پروفیسور شرعی جوزجانی
اثر پژوهشی
دفاع از مقام شامخ
خاتم الشعرا عبدالرحمان جامی
مولانا جامی و علیشیر نوایی سمبول دوستی تورکها و تاجیکها
اتهامات وارده بر مولانا جامی و عهد او بی پایه است
نگار تورک - تاجیکم کند صد خانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان تورکانه
(علیشیرنوایی)
عبد الرحمان جامی
نورالدین عبدالرحمان جامی و امیر علیشیر نوایی به صفت دو نماینده پیشتاز دانش و
فرهنگ دورۀ درخشان تیموریان، با میراث علمی و ادبی عظیمی که ازخود بجا گذاشته
اند، سهم بزرگی در شگوفایی علم و فرهنگ جهانی گرفته اند.
ازشش قرن بدینسو آبدات ادبی نفیسی که آنها آفریده اند، با اندیشه های عموم
انسانی، معاییر عالی اخلاقی، تفکر عمیق و تخیلات لطیف بدیعی شاعرانۀ خود، ذوق
استتیک خوانندگان را اشباع نمود، مردمان منطقه را به زندگی باهمی مسالمت
آمیزدوستانه و فارغ از خصومت و ستیز فرا میخواند. لیکن جای تأسف است که برخی از
محققان تاریک اندیش، دورۀ شگوفانی را که این دوسیمای درخشان فرهنگ بشری محصول
آنند، به ویژه مرحله ایرا که به حیات و ایجاد عبدالرحمان جامی رابطۀ مستقیم
دارد، به مثابۀ دورانی ارزیابی کرده اند که گویا باتمام عرصه های حیات دستخوش
انقراض و انحطاط بوده است. یکی ازین گونه صاحب نظران کوته بین شاعر معروف و
دانشمند ادبیات شناس ملک الشعرای ایران محمدتقی بهار در جلد سوم اثر خود به نام
«سبک شناسی» چنین می نویسد: «.. ذوقها همه محدود، طبعها فرومایه، فکرها کوتاه،
طریق تعقل ناصواب، اهمال و تکاسل و عدم غَور و عدم تحقیق و تتبع در تمام
امور(از امور سیاسی و ملکداری گرفته تا شعر و نثر و تاریخ و تذکره و دیانت و
تصوف و امانت و تقوا) رسوخ یافت، تدنی و پستی عجیبی در هرچیز پیدا شد، و درین
گیر ودار اگر دانشمند ی چند بوجود آمده اند جای بسی حیرت است؟!» (سبک شناسی،
جلد سوم، ص 185(
بهار بنا به پندار خود بعد از برشمردن برخی نارساییها در صفحۀ 254 کتاب خود،
تمدن تیموریان را «تمدنی نیمه کاره، سطحی و متزلزل و عامیانه؟!» ارزیابی میکند.
بنابه عقیدۀ بهار «انحطاط ادبی متوقف نگردید، شعر فارسی یکباره گویی با خواجه
حافظ علیه الرحمه به بهشت رفت و بازنگشت ودر فردوس برین با دری گویان بهشتی جای
خوشی کرد؟!» به تصور او مانند برخی از آریا پرستان و طنی ما گویا که حوریان
بهشتی نیز به زبان فارسی سخن می گویند؟.
به عقیدۀ او «..سبک پیچیده و متصنع و بیروح که ازعالم الفاظ فرومایه تجاوز نمی نمود، شعر را از قصیده و غزل به حالت ابتذال افگند، و پایۀ«سبک هندی» ازین دوره در هرات و خراسان و تورکستان نهاده شد، وبعد به اصفهان و هند سفر کرد، و درنثر نیز چنانچه اشاره کردیم انحطاط لفظی و معنوی دو اسبه به تاخت و تاز نهاد!» (ص85 کتاب(
چرا ملک الشعرای ایران این ممثل ایدئولوژی رسمی دولت رضاشاهی، سبک هندی را که
در تمام سرزمین های فارسی زبان و تورکی زبان به صفت یک مکتب ادبی عظیم پذیرفته
شده و مشحون از اندیشه های روح انگیز شاعرانه، افکار فلسفی خردمندانه، اسلوب
بیان واقعگرایانه، قدرت تصویر لطیف بی نظیر می باشد و با کار برد صنایع لفظی و
معنوی بی شمار به خصوص استعاره، تشبیه، مدعا مثل و غیره و وضع اصطلاحات ادبی
نوین، رستاخیزی در تاریخ ادبیات دری به وجود آورده است، به شیوه ای خصمانه و
حقیقت ستیزانه، سبک پیچیده و متصنع و بیروح و مرکب از عالم الفاظ فرومایه
میداند که گویا شعر را از قصیده و غزل به حالت ابتذال افگنده است؟!
