به پاسخ دشنام نامه خواجه محمد داوود راوش
نثاراحمد شیرزی رییس منتخب شورای کشوری هند حزب آبادی افغانستان
کج سرشتان از مجازات زمان آسوده اند
هرچه آزار است اینجا راست کاران می کشند
به دنبال فروش حزب ساختمانی آبادی به قیمت هشت لک افغانی! و حمایت از تکت انتخاباتی تیم اشرف غنی، راوش و شرکای معامله گرش زیر بمباران شدید صفوف حزبی و هزاران شخصیت مستقل و بیطرف در سراسر جهان قرار گرفت.
راوش و دستیاران سوداگرش در مرکز بسیار با وارخطایی واکنش تند نشان دادند، و زیر عنوان «به پاسخ نوشته های در صفحات مجازی» همه نقد کنندگان و نظر دهندگان را پیرامون نوشته نقادانه و دلسوزانه رفیق پیگیر فحش گفتند و توهین و تحقیر کردند که در واقع مانند کاسه چنینی خود صدا کشیدند. اینها هرقدر جفنگ گفتند اما نتوانستند لکه ننگین تاریخ را با این معامله ننگین از پیشانی خود دور کنند.
من بخشهای این تاویزات را که به نام شعبه تبلیغ دفتر مرکزی نشر شده است، اینجا می آورم تا صفا قد واندام این معامله گر مشهور را نمایان سازم.
در پایان داوری را میگذارم به شما خواننده های عزیز.
او مینویسد:« رفقای عزیز شما نیک میدانید که دیگر کودتا، مبارزه مسلحانه قیام مسلحانه و جنگ های چریکی در دستور کار حزب ما نیست.»
در اینجا راوش کلبه نشین ارگ لیس با تمام پررویی و نامردانه اشارتاً گذشته و رهبران پر افتخار جنبش سده ی قبلی کشور را متهم به کودتا، مبارزه مسلحانه، قیام مسلحانه می سازد. واه به این پوهاند و پوهوهوی که نا بخردانه تفاوت بین مبارزات مسالمت آمیز، پارلمانی، انتخاباتی و معامله گری های ارتجاعی تفکیک نمی تواند و بسیار مزبوحانه تلاش می کند تا معامله سودآمیز به نفع شخص خودش را با نماینده اشغال و ارتجاع به مثابه مبارزه مسالمت آمیز جا بزند و بخاطر ادامه استعمار در افغانستان از نماینده امریکا در انتخابات دفاع نماید.
او در جای دیگر مینویسد:«شرکت درانتخابات به مثابه محور و ستیژ مبارزاتی، درمحراق مبارزه مسالمت آمیزاست، یعنی برای این که خوب فهمیده شود، به ویژه برای آنانی که نمی خواهند بفهمند که ما باید در انتخابات شرکت کنیم واین وظیفه حزب است. حال که این باید و وظیفه را انجام دهیم ، باید انتخاب کنیم که از کدام تکت.3 تکت 1- از قصر سپیدار 2- شورای امنیت 3- قصر گلخانه یادلکشا.»
چه درفشانیهای عوام فریبانه! تا حال اینها نمیدانند که اینجا ۱۸ نفر کاندید است. از جمله دونفر کاندید بنام جنرال صاحب علومی ومحترم حکیم تورسن از هم حزبی های خود شما. در موجودیت اینها چه ضرور که شما عاشق دلباخته قصر سپید دار، قصر گلخانه یا دلکشا شوید. معلوم است که اینجا گرفتن امتیاز مادی و فروش حزب شما ها را به این تصمیم کشاند. ایا شما شرم نمیکنید که در سال ۲۰۱۴ در انتخابات از نماینده امریکا غنی دفاع کردید و در تمام جنایات رژیم بیرق تان را لکه دار ساختید.در مقابل شما را چه داد؟
در جای دیگر آورده است:« بادرنظرداشت کار کردها وتحلیل وبررسی ورای پرستی ازهمه شوراهای ولایتی که سند آن موجود است در جلسه بیروی اجرائیه و دارالانشای حزب، تیم دولت سازمورد تائید قرارگرفت که همه دلایل آن را بنا به تحلیل وضعیت که ما درمیدان مبارزه هستیم وتبعات آن را می دانیم ، نباید این جا آورد دراسناد حزبی آرشیفی خود داریم ، ارایه نمودیم. درمدت بیشتر از 4 ماه درهر جلسه دارالانشا، روی انتخابات بحث شده همین کافی است که رفقا بدانندکه دربیشتر از ده جلسه همه دلایل ارایه گردیده است.»
