مهرالدین مشید
خشونت های جاری در کشور را دستان نیرومندی هدفمندانه یدک می کند
خشونت ها در افغانستان بیش از هر زمانی افزایش یافته است و آیا این خشونت آفرینی ها هدفمندانه است و به آن خشونت های هدفمند گفت، گیریم این همه خشونت آفرینی ها هدفمندانه باشد و در عقب آن دستان استخبارات پاکستان را پیش بین شویم و آیا با افگندن بار ملامتی بر دوش نظامیان پاکستان و اتهام بستن بر اسلام آباد می تواند، اتمام حجت به حکومت افغانستان و جامعۀ جهانی بویژه امریکا باشد که نیرو های شان در افغانستان حضور دارند و زمین و آسمان افغانستان در کنترول آنان است. هرچند افغانستان با نصب یک رادار با هزینۀ ۳۰ میلیون دالر و هزینۀ نگهبانی سالانه ۱۰ میلیون دالر در سال گذشته کنترول فضای کشور را در دست گرفت و به گفتۀ مقام های مسؤول، این دستگاه قادر به شناسایی هر هواپیمایی است که وارد فضای افغانستان می شود؛ اما آنان می گویند که این دستگاه قادر به شناسایی هوپیما هایی نیست که با سیستم های پیشرفته مجهز می باشند. از این گفته فهمیده می شود که هنوز هم نیرو های خارجی برفضا و زمین افغانستان کنترول کافی دارند. بنا براین گفته می توان که نیرو های خارجی توانایی های لازم را از طریق دستگاه های پیشرفتۀ فضایی برای شناسایی تحرکات طالبان نیز دارند. گذشته از این که موضوع اکمالات طالبان بوسیلۀ طیاره های پیشرفته هر از گاهی آذین بند نشرات رسانه های داخلی و خارجی است و روسیه بار ها ادعای این مسأله را نموده است و اما نیرو های به تکذیب آن پرداخته اند که اکمالات از طریق طیاره ها بیشتر به گروۀ داعش نسبت داده شده است. بنا بر کنترول جدی فضای افغانستان بوسیلۀ خارجی ها گفته می توان که آنان از این راز آگاه اند؛ اما با این هم می بینیم که در این روز ها طالبان خیلی قشنگ به حملات تهاجمی شان در ولسوالی ها و حملات انتحاری شان در شهر به شدت تمام ادامه می دهند و حتا حالاتی هم واقع شده که نیرو های محلی در منطقه با استفاده از امکانات شان در برابر طالبان می جنگند و بر رغم تقاضا های مکرر آنان نیرو های کمکی به زودی به کمک آنان شتافته نمی توانند.
موضوع های بالا و ده ها مسایل دیگر سبب شد که مردم افغانستان به جنگ کنونی زیر نام مبارزه با تروریزم از سوی امریکا به دیدۀ شک نگاه کنند و قربانی های ده ها سرباز وطن دوست و با ایمان را که پایمردانه برای دفاع از کشور در برابر تروریستان وحامیان شان می جنگند، در هاله یی از ابهام تلقی شود. دراین شکی نیست که تروریستان را پاکستان تمویل و تجهیز می کند و آموزش می دهد. آنان در پاکستان پناه گاه های امن دارند و رهبران شان تحت نظر آی اس آی از زنده گی پر ناز و نعمت برخوردار اند و در تبانی نزدیک با آی اس آی هر روز فرمان تباهی و نابودی این کشور را صادر می کنند و حتا در این معامله نظامیان پاکستانی آنقدر دست بالا دارند که بسیاری عملیات ها را بی خبر و بدون اجازۀ طالبان درافغانستان انجام می دهند و من که اندکی تجربه از روزگاران جهاد دارم و نقش آن روز نظامیان پاکستان در رابطه به جهاد افغانستان برایم آفتابی است و بر بنیاد همان بازی ها گفته می توانم که حال هم رابطۀ طالبان با نظامیان پاکستان بافته تر و محکم تر از آن زمان است. پاکستان اکنون در مسایل افغانستان آنقدر دخیل است که میان تافتۀ طالبان و نظامیان پاکستان هیچ چیزی جدا بافته وجود ندارد. پاکستانی ها خیلی موفقانه و قشنگ توانستند، شاهکاری ها و حماسه های مجاهدین افغانستان را مسخ کنند و به تاراج ببرند و به ناکامی کامل برسانند.
