مهرالدین مشید
یک تحلیل سیاسی چیست و یک تحلیلگر سیاسی کی باید باشد!؟
تحلیل سیاسی و مولفه ها و انواع آن
تحلیل در زبان فارسی در معنا های گوناگون کاربرد دارد. از این رو مخاطبان برای درک دقیق تر منظور نویسنده از جمله های پیش و بعد از آن به معنای دقیق آن پی می برند. آنچه در اینجا مورد نظر است، تشریح مفهوم «ماهیت تحلیل سیاسی» است. اگرچه ممکن است این مفهوم با تحلیل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و غیره اشتراک معنایی داشته باشد، اما از لحاظ مفهومی فرق اساسی در موضوع و روش انجام دادن تحلیل دارد.بر این اساس «تحلیل» در موضوعهای مختلف با روشهای گوناگون انجام میشود، اما مفهوم آن بستگی دارد، به این که در کنار کدام کلمه قرار گیرد. در آن صورت، معنی های متفاوتی را به مخاطبان منتقل میسازد. مانند تحلیل ریاضی، تحلیل حقوقی، تحلیل ورزشی، تحلیل آماری، تحلیل افکار عامه، تحلیل اقتصادی، تحلیل سیاسی( بحث پیرامون رخدادها و مسایل گوناگون سیاسی) و غیره...
تحلیل در واقع موشکافى و بررسى یک پدیده در ابعاد متفاوت، براى رسیدن به پاسخ یا نتیجۀ مطلوب است که می شود از آن به عنوان تحلیل هدفمندانه نیز نام برد و یکى از روشهاى پژوهش علمى در کلیۀ مسایل، بویژه مسایل سیاسى بهشمار میرود. با تحلیل، بخشهاى متعدد یک پدیده و ارتباط این بخشها با یکدیگر در مجموع، مورد بررسى قرار مى گیرد.
شماری معتقد اند، تحلیل در واقع به حل مسألۀ مورد نظر می پردازد. اما اگر تحلیل کردن فقط به حل مسأله محدود شود، در واقع جامعیت تعریف خود را از دست می دهد؛ زیرا مواردی پیش میآید که تحلیلگر قبل از حل یک مسأله یی سخت، میکوشد یک مسأله را کشف کند. یعنی موضوعی را که به ذهن افراد عادی نمیرسد، کشف کرده و با روش خاصی برای دیگران توضیح دهد. در این موارد، تحلیلگر بیش از آنکه درصدد پاسخ دادن به پرسش ها و حل مسائل پیچیده باشد، به دنبال کشف حقایق و درک واقعیتهایی است که به هر دلیل، به نظر دیگران نمیرسد یا کسانی خواستهاند، آن حقایق را از نگاه مردم پوشیده نگهدارند. در این نوع تحلیل، تحلیلگر بهجای حل مسایل پیچیده، به دنبال رازهای ناگفته می برآید. (۱)
برای رسیدن به یک تحلیل سیاسی خوب نیاز به روش شناسی داریم که وسیلۀ شناخت هر علم است. روششناسی در مفهوم مطلق خود به روشهایی گفته میشود که برای رسیدن به شناخت علمی از آنها استفاده میشود و روششناسی هر علم نیز روشهای مناسب و پذیرفته آن علم برای شناخت هنجارها و قواعد آن است.[۱]روشهای شناخت را باید از روشها و فنون اجرای آنها متمایز دانست، زیرا اجرای هر قاعده پس از شناخت آن قاعده ممکن میگردد.[۱]واژه روششناسی گاه نیز به معنی «روشمَندی» یا مجموعه یی از روشها بکار میرود. آنانی که پرسش روش شناسی را مطرح می کنند، با روش علمی آشنا اند و جزئیات آن را می دانند و توانایی به کارگیری آن را نیز دارند. (۲)
روش تحلیل سیاسی
بنا بر این روش تحلیل سیاسی، هم استفاده از یک روش علمیبرای تحلیلرویدادها و پدیدههایسیاسیاست. از آنجا که یک روش واحد برای تحلیلهمه پدیدههای سیاسیوجود ندارد، لازم است برای تحلیل هر پدیده ی یا رویدادی از روش علمی شناخته شده متناسب با موضوع تحلیل استفاده شود. شاید بتوان گفت دهها روش برای تحلیل تحولات روز سیاسی وجود دارد که تحلیلگر بر اساس دانش خود میتواند از میان آن روشها روشی را که مناسب تر باشد برای ارائه درک بهتری از پیچیدگیهای تحولات سیاسی انتخاب کند. آنچه که مهم به نظر میرسد ارایۀ دیدگاهی جدید دربارهٔ یک پدیده سیاسی است که پیش از این اتفاق نیفتاده باشد. کار اصلی تحلیلگر سادهسازی و حل کردن مسائل پیچیده و تحولات مربوط به یک رویداد خبری برای مخاطبان خود است.[۱]
