الحاج عبدالواحد سيدی
زمینه پیدایش صفا۸۶۱-۱۰۰۲م/۲۴۷-۳۹۳هـ ری ها(.)
بعضی از دوستان از من خواستند تا در مورد مرد آهنینی که به زور شمشیرش خراسان را از طاهریان که زیر اراده و حمایت خلافت بغداد حکومت می کرد گرفت و طاهر را شکست داد به روایت تاریخ روشنی اندازم : آنشخص یعقوب لیث صفار بود که فرزند رویگری بود که کنار بُست ، از شهر زرنج برخاست و تا انطرف خراسان به ماوراءالنهرنیز تاخت ، و در سالهای اخیر قدرتش خواست بغداد را فتح نماید ولی موفق نشد.
در سال۸۲۱هـ/۱۴۴۳م. داوطلبی بغاوت و شورشی را آغاز نهاد(J Wolff, Edenburgh and Landon,1848,pp202-3) ودر پایان همین قرن از بین همین طبقه خاندان سلطنتی نیرومند صفاریها ظهور کرد.(ببلیوگرافی جغرافیای عرب،برگهای ۳-۴؛بار تولد،تحت عنوان Zar Geschichte der safariden).این خاندان طومار سلطه وفرمانروایی آل طاهر را درهم پیچید و پرچم قدرت و اقتدارخود شان رادر خراسان بر افراشت.صفاریها به همین موفقیت و پیروزی قناعت نکردند و در تلاش آن بر آمدند تا قدرت شان را در آنسوی ماوراءالنهر(در سمرقند و بخارا) تاسیس نمایند. کذا در سال۱۳۰هـ./۷۵۲م ابومسلم که خود عیار خراسانی و سردار سپاه بود برسراسر خراسان غلبه کردو سباع بن نعمان اذدی را به حکومت سمرقند منسوب کرد (خراسان بزرگ،پیشین ،برگ۱۶۷؛رک.ابن اثیر،تاریخ،جلد نهم،برگ ۱۴)
صفاریها به همین قناعت نکردند و خواستند تا دامنه فتوحات شان را تا ماوراءالنهر تأسیس نمایندو هم همین اندیشه واقدام باعث تباهی ایشان گردید.
بنیاد گزار این خاندان یعقوب بن لیث است که به شهر زرنج میرود ودر آنجا نزد مسگری خدمت می کند ودر بدل خدمت خود ماهانه پانزده درهم می گیرد.برادرش طاهر به یک روایت استر بان و به روایت دیگر نجاری می کرد.این دو برادر در بین رفقای شان بزودی مردان برجسته وبارز می شوند..این برادران از رهگذر داد و سخاوت پیروان زیادی را بین خود جمع می کنند.یعقوب وبرادران وی به همراهی کاکای شان کثیر بن رقاق یک دسته از رهزنان را تشکیل میدهند وبا این دسته،یک دسته ای از غازیان (که در عنوان پیشین بحث شد) تحت رهنمایی ورهبری درهم بن نصر بن صالح (درهم بن نصر را طبری‹جلد سوم›،برگ۱۸۹۲به حیث یک فردی که نزد یعقوب می بود،ثبت می کند) ملحق می گردندواین گروه با خارجی های سیستان داخل پیکار می بودند .باید علاوه نمود که شخص یعقوب در مرحلۀ اول یک تن خارجی بود . در یکی از جنگها با خارجی ها در نزدیک بست برادر یعقوب کشته شد نظامیان داوطلب از متحدین نیرومند حکومت بودند و به اندازۀ حکومت از آنها قدر می کرد که ابراهیم بن حسین [ابراهیم بنام طاهریان در سجستان حکومت می کرد] مجبور شد جای خود را برای آنها خالی کند و ولایت مزبور را ترک دهد..سپس درهمان زمان امور سجستان را در دست می گیرد و یعقوب را حاکم بست مقرر می نماید،لیکن یعقوب در اثر کارنامه های درخشان کاکای خود را تحت الشعاع خویش قرارداده و در نظر نیرو های نظامی حیثیت و منزلت زیادی پیدا می کند.درهم بدین حقیقت پی می برد و یعقوب را سپه سالار مقرر کرده و خودش بحیث یکی از افسران زیر دست وی خدمت می کند.در یکی از منابع که ابن خلکان از آن استفاده می کرد تاریخ این حادثه را ششم محرم سال ۲۴۳ودوم مارچ سال ۸۶۱ م. ثبت کرده است.پس یعقوب لیث بوجود شهادت ‹تاریخ یعقوبی› در زمان فرمانروایی طاهربن عبدالله روی صحنه آمده است.(یعقوبی،تاریخ،جلددوم،،برگ۶۰۵)