علت این خصومت آشکار است، نخست اینکه این سبک در دوران حاکمیت تیموریان
اساسگذاری شده و نخست هرات و هند و سپس ایران و تورکستان را زیر تأثیر خود قرار
داده است و آقای بهاراین واقعیت تاریخی را نمیتواند تحمل کند. زیرا به گمان او
این ایرانیانند که تمدن و فرهنگ شرق را اساسگذاری کرده اند نه اقوام دیگر؟! ؛
دوم اینکه اساسگذاران این سبک دو ستارۀ درخشان دوران تیموریان هرات یعنی عبدالرحمان جامی و علیشیر نوایی بوده و دوشاعر بزرگ تورکتباردیگر- میرزا عبدالقادر بیدل و صائب تبریزی آنرا به اوج کمال رسانده و اکثر شاعران تورکی تبار درین مکتب قریحه آزمایی کرده اند.
رد ادعای طلوع نیوز:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنان «طلوع نیوز» که تورک ستیزی و ایران پرستی آن به هموطنان معلوم است، با
استفاده از یکعده کسانیکه در دستگاه ولایت فقیه تربیه شده اند، گاه و بیگاه
خصمانه بر ضد تاریخ، فرهنگ و هویت ملی تورکان افغانستان می تازد و به قلب حقایق
تاریخی و تحریف واقعیتها درین زمینه می پردازد. چنانچه یکی از نمایندگان گروه
تورک ستیز به نام قنبرعلی تابش در برنامۀ کاخ بلند که مبلغ ادعای تسلط کامل
فرهنگی ایران در سراسر افغانستان و آسیای میانه، سرزمین هند و آسیای صغیر در
قرنهای گذشته میباشد، به بهانۀ تجلیل از سالگرد جامی، همان ارزیابی های راسیست
های ایرانی را نشخوار کرده گفت که مغلها و تاتارها در هرات برای تلافی خرابی
های خود به دانشدوستی و حمایت از فرهنگ تظاهر کرده به تشویق و ترغیب اهل قلم
پرداختند.
ازین مؤرخ و ادبیات شناس؟! باید پرسید تاتارها که وارثین امپراتوری آلتین
«اردوی زرین» بودند، و از روسیه، اوکراین تا قرن 18 باج میگرفتند، چه زمانی به
افغانستان آمده و درکجا تشکیل حکومت داده اند؟!. حکمداران هرات در قرن طلایی
نهم هجری در افغانستان سلالۀ توکتبار تیموری بودند، نه تاتارها و مغلها. آنها
برخلاف نظر ناشیانۀ شما متظاهر نه، بل که خود اهل فرهنگ و حامیان علم و دانش
بودند. تنها میرزا اولوغ بیک و زیچ کورگانی و رصدخانه اش در سمرقند، سلطان حسین
بایقرا و وزیر روشنضمیرش علیشیر نوایی و آثار ماندگار او به زبانهای تورکی و
فارسی، ظهیرالدین محمد بابر و بابرنامۀ او در رد ادعای شما کافی است. خدمات
فراموش ناشدۀ این خانواده در انکشاف و ترویج دانش و فرهنگ آنقدر بزرگ و چشمگیر
است که به حق این دوره را به نام«دورۀ رنسانس شرق» ویا «رنسانس تیموریان» یاد
کرده اند.
این آقای به اصطلاح جامی شناس، با قراردادن خاتم الشعرا برضد زمامداران دولت
تیموری، روح مولانا را رنجانده و حقیقت را تحریف کرده است. زیرا مولانا جامی از
آغاز تا انجام در سایۀ حمایۀ دولت تیموری به خصوص سلطان حسین بایقراو شاعر کبیر
امیر علیشیر میزیست. برای معلومات بیشتر به کتاب ارزشمند مرحوم علی اصغر حکمت
به نام «جامی» و تاریخ ادبی ایران اثر ادوارد براون مراجعه کنید.
باقاطعیت باید گفت که ارزیابی متصدیان برنامۀ کاخ بلند طلوع نیوز در مورد
متظاهر بودن تیموریان هرات به دانشدوستی و فرهنگ پروری و همچنان ادعای نویسندۀ
کتاب سبک شناسی در بارۀ این که درعصر تیموریان، فرهنگ و تمدن و دست آوردهای این
دوران کاملا سطحی، بی اساس و عاری از حقیقت بوده است، کاملا بی پایه و ناشی از
تعصب کور پان ایرانیستی میباشد و در مغایرت کامل با تمام یادگارهای مادی و
معنوی دور مذکور و برخلاف نظریاتی است که دانشمندان واقعبین و شرقشناسان بی طرف
در زمینه اظهار داشته اند.
این یک حقیقت مسلم است که صاحبقران تیمور مدنیت بزرگی را پایه گزاری کرد که
آثار ماندگار شگفت انگیز آن هنوزهم در مرکز دقت مردم جهان قرار دارد و با اصالت
و زیبایی خود چشم هارا خیره می سازد.