رعایت ارکان تحلیل نویسنده را برای دست یابی به یک تحلیل خوب به گونۀ جدی کمک می کند. برای آنکه یک تحلیل شکل بگیرد لازم است سه رکن اصلی داشته باشیم. نخست خبریا پدیده یی به وجود آمده یا اتفاق افتاده باشد. دوم اطلاعاتمربوط به آن خبر به صورت دستهبندی شده و با توجه به روندهای گذشته مورد توجه تحلیلگر قرار بگیردیا به عبارت دیگر اطلاعاتمواد خام بِالقوۀ معنیداری هستند که در راستای شناخت و فهم هر مفهوم مادی یا غیر مادی، به واسطه روشهای پژوهشی، و با استفاده از ابزارهای شناختی به دست می آیند. سوم کشف ارتباطبین پدیده مورد بررسی با سایر تحولات مرتبط با همان خبر یا پدیده. علاوه بر این سه رکن اساسی که اگر نباشند تحلیل شکل نمیگیرد. ارکان فرعی هم در تحلیل وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ۱- شناختعوامل ایجادکننده و اجزای تشکیل دهنده پدیده و نیز تأثیرات آنها بر سایر پدیدهها که حتماً باید مورد توجه قرار گیرد. ۲- شناخت بازیگران اصلی و فرعی برای تحلیل هر رویدادی لازم است بازیگران اصلی آن رویداد مشخص شود. ۳- منافع، اهداف، برنامهریزیها ی آنها مورد بررسی قرار گیرد، تا تحلیلگر بتواند نتایج حاصل از عملکرد آنها را در قالب فرصتها و تهدیدها و نقاط قوت و ضعف آن بازیگران شناسایی کند. (۳)
تحلیل هدفمند یا تحلیل بر ای تحلیل:
میان تحیل هدفمند و تحلیل برای تحلیل باید فرق قایل شد. یک تحلیل هدفمند به معنای آن است که تحلیل گر گویا چراغی بر دست دارد و با توجه به داشته ها و معلومات پیشینه و موجودۀ خود به پیش می رود تا در روشنایی آنها اصل موضوع و رخداد را حلاجی کرده و پس از بررسی و تحلیل همۀ جانبۀ حال به تاثیر گذاری های آن در آینده بپردازد و در روشنایی وقایع گذشته و آینده را به داوری بگیرد؛ هرچند در میان موجی از دشواری های گوناگون و پیشامد های غیر قابل انتظار رسیدن به یک تحلیل هدفمند چندان ساده نیست، اما تحلیل گر برای رسیدن به هدف معین ناگزیر است تا در کوره راۀ رخداد های گوناگون برای یافتن مسیر اصلی خود باید نقب بکشد تا بتواند، از میان سره و ناسره کردن رخداد ها و تحلیل همه جانبه و بررسی دقیق آنان به آن نقطۀ روشنی برسد که خواننده خود را در آن پیدا کند و بداند که هدف از تحلیل گر چه بوده است و در ضمن بداند که تحلیل گر بر بنیاد چه واقعیت های گذشته و حال استدلال تحلیلی خود را برای اقامۀ بنیاد های تحلیل در راستای رسیدن به هدف معین دنبال کرده است. از این رو یک تحلیل هدفمند باید رهگشا باشد و نه بن بست آفرین و برای رهایی از بن بست ها باید دشواری های گذشته و حال را نشانی کرده و برای رهایی از آنان پیشنهاد های روشن و عملی ارایه کند. البته این پیشنهاد ها بدور از هر نوع پراگنده گی در مسیر اصلی تحلیل طوری راه بیفتند که گشوده های هدفتمندانه را در پیوند به موضوع معین و مشخص در قبال داشته باشد تا خواننده هدفمندی تحلیل را درک کند و بداند که هدف از آن چه است. در غیر این صورت موضوع مورد تحلیل، تحلیل برای تحلیل یعنی تحلیلی که نه پیام دارد و نه هدف و نه رهگشایی در آن مضمر است و ارزش آن کمتر از مفهوم ذاتی هنر برای هنر است. مثلی که هنر برای هنر معنای وجودی هنر و رسالت هنرمند را زیر پرسش می برد و هنرمند بجای داشتن و ارایه کردن پیام خود را چنان در اثر نقاشی خود مصروف رنگ ها می سازد که هدفمندی و رسالت و پیام دهی آن را قربانی رنگ ها و آمیزش آنان می نماید.
تحلیل سیاسی:
در مباحث تحلیلی، تحلیل سیاسی نخستین موضوعی است که باید بر آن پرداخته شود و یک تحلیل سیاسی از اکتشافات سیاسی و چون و چند و ابعاد گوناگون داخلی، منطقه یی و بین المللی یک کشور پرده بر می دارد. یک تحلیل سیاسی زمانی واقعی و ریالیستیک است که با توجه به شناخت وضعیت سیاسی موجود کشور نوشته شده باشد و فهم لازم از وضعیت کنونی و تصویر روشنی از تحولات آیندۀ کشور را در پی داشته باشد. به گونۀ مختصر گفته می توان که تحلیل سیاسی شناخت وضعیت سیاسی موجود جامعه و فهم تحولات آینده سیاسی کشور است.یک تحلیل زمانی می تواند، واقعیت های عینی یک جامعه را با حسن صورت بازتاب بدهد و به گونۀ درست به تحلیل بگیرد که نویسنده باید فراز و فرود های ژرف مطالعاتی را بپیماید تا با استفاده از تجارب و با توجه به واقعیت های عینی و ذهنی جامعه، داد سخن را در این باره به خوبی ادا کند.