یعقوب در این فرصت پیش از همه چیزمجاهدت وسعی می کردتا قدرت وسلطۀ خود را در سجستان تأمین نماید.- یعقوب شهزاده بومی را که نامش رتبیل بود به قتل رساندو(رتبیل یا به عقیده مار کوارت(ایرانشهر،برگ ۲۴۸)اسم این شهزاده را زنبیل ذکر کرده ،و برای آن کدام دلیلی را ارائه نداده است)خارجی ها را منهزم گردانید.و سپس دامنه قدرت خود را تا وادی کابل توسعه داد،سند و مکران را بدست آورد تا اینکه باٖلآخره در سال۲۵۰هـق./ ۸۶۸. (یعقوب لیث خارجی ها راپیش از آنکه بقتل برساند طرفدار خود میساخت .نظام الملک می گویدکه یکی از باغیان«رفیق یعقوب بن لیث بود(سیاست نامه خواجه نظام الملک،برگ ۱۹۴،ترجمه آن.برگ۲۸۳.گمان میرود که ترجمه کاملاَ صحیح نیست واز بین خارجی ها مردی را جانشین یعقوب انتخاب کردند.‹حمدالله قزوینی حوقل آسیایی،برگ۴-۱۱-۴۱۹-۲۰-برون،برگ ۴۷۵) صفاریها را از اینکه پیرومذهب تشیع میباشد محکوم می نماید .نظام الملک یعقوب را شیعه میداندزیرا با این کلمه خلیفه را مخاطب می سازد من(یعقوب) تا زمانی که سرت را به مهدی نفرستم راضی نخواهم شد(سیاست نامه،برگ۱۴)لیکن طوری که می بینیم اینچنین کلمات را یعقوب نباید استعمال کرده باشد زیرا در آن زمان نه خاندان فاطمی وجود داشت و نه شهر مهدیه [ابن اثیر،جلد ۸،برگ،۷۰را بنگرید]لیکن اینقدر معلوم می شود که یعقوب مانند ابومسلم تمام عناصر ناراضی طبقات پایان رابطرف خود جلب کرده بود.)هرات و پوشنگ را که جای تولد طاهروخاستگاه طاهریان بود که در آن فرصت طاهر بن حسین بن طاهردر آنجا حکومت می کرد،تحت نفوذ خویش در آورد.
در سال ۸۶۹یعقوب کرمان را در تصرف خود در آورد؛خلیفه معتز(۸۹۶-۸۹۹میلادی/۲۷۴-۲۷۷هـ.خورشیدی)این ولایت را به یعقوب و علی بن حسین ،حاکم فارس داده بود،و هدفش از اینکاربهم انداختن این دو نفر بود که به این ترتیب خودش را از شر آنها رها سازد(طبری،ج.سوم،برگ۱۶۹۸).در این نبرد یعقوب بالای علی بن حسین پیروز شد ورقیب خود را نه تنها از کرمان ،بلکه از فارس هم بیرون راند.در سال (۷۷۱م/۱۴۹هـ.ش.)یعقوب مورداحترام خلیفه معتمد قرار گرفت و در نتیجه خلیفه یعقوب را والی بلخ و تخارستان مقرر کرد(طبری،جلد سوم،برگ۱۶۹۸) همچنان،در زمانیکه خلیفه معتمد امور مملکت را برادرش،موفق،در دست داشت و هم در این دوره بود که مملکت بخوبی اداره می شد و روح تازه در کالبد سیستم اداری خلافت دمیده شده بود.به عقیده گردیزی(گردیزی تاریخ دخول یعقوب را به پایتخت طاهریان ،شنبه،دوم ماه شوال سال ۲۵۹ تثبیت کرده است که این تاریخ با شنبه پنجم ماه اگست۸۷۳وشنبه ۱۵مرداد (اسد)۲۵۲هجری خورشیدی مطابقت می کند.ونیز طبری،جلد سوم،برگ۱۸۸۱) یعقوب قبل از آن در سال (۸۷۰م/۲۴۹هـ.ش.برابر به۲۵۶هـق) این ولایت را در تصرف خود در آورده بودو در عین زمان غزنی،کابل،گردیزرا نیز جزء قلمرو خویش ساخته بود. بالآخره یعقوب فیصله نمودعلیه محمد بن طاهراقداماتی نماید.برای عملی نمودن این منظور خویش بهانه می پالیدتا اینکه او را متهم ساخت به اینکه دشمنان او را پناه داده است.