شادروان علی اصغر حکمت یکی از دانشمندان بنام ایران که در تحقیقات خود دور از
تعصب نژادی با اتکا بر واقعیت های تاریخی و رعایت بیطرفی، دورۀ تیموریانرا مورد
پژوهش قرار داده است، در کتاب ارزشمند خود به نام«جامی» درین باره می نویسد:
« سلاطین تیموری که درشرق ایران سلطنت داشتند در سراسر قرن نهم از 807 تا 912
تمدنی بوجود آوردند که دارای صفات خاصه ای بوده و در پرتو آن تمدن، سلاطین
نامدار و امرا و وزرای بزرگ به ظهور رسیده و علوم حکمت و کلام و فلسفه و فقه و
اصول و تصوف و شعر و نثرو انواع هنرهای زیبا مانند نقاشی و معماری و کاشی سازی
و مذهبی بقدر ی در پرتو سلطنت ایشان رونق و رواج گرفت که این قرن را یکی
ازادوار درخشان تاریخ ایران باید شمرد». (ص 13- 14 جامی، ع. حکمت(
محقق جوان و دانشمند محترم غلام سخی سخا در مقالۀ عالمانه ای که با عنوان
«حقایق پشت پردۀ تمدن باستانی چین قدیم» نوشته و در سایت های بابر و ففتا نشر
شده در مورد شخصیت تیمور و تمدن تیموریان مطالب ارزشمند زیادی از دانشمندان
معروف شرق و غرب نقل کرده و ما چند پاراگراف آنرا خدمت خوانندگان محترم تقدیم
میداریم:
{{{ «مامیدانیم که او [تیمور] فرزند امیر تورغای رئیس شعبۀ کورگان برلاس یک
طایفۀ اصیل و نجیب ترک وپسر برادر حاجی برلاس بوده است». (سرپرسی سایکس، تاریخ
ایران، جلد دوم، ص 169(
«مؤرخین اورا از احفاد یکی از همکاران و همراهان چنگیز می دانند و بعضی از آنها حتی اورا به خاندان چنگیز خان منسوب می نمایند، ولی در حقیقت تیمور اصلاٌ و ابداٌ مغول نبوده و عنصری است تُرک» (رنه گرسه، تاریخ صحرانوردان، ص 668.(
«حالا باز هم به سراغ دانشمند انگلیسی سر پرسی سایکس- می رویم که مشاهدات و
چشم دیدهای شخصی خویشرا در بارۀ فرهنگ و تمدن تیموریان چنین توصیف میکند:
«سلسلۀ تیمور که تقریباٌ یک قرن و نیم دوام کرد، درمیان آن افراد زیادی هستند
که مربی و سرپرست علم و هنر بودند. درمشرق زمین نفوذ تیمور خیلی زیاد است و ما
از جمله صنعت نقاشی را که مورد علاقه و دوست داشتنی است مدیون این مرد می
باشیم. از حیث کتاب دوستی و ایجاد کتب کسی بالاتراز آن ها نیست وحتی معروف ترین
فرهنگ خواهان اروپا با فرهنگ خواهان سلسلۀ او نمی توانند رقابت و همسری نمایند.
براثر حمایت و تشویق او بود که زیباترین نقاشیها، قالیها، اسلحه و آلات حرب و
دیگر چیزهای صنعتی ایجاد گردید. تربیت و تهذیب و خدمات شایان این امیران و
شاهزاده گان به اقسام دانش و هنر روشن ترین و هوشمندترین مردان عصر را به
خودجلب میکند و درنظر آنها به خصوص نگارنده که افتخارات مسافرت در آسیای مرکزی
را دارا می باشد، نام سمرقند و بخارا خاطرات شیرین و محو ناشدنی ازین سلسلۀ
مفخم و معظم بر می انگیزد و مشاهدۀ عمارات با شکوه آن ها با اینکه در حال خرابی
و فرو ریختن است فوق العاده مارا به حیرت انداخته بی اختیار زبان به حسین و
آفرین می گشاییم» (ص 204- 205 جلد دوم تاریخ ایران، سرپرسی سایکس) }}}.
تا اوایل قرن بیستم این فکر حاکم بودکه « رنسانس» یک حادثۀ تاریخی مربوط به
قرنهای 17 و 18 اروپا میباشد و به تاریخ اروپا اختصاص دارد. لیکن بعداٌ دانشمند
معروف سویسی آدم میس در کتاب خود به نام «رنسانس مسلمان» به این تصویر نقطۀ
پایان گذاشته، با دلایل انکارناپذیر به اثبات رسانید که چندین عصر قبل ازان
کشورهای اسلامی شرق دوره های رنسانس ویژۀ خودرا از سر گذرانده اند. این فکر
آدام میس پس از وی توسط برخی از دانشمندان ازجمله کنراد در کتاب او به نام «شرق
و غرب» روی این موضوع به مقیاسی وسیعتر روشنی انداخته شد و به تعقیب آن یک
تعداداثرهای دیگر نیز درزمینه نوشته شد.