یک تحلیل گر برای دست یازی به چنین هدفی، درگام نخست باید از وضعیت سیاسی کشور آگاهی لازم داشته باشد تا به این پرسش ها پی ببرد که وضعیت سیاسی یعنی چه ؟ جامعه چه معنا دارد؟ وضعیت سیاسی کشور چگونه و با کدام موازینی باید سنجیده شود؟ آیا برای رسیدن به نتیجۀ خوب از روش های کمی یا کیفی کدام یک بیشتر باید بهره گرفت. از همه مهمتر این که این پرسش را نباید دست کم گرفت که آیا بحث بر سر وضع سیاسی یک کشور، معنای تقلیل دادن آن به یک پدیدۀ میکانیکل نیست؟
بدون تردید پاسخ گفتن به پرسش های بالا نیاز به مطالعه و تبحر وسیع در مورد علوم سیاسی است و علوم سیاسی یی که مجموعۀ یی از علوم چون؛ تاریخ، اندیشه ها، قوانین بین المللی، قواعد سیاسی، روابط بین الملل، روابط بین الدول و ... حداقل آگاهی را داشته باشد. در کنار این آگاهی ها با دست کمی از این توانایی ها مانند، داشتن استعداد، قدرتاستدلال، شناخترابطهودلالت موضوع، واقعبینیوژرفنگری، قاطعیتوقدرتپیشبینی، تواناییدوستودشمنشناسی، پایداریدردستاوردها و قدرتجمعبندی مطالبت را دارا باشد. در عین زمان آشنایی با مبانی علم سیاست، اطلاعات و ارتباطات اجتماعی داشته باشد و با ابزار تحلیل چون،تنظیماستراتژیساختارتحلیل بلدیت داشته و باعلوممربوطه (جامعهشناسی،تاریخو…)؛ باسیاستمدارانورهبرانسیاسی؛ بافنونگوناگونتحلیل؛ باروشهایحکومتداری؛ بامدارکواسنادسیاسی؛ بارسانههایخبری وباانواعشگردهایتبلیغاتی آشنایی لازم داشته باشد. یک تحلیل گر در ضمن دسترسیبهموادخام و بافرهنگجامعهوافکارعمومی و بهمنابع (بایگانی) ومتونعلمی دسرسی لازم داشته باشد. هم چنین شناختانواعتوطئههایسیاسی؛ ادارهاموربینالملل؛ تراژدیوبحرانشناسی؛ دشمنشناسی وتاکتیکهایسیاستمداران نیز امری لازمی است که ازحقوقومعاهداتبینالمللو… بیگانه نباشد. در این صورت استکه آشناییبااحزابوگروههایسیاسی، روانشناسیوانسانشناسی، شناخترهبرانسیاسی، آشناییبافرهنگالفاظواصطلاحاتسیاسی وچالشهاوآفاتپیشرویتحلیلگرسیاسی، تحلیل را هرچه بیشتر تقویت می کند و پایه های تحلیل را از نگاۀ زبانی استحکام بیشتر می بخشد. یک تحلیل گر ناگزیر است تا برای ارایۀ یک تحلیل واقعی و بدور از غرض و مرض از هرنوع ذهنی گرایی، مطلقنگری،کلگویی، سطحینگری، یکسونگری، توهینوافترابهدیگران، جدالومجادلهباشنوندگان، کتمانحقایق و عقلکلپنداری فرسنگ ها فاصله بگیرد.
گفته های بالا شرایط چیستی تحلیل و کیستی تحلیل گر را خیلی محدود گردانیده و کمتر تحلیل گری را می توان سراغ نمود که شرایط یادشده را دارا باشد. حال پرسش این است که آیا با توجه به گفته های بالا چند تن از تحلیل گران سیاسی را می توان شناخت که در دانشگاه ها درس سیاست خوانده اند؟ مهم تر این که چند تن از آموزش یافته های سیاسی ما نویسنده اند و تحلیل گرمسایل سیاسی هستند؟ این در حالی است که هنوز در دانشگاه ها تحلیل سیاسی بحیث رشتۀ درسی در عرض رشته های دیگر را پیدا نکرده است. با این حال گفته می توان که تحلیل سیاسی نوعی نگاۀ ویژه و غیر علمی است که در محافل اکادمیک نمی توان از پی اش رفت. دیگر این که تحلیل سیاسی نیاز به استعداد ویژه دارد که تحلیل گر به اطلاعات بسنده در امور گوناگون دسترسی داشته باشد که این موضوع خود بحیث پرسش باقی می ماند که چه کسانی به اطلاعات گسترده دسترسی دارند؟
در همین حال دشواری ها و کوه و کتل های دیگری فراراۀ تحلیل گر قرار دارند که باید از آن عبور کند و بدون گذشتن از آن تحلیل سیاسی دم بریده و ناتمام باقی می ماند و تحلیل چه از لحاظ شکلی و چه از نگاۀ مفهوم و محتوا رسایی و حامعیت نمی داشته باشد. از سوی دیگر سیطرۀ رسانه یی و انفجار اطلاعات و عدم دسترسی افراد جامعه به اطلاعات یک سان تحلیل گر را در زمان نوشتن و هرخواننده را در زمان خواندن تحلیل به چالش می کشد. نه تنها این که عدم دسترسی همگان به یک میزان به اطلاعات نیز از جمله مشکلاتی است که تحلیل گر ناگزیر می شود تا در خلای اطلاعات کافی به تحلیل بپردازد. از سوی دیگر انفجار اطلاعات و دهکده شدن جهانی همه را به نحوی تحلیل گر ساخته است و آیا این را به معنای نفی تحلیل می توان عنوان کرد و نوشتن تحلیل را منتفی شمرد. این سبب شده تا هر کس خود را در سیاست صاحب رای بداند و تنها به رای خود استناد کند؛ اما برعکس در بخش های دیگر مانند، مهندسی، صحت، زراعت، آموزش و دانش های دیگر به صاحب نظران و متخصصان رجوع می شود. تمایل صاحب نظری انسان، البته تمایل تازه نیست و از قرن ها بدین سو و حتا این پرسش نزد فلاسفۀ قدیم یونان سقراط، افلاطون و ارسطو نیز مطرح بود. این نشانگر آن است که علاقمندی و حضور مردم در مسایل سیاسی و تحلیل سیاسی تنها اختصاص به جهان رسانه یی ندارد؛ بلکه موضوع پیشینه است که به هزاران سال پیش از امروز می رسد. از این رو انسان پیش از ورود به دهکدۀ جهانی علاقه به سیاست داشت و در تحلیل های سیاسی خود را صاحب نظر می شمرد.