چه دروغ شاخداری!
مگر در همین هفته گذشته طرح خیلی معقولی از جانب کمیسیون موظف شورای مرکزی حزب در صفحه فیسبوکی حزب ابادی نشر نشد؟
بلی همان طرح، فشرده نظریات اعضای حزب و شوراهای حزبی بود که داوود راوش کلاه بردار آن را بعد از دو روز زیر زد و از صفحه فیسبوکی حزب پاک نمود. بر علاوه من با اکثر سازمانها در کابل و ولایات ارتباط دارم یک سازمان حزبی ازین معامله خبر ندارد . شما که از شرم و خجلت نام تیم را گرفته نمیتوانید و به آن تیم« دولت ساز» را اختراع کردید، گفته میتوانید این تیم دولت ساز در کدام اسناد انتخاباتی وجود دارد؟
دوم میتوانید لطف نموده همان دلایلی که شما چهار ماه را بالای آن ضایع نمودید،به حیث منطق این تصمیم نابخردانه برای اقناع صفوف حزبی بیان دارید!
وقتی که کارد به استخوان رسیده است، شما این اسناد را به کدام روز مبادا معطل گذاشته اید؟
در جای دیگری این خشکه دماغ کلاه بردار چنین بیان میکند:
« کاخ نشینان طوری می اندیشند که کلبه نشینان؛اعضای حزب ما درسراسر کشور نا آمن ، شام گاهان فارغ ندارند، که درصفحات اجتماعی چیزی بنویسند و شاید بیشتر از کسانی بدانند که با قوای گوناگون همسو شدند.»
چه شرم و قباحت عریان!
داوود فقیرترین و شریف ترین همرزمان شانرا کاخ نشین خطاب میکند. درحالیکه این ها حافظه را از دست داده و فراموش نموده اند که تازه با همین کاخ نشیان معامله فروش حزب شانرا بسر رسانیدندوبه همسنگران پاکباز خویش تهمت نموده و آنها را به خاطر طرح پیشنهادی واعتراض شان بخاطر شکستن این معامله ننگین وشرم آور محکوم میدارند. باید بگویم که یک تارموی همان کاخ نشینان ارگ ستیز صدها بار از جسم بی وجدان تو کلبه نشین ارگ لیس ارزشمندتر و با وجدان تراست.
دربخشی دیگردر مورد اعضای حزب در این طومار چنین درفشانی میکنند:
« سلسله مراتب حزبی را می دانند وآنقدر حیای حزبی هم دارند که مسایل را بارعایت اصول حزبی مطرح نمایند.»
بلی!
معلوم است که تو میخواهی تا همه گوسفند وار و چشم بسته به معاملات ننگین تو شانه خم کنند واصول ترا در این معامله ننگین قبول نموده ومثل دوران هیتلر واستالین صدا نکشند.اینست درک تو کلبه نشین ارگ لیسی معامله گر از آزادی بیان دموکراسی حزبی و آزادی مطبوعات.
این معامله گر درین جفنگنامه در جای دیگری بازهم شریف ترین اعضای حزب را بخصوص رفقای مهاجر شانرا بیرحمانه مورد تاخت وتاز قرار داده و شرط خوب بودن آنها را مهر ولاک نمودن زبان های شان وانمود ساخته تا در برابر انحرافات وفیصله های عقب پرده صدا نکشند . او بازهم درافشانی می کند که:
« حزب درلحظه کنونی بیشترین مشکل را با کم خورهای بالا نشین دارد.»