در اؤزبیکستان اولین دانشمندی که این مسئله را به بررسی گرفت اکادمیسین مظفر
خیرالله یف بود. او با توضیح همه جانبۀ رنسانس شرق آنرا به مقیاس تاریخ ملت های
شرق تعمیم داد. برطبق نظر این دانشمند مردمان شرق از جمله خلقهای خراسان و
تورکستان، دوره های درخشان و طولانی رنسانس را پشت سر گذاشته اند. آنها در
قرنهای 9-12 و پس از آن در قرنهای 14- 15 به مقیاس جهانی در اوج تمدن و ترقی پا
گذاشته بودند. اکادمیسین خیرالله یف در کتابی که پیرامون اندیشه های فلسفی
ابونصرفارابی به نام «دَور بیداری و متفکر شرق» نوشته میگویدکه، تمدن قرون 9-
12 و پس ازآن پیشرفت و انکشاف قرنهای 14- 15 عبارت از دو مرحلۀ یک جریان تاریخی
میباشد. به گفتۀ او دراین دو قرن اخیر دانشمندان و اندیشمندان بزرگی چون میرزا
اولوغ بیک، قاضی زادۀ رومی، الکاشانی، علی قوشچی، شاعران و متفکران بزرگی چون
جامی و نوایی، نقاشان و مصوران بنامی مانند بهزاد و پیروان مکتب او و شخصیتتهای
بزرگ دیگری که در عرصه های دیگر دانش و هنر عرض وجود کردند، ستاره های درخشان
دوران شگوفان تیموری به شمار می روند.
با تأیید نظر این دانشمند باید گفت که درسال 1969 سیمپوزیوم بین المللی از طرف
یونسکو در رابطه به مدنیت دور تیموریان در شهر سمرقند دایر شده بود. اشتراک
کنندگان سیمپوزیم به این نتیجه رسیده بودند که دست آوردهای قرنهای 14- 15 در
عرصه های دانش و فرهنگ تا قرنهای 17- 18 راه پیشرفت تمام انواع هنر و فرهنگ را
هموار ساخته بود.
ادبیات شناس مشهور ایران دوکتور ذبیح الله صفا در اثر معروف خود «تاریخ ادبیات
در ایران» تأکید دارد که دور تیموریان از لخاظ شگوفایی ادبیات و افزایش حیرت
انگیز تعداد شاعران یکی از دوره های بزرگ ادبیات بود. به عقیدۀ او دورۀ
تیموریان علاوه بر این که از نظر انکشاف هنرهای زیبا خیلی ثمر بخش بود، از لحاظ
شعریت نیز خیلی مهم، بلکه برای تعالی ادبیات فارسی نیز آخرین دور نهایت مهم به
شمار میرود. او در ص 160 جلد چهارم اثر خود می نویسد: «استاد فقید نفیسی که
ازراه تحقیق و استقصاء متمادی اسامی همه یا نزدیک به همۀ شاعران را در قرن 11
در کتاب تاریخ نظم ونثر در ایران گرد آورده فقط در قرن نهم بیشتر از یک هزار
شاعر را نام برده و شرح حال و آثار معدودی از آنان را به اختصار مذکور داشته
است». دوکتورصفا پس از ذکر نام در حدود بیست تن ازشاعران نام آور این دور چون
جامی، قاسم انوار، بنایی، هلالی و بابا فغانی مینویسدکه : این شاعران نام آور
حافظان واقعی زبان و نگهبانان سنت ادبی قدیم بوده اند و شاگرانی که زیر دست شان
تربیت یافتند، هریک به قدر استعدادبهره ای از سنت ادبی را از آنان به ارث برده
وبه آیندگان سپرده اند» (ص 170 کتاب مذکور).
دانشمند بنام افغانستان شادروان عبدالحی حبیبی در اثر ارزشمند بزرگ خود به نام
«هنر عهد تیموریان» نشان میدهد که از آثار بجا مانده صنایع نفیسۀ دور تیموریان،
رنسانس غرب و سیعاٌ استفاده کرده است.
ادواردبراون شرقشناس مشهور انگلیسی در کتاب تاریخ ادبی ایران که توسط دانشمند
شادروان علی اصغر حکمت به نام «ازسعدی تا جامی» ترجمه، تعلیق ، تحشیه و نشر شده
است، می نویسد: «میر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا گذشته ازین که خود
یکی از شعرای قابل توجه (مخصوصاٌ بزبان تورکی) میباشد، حامی و طرفدار کریمی
برای ادبا وفضلای زمان خود شمرده میشود، چنانکه در فرٌ و شکوه ادبی، شهر هرات
در دورۀ تیموریان همسنگ شهر غزنه در عهد سلطان محمود غزنوی مینماید» (ص 529
کتاب.(
هرگاه ما آبده های عظیم، و بناهای شکوهمند دوران تیموریان را درافغانستان،
تورکستان، ایران و هندوستان یکجا با آثار علمی و ادبی گرانبها یی که از آن عهد
بجا مانده مورد ارزیابی قرار بدهیم، پی میبریم که اتهامات خصمانه نسبت به این
دور چه قدر ناشایسته و دور از واقعیت میباشد.