گفته های بالااین پرسش را در افکار تداعی می کند که پس تحلیل سیاسی چیست؟ و آیا علمی به نام سیاست وجود دارد؟ این در حالی است که از گذشته های دور بدین سو سیاست از جمله شریف ترین علم پنداشته شده است و ریشۀ آن به فلاسفه و حکمای یونان قدیم و حکما و عرفای مسلمان در قرون وسطی می رسد. اما با تفاوت این که هر کدام در مورد سیاست نگاۀ خاص دارند. فیلسوفان سیاست را تدبیر امور خوانده اند. گفتنی است که فیلسوفانی چون، مارکس سیاست را فشردۀ اقتصاد، دانشمندانی چون، باقر صدر سیاست را فشردۀ اعتقاد و فلاسفۀ لیبرال سیاست را تدبیر امور و ادارۀ کشور خوانده اند، اما عارفان سیاست را از جنس « فرمانروایی» دانسته اند که پس از سیر و سلوک در آخرین مدارج تا پس از سفر به سوی حق به مقام یاد شده نایل می آیند. البته این گفته در مورد پیامبران صدق نمی کند؛ زیرا پیامبران از سفر خلق به سوی حق بازگشت دارند و خلاف عارفان از حق به سوی خلق دوباره می شتابند تا آنان را رستگار بسازند.
در اصل گفته می توان که کار سیاست، ادارۀ سالم یک کشور است تا به همت سیاست گران دلسوز و وطن دوست ملتی از ظم و ستم و کشوری از اسارت بیگانگان رهایی پیدا کند؛ اما در کشوری مانند افغانستان سیاست ورزی و اشتغال به سیاست امری دشوار وآزمونی است، زیرا برای ورود به ساحۀ سیاست و تحلیل سیاسی نخست باید به اشرف علوم دست یافت. این علم شریف هم حاصل نمی شود، مگر با قبول ریاضت های شاق اقتصادی و علمی که برای رسیدن به آن باید عصا به سوزن و پاپوش ها به پوست سیر بدل شوند، زیرا در اوضاع اصطراری و بی ثبات کشوری که زمامدار و سیاستگر اش از که تا مه در فکر غارت و تاراج اند و در هر گام برای در جیب زدن مال بیت المال و انتقال آن به بانک های خارجی می اندیشند و پول بدست آوردن و ثروت اندوزی به وسوسۀ شبانروزی آنان بدل شده باشد. برای رسیدن به چنین هدف از هر وسیله یی چه پاک و چه ناپاک استفاده می کنند، عصبیت منفی و تعصب تباری و زبانی هم پیش قراول رسیدن به اهداف پلید شان باشد. از این پیدا است که انتقاد و افشا گری تحلیل گران برای زمامداران به مثابۀ شمشیر زهر آگینی است که بر گلوی شان فرو می رود و معلوم است که در چنین کشوری تحلیل گر سیاسی چه حال و هوایی باید داشته باشد تا بتواند، پاک زیستن آگاهانه را بر رسم آزاده بودن به نمایش بگذارد و به بهای « سنگ بستن در شکم» با قبول دشوار های دشوارتر از گذشتن از « هفتاد خوان رستم» موفق به نوشتن تحلیلی پر محتوا و با در نظرداشت تمامی مراتبی شود که در بالا ذکر شد. (۴) (۵)
تحلیل افکار عامه:
یک تحلیل گر واقعی نه تنها دارای مطالعات وسیع بوده و اطلاعات بسنده در مورد وقایع کشور، منطقه و جهان و از سیاست های، فرهنگی، اقتصادی و حتا نظامی جهانی آگاهی داشته با زبان سیاست روز آشنایی داشه باشد. برای راه یافتن به حقایق پشت پرده و زد و بند های پنهان دست کم با بازی های سیاسی بلدیت داشته و زبان بازی ها را در معادله های پیچیدۀ سیاسی شناخته بتواند. برای این که بتواند، آگاهی های خود را انتقال بدهد، دست کم استعداد نوشتن و در عین زمان تحلیل کردن را داشته باشد تا از عهدۀ رسالت شریف نوشتن و تحلیل واقعی به خوبی بدر آیند. در غیر این صورت هرگونه هرگونه تحلیل آب را در هاونگ کوبیدن است و به گفتۀ فلاسفۀ "تحصیل حاصل" ی بیش نخواهد بود. در این میان تحلیل گر و تحلیل خوان حداقل به معنای فلسفۀ ذاتی تحلیل آشنایی داشته باشد که تحلیل به قول معروف "کاپی و پیست" نیست؛ بلکه معنای تحلیل واقعی افکار عامه، عبور دادن افکار عامه از پرویزن نقد و تحلیل است تا با سره و ناسره کردن افکار عامه از یک سو افکار عامه را به گونۀ آشکارا بنمایاند و از سویی هم بتواند، در یک رویکرد انضمامی باتوجه به اندوخته های پیشین، عقلانیت فعال و دیدی روشن از مواد خام افکار عامه تحلیل واقعی تر ارایه کند. طوری که از نام تحلیل پیدا است، سخن از تحلیل سخن از دخالت دهن فعال تحلیل گر با توجه به توانایی های فکری و پیشینۀ معلوماتی و عمق دید و تیز هوشی او در هر تحلیلی است. هیچ تحلیلی نمی تواند، کامل باشد که در آن ذهن کارای تحلیل گر دخیل نباشد و در حلاجی مو.ضوع به گونۀ هدفمندانه نقش نداشته باشد.