(خواننده گرامی این است ادبیات رییس یک حزب!) هجرت و مهاجرت پدیده تاریخی بوده وحوادث روزگار درمیان ملیون ها مهاجر چندین هزار عضوحزب مارا هم جلای وطن کرد.در برخی موارد اگر بارعایت اصول حزبی آن ها برخورد کنند این حضورشان درخارج کشور مفید و مثمر ثمر و ممد واقع می شود. اما شوربختانه زمانی که مانند مالیکول های آزاد به هر طرف میروند ،می توانند اندکی خدشه در ذهنیت ها ایجاد کنند. شاید هدف شان همین باشد.
بلی خواننده گرامی منظور او را شما خوب درک کردید، هدفش از (مثمر ثمر) پیسه است نه چیزی دیگری.
در جای دیگری این سیاه مشق بازهم بسیار گستاخانه، دگر اندیشی را پامال نموده ، همه را دشمن وکمین نشسته تلقی نموده مینویسد:
« ایشان دربرخی موارد وبرخی چهره ها فراموش کرده اند که خود دربرابر کی پاسخگو اند واین درکمین نشستن ها چه دردشان را دوا می کند کاروان به راه خود به پیش می رود ، صداقت راه وجود دارد».
بلی!
چه صداقتی؟چند نفر کلاهبردار حرفوی که کیسه های رفقای شانرا تخلیه کردند، حالا به کیسه های دولت وامریکا سر ساییده وهنوز هم با تمام بی حیایی با فروش یک حزب کلان از صداقت حرف میزنند! چقدر بیشرمی و دیده درایی آشکار!!
در جای دیگر:
« وما هر زمانی مسئول وپاسخگو هستیم»
بلی!
او فکرمیکند، حزب یک دوکان است. بافروش آن او میتواند،پاسخگو باشد.
در مقطع دیگر او مثل شعبده باز برخورد نموده وباخاک به چشم زدن مینگارد:
«چگونه می توانیم از ستیژ انتخابات برای استحکام پایه های حزب استفاده بهینه کنیم . آنانیکه سواد اندک سیاسی دارند می دانند. که این حکومت ها از ما نیست ولی خوب می دانند که دراین میدان ما های که حضور داریم باید از شیوه ها وتاکتیک های گوناگون چگونه استفاده کنیم».
او از ستیژانتخابات نام برد اما از قاعده انتخابات و نقش این ستیژ نام نبرد. نخستین نقش این ستیژ نوحه سرايی بخاطر پوشش فسادو جنایت غنی وامرالله صالح است. خبر دارم که از کاسه کرده آش تو داغتر است و تو قبل از رژیم غنی، ستاد های انتخابات را برای مدح رژیم غنی در ولایات ایجاد کردی. تو حق نداری غیر از غنی وامرالله صالح وجنایات گذشته و خاکپوشی آن کدام اجندای دیگری داشته باشید.
دربخشی دیگری بگونه معامله را توجیه نموده و به یاران گویا بیرون نشین شان حسد کرده برای خود حق میدهند که هرگاه ما مثل شما به چنین امتیازات دسترسی نداریم ، مجبور تجارت حزب را براه انداخته تا به نوایی برسیم. او مینویسد.
«شب وشباب وسراب اینجانیست، کافه وپارکی وکنسرتی وتیاتری دراین ما تمکده وبه قولی ماتمسرانیست.
اینجا دشت قابیلی است که با دریغ ودرد ما ماندیم وشهری بی صدا آنچه وگرگ روبه است».
در مقطع دیگر اولین بار این فرعون میخواهد تا بایک برخورد بسیار عاطفی ذهنیت خواننده را مسموم کند، مینویسد:
«درکجای دنیا دیده اید که در روز روشن به طفلی تجاوز کنند وسرش ببرند وبه گودالی درمرکزشهربیاندازند. رخنده ای را درقرون تاریک به این ستم کشی نه خوانده ونه شنیده باشید. یکبار دیگر شعار های را که شنیده بودید ، لطفا کتابش را بخوانید که تحلیل مشخص دروضع مشخص چه معنا»
بلی!