در رابطه به مکتب ادبی هند ( سبک هندی) :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به عقیدۀ ملک الشعرا بهار، جامی با مضمون آفرینی های خود سبک هندی رااساسگزاری کرده، اما دانشمند ایرانی رُکن الدین همایون فرخ، ناشر «دیوان فانی» در مقدمۀ عالمانه ای که براین اثر نوشته پس از بحث روی نامگذاری این مکتب که در نتیجۀ آمیزیش خاص سبک خراسانی با سبک عراقی و سبک هرات به وجود آمده است، می نویسد: پس از انقراض دولت سلطان حسین بایقرا گروهی از علما و دانشمندانی که در هرات میزیسته اند، متوجه دربار بابر و ارغون شاه شده به قندهار و تته رهسپار گردیده اند و طرز و روشی را که امیر علیشیر و شعرای پیرو او بنیان گذاشته اند نشر داده و در تعمیم آن کوشیده اند و چون شعرای فارسی زبان درهند پیرو آن شدند، این سبک به هندی نامگذاری شد. او می افزاید به هر حال غزلیات فانی (تخلص نوایی درشعرفارسی - ش.ج)بهترین نمونه این سبک است و 8 بیت را که مبین این سبک است طور مثال ذکر میکند و ما یک بیت از آن می آوریم:
ازخیال آن میان فکر محالی داشتم،
بود اگرچه بس محال اما خیالی داشتم.
همایون فرخ علاوه میکند: چنانکه گفته شد در آثار فانی افکار و تخیلات و تتشبیهاتی که بعدا به طور وفور و بحد اشباع تا سرحد ابهام و ایهام و تعقید در آثار گویندگان هند دیده میشود، به صورت ابتدائی آمده است. ( مقدمۀ دیوان امیر نظام الدین علیشیرنوایی «فانی»، به سعی و اهمام دکتر رُکن الدین همایون فرخ، 27- 28 تهران، 1375(
همچنان دانشمند محقق هندی داکترعزیز احمد با اتکا به نظریات دانشمندان روس و اروپای شرقی تأکید میکند که امیر علیشیر نوایی در زمینۀ به وجود آمدن مکتب ادبی هند تأثیر ایجادگرانه داشته است (داکتر عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ نقی لطفی و م، ج، یاحقی، تهران1367).
به عقیدۀ ما هم مضمون آفرینی های جامی و هم صور خیال علیشیرنوایی در اشعار فارسی، نخستتین جوانه های این سبک ادبی مهم میباشد. البته این موضوعی است که بررسی آن به مقالۀ تحقیقی جداگانه ضرورت دارد.
درهر حال این مکتب ادبی(سبک هندی) آن چنانکه بهار ادعا میکند یک سبک پیچیده و
متصنع و بیروحی که ازعالم الفاظ فرومایه تجاوز نمی نمود و شعررا از قصیده و غزل
به حالت ابتذال افگنده بود، نیست، بلکه برعکس این مکتب ادبی به مثابۀ ثمرۀ
اندیشه های دقیق و تخیلات لطیف موشگافانه و تفکر عمیق فلسفی شاعران خراسان،
تورکستان و هندوستان، همآهنگ با شرایط عینی و ذهنی یک دورۀ تاریخی معین عرض
وجود کرده و راه رشد و تکامل خودرا پیموده است.
سبک هندی با وجود برخی استعاره های مرکب، مبالغات و ایهام، با تخیلات نازک،
مضامین بکرو لطیف، افکار عمیق فلسفی و اندیشه های عرفانی خود ازاهمیت ادبی و
علمی بزرگی برخوردار بوده، استادان پیش آهنگ آن چون میرزا عبدالقادر بیدل، صائب
تبریزی، غنی کشمیری، بابا فغانی و سخنوران برجستۀ دیگر در رشد و تکامل زبان و
ادبیات فارسی سهمی بزرگ و فراموش ناشدنی گرفته اند. به نوشتۀ دانشمند و شاعر
افغانستانی شادروان محمدعثمان صدقی، پی بردن به یافتن راه حل مضامین مرکبی که
در اشعار این استادان برمیخوریم، به انسان ذوق و لذٌت خاصی میبخشد.
نسبت عدم صراحت و شجاعت ادبی به جامی:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنان ملک الشعرا بهار، عبدالرحمان جامی را در انتشار شعر به عدم صراحت و شجاعت متهم میکند و در ص229 جلد 3 کتاب «سبک شناسی»خود می نویسد: «یکی از بزرگترین عیبی که شعرشناسان و ادبای معاصر در اشعارجامی یافته اند عدم صراحت و شجاعت ادبی است». بنا به پندار او گویا مولانا در اشعار خود چنان پنهان شده است که با هیچ ذره بینی دیده نمی شود. همچنان ناممکن است از غزلیات او نه به حالات اجتماعی و سیاسی معاصر او میتوان پی برد، نه به حالات اجتماعی و معتقدات فلسفی و عرفانی شخصی او. سپس میگوید: این ایرادات به نظر من وارد است.