بر بنیاد واقعیت های گذشته و واقعیت های کنونی است که پاکستان بحیث بزرگ ترین حامی تروریزم و کشور مداخله در افغانستان شناخته شده، درمسایل افغانستان دست بالا دارد و از همین رو است که گفته می شود، صلح افغانستان از اسلام آباد می گذرد و نه از دوحه و مسکو و پیکنگ و جا های دیگر. نه تنها این که هنوز هم از لحاظ استخباراتی در بخش های گوناگون در داخل کشور دارای نفوذ قابل ملاحظه می باشد. بر بنیاد همین واقعیت های می باشد که هر روز بر اتهام های پاکستان مبنی بر مداخله اش در افغانستان افزوده می شود و برعکس مداخلۀ پاکستان در افغانستان فربه تر می شود.
حال اصل بحث این است که آیا با اتهام وارد کردن های پیهم می توان طومار مداخلۀ پاکستان در افغانستان را بست و جلو مداخلۀ آن را در افغانستان گرفت. این درحالی است که از هژده سال بدین سو امریکا و همکاران جهانی اش بر زمین و آسمان افغانستان مسلط و دارای تجهیزات و وسایل به مراتب پیشرفته تراز پاکستان اند و هر کدام به ترتیب از قدرت های درجه اول ودوم و سوم جهان از نگاۀ سیاسی و اقتصادی به شمار می روند. چگونه شد که در زیر نگین جامعۀ جهانی پاکستان توانست تا یک گروۀ سرکوب شده پس از یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ را بعد از سال ۲۰۰۳ به این قوت و هیمنه و طنطنه رساند که حالا حتا با حاشیه راندن کابل، طرف معاملۀ امریکا قرار دارد. این پرسش ها؛ چګونه طالبان نیرومند شدند؟ آیا پاکستان روند احیای مجدد طالبان را به دور از چشمان سی آی ای به پیش برد؟ در حالی که عمران خان در آخرین سخنان خود گفت، روند تروریست پروری از سوی پاکستان پس از دهۀ هشتاد به کمک مالی امریکا آغاز شد. پیش از این بی نظیر بوتو از تشکیل طالبان به کمک پاکستان، سعودی وامریکا سخن گفته بود. یا این که بر بنیاد گفته های رابرت گیتس در کتابش که به نقل از کرزی نوشته است که او برایش گفته بود، جبهۀ شمال برایش خطرناک تر از طالبان است، پروژۀ احیای طالبان کار مشترک اسلام آباد و کابل برضد جبهۀ مقاومت شمال بود و شاید هم پاکستانی ها با عنوان کردن طالب خوب و بد مقام های امریکایی را اغوا کردند. چنان که ستیف کول در رابطه به پیوند های امریکا و پاکستان و کمک های شان به طالبان گپ های زیادی دارد؛ اما یک چیز را نباید فراموش کرد که قدرت های بزرگ جهانی و منطقه یی هیچ گاهی در پی سعادت مردم کشور هایی مانند افغانستان و عراق و سوریه نیستند؛ بلکه آنان در پی منافع ملی خود و منافع ملی کشور های در حال جنگ مانند افغانستان را قربانی اهداف مشترک شان می نمایند. چنان که امریکا و پاکستان در یک زدد و بند و مشترک و گاهی هم جنگ های سیاسی به گونۀ "زرگری" منافع ملی افغانستان را طی چهاردهه به بازی گرفته اند. چنانکه راین کراکر یک دیپلومات مشهور امریکایی و برندۀ مدال افتخار آزادی در آخرین سخنان خود گفته است که امریکا برای سرکوب القاعده به افغانستان رفته و نه برای تغییر و ساختن جامعۀ افغانستان. این حرف حسابی هم است و هیچ کشوری نمی تواند، کشور دیگر را بسازد تا زمانی که خود آن ملت برای ساختن خود عزم های شان را جزم ننمایند. با تاسف که کمک های خارجی به افغانستان در دست اول بوسیلۀ خارجی ها حیف ومیل شد و در گام دوم سیاسیون افغانستان را به غارت و فساد غیر مستقیم ترغیب کردند تا آنکه همه چیز به فساد رفت و افغانستان امروز در ردیف سومین کشور فاسد جهان قرار دارد.
