عبدالله رسولی
«جان پدر کجاستی!»
جمهوریت و قانون اساسی سرتان را بخورد مسئولين بیمسئوليت استخباراتی و امنيتی!
زندهگی دختر دانشجوی در تهاجم بیرحمانۀ ترورستان بر دانشگاه کابل در ازای ناکارهگی و بیمسئوليتی نهادهای استخباراتی و امنيتی به حراج میرود وپدری،بیخبر از پرپر شدن جگرگوشهاش، بعد از ۱۴۲ بار زنگ زدن به گوشی مبايل پيکر بهخون خفته و بیروح دلبندش، به پيامگير مبايل مینويسد: «جان پدر کجاستی!»
جوانی با آرزوهای کال، زندهگی را وداع میگويد که پيوسته به مردم اميد، لبخند و جان تازه میبخشيد. چنانچه اينگونه کليپهايش در رسانهها که در ذيل متن آن آمده است، دل آدمی را تکه تکه میکند:
«زندهگی سراسرش جنجال است، سراسرش درد است، سراسرش غم است، سراسرش مشکل است، فشار است؛ اما بازهم در این لبها لبخند است، بهخاطریکه زندهگی هرچه باشد تير میشود و بايد زندهگی بکنیم، پس زندهگی کردن با لبخند هيچ نقصی ندارد، لبخند را فراموش نکنيد!»
از حادثۀ تهاجم تروريستی و فاجعۀ المناک دانشگاه کابل يک هفته میگذرد؛ چشم و گوشهمۀ ما به رسانهها مانده است تا بشنويم و ببینيم که مسئولین نهادهای استخباراتی و امنیتی از چگونگی رازهای پشتپردهی تهاجم بر دانش و دانشجو و دانشگاه؛ گزارش مفصل به مردم ارایهمینمایند. یا از بهر ناکامیهای باربارشان در قبال حفاظت جان دانشجویان و آموزگاران بیگناه، عابرين و اهل کسبهدر شهر و بازار که برای لقمه نانی جان میکنند، از ورثهی شهدا و مجروحین و از مردم هردمشهید افغانستان معذرت میخواهند.و يا هم از سبب کشتار جمعی و مرموز سربازانی که در بسا موارد حساس اجازۀشليک بر دشمن، اجرای کمين و خارج شدن از قشلهها و پايگاههای خويش را ندارند؛ فراتر از معذرتخواهی و عدم ارايۀ پاسخ قانع کننده به مردم، جسارت نمایند و بهخاطر ندانمکاریها، بیوقوفیها و بیصلاحیتیهای خویش، استعفا بدهند، تا حد اقل اندکی هم اگر بهنام وجدان در ضميرشان دارند، آرامش بگیرد و منحیث آدمهای پر رو و چوکیپرست نامشان ثبت تاريخ نشود. اما با دریغ و درد، تو گویی آب از آب تکان نخورده باشد و هیچ اتفاق ناگواری بوقوع نپیوسته باشد؛ به اصطلاح عاميانه، دنيا را آب ببرد، اين جنابان را آرام خواب میبرد!
شرمتان باد با اینگونه رهبری و حکومتداریتان، هزار لعنت فیسبیلالله نثارتان باشد که روی نعش جوانان هردمشهید و بیگناه رژه میروید، اکت میکنید، حکومت میچلانید و نامش را میگذارید دفاع از جمهوریت و قانون اساسی؛ لعنت بر شما و بر جمهوریت اینچنینیتان، قانون اساسی سرتان را بخورد!
«از میری ما مردم اگر گشنه بمیرند،
به زانکه بمیریم از این میر شدنها!»