ما این ایرادهای بهار را که گویا از زبان ادبیات شناسان معاصر خود بر جامی وارد کرده و بعدا آنرا تصدیق نموده است نیز نادرست و بی پایه میدانیم. به نظرما صراحت وجسارت جامی را در هیچ یک از شاعران قبل ازوی نمیتوان دید. طور مثال در شرایطی که اختلافات مذهبی میان تسنن و تشیع به اوج خود رسیده بود و کمترین بی اعتنایی درین زمینه عواقب وخیمی به بار می آورد، جامی بدون ترس و هراس، ستیزه جویان هردوطرف را به شیوه ای بس حقارت آمیز تقبیح میکند و می گوید:
ای مغبچۀ دهر بده جام میم،
کامد ز نزاع سنی و شیعه قیَم
گویندکه جامیا چه مذهب داری؟
صد شکر که سگ سنی و خر شیعه نیم.
سرودن چنین یک رباعی با افاده ای تند و تلخ، در تقبیح ستیزه جویان هردو مذهب،
با کلماتی اهانتبار چون سگ و خر در شرایط قرن پانزدهم، نشان میدهد که حضرت جامی
ازچه شهامت بزرگی برخوردار بوده است.
جامی به مثابۀ پیشآهنگ طریقۀ نقشبندیه به برخود تعصب آمیز نسبت به اقوام و
مذاهب دیگر اجازه نمیداد و با سرودن اشعاری چون بالا خودرا درجایگاهی برتر
ازینگونه منازعات قرار میداد.
مولانا جامی به صفت یک صوفی مخلص و یک عارف روشن نگر هیچگاه نخواسته اندیشه های
فلسفی، عرفانی و معتقدات مذهبی خودرا پنهان کند. دوکتور ذبیح الله صفا تأکید
میورزدکه «او، سنی حنفی مذهب و درمذهب خود پیگیر و وفادار بود».
جامی تمام افکار و اندیشه های خودرادر مورد طریقۀ نقشبندیه به کمال صراحت بیان
داشته و یک اثر خودرا به نام یکی از پیشوایان این طریقت خواجه عبیدالله احرار
«تحفة الاحرار» نامگذاری کرده و در یک شعر خود میگوید او کسی است که برسر دین
تاج روشنایی را گذاشته و قفل هوا و هوس را از در دلها گشوده است:
تاج بهار برسردین او نهاد،
قفل هوا از در دل او گشاد.
ودرجای دیگر میگوید:
آن که ز حریت فقر آگه است،
خواجۀ احرار عبیدالله است.
درقصدۀ «لجة الاسرار» خودکه نمایانگر علو طبع و مناعت نفس اوست، استغنا و بی نیازی خودرا از خوان خسیسان بیان میکند و چون مردی قناعت پیشه، روی آوری طماعان را به هر در و درگاه نکوهش میکند و بر شاه و وزیرکشور میخندد:
لب نیالایند اهل همت از خوان خسان،
درخور دندان انجم، گردۀ ماه و خور است.
طامعان از بهر طعمه پیش هر خس سر نهند،
قانعانرا خنده برشاه و وزیر کشور است.
ماکیان از بهر دانه می برد سر زیر کاه،
قهقهه بر کوه وبر در شیوۀ کبک در است.
نمونه هایی از اشعار جامی:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در زیر، ما ابیاتی را از آثار جامی می آوریم که بر خلاف ادعای بهار و همفکران او شخصیت ممتاز او را در محیط زندگیش به وضاحت نشان میدهد و میتوان قد رسای او را بدون هیچ «ذره بینی» در آنها مشاهده کرد:
طلب را نمیگویم انکار من،
طلب کن ولیکن به هنجار کن.
به مردار جویی چو کرگس مباش،
گرفتار هر ناکس وکس مباش.
پی لقمه چون سگ تملق مکن،
به فتراک دونان تعلق مکن.
رهان گردن از بار غل طمع،
فشان دامن از خاز ذل طمع.
در ضرورت حکمت برای شاهان:
اگر شاه دوران نباشد حکیم،
بود در حضیض جهالت مقیم.
ازان شیوۀ جهل خیزد همه
وزان میوۀ ظلم ریزد همه
ازو حظ بد، کامگاری بود
نصیب نکو، خاکساری بود
در نکوهش شیخان ریایی:
یارب انصافی بده آن شیخ دعوادار را
تابه خواری ننگرد رندان دردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده است
زان گرفته پیشۀ خود شیوۀ آزار را
× × ×
شیخ خودبین که به اسلام برآمد نامش
نیست جز زرق و ریا قاعدۀ اسلامش
خویش را واقف اسرار شناسد لیکن
نه از آغاز وقوف است و نه از انجامش.
