عثمان نجیب
به کسی نیکی نه کنید، اگر نیکی کردید گروگان اش نه گیرید
بی وطنی چی سخت است که برخی. تعداد محدود خودی های مان خود ما را می آزارند.
شام ها و شب های بی فروغ برق حتا در پیش رفته ترین ملک دنیا هم ما را رها کردنی نیستند. به خصوص که مالک خانه هم برخی از افغان های عزیز خود ما بوده و در گذشته به خاطر کسانی برایت کمک کرده باشد.
مجبورت می کنند که کوله بار بدبختی غربت را در جاذبه های آپارتمان اجاره یی خود به گردش ببری و زنده گی را سیاح گونه ی بی نماد سلیقه پیش ببری. و تو که پاس حرمت و انسانیت نگاه می کنی و آن نیکی روز اول را فراموش نه می کنی باید و باید منت گذار آن باشی.
دیگر حقی نه داری شکوه کنی یا تقاضای رسیده گی به رفع عوارض آپارتمان کنی. در آن صورت هموطن مسلمان و عزیزت ترجیح می دهد که تو خانه اش را تخلیه کنی و این را بهترین گزینه ی استثمار می داند. چون روزی با تو نیکی کرده است. اما اگر غیر از هم وطن برخی صاحبان این لانه های زنده گی گذران باشی،حق هر فرمایشی برایش بدهی و حتا تهدید به قطع پرداخت هزینه های ماهیانه اش کنی. آن خود دوان دوان می آید و یا کسی را توظیف می کند تا مشکل ترا حل کند.
من هردو را تجربه کردم. یک هفته شد در داخل آپارتمان زنده گی صحرایی جالبی را تجربه می کنیم
ابتدا زمانی که ما خواب بودیم برق همه ی آپارتمان در اثر کدام عارضه قطع شده بود. وقتی برای وضو گرفتن صبح برخاستیم با تاریکی رو به رو شدیم. با استفاده از روشنایی چراغ موبایل فیوز برق را بلند کردم.
بر حسب تصادف ساعت ده صبح همان روز صاحب محترم آپارتمان برای من پس از بار ها تقاضا اجازه ی شرف یابی به حضور شاهانه ی شان را در دفتر مجلل و کم نظیر و بزرگ و با دم دستگاه فوق درجه لوکس آن ها یافتم. به هرحال بهتر می بود نه میرفتم. چون واقعاً بسیار محبت و لطف کردند. من بر سبیل عادت سبیلی که دارم بار ها از ایشان بابت کمکی که به خاطر روی دو دوست مشترک ما به من کرده بودند ابراز سپاس کردم. در مدت زمان حضور ما به آپارتمان شان و محبتی که کرده اند به احتمال زیاد از هزار بار سپاس گزاری هم کم نه کرده ام. و از آن دو دوست گرامی که من را در روز های دشوار مریضی کمک کردند و به جناب مالک محترم آپارتمان معرفی ساختند نیز متواتر سپاسگزاری می کنم در هر جا که ببینم شان یا نه.
خداوند متعال دارایی مالک محترم آپارتمان ما را صد برابر بسازد.
جریان بی برقی شب را خدمت شان اطلاع دادم.
اصلن به رخ خود هم نیاوردند. من گفتم لازم نه بینید که من هر ثانیه به خاطر کمک شما، از شما تشکر و ستایش سپاس کنم.
به هر حال هیچ کاری هم انجام نه شد و حیای حضور هم مانع بود، دست خالی اما با محبت بسیار زیاد دفتر شان را ترک کردم.
وقتی خانه امدم، دیدم که برق باز هم نیست فیوز را بلند کردم که صدایی بسیار خطرناک صدا داد و آتش داد و قطع شد.
دانستم که مشکل جدی است. اما باید به کی اطلاع رسانی کنم نه دانستم. اصولن باید به مالک محترم آپارتمان تماس می گرفتم. اما ترجیح دادم نماینده ی بلاک را که یک بانوی خارجی آلمانی است در جریان قرار دادم و فکر کردم این بهترین راه ترمیم برق است. به مجرد شنیدن گپ من دو طبقه پایین آمدند و حتا درب منزل خود باز گذاشته و پای پاک را طوری گذاشت که دروازه بسته نه شود.
وقتی مشکل را دید با مهربانی نمبر مالک آپارتمان را از من گرفت و در موبایل خودش نمی را دایل کرده از ایشان خواست تا مشکل را حل کنند. شام آن روز دو تن را فرستادند تا مشکل برق ما را حل کنند.
آن هم کاری کردند درست یک بام و دو هوا.
نصف آپارتمان را برق دادند و نصف مهم دیگر مانند آشپز خانه و اتاق پذیرایی و ساکت ها و سویچ های دهلیز و همه را قطع کردند و تنها برق یک ساکت اتاق خواب را فعال و وعده کردند که یک روز بعد برای دریافت مشکل برق می آیند. رفتند و رفتند و. بر نه گشتند.
دو روز پس از دو روز وعده ی شان به مالک محترم آپارتمان پیام گذاشتم که ما زنده گی صحرایی داریم یک هفته شد نیم بام (آپارتمان) گرما دارد و نیم ( آپارتمان ) بام سرما. لطف بفرمایید کسی را وظیفه بدهید.
پیام من را شنیدند. اما در فکر و مخیله ی شان هم نه آوردند که انسانی انتظار رسیده گی به مشکل خود را دارد. و تا امروز ما این گونه زنده گی می کنیم. در نگاره ها ببینید. و تا می توانید کم تر با از خودگی ها معامله کنید. زیرا بی گانه را می توانید هر گاه و بی گاه و بدون تشریفات در دسترس داشته باشید و زیاد محنت و منت هم نه کشید.
در جریان همان روز که برق عارضه دار شد و تا امروز در دهلیز نان می پزیم و در اتاق آب جوش می کنیم و در مقابل دروازه مایکروویف می گذاریم. تا خدا توبه ما را قبول کند.
گفتی او برادر ما در قرن بیست و یکم و در آلمان این گونه زنده گی داریم.