برای آن که نویسنده بتواند، «وحدت فکری» خویش را به گونۀ درست حفظ کند، باید متوجه حرکت فکری خود در عرض و طول نوشته باشد تا بدور از تشویش لفظی و معنایی، بری از تکرار و پراکندگی به موضوع بپردازد؛ د رکناراین باید توجه کند که آغاز و پایان مقاله روشن باشد؛ از سوی دیگر نوشته هدف دار و جهتدار بوده و از استواری و صمیمیت بهتر برخوردار باشد تا اعتماد خواننده را بیشتر بدست آورد.
در این میان از ویژه گی های شکلی می توان از تازه گی؛ روشنی و صراحت؛ همبستگی؛ تناسب؛ تنوع و کمالبارگی مقاله نام برد.دررابطه به تازه گی موضوع باید گفت که طرح موضوع ابتکاری و ابداعی باشد که این وابسته به پویایی و تحرک فکری نویسنده است. یک نوشته زمانی از پویایی و بالنده گی بهتر برخوردار می گردد که نوشته از لحاظ شکلی به گونۀ کامل شخصی، دقیق و همه جانبه تحلیل، ارزیابی و شناسایی شده باشد و رنگ و هیأت عقیده و احساس تحلیل گر را تصاحب کرده باشد. این سبب می شود تا مواضع تأکید و یا تخفیف مفهومی و موضوعی (معنوی) تغییر نمایند؛ مواضع و محورهای احساسی (عاطفی) تغییر خورده، درجۀ شدت و یا ضعف آنها تحول یابد و باورها و جنبه های عقیدتی و عاطفی شخصی بکر مجال ظهور و بروز پیدا کنند؛از صافی دستگاه ارزشی تحلیل گر گذشته باشد و بالاخره طرز ادا و نحوۀ ارائه و بیان نویسنده را به خود گرفته باشد.
به همین گونه یک مقاله زمانی از روشنی و صراحت لازم برخوردار است که از صراحت و روشنی بیانی و صراحت و روشنی معنایی برخوردار باشد. نویسنده باید تلاش کند تا از به کار گیری واژه های مهجور و فراموش شده و عبارت های گنگ و پیچیده و دور از ذهن اجتناب نماید؛ در عین زمان نویسنده متوجه رعایت قواعد املایی کلمه ها و دستوری عبارت ها و جمله ها و انشای تخیلات و ... باشد و هم چنین نحوۀ درست نویسی در صفحه چون، عنوان، آغاز خط جدید، شماره گذاری، ممتازسازی کلمه ها و… ـ بالاخره، قواعد نشانه گذاری را رعایت نماید.
از سوییصراحت و روشنی معنایی ایجاب می کند تا نویسنده خود را به گوهر مسأله و مؤلفه های اصلی آن رسانیده، خود را با علل و معالیل آشنا ساخته و کلیۀ روابط ممکن میان او و سایر پدیده ها آشکاراتر باشد؛از دریچه های مختلف و مواضع متعدد آنرا بررسی کرده باشد؛در تبیین آن، خود را به نزدیکترین و اصلی ترین حدود و مؤلفه ها و ویژگیها رسانیده باشد و قالب زبانی لازمبرای خود برگزید و آن را چندبار ریخته، تجربه کرده و سپس آن را ارائه کند.
برای حفظ استحکام بیشتر نوشته، همبستگی میان کلیه اجزایآن نقشی تعیین کننده در ساختار مقاله داشته و در تحقق هدف نویسنده بسیار مؤثر می باشد، لذا شایسته است تا افزون بر حفظ همبستگی معنایی، میان کلیۀ ارکان و اجزا، از نظر شکل نیز همبستگی وجود داشته و هر بخش نوشته نباید به اشکال متفاوت ارایه شود.
رعایت تناسب در مواردی مانند، مقدمه، متن و نتیجه؛حفظ تناسب میان لفظ و معنا، میان محتوا و صنایع بدیعی و آرایه های کلامی، میان ایجاز و اطناب و…؛ شواهد و دلایل، قصص و مثل های، شعر و لطیفه و…؛تشکیک و تأسیس؛ظرافت های ادبی و عاطفی بجا، به مورد و انگیزاننده؛ذهن و قوت دریافت مخاطب و زبان نوشته، از نظر عمق و حجم و…و افراط و تفریط در برخی از وجوه مورد پسندِ خودِ نویسنده، مثلاً : علتها و یا معلول ها؛ ارزشها و یا ضد ارزشها و… از عمده ترین، اثرگذارترین و ضروری ترین وظایف نویسنده می باشد. (۸)
تنوع یکی از ویژگیهای دیگر نوشتۀ خوب برای حفظ وحدت فکری و همبستگی زبانی و…برای ایجاد تنوع وجذابیت بیشتر و پیشگیری از خسته شدن خواننده می باشد و بالاخره کمالباره گی است و این زمانی تحقق پیدا می کند که
الف ـ ارکان، مؤلفه ها و اجزای تحقق بخش مقاله، به طور دقیق و همه جانبه و زیبا نوشته شده و در آن پرسشی باقی نماند؛ مقاله واقع بینانه و واقع گرایانه باشد و در عین زمان موضوع بیطرفانه تحلیل شده باشد، تحلیل هدفمند و هدف دار و کمال جویی را در پی داشته باشد؛ از حشو و زوایدِ صوری و معنوی که خود مؤید نقص، تدافع و اثر زدایی اند بری و به دور باشد؛با عقاید و ایمان تحلیل گر عجین و دمساز شده باشند؛از احساس و عواطف وی برخوردار بوده، صادقانه و صمیمانه مطرح، تحلیل، ارزیابی و بیان شده باشد. (۹)
انواع تحلیل یا چگونگی های تحلیل
به صورت عموم تحلیل از لحاظ کمی و کیفی دو گونه است که از آن ها به عنوان تحلیل کیفی و تحلیل کمی یاد می شود. تحلیل کمی دارای سه بخش توصیفی، مقایسه یی و تبیینی و تحلیل کیفی دارای سه بخش توصیفی، تبیینی و تفسیری است. بصورت کل نظر ها بر این است که تجزیه و تحلیل دارای چهار بخش توصیفی، تشخیصی، پیشگویانه و تجویزی می باشد. شماری دانشمندان از جمله « گارتنز» دراین زمینه اتفاق نظر دارند. گارتنز می گوید، تحلیل توصیفی به این پرسش که چه اتفاقی افتاده است؟ پاسخ می گوید؛ تحلیل تشخیصی به این پرسش که چرا اتفاق افتاد است؟ پاسخ گفته؛ تحلیل پیشگویانه به این پرسش که چه اتفاقی خواهد افتاد جواب می دهد و تحلیل تجویزی هم به این پرسش که چگونه می توانیم این اتفاق را ایجاد کنیم؟ پاسخ می دهد. گراف زیر بر بنیاد اطلاعات به بهینه سازی اشاره کرده و بر مبنای ادراک، بینش سخن از ایجاد گری اتفاق تازه می گوید.