آیا تو نمی دانی که بریدن این سر ها وتن ها تحت اداره کدام رژیم بیکفایت وتروریست پرور صورت میگیرد؟
آیا تو تابحال در برابر این جنایت کدام اعتراض مدنی براه انداختی؟
تو نمیدانی که این جنایت توسط مزدوران نیابتی که یکی آن همین اشرف غنی است، صورت میگیرد؟
پس تو چرا حزب را برای این تجاوز کار که نه در روی سرک بلکه در داخل ارگ به صد ها زن هموطن ما تجاوز میکنند ، بفروش رسانیدی؟
چرا میخواهی که غنی یک دوره دیگر هم این جنایات، فحشا واین فساد را انجام دهد؟
در جای دیگری شعر بیچاره شاعر را پناهگاه ساخته حمله مینماید:
«ترسم از ترکان تیرانداز نیست + طعنه تیرآورانم می کشد»
دقیقاً!
میدانم که تو محیل از تیر اندازان که غنی وطالب ومجاهد وداعش است، ترس نداری. تورا خوب می شناسم، تو به آسانی این کمال را داری تا با آنها به معامله بپردازی و از انتقاد و اعتراض رفقای با وجدان ترس داری زیرا آنها نمیخواهند تا تو حزب شان را با نماینده اشغال معامله کنی.
در جای دیگری باز هزیان میگوید:
«اینجا علاوه برشما منتقدین مهربانتر ازمادر ، دشمنانی اند که شما نام شان راشنیده بودید، حال خود اینجا بسیار پرقدرت تشریف دارند که دروضع آشفته یی که از صلاحیت شما تحلیل آن به دوراست که چگونه حزب را از گزند آنان نگهداریم. درکنر، بدخشان، غور، پکتیا ودرهرولایت قریه وولسوالی چه وضعی دارند وچه باید کرد؟»
اینجا همان شعر زنده یاد رازق فانی که گفته است:« غزال چوچه اش را به پلنگ می فروشد»،به ذهنم زنده شد. او راه چاره را دریافت وبا این معامله حزب شانرا تحویل پلنگ کرد.
جای دیگری او بار دیگر رفقای حزبی را در صف حیوانات بوکش قرار داده وجانانه و بیرحمانه سیلی کاری نموده مینویسد:
«بنویسید، آنچه درتوان دارید ولی از دور بونکشید وبوسه به سروروی درعالم خیال نزنید. پراکتیکمبارزه، درلحظات اساس تصیم مدبرانه می خواهد ، دشوار گذراست وضایعات مشهود ولی مهم است، باید سازمان سیاست وتفکررا باقدسیت وحفظ هویت تاریخی نگهداشت وبا تحلیل حال آینده نگر بود»
به به چه قدسیتی! او این آلودگی بویناک را قدسیت نام گذاشته بیرق و وجدان حزب را در شامپوی ناتو مقدس میسازند. چه تصمیم خردمندانه ومدبرانه؟
این را صاف و ساده پررویی و بی حیایی گویند. برای او فروش حزب برای امریکا به معنای تدبیر وقدسیت است!
در بخشی دیگری راوش با احضارات نمبر یک نظامی فرمان صادر میکند:
«دیروز، دستور می داد ند وامروز دستور بشنوند، دریک حزب سیاسی هر زمانی باید روشمند برخوردکرد. این دارالانشای برده داران نیست»
بلی!
اینجا دیگر او از همه بیعت میخواهد و مطالبه می کند که این معامله را خراب نکنید و کیسه های مرا برباد نکنید.رک وراست اطاعت کنید.
مگر نوشته چند پراگراف بالا را فراموش کردی؟
او همه را برده ی شان تصور نموده و خود را برده دار جلوه میدهند. او فراموش کرده است که پایینتر از برده است و یک برده دار اصلی مثل نوراحمد نور دریک فرمان این معامله فروش را بسر رسانید.خواجه محمد داوود راوش فراموش کرده است،که درمنزل اینجانب درهند چگونه به دستور بادارش نوراحمد نور گوش کرد،همه فرمان هارا یاد داشت کرد و کنگره ننگین وشرم آور را دایر کرد ودر داخل پاکت های بسته شورای خود را انتصاب کرد.نام حزب را به خاک زد و آنرا ساختمانی آبادی نام گذاشت.چه برده گوش بفرمانی!!!