به تکرار میخواهم بگویم، توسط چند طالب و داعش نیمهسواد که از پلان و برنامههای استخباراتی مغلق چیزی نمیدانند؛ کشتار سیستماتیک و خیلی دقیق و پلانشده (انتحار، انفجار و تهاجم گروهی) بر دانشگاهها و نهادهای خيلی منظم و مجهز با سيستم امنيتی، برنمیتابد. در عقب حملات پیچیده اما دقیق انتحاری، انفجاری، تهاجمی و ترورستی؛ دکترین سیاسی- نظامی کشورهای بزرگ جهان و ياران مزدورشان در همسايهگی ما، حضور فعال دارند که منافع اقتصادی و سیاسیشان با تشنجات در منطقه گره محکم خورده است. و همچنان ضعف و ندانمکاری، خودکامهگی و فساد آلودهگیِ سران و مسئولين نهادهای به نام دولت و حکومت، مافیای سياسی و اقتصادی، سازمانی و قومی، بستر مناسبی شده است برای رشد و تکامل فعالیتهای تروریستی استخبارات منطقه و جهان و عُمال و ابزار داخلیشان مانند طالب و داعش و هر نام مستعار ديگر!
راستش ما همیشه برای وجدانمان دروغ گفتهایم و یا کتمان حقیقت کردهایم و منفعل عمل نمودهايم، از رهبران قلابی اين تاجران حزب و سازمان و قوم و تبار تا نابخردانی که بر سکوی قدرت دولتی و حکومتی غنودهاند، از متنفذ قومی و اجتماعی تا فعال مدنی و رسانهای، از کسبهکار تا بيکار! این انفعال و کتمان حقايق يا از ترس و ارعاب بوده است یا فهم ضعیف از اوضاع سیاسی و مدنی و یا هم در اظهار حقایق منافعمحور عمل کردهایم.هر روز میمیریم و نامش را میگذاریم مرگ نابهنگام؛ این مرگها نابهنگام نیست، مردن به هر بهانهای هنگامهی لحظههای ما شده است! دیگر آدمهای از جمع ما رفته را نمیگویم باورم نمیشود که رفتند؛ چون، این مرگ لعنتی سریال ناتمام زندهگی ما شده است و به باور تبديل شده است که بايد هر روز مانند مور و ملخ بميريم.
برون از مرزها برای مرگ ما میگريند و دريغ مینمايند، اما خودمان فقط چند لحظه و لمحه، چند شب و روزی را با تأسف و تأثر و تسليت دلخوش میداريم و بعدش فراموش میکنيم که در کجای زمين و زمان قرار داريم، تو گويی احساس و عاطفه را در ما کشتهاند. واحسرتا بر چنين بیمروتی و دلمردهگی...!
در ذيل سوگغزل يکی از شاعران ايرانی را برای جانباختهگان حادثۀ تروريستی دانشگاه کابل میخوانيد:
جان پدر کجاستی؟
جانِ پدر کجاستی؟ ساکت و بیصداستی؟
اشکم امان نمیدهد ،جانِ پدر کجاستی؟
خون شده قلبِ زارِ من، رفته زکف قرار من
نی که به خون غنودهای؟ جانِ پدر کجاستی؟
ای همه آرزوی من، عزت و آبروی من
دخت فرشتهخوی من، جان پدر کجاستی؟
لال شود زبان من، بسته شود دهان من
قهر نمیشوم بگو! جان پدر کجاستی؟
مادرت انتظار تو، دیده و دلنظار تو
حرف بزن سُخن بگو! جانِ پدر کجاستی؟
غنچهای نورسیدهام! مردمکی دو دیدهام
بیتو شب است روز من! جانِ پدر کجاستی؟
راز و نیاز من تویی، همدمِ ناز من تویی
سوخت دل و دماغ من، جانِ پدر کجاستی؟
زنده منم برای تو، عمر پدر فدای تو
از چه زمن رمیدهای، راست بگو کجاستی؟
...
آرزومندم روزی را شاهد باشيم که خون پاک هردمشهيدان بیگناه و جوانمرگ ما، دامن ترورستان و حاميان داخلی و خارجیشان را بگيرد. مرگ بر هرچه ترور و تزوير و خدعه و نيرنگ باد!
عبدالله رسولی