(۱۰)
به تحقیقات کمی اثبات گر نیز گفته اند که پژوهش کننده دانش را از طریق گردآوری داده های عددی و مشاهدۀ نمونه ها و سپس عرضۀ این داده ها به شکل تحلیل عددی فراهم می کند. در مقابل اینها محقق مابعد اثباتگرا، بر بنیاد این فرضیه که جلوههای محیط اجتماعی بهعنوان تفسیرهایی بهوسیلۀ افراد ساخته میشود.
این تفسیرها شکل گذرا و وابسته به موقعیت دارند. محققان مابعد اثباتگرا دانش را در درجۀ اول از طریق گردآوری دادههای کلامی با مطالعۀ جدّی و عمقی موارد، و عرضه این دادهها به استقراء تحلیلی فراهم میآورند.(گال و ديگران، 1382: 59). به این روش رویکرد کمی و کیفی گفته شده که رویکرد نخستین کمی و رویکرد دومی بعد کیفی دارد.
جدول 1.ويژگيهاي رويكرد كمي و كيفي تحقيق
كمي |
كيفي |
عيني |
ذهني |
سوالات تحقيق: به چه ميزان؟ به چه ميزان و شدت رابطه |
سوالات تحقيق: چه؟ چرا؟ |
علم سخت |
علم نرم |
ادبيات تحقيق بايد در مراحل اوليه مطالعه انجام شود. |
ادبيات تحقيق ممكن است در طول پيشرفت مطالعه يا بعد از آن انجام شود. |
آزمون نظريه |
توسعه نظريه |
تك واقعيتي: تمركز، باريك ودقيق است. |
واقعيت چند گانه: تمركز، پيچيده و وسيع است. |
حقايق خالي از ارزش و غير متعصبانه است. |
حقايق متكي بر ارزش است كه تعصب و تمايل انساني را به همراه دارد. |
كاهش دادن، كنترل كردن و دقيق بودن |
كشف كردن، توصيف كردن و فهميدن تفسير سهيم شده (مشترك) |
قابل اندازهگيري |
تفسيري |
مكانيكي: اجزا معادل كل هستند. |
ارگانيكي: كل بيش از اجزاست. |
گزارش تحليلهاي آماري |
گزارش تفسير و اظهارات غني و پرمايه |
عناصر اساسي تحليل، اعداد و ارقام هستند. |
عناصر اساسي تحليل، كلمات و عقايد هستند. |
سوژه |
مشاركت كننده |
آزادي بستر (زمينه) |
وابستگي بستر (زمينه) |
فرضيات |
سوالات تحقيق |
استدلال، منطقي و قياسي است |
استدلال، ديالكتيكي، و استقرائي است. |
ارائه رابطه همبستگي و روابط علي |
توصيف معاني |
استفاده از ابزارهاي و تكنيكهاي سنجش |
استفاده از مشاهده و ارتباطات |
به دنبال تعميم |
به دنبال موارد منحصر به فرد |
تعميمها در راستاي تبيين و پيشبيني هستند |
توسعه الگوها و تئوريها براي فهميدن است |
كنترل بستر (زمينه) مورد مطالعه (نتيجهمدار) |
رويكردي انعطافپذير: اصالت شرايط طبيعي بستر مورد مطالعه (فرايند مدار) |
اهميت حجم نمونه |
حجم نمونه مهم نيست، غني و پرمايه بودن اطلاعات نمونه مهم است. |
جدول 2. مشخصات تحقيق كمي و كيفي (مريام) 1998
موارد مقايسه |
تحقيق كمي |
تحقيق كيفي |
تمركز تحقيق |
كميت (چقدر، چه ميزان) |
كيفيت (ماهيت، ذات) |
ريشههاي فلسفي |
اثباتگرايي، تجربهگرايي منطقي |
پديدارشناسي، كنش متقابل نمادي |
اصطلاحات مرتبط |
آزمايش، تجربي، آماري |
تحقيق ميداني، قومنگاري، طبيعتگرايي، زمينهاي، سازندهگرايي |
هدف تحقيق |
كنترل، پيشبيني، توصيف، اثبات، آزمون فرضيه |
فهم، توصيف، كشف معنا، توليد فرضيه |
خصوصيات طرح تحقيق |
از قبل تعيين شده، ساخت يافته |
انعطافپذير، درگير در فرآيند تحقيق، ظهور يابنده |
نمونه |
بزرگ، تصادفي، نمايندگي |
كوچك، غير تصادفي، هدفمند، نظري |
شيوه تحليل |
قياس (به وسيله روشهاي آماري) |
استقرا (توسط محقق) |
جمعآوري اطلاعات |
ابزارهاي خشك (مقياسها، آزمونها، پيمايشها، پرسشنامهها، رايانه) |
محقق ابزار اصلي، مصاحبهها، مشاهدات، اسناد |
يافتهها |
دقيق، عددي |
ادراكي، كلنگر، توصيف غني |
جدول 3. تفاوتهاي بين تحقيق كمي و كيفي
كمي |
كيفي |
آزمون فرضياتي كه محقق با آنها شروع به تحقيق ميكند. |
تسخير و كشف معناي دادهها هنگامي كه محقق در آنها غوطهور شده است. |
مفاهيم به شكل متغيرهاي متمايز و مشخص از همديگرند. |
مفاهيم به صورت تمها، مضامين و مشتركات با معنا هستند. |
سنجهها به صور منظم قبل از گردآوري دادهها ساخته و استاندارد ميشوند. |
سنجهها در حالت كلي ساخته ميشوند و غالباً نسبت به محيط تحقيق خاص ويژه هستند. |