تنها فساد و غارت تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون نکرد؛ بلکه آلوده ساختن سیاستگران و زمامداران افغانستان با قدرت و ثروت سبب شد تا حس طمع آنان به خارجی ها افزایش یابد و بجای اندیشیدن و کار کردن برای پیشرفت و شگوفایی افغانستان با رویکرد های سیاسی مبتکرانه وپیشروانه، برعکس دنبال سیاست های دیگران رفتند بجای تمرکز به منافع ملی به منافع شخصی و قومی و گروهی خود پرداختند و در لاک فاشیسم تباری و گروهی خود را افگندند و در نتیجه افغانستان را قربانی اهداف راهبردی کشور های جهان و منطقه نمودند. زمامداران وسیاستگران ما با بدبازی کردن افغانستان را در قمار امریکا و پاکستان و ایران گذاشتند؛ اما پاکستانی ها ها با خوب بازی سیاسی کردن، نه تنها امریکا را احمق ساختند و پول هایش را گرفتند؛ بلکه توانستند تا زیر ریش آن تروریستان را بازسازی و تجهیز و تقویت نیز کنند. پاکستان مثلی که در دوران تجاوز شوروی توانست میلیون ها دالر را به نام جهاد افغانستان به جیب بزند و پس از یازدهم سپتمبر هم چنین کاری را انجام داد و در یک زد و بند مخفی میلیارد ها دالر از شیخ های کشور های خلیج به نام کمک به طالبان گرفت و این جدا از کمک های ۳۴ میلیارد دالری امریکا است که به این کشور زیر نام مبارزه با تروریزم داده شده است.
با تاسف که سیاستگران و زمامداران ما چنان مصروف خود و غارت ها و سیاست بازی های مفتضحانه بودند که حتا در شناخت دوست و دشمن اشتباه کردند. چنانکه رابرت گیت در کتاب خود از آقای کرزی یاد می کند که برایش گفته بود، جبهۀ شمال به مراتب خطرناک تر از طالبان اند و این احساس خطر کاذب بود که جنگ از جنوب به شمال کشانده شده وامروز فاجعه افغانستان را تا حلقوم دنبال می کند. در این میان امریکایی ها سرگرم بازی های کلان سیاسی خود زیر نام مبارزه با تروریزم بودند. بعید نیست که دنبال کردن اهداف کلان امریکا در منطقه مانند جلوگیری از برتری جویی های اقتصادی چین و نظامی روسیه سبب شد تا از تروریزم به عنوان تهدید برضد آنان استفاده کند و جنگ در افغانستان به درازا کشید که باعث شکست افتضاح بار امریکا در افغانستان شد و اکنون افغانستان بیشتر از هژده سال پیشتر در آتش می سوزد و خیابانهای نیویارک و واشنگتن هم مصؤون از تهدید تروریزم نیست. این یک امر مسلم و قانون تاریخ است که " خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت – دیده باشی لکه های دامن قصاب را". حال این پرسش در افکار جان می گیرد که علت اصلی شکست امریکا خوب بازی کردن سییاسی پاکستان به منافع ملی اش بوده که این شیطان بزرگ را بر زمین زد و بیشترین بهایش را مردم افغانستان پرداخت کردند و می کنند. بعید نیست که روز نظامیان پاکستان ادعای شکست امریکا را نیز نمایند و جنرالان دیگری مانند ضیاالحق ها و حمید گل ها بحیث قهرمان جهاد طالبان شوند. با توجه به گفته های بالا آیا می توان گفت، که پروژۀ دور دوم طالبان برخاسته از بازی های مشترک امریکا و پاکستان در تبانی با زمامداران پیشین افغانستان است و یا برخاسته از غفلت های امریکا در مبارزه با تروریزم که نظامیان پاکستان توانستند به دور از چشمان امریکایی ها به ایجاد دوبارۀ آنان بپردازند. حال که امریکایی ها در افغانستان شکست خورده ند. پس زمامداران امریکا از بوش تا اوباما و ترامپ چه پاسخی به مردم امریکا خواهند داشت. چگونه ممکن است که شهروندان کشور بزرگی مانند امریکا در برابر هزینه های در حدود نه میلیارد دالر در جنگ افغانستان و در مجموع بیشتر از هفت تریلیون دالر در جنگ شرق میانه سکوت کنند.
هرگاه امریکا ادعا می کند که در مبارزه با تروریزم سازش و غلفت نکرده، پس باید اعتراف کند که با همه قدرتی که دارد، در برابر پاکستان که حامی اصلی طالبان است، شکست فاحشی را متحمل شده است. با این حال شگفت آور نیست که پاکستان به تنهایی در حالی در برابر امریکا و همکاران چهانی اش پیروز شده است که نظامیانش در خفا طالبان را یاری می کنند و تمویل و تجهیز می نمایند؛ اما نیرو های افغانستان برخوردار از کمک های مالی و تخنیکی و امریکا وجامعۀ جهانی است. هرگاه امریکا چنین شکست را نمی پذیرد و مانند گذشته، بجای حمله بر مراکز تروریستان قریه های افغانستان را هدف حملات خود قرار می دهد. این نشاندهندۀ بازی پشت پرده و یک دست امریکا با پاکستان است که هر دو کشور خواسته اند تا مردم افغانستان را قربانی اهداف مشترک شان نمایند. هرگاه چنین باشد، پس تمامی حملات از سوی نیرو های خارجی هدفمندانه و بخاطر گسترش تروریزم است و نه مهار و نابودی تروریزم. این موضوع سخنان چند سال پیش حمیدگل را در افکار تداعی می کند که از سه گونه طالب یادآور شد و از طالبی سخن گفت که روزانه بوسیلۀ طیاره های اکمالات می شوند و یک نشریۀ امریکایی چند روز پیش از لشکر خوست یاد کرد که از سوی سیا تجهیز می شوند و حالا تعداد شان به ده هزار تن می رسد و این خطر بالقوه و بالفعل در هر حالی تلقی شده است. ممکن در عقب خطرناک ترین حادثه آفرینی های خونین دست این ها باشد. حالا که افغانستان به کشور بدون دروازه بدل شده است و هر تروریستی می تواند خود را از پاکستان و عراق و سوریه به ساده گی به افغانستان برساند و فعالیت های تروریستی شبکه یی خود را زیر نام طالب، داعش، القاعده و نام های دیگر به پیش ببرد. ورود هر تروریستی در افغانستان از هر جایی ممکن است. به گفتۀ ترامپ افغانستان که به دانشگاۀ هارورد تروریستان و در ضمن به مرکز آزمایش های تسلیحاتی کشور های جهان بدل شده است.
پس حالا که افغانستان به خار چشم تمامی کشور های جهان تبدیل شده است و چه باید کرد؟ تا از این فاجعه رهایی یافت. یگانه راه مذاکره و گفت و گو با طالبان است که آنهم بوسیلۀ امریکا تخریب شد و اکنون امیدواری ها در این زمینه به یاس بدل شده است. حال باید زمامداران و گروه ها و سیاست گران کشور اختلاف های شخصی واهداف قومی و گروهی خود را کنار نهاده و صادقانه دست به دست هم بدهند و برای بیرون رفت فکری کنند تا از هر طریقی که ممکن است، مذاکرات بین الافغانی آغاز شود. طالبان ترغیب شوند تا این نشست را به خروج نیرو های امریکایی موکول نکنند. هرگاه انتخابات به زودی به پیروزی برسد، حکومت آینده در این زمینه می تواند، گام های بلندی بگذارد و برای از بین بردن بهانۀ طالبان آخرین تلاش هایی خویش را به کار اندازد تا با ایجاد اعتماد متقابل در پیوند به خروج نیرو های خارجی، ساختار حکومت و تغییر قانون اساسی اجماع ملی را در سطح کل اعم از حکومت، گروه های سیاسی و طالبان و شخصیت ها بوجود آورد؛ اما افزایش خشونت ها، همراه با فشار های امریکا بر حکومت و نارضایتی ها در داخل حکایت از به بحران رفتن اوضاع و بی نتیجه بودن انتخابات دارد که افزایش خشونت ها در کشور را هدفمندانه وانمود می کند. چنان که مایک پومپیو وزیر خارجۀ امریکا روز پنجشنبه ۱۹ ماه سپتمبر از پس گرفتن ۱۶۰ میلیون دالر که برای اجرای پنج استیشن برق اختصار داده شده بود، به نسبت عدم توانایی در مدیریت شفاف منابع و سؤ استفاده از سوی حکومت افغانستان، سخن گفت و همچنین یک روز بعد در اعلامیۀ دیگر از نبود شفافیت در کارهای کمیسیون تدارکات ملی نگرانی جدی شدهاست و گفته شدهاست که کمیتۀ مشترک مبارزه با فساد توان نظارت از فساد را ندارد. این واکنش های امریکا در کنار افزایش خشونت ها نشانی می دهد که گویا دستانی در عقب این حوادث قرار دارد و اوضاع را طبق دلخواۀ شان به سوی بحران می برند تا بالاخره زمینه برای یک حکومت موقت ایجاد شود. یاهو