!
ج (عابد) ۲۵ اپریل سال ۲۰۱۹- هالند
ای پدر
ای پدر، ای قافِ قامت سای من!
مقدمت خشنود در باغِ عدن
لحظه بشمار، انتظار باش میرسم
لیک وظایفی که برمن داده یی
هر طرایفی که با دست شانده یی
آب باید داد و سر سبزش نمود
برنیازِ این زمان غرسش نمود
طبق وعده جام آرزوی تو را
لب بلب لبریز از آبِ جبین
جهتِ ارضای تو می کوشم پدر
می تراشم مرقدِ سنگِ تو را
از رخام یا مرمرِ صافِ وطن
لوحه اش را از کلامِ دلکش ات
هفت قلم من خوب مزئین میکنم
از کتابِ خاطرت چند جمله ای
می جویم من مدد چون ذکرِ خیر
چونکه انجام امور بر اولاد
شادی افزا تر زعرضِ مقدم است
ج (عابد) ۱۱ می سال ۲۰۱۹ – هالند
کاروانِ خاطره
همان روزیکه در خاطر، گلی رویت شگوفا شد
همه اوراقِ آن روزگار، به لوحِ سینه ام نقش اش
تظاهر یافت، مجسم شد.
سکوتِ تلخِ من با قند، درآمیخت گویی مدغم شد
زخلوت وارهیدم من.
***
هنوز هم آن شبِ مهتاب، کنارِ آن زلالِ آب
میانِ جنگلِ انبوه، صدایِ چهچه ای مرغان
دو دلداده کنارِ هم، به صوبِ کامِ دل رفتیم
یقیناَ است به یادِ تو، نخستین لحظه ای دیدار؟
***
فرح بخش موسمِ گل بود، به هرسو صوتِ بلبل بود
منادی ای بهار برگوش
فقط از آیه ای عشاق
تلاوت می نمود آرام
صداقت سترِ ایمان بود
غروب در خونِ غرب آلود، شبی تار چیره میگردید
تو با لحنِ دل انگیزت، هنوز هم قصه می گفتی
مه بودمُ محوِ دیدارت.
تو شانه میزدی کاکلُ
مه بودمُ آئینه بردارت.
تو چندین بار شدی جویا، چسان است، نبضِ احساسم؟
ولی میکردمش کتمان، چسان بودم گرفتارت؟
محبت نیست متاع جانم!
صدا است خیلی ناملموس، نمی دانم بتو گویم
اگر جانم سزاوارش؟
به نرخِ آن خریدارت.
***
به انسان عهد و پیمانش، خطِ سرخ است، حصار عزم
عدول از همچو یک آداب
درین قاموس نمی گنجد
ولیکن ملزم است، یک شرط.
زپا زولانه ای عُرف را، بدور باید فگند و رفت
به ختمِ کوچه مفتی است، مواظب باش به رفتارت!
به من شاکی مباش جانا!
به الفاظ میکنم تفهیم، قسم بر قول، دورنگی است
که تا ختمِ همین هستی
نمی باشم دل آزارت.
ج (عابد) ۱۷ دیسمبر سال ۲۰۱۹- هالند
پیشتازان
در میانِ این همه باروت و دُود
در میان این همه ناشد و شد
هنوز هم ما میزنیم پیکِ مراد
چون زمان ما را چنین آزاده زاد
معماریم، می سازیم این وطن
رشکِ فردوس یا که خوبتر از خُتن
ما بدین پیمان که بستیم، بسته ایم
باده ای باور هنوز نشکسته ایم
ختم و آغاز در تلاشِ هستی مان
هیچ نبوده، هیچ نخواهد بود درآن
همچو دریای زمان داریم خروش
از صفا و همدلی داریم سروش
مقتضیاتِ زمان تعهدِ ماست
اکتشافاتِ جهان مقصودِ ماست
مشعل آزادگی داریم بدست
می ستیزیم با سپاهی جهل پرست
تا که انسانی نگردد این محیط
ما به محلول فریب ریزیم اسید
همچو سبحه ما بهم پیوسته ایم
نطفه ای از بطنِ درد ما رسته ایم
تعهدِ ما، همتِ ما، عزم ما
استوار است، سخت است، چون رزم ما
ج (عابد) ۲۸ مارچ سال ۲۰۱۹ – هالند
تاریخ هشتِ ثور
درثورِ پنجاه و هفت بُلند شد از زمین تفت
داستان او دراز است چطورآمد، کجا رفت؟!