دام تزویر نهاده است خدایا مپسند
که فتد طایر فرخندۀ ما در دامش
زاهدان ریایی و پیروان ابله آنان:
فغان زابلهی این خران بی دم و گوش
که جمله شیخ تراش آمدند و شیخ فروش
شوند هر دو سه روزی مرید نادانی
تهی زدین و خردُ خالی از بصیرت و هوش
نه بر برون وی از لمعۀ هدایت نور
نه در درون وی از شعلۀ محبت جوش
نگاهدار خدایا مدام جامی را
زشر زرق ریاپیشگان ازرق پوش
و این هم چند بیت ازیک قصیدۀ اوکه
سیمای وارسته وپر مناعت جامی را
به وضاحت نشان میدهد:
فراز کنگر وحدت نشسته آن مرغم
که باز رسته زدام طبیعت بشرم
چو درهوای قدم پر زنم رود به عدم
غبار عالم امکان زباد بال و پرم
به قصد کسب فنا گنج زر طلب چه کنم
که با توانگری دل غنی زگنج زرم
فروغ یافته سنگی است زر، ز تابش خور
اگر به سنگ کنم روی عابدالحجرم
اگر زخوشۀ پروین دهند دانه مرا
وگر زچشمۀ خورشید باشد آبخورم
من آن نیم که کنم بال سست ز اوج بلند
سوی حضیض، کزین آب و دانه بهره ورم
***
بدین ترتیب از تمام آثار منظوم و منثور جامی ده ها مثال میتوان آوردکه ادعای
عدم صراحت و عدم جسارت نسبت به جامی را رد میکند. آثار جامی به خصوص اشعار او
به مثابۀ آیینه تمام نمای رشد و انکشاف فرهنگ و دانش همان عصر، در تاریخ زبان و
ادبیات دری جایگاه فراموش ناشدنی مهم و ویژه ای را احراز میکند. به گفتۀ
دانشمند حقیقت نگر استاد علی اصغر حکمت، اشعار جامی از آثار تغزل ممتاز کلاسیک
زبان فارسی و از بهترین یادگارهای اشعار غنایی آن به حساب میرود.
همچنان به نه ظر او نورالدین عبدالرحمان جامی در قرن نهم تاریخ اسلام، بزرگترین
استاد در نظم و نثر فارسی میباشد. شهزادۀ صفوی سام میرزا در کتاب حفۀ سامی
مجموع آثار جامی را از نظم و نثر 45 جلد خورد و بزرگ به حساب می آورد.
در بارۀ جامی:
ـــــــــــــــــــ
دانشمندان ادبیات شناس شرق و غرب در بارۀ جامی نظریات گوناگون اظهار داشته به آثار او ارزش بلندی قایل شده اند و ما برخی از آنهارا در اینجا می آوریم.
علی اصغر حکمت: جامی پس از شیخ سعدی به صفت یکی از بزرگترین و ماهرترین نویسندگان زبان وادبیات عربی را به زبان فارسی انتقال داده است. به لقب خاتم الشعرا یعنی ختم کنندۀ سلسلۀ شعرا ملقب گردیده است. چونکه پس از وی درجهان شعر تا قرن 13 هجری در زبان فارسی شاعری که بتواند در مقام اول قرار بگیرد، به ظهور نرسیده است.
ظهیرالدین محمد بابر در «بابرنامه» ضمن اظهار ارادت و اخلاص نسبت به وی، اورا در ساحۀ علوم صوری و معنوی یکتای عصر خودش میداند و میگوید که اورا حاجتی به مدح و ستایش نیست وذکر او فقط از باب تیمن و تبرک می باشد.
دانشمند قاموسی تورک شمس الدین سامی در دایرة المعارف خود به نام «قاموس
الاعلام» (قاموس الاعلام، جلد 2، ص 1760) میگوید: نمیتوان هیچ یک بیت یا غزل
اورا بالاتر از دیگرش قرار داد، هر یک ازآنها بهتر ازیکدیگ است. فرق و تفاوت
مین آنهارا فقط دانشمندانی میدانندکه استعداد تشخیص آنهارا دارند.
ادوارد براون دانشمند انگلیسی میگوید: وی در آن واحد هم شاعر بزرگ، هم محقق و
هم عارفی ارجمند است.
و نیز میگوید: «جامی که نه تنها اورا ستارۀ درخشندۀ دربار هرات میتوان گفت،
بلکه هرکس اورا بسزا یکی از بزرگترین اساتیذ شعر فارسی می شمارد» (ص 681 از
سعدی تا جامی(
علامه قزوینی در نامه ای که به علی اصغر حکمت نوشته میگوید: بعداز حافظ اورا
خاتمه شعرأی بزرگ فارسی زبان باید محسوب نمود. (ص 407 کتاب جامی(
او پس از ذکر فضایل بایقرا میگوید«... پس در زمان این پادشاه شعرپرور عجب نیست
اگر طبع و قاد استاد جام و نبوغ فطری او موقع را از برای بروز و ظهور مناسب
یافته و آثار زیبای منظوم و منثورازقلم او تراوش کرده باشد. (ص 23
کتاب).
به عقیدۀ دوکتور ذبیح الله صفا جامی با اشعار زیبا و نثر عالمانۀ خود توانسته
است تعلیمات عرفان را به درجۀ علمی بلند نگاهدارد.