یعقوب محمد را زندانی کرد و دراول اگست سال۸۷۳/سه شنبه ۱۱اسد۲۵۲ و۲۸رمضان۲۵۹داخل پایتخت طاهریان شد. گردیزی شرح مبسوطی در باره مباحثات و گفتگو های که بین پیامبران و قاصدان محمد و یعقوب صورت گرفته،میدهد.محمد برای یعقوب چنین پیام می فرستد:‹‹اگر شما به امر و هدایت خلیفه اینجا آمده اید فرمان خود را نشان دهید تا زمام امور این سامان را به شما واگذارم واگر به امر خلیفه اینجا نیامده اید بهتر است بر گردید .(بارتولد،پیشین،برگ،۷۵؛رک. F .166, Comb, Ms., LCاگربه امرامیر المؤمنین آمدی عهد و منشور عرضه کن تا ولایت بتو بسپارم واگر نه باز گرد. یعقوب شمشیر از زیر مصلی بیرون آوردو گفت عهد و لوای من اینست.) یعقوب شمشیر خود را از زیرحصیروبوریای نماز بیرون کشید وگفت اینست فرمان و پرچم من.» (طبری،جلد سوم،برگ۱۸۸۷)
این کرت خلیفه نمیتوانست از اقدام و عمل یعقوب چشم پوشی کند،نفوذ طاهریان را در بغداد وادار نمود که به طرف اری محمد بایستد.همان بودکه در سال ۷۶۴هـ.زوار های ولایت شرقی در منزل عبیدالله بن عبدالله طاهری گرد آمدند ودر آنجا فرمان خلیفه را که علیه یعقوب نوشته و ترتیب داده شده بود حضور زوار ها قرائت کردند.(طبری،ج.سوم،برگ۱۸۹۲)فعالیتهای سفر یعقوب به زودی حکومت را مجبور ساخت تا با وی از راه آشتی ومسالحه پیش کند بنا بر تقاضای یعقوب،موفق، تاجران را جمع کردودر حضور آنها فرمان جدیدی را قرائت کرد،در این فرمان یعقوب را والی خراسان ،تخارستان،جرجان،ری،پارس وفرمانده نظامی بغداد مقرر کرد.(طبری،ج.سوم،برگ۱۸۸۷) اما باز هم این اقدام خلیفه یعقوب را از آن امری که بایست به بغداد حمله کند منصرف نساخت..شکست یعقوب در نزدیک دیر العاقول درروز چهارشنبه هشتم اپریل سال۸۷۶م/بیستم فروردین (حمل)۲۵۵برابر به پنجم رجب ۲۶۲خاندان آل عباس را از تباهی نجات داد،اما بینظمی را در خراسان روح و روان تازه بخشید.محمد بن طاهر بعد از آنکه توسط لشکریان خلیفه آزاد شد برای بار دوم والی ولایات شرقی مقرر گردید.محمد برای مدتهای مدید در بغداد زندگی می کرد در حالیکه برادرش حسین بن طاهربنام وی در شهر های خراسان به عملیات خویش ادامه میداد.حسین در سال ۸۷۴/۲۵۳هـ.خورشیدی به یاری لشکر شهزاده خوارزمیه و دیگر اشخاص به مرو رسید.یعقوب روز سه شنبه ۹ جون۸۷۹/۱۹جوزا ۲۵۸برابر به۱۰شوال۲۶۵درحالی که قدرت خود را فقط در بخش جنوب پارس تأسیس کرده بود،پدرود جهان گفت.
این بود دور فرمانروایی مرد مسگری که یکی از دشمنان یعقوب، یعنی فرمانروای طبرستان حسن بن زید،یعقوب را از لحاظ خلق و خوی و عادات پولادینش بنام ‹‹سندان››یاد می کند.یعقوب مردی بود که از سفسته بازی های قانونی نفرت داشت و تنها به قائمه شمشیر خود متکی بود(۰سیاست نامه ،برگ،۱۴)یعقوب برای اینکه لشکری بوجود آورده باشد که خادم و خدمتگار خودش باشد لازم داشت پیش از پیش زندگی آنها را تأمین نماید مجبور می گردید پیهم لشکرکشی کند.او در حین لشکر کشی اش جایداد های مردمان متمول را مصادره می کرد.چنانچه در زمان فوتش در خزانه یعقوب چهار ملیون دینار (پول طلا)وپنحاه ملیون درهم(پول نقره ای)در خزینه داشت. به گفته (تاریخ خیرات- نسخه خطی موزه بریتانیا (Or.4898,f.aboue.P.56)پنج هزار اشتر و ده هزار خر داشت.[1]