درثورِ هفتادو دو حال بشنو، میگوم از او
یک روز، روزی بهاربود سبزو راغین کوهساربود
درلب خنده قطاربود شعف و شادی بسیار بود
لیکن تب داشت زمانه پُس پُس به خانه خانه
نبضِ ایام را آشوب با شلاق میزد شانه
ناگهان ابرِ سیاه نمی دانیم از کجا
آمد بارید سیلاب شد شهرو ده را کرد تباه
سیلاب نبود بلا بود چقه چقه ملا بود
نعوذاَ چون خدا بود حتی چلی کوچه ما
با ایشان همنوا بود .
***
چلی چون بود کلان کار سرِ منبر میزد چار
گفت و گفت و بسیار گفت هرچه که بود حرفِ مفت
گفت که حزبی کافراست از امرِ دین منکراست
حال اگرتوبه نکرد به امرِ حق تکفیر است
این گفتگو دراز شد تا که وقتِ نماز شد
ما استادیم سرِ صف گفتار چلی هنوز
برگوشِ ما میزد دف.
***
ناگهان بین مردم گویی چیزی شده گم
بعضی بودند اوشپرک بعضی مینمود غم غم
یکی بلند صدا کرد گوید آخر چه شده ؟!
گفتند که حزبِ وحدت قهر است سرِ حرکت
همچنان آمرمسعود با گلبدین شده جود
بدبختی وطندار ها شروع شده از آن جا
در همه جا شرمشور از دستِ چارتا قُلدور
آنکه سابق بود کمزور حالی میکنه قور قور
نگو که بیادر دزدی اصلاَ نداشت اندازه
هرآنچه که متاع بود مانند چوب و خازه
هم کلکین و دروازه باور کند که نظام
جان میداد لحظه لحظه.
***
پاتک جهتِ باجکیری به هرقدم ایجاد شد
چور و قتل و چپاول بودک یک امرِ معمول
بعضی در جادهِ میوند جیب ها را میزد پیوند
در دهمزنگ امتجان طرز و طریق لسان
اگرمیگفتی (کورت) مفت می باختی سر و جان
همه جا شد توفانی جاده تا مراد خانی
به سرمی کوبیدند میخ رقصی مرده مجانی
همه با هم خوب زدند تا اینکه خسته شدند
رسید نوبتِ طالب با قوانینِ جالب
سگ را چپه کردند نعل کاکلی را کردند کل
معیار شان بود نماز تکفیربود آهنگ و ساز
ریش هر که کوتاه بود او صد فیصد تباه بود
خنده بود حرامِ محض گریه را میدادند قرض
طالبان بودند جوان هم بی سواد و ناخوان
از سادگی همین ها ذبح شد (بت) بامیان
گفتند که ما جوانیم لشکرِ مسلمانیم
هر جا که باشد کفار میکُشیم نمی مانیم
روابطِ طالبان با امریکا شد خراب
بن لادن مهمان بود ملا عمر شد عذاب
زیرا که بن لادن بسیار بسیار بود هشیار
دو تعمیر بلنده در نیویارک داد انفجار
***
قهرامریکا آمد اوضاع گرفت وخامت
حمله کرد سرطالب با طیاره از هوا
یک ماه بعد طالب گم شد کس نفهمید به کجا
رفتند خاموش نشستند دست به ماشه در کمین
گفتند که وقتش رسید بیرون میشیم از زمین
وقتی کرزی پاشا شد طالب از بند رها شد
در وقتِ غنی بابا باز هم طالب بلا شد
حال دارند هرجا حضور گپ شان است گپِ زور
بهار نودوهشت گل و گلزار کوه و دشت
باز طالب و امریکا در قطر دارند نشست
دعا کنید دوستان صلح شوه، سلم شوه
درین زخم چهل ساله گذاریم مرهم شوه
آمین آمین یا آمین خدا رب العالمین
انشاء الله مهربان است برمن و تو اجمعین
بر من و تو اجمعین.
ج (عابد) ۱۲ اپریل ۲۰۱۹- هالند