در مقطع دیگر:
«دیروز هم این ها غلامان نبودند که دستور می پذیرفتند، درکی داشتند ودارند که امروز رهبری می کنند. این ها (دارالانشا حزب وبیروی اجرائیه) با حرمت تمام برخورد دارند وپیشینه جنبش را مشحون از افتخارات می دانند»
بلی!
خواجه محمد داوود راوش فراموش کرده است که در کنگره اول حزب در یک تقلب مثل یک غلام زرخرید توسط اختاپوت نوراحمد نور به چوکی ریاست بالا شد و بسیار بیرحمانه حزب را منشعب ساخت.
دوم هرگاه تو به پیشینه های پرافتخار جنبش تعهد میداشتی، حزب را برای نماینده امریکا بفروش نمی رسانیدی! پس این افتخار جعلی وعوامفریبانه تو پس ازین معامله ها در کجا نهفته است؟؟
در بخشی دیگری بازهم راووش دست به ریاکاری وعوامفریبی زده مینگارند:
«زمان صداقت راه ومبارزه ما را به اثبات خواهد رساند ما با کسی تعهد دایمی نبسته ایم – یک روند دو،سه ماهه ای است که پس از خرمن هرکی به هر کجا بود- معلومش می گردد ما نباید به خاطر یک پروسه گذار وحتا پیش از پیش فهما یا فهمیده شده ، سازمان وساختار خود را دستخوش پراکنده گویی ها کنیم وبه آن کمین نشسته گان فرصت دهیم که تنور داغ کنند ونان خود بزنند.»
به به، چه منطقی؟؟
داوود تو دیگر به آزمون زمان نیاز نداری. سال ۲۰۱۴تو دست به چنین خیانت بزرگ زدی، هیچ چیزی جز شرم و سرافگندگی وخشم مردم دیگر چیزی کمایی نکردی و زمان هم به تو خندید.
خرمن تو معلوم است .شکی ندارم که دالر درو خواهید کرد ،افسوس به او حزب بیچاره که افسارش را بدست غنی سپردی. تو درین روند گویا دو سه ماه و تحت این ترفند یعنی یک دوره عملیاتی محدود اینحزب را به اجاره دادی، مگر حزب شرکت شاختمانی اجاره کار است که او را پس از ختم معامله دوباره بدست می آوری؟!
ممکن بدست آوری اما باید بدانی که آنگاه این حزب حیثیت یک عروس تلاقی را خواهد داشت که پس از چندی خانه داماد را ترک نموده است. در یک مثال دیگر؛ اینها حزب را موتر فکر کردند .موتری را که به کرایه میدهند تا تخت غنی را در قصر گلخانه جابجا نماید وپس از آن دوباره برای صاحب اصلی اش مسترد شود.هرگاه تدبیر داری وخرد، باید عواقب این بازی را خوب ارزیابی نمایی. ممکن به تو کدام موقف ومقامی معادل ملازم کدام مکتب نیز لطف نماید.
در بخش دیگری او بازهم به حزبی های شرافتمند بیرحمانه تاخته آنها را به باده نوشی محکوم ساخته چنین مینویسند:
«به برخی ها ساده است ، درغندی خیر نشسته ، بدون تفکر وپرسش وپاسخ با منطق خودی ،آنچه درسرگرمش می گذرد بگوید، ولی این را بدانند که فیصله ها وخرد جمعی به گونه واقعی آن امروز در رهبری حزب آبادی افغانستان تطبیق می شود.»
آری!
خرد جمعی؟ هرگاه تو به خرد جمعی عقیده میداشتی به این باطلاق سقوط نمی کردی. چیزی که اکنون در حزب به زره بین دیده نمیشود خرد جمعی است. تو میگویی که چهار ماه این بحث در حلقه نامنهاد دارالانشای تان وجود داشت. گفته میتوانید کدام سازمان حزبی را شما در جریان قرار داید؟ کدام سازمان بیرون مرزی ازین معامله ننگین خبر داشت؟کدام شورای ولایتی ازین بدعت خبر شد؟کدام رفراندوم ونظر خواهی؟
آیا تو معنای خرد جمعی را میدانی؟
در جای دیگری نیز دریک عملیه شعبده بازی اقدام نموده مینویسد:
«ما همه تدابیر فعال را اتخاذ نموده ایم . آنانیکه دیروز وامروز خود را عقل کل می دانستند ازتفکر توتالیتر خود سخن می گویند وهمه پروسه ها را ارتجاعی می بینند.
نمیدانند که حرکت پیش رونده تاریخ زیکزاک های دارد که مبارزان آگاه ، گاهی هم آن را آگاهانه طی می کنند وبه آن تمکین می نمایند»
بلی!
توتالیتر! ایکاش معنای توتالیتر را میدانستی. خوب شد توپ وتانک وطیاره نداشتی ورنه این رفقای دگر اندیش را به خاطر یک نظر و انتقاد و پیشنهاد سازنده شان که در واقع خواهان عزت حزبی ولغومعامله خائنانه تو هستند، تیر باران میکردی. لحن زنند تو این نیت شوم تو غرب پیمان را بخوبی بیان میدارد.
آیا فروش این حزب وزانو زدن پیش پای غنی وصالح ارتجاعی نیست؟
تو ارتجاع را چگونه تعریف میداری؟ معامله خائنانه که در طول تاریخ بشریت در جهان اصلن سابقه ندارد که یک حزب چپ از اشغالگران و نماینده شان دفاع نماید!!!
به این درفشانی دیگر مراجعه نمایید:
«رفقا : به خرد جمعی ورهبری حزب. تان دراین لحظات حساس تاریخ بادقت وجدیت تمام برخورد کنید وباور اعتماد کامل داشته باشید که حزب تان بیش از هروقت دیگر به پختگی وقوام سیاسی گام نهاده است»
چه پختگی ای؟؟
در سال ۲۰۱۴ در نتیجه بی خردی داوود و رهبری نور احمد نور این حزب را مفت به غنی هدیه داده شد و از تقلب و کاندیداتوری او دفاع کرد ومسئولیت همه جنایات رژیم را بدست گرفتند.حال تازه رهبری پخته شده ومبلغ هشت لک افغانی پول نقد حزب را فروخت. اینکه علاوه براین چقدر دالر به کیسه این تاجر ریخته شده است،به خدا معلوم.
واقعن پختگی تو قابل شک نیست.
در بخش دیگر:
«از برخورد های تردیدآمیز وکجه را هه ها دوری جسته وهمبستگی ویکپارچگی تانرا حفظ کنید.»
هویدا است که هرگاه شما به همبستگی حزب فکری میکردید،این جنایت کلان را که بحران بزرگ را در حزب خلق کرده است ,انجام نمی دادید.همین لحظه انشعاب کلان حزب را تهدید میکند.
دربخشی دیگر باغ های جنت را به چشم رفقا زده مینویسند:
«کنگره با شکوه وتاریخی حزب که برخی ها جرأت تدویر آن را با دم ودستگاه وزر وزور ندارنددرشهرکابل درمیان دود وآتش تدویر یافت ورفقای واقعی نستوه وپیگیر شما از کران تا بیکران کشور با تقبل صدها مشکل حضور به هم رسانیدند وفیصله های را انجام دادند که ما در راه تطبیق آن دراینجا مبارزه می کنیم.»
آری!
کسانی که از کنگره حزب خبر دارند، به جز نمایش چند دانه قندیل دیگر هیچ شکوهی آنجا وجود نداشت. در کنگره آنها حزب را در تابوت گذاشتند وآن را میخ زدند.چگونه شکوهی که در آن یک سند حزبی به رای گیری نرفت. قطعا نام اعضای شورای مرکزی تان آنجا خوانده نشد و کورکورانه چشم بسته آنها را به عضویت شورای مرکزی تان انتصاب کردید و ده ها تخطی دیگر که از حوصله این بحث خارج است.
این بود رفتار قلدرمنشانه و بازاری خواجه محمد داوود راوش که بنام شعبه تبلیغ و ترویج این سیاه مشق را به جواب هزاران حزبی و شخصیتهای مستقل که به زندگی حزب ما دلسوزی نشان دادند و این معامله خائنانه میان تیم راوش وغنی را محکوم ساختند.
حال داوری اش به شما خواننده محترم تعلق دارد.
با احترام
نثاراحمد شیرزی رییس منتخب شورای کشوری هند حزب آبادی افغانستان