دادهها به شكل اعداد و برگرفته از سنجش و اندازهگيري دقيق هستند. |
دادهها به شكل كلمات و برگرفته از اسناد، مشاهدات ودست نوشتهها هستند. |
نظريه اساساً علي و قياسي است. |
نظريه ميتواند علي و غير علي باشد كه غالباً استقرائي است. |
فرآيندهاي تحقيق استاندارد است و تكرار آن مسلم فرض ميشود. |
فرايندهاي تحقيق خاص هستند و تكرار آن بسيار نادر است. |
تحليل با به كارگيري آمارها، جداول يا نمودارها انجام ميشود و اين موارد با فرضيات مرتبط ميشود. |
تحليل با استنباط تم ها با مشتركات با معنا و گرفته از شواهد به سازماندهي آنها براي ارايه يك تصوير منسجم و با معنا از واقعيت ادامه مييابد. |
جدول4. مقايسه بين وظايف محققان كمي و كيفي
كمي |
كيفي |
1. فرض ميگيرند كه واقعيت اجتماعي بر حسب زمان و موقعيتها ثابت است. |
1. فرض ميگيرند كه واقعيتهاي اجتماعي وابسته به شرايط و موقعيتهاي محلي هستند. |
2. نگاه آنان به روابط علي بين پديدههاي اجتماعي مكانيكي است. |
2 در تبيين روابط علي بين پديدههاي اجتماعي، نقش اساسي به نيت و مقصود انسان ميدهند. |
3. بين خود و مشاركت كنندگان قائل به فاصلهاي معين و ملموس هستند. |
3. با مشاركت كنندگان در پژوهش شخصاً ارتباط برقرار ميكنند، به نحوي كه با همدلي بيطرفانه به ديدگاههاي آنان دست يابند. |
4. جامعه آماري يا نمونه نماينده آن جامعه را مطالعه ميكنند. |
4. نمونههاي محدود ولي با اطلاعات زياد و غني را مطالعه ميكنند. |
5. رفتار انسان را در موقعيت طبيعي يا تخصص مطالعه ميكنند. |
5. اعمال و كنشهاي انسان را صرفاً در موقعيت طبيعي مطالعه ميكنند. |
6. در مطالعه به رفتارها و پديدههاي قابل مشاهده توجه دارند. |
6. در مطالعه به معاني و مفاهيم مورد نظر شركتكنندگان توجه دارند. |
7. در نزد آنان، اصالت به متغيرها در واقعيت اجتماعي است. |
7. به مشاهدات كل گرايانه از زمينه اجتماعي مي پردازند كه كنشهاي اجتماعي در آن رخ ميدهند. |
8. از نظريههاي پيش پنداشته استفاده ميكنند تا بر اساس آنها به جمعآوري اطلاعات بپردازند. |
8. بعد از جمعآوري اطلاعات، نظريههايي را كشف ميكنند. |
9. از داده هاي عددي استفاده ميكنند. |
9. از دادههاي كلامي، نوشتاري و تصويري استفاده ميكنند. |
10. از روشهاي آماري براي تحليل دادهها استفاده ميكنند. |
10. از استقراي تحليلي براي تحليل دادهها استفاده ميكنند. |
جدول 5. مقايسه عناصر اساسي در تحقيقات كمي و كيفي
عناصر |
كمي |
كيفي |
1. نقش محقق |
جدا و ناظر در ميدان تحقيق، استفاده از ابزار جمعآوری اطلاعات |
غوطهور در ميدان تحقيق، جزئي از تحقيق، ابزار جمعآوری اطلاعات |
2. رابطه بين محقق و مورد مطالعه |
دور |
نزديك |
3. موضوع محقق در قبال مورد مطالعه |
بيگانه |
همدلي و آشنايي |
4. رابطه بين نظريه و تحقيق |
تایيد يا ابطال |
ظهور يابنده |
5. راهبرد تحقيق |
ساختارمند |
غيرساختارمند |
6. دامنه يافته ها |
عامگرايي |
تفريدي |
7. تصوير واقعيت اجتماعي |
ايستا و خارجي نسبت به كنشگر |
فرآيندي و ساخته دست كنشگر |
8. ماهيت دادهها |
سطحي، ساخته يافته با روايي بالا |
پرمايه و عميق |
9. هدف تحليل دادهها |
آزمون نظريه |
نظريه سازي |
10. طرح تحقيق |
قبل از جمعآوري اطلاعات طراحي ميشود. |
با انجام تحقيق ظهور مي يابد. |
11. اهداف |
كنترل و پيشبيني |
فهم، توصيف و كشف |
12. پارادايم |
اثباتي |
تفسيري- انتقادي |
13. تمركز |
كميت (چه مقدار) |
كيفيت (ماهيت) |
14. نمونه |
وسيع- تصادفي- نمايانگر |
محدود، هدفمند و انتخابي |
15. جمعآوري دادهها |
مقياسها، آزمونها و پيمايش |
مصاحبه، مشاهده و گزارشهاي ميدان |
16. تحليل دادهها |
منظم – آماري |
مقولات، مفاهيم |
رابطه بين محقق و مورد مطالعه
رابطۀ بنیادی میان محقق و مورد مطالعه با ملاحظۀ دو حالت در دو موقعیت متفاوت و مخالف باید مورد توجه قرار گیرد.
باتوجه به این که واقعيت اجتماعي و انسانی میتواند به عنوان يك وجود مستقل از ذهن ما در نظر گرفته شود. (به عنوان يك رابطه عينی – ذهنی) و يا به عنوان وابستة فعاليتهای ذهنی ما (به عنوان يك رابطه ذهنی – ذهنی) چنانچه حالت اول مورد نظر باشد، انديشمندان علوم طبيعی و اجتماعی يك رابطه مشابه با موضوعات مورد مطالعه خود خواهند داشت. اين دو طيف انديشمند با موضوعات عينی و ارتباط بين آنها مرتبط میشوند. به علاوه اين موضوعات قبل از هر گونه علاقهمندی يا فعاليت محقق وجود دارند. اين حالت از تحقيق به گونۀ خاص حاكم بر رويكرد كمی است. رويكرد كمی كه ادعای به كارگيری روشهای علوم طبيعی را در علوم اجتماعی دارد، بر رابطه عينی – ذهنی متكی است. اين رابطه فاصله، جدايی و استقلال محقق را از مورد مطالعه پيگيری میكند.
جدول 6. عناصر مشترك در جهان بينيها و كاربرد علمي آنها
عنصر جهاني بيني |
فراثبات گرايي |
سازنده گرايي |
حمايتي و مشاركتي |
پراگماتيزم |
هستي شناسي (ماهيت واقعيت چيست؟ |
واقعيت منفرد (براي مثال؛ رد فرضيهها يا شكست در رد فرضيهها) |
واقعيتهاي چندگانه (براي مثال؛ محققان نقلهايي را براي ديدگاههاي مختلف فراهم ميكنند) |
واقعيت سياسي (براي مثال؛ يافتههاي نتيجه گفتگو با شركت كنندگان است) |
واقعيتهاي يگانه و چندگانه (براي مثال؛ محققان فرضيات را آزمون و ديدگاههاي چندگانه را ارائه مينمايند) |
معرف شناسي (رابطه بين محقق و آنچه مورد مطالعه قرار گرفته است چيست؟) |
فاصله و بيطرفي (براي مثال؛ محققان به صورت عيني و بر اساس ابزار سنجش به جمعآوري اطلاعات ميپردازند) |
نزديكي (براي مثال محققان جهت جمعآوري اطلاعات يا مشاركت كنندگان در ميدان تحقيق ملاقات مي كنند) |
همكاري (براي مثال، محققان با مشاركت كنندگان به عنوان همكار ارتباط برقرار ميكنند. |
عملي بودن (براي مثال، محققان اطلاعات را بر حسب خدمت به سوال تحقيق جمعآوري ميكنند) |
ارزششناسي (نقش ارزشها چيست؟) |
بدون تعصب (براي مثال، محققان مرتباً جهت حذف تعصبات كوشش ميكنند.) |
با تعصب (براي مثال، محققين درباره تعصبات و تفاسير خود فعالانه صحبت ميكنند. ) |
با تعصب و مذاكره (براي مثال، محققان با مشاركت كنندگان درباره تفاسير مذاكره ميكنند) |
حالات چند گانه (براي مثال، محققان هر دو نوع گرايشهاي متعصبانه و غيرمتعصبانه را دارند) |
روششناسي (فرايند تحقيق چيست؟) |
قياسي (براي مثال، محققان يك نظريه را آزمون ميكنند) |
استقرائي (براي مثال، محققين با ديدگاههاي مشاركت كنندگان شروع ميكنند و بر اساس آنها الگوها، نظريهها و تعميمها را ميسازند) |
مشاركتي (براي مثال، محققان مشاركت كنندگان را در تمامي مراحل تحقيق و بررسي سيكلي نتايج درگير ميكنند) |
تركيبي (براي مثال، محققان هر دو نوع دادههاي كمي و كيفي را جمعآوري و تركيب ميكنند) |
فصاحت و بلاغت |
سبك رسمي (براي مثال محققان از تعاريف توافق شده بر متغيرها استفاده مي كنند) |
سبك غير رسمي (براي مثال، محققان صورت ادبي و از سبك غير رسمي استفاه ميكنند) |
حمايت و تغيير (براي مثال، محققان از زباني كه به تغيير و حمايت از مشاركت كنندگان كمك كند، استفاده ميكنند) |
رسمي يا غير رسمي (براي مثال، محققان از سبكهاي رسمي و غيررسمي استفاده ميكنند) |
(۱۱)
۴ - http://oloomsiyasy.blogfa.com/post/11
۹ - http://ensani.ir/file/download/article/20170226045652-10009-144.pdf
http://karamkhalili.blogfa.com