ادوارد براون کتاب خودرا با این جملات در بارۀ جامی ختم میکند: « هیچ استاد سخن
و گویندۀ فارسی زبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پایۀ کمال او نمی
رسد و اعجاب و تحسین معاصران وی نسبت به قریحۀ فروزان او بجا و سلطنت او در ملک
سخن به سزا است.» (کتاب از سعدی تا جامی، ص 792(
مناسبات جامی با نوایی:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر کبیر اؤزبیک امیر علیشیر نوایی با جامی روابطی نهایت دوستانه داشت و اورا به صفت مرشد خود حرمت قایل بود. حضرت جامی نیز نسبت به نوایی محبت و صمیمیتی بی پایان داشت و در برابر مشتی عناصر متعصب که مانند کوتاه نظران آریا پرست وطنی ما، به زبان تورکی و ترویج آن خصومت ورزیده، منکر افادۀ اندیشه های بدیعی و تخیلات لطیف شاعرانه درین زبان بودند، قاطعانه استاده، نوایی را به ایجاد ادبی در زبان تورکی تشویق و ترغیب می نمود و بنابر روایتی خود نیز دو غزل به اسلوب شیر و شکر (فارسی و تورکی) سروده بود که مطلع یکی از آن دو اینست:
ای لبت پر خنده و چشم سیاهت مست خواب،
ایکٌی زلفینگ آره سیده آی یوزینگ دور آفاب.
جامی به دقایق زبان تورکی آشنایی کامل داشت. نوایی آنچنانکه در خاتمۀ آخرین
دفتر خمسه «سدٌ اسکندری» نقل میکند، آنرا بعد از تکمیل به حضور مرشد خود مولانا
جامی میبرد و پس از وقوع یک حالت روحی شگفت انگیز، مورد تأیید و تحسین استاد
قرار میگیرد.
جامی به آثار نو.ایی ارزشی بلند میگذاشت. چنانچه در مثنوی «خرد نامۀ اسکندی» خمسۀ تورکی نوایی را به صفت یک اثر بی نظیر میستاید و میگوید اگراین اثر به زبان دری میبود، نظامی و امیر خسرو در برابرآن رنگ میباختند. ما آن ابیات را دراینجا می آوریم:
به تورکی زبان نقشی آمد عجب
که جادو دمان را بود مهر لب.
زچرخ آفرین ها برآن کلک زاد،
که این نقش مطبوع از آن کلک زاد.
ببخشید بر فارسی گوهران،
به نظم دَری دُر نظم آوران.
که گر بودی آن هم به نظم دری،
نماندی مجال سخن گستری.
به میزان آن نظم معجز نظام،
نظامی که بودی و خسرو کدام.
زهی طبع تو اوستاد سخن،
ز مفتاح کلکت گشاد سخن.
سخن را که از رونق افتاده بود،
به کنج هوان رخت بنهاده بود.
تو دادی دگر باره این آبروی،
کشیدی به جولانگۀ گفت و گوی.
صفایاب از نور رای توشد،
نوایی زلطف نوای توشد.
براین نخل نظمی که پرورده ام،
به خون دلش در بر آورده ام.
نشد باعثم جز سخندانیت،
به دستور دانش سخنرانیت.
ارادت نوایی نسبت به جامی به حدی است که در هر یک ازسه دفتر خمسه یعنی «حیرة
الابرار»، «فرهاد شیرین»، «سبعۀ سیٌار» بخشهای جداگانه ای در مدح و توصیف فضایل
جامی دارد و دفتر پنجم یعنی «سد اسکنری» را طوری که بیان داشتم با تقدیم خمسه
به حضور جامی به پایان میرساند. اینگونه ارادت و مودت بی شایبه بالاتر از روابط
عادی میان انسانها بوده، افاده کننده اخلاص و ارادت بی پایان نوایی به جامی به
مثابۀ یک مُرشد حقیقی و مربی معنوی و واقف اسرار عوالم روحی میباشد. همچنان
جامی نوایی را به صفت یک وزیر با درایت و ممثل عدالت و حامی اهل دانش و فرهنگ و
خدمتگذار صادق خلق احترام میگذارد و شیفتۀ آثار ادبی بینظیر او در زبانهای
تورکی و فارسی است. این دو شخصیت بزرگ به عنوان دو ممثل دو خلق بزرگ اؤزبیک و
تاجیک، بهترین نمونۀ همزیستی دوستانه و مسالمت آمیز هردو قوم بودند و میباشند.
ما در اینجا چند بیتی ار « حیرة الابرار» نوایی را در ستایش جامی ترجمه میکینم:
)
جامی، امروز قطب طریقت و کاشف اسرار حقیقت است، سینه اش گنجینۀ درهای حقایق و
قلبش آیینۀ روی معانی است. کاخ کمالاتش چنان رفیع و بلند است که حتی گردون برین
هم نمیتواند برآن کمند اندازد. اشعارش تمام اقالیم جهان را تصرف کرده و نثرش به
کشور جانها راه یافته است. فیضش به شاه گدا میرسد، خدمت اورا شاه و گدا مایۀ
افتخار خود میدانند(
به نوشتۀ حکمت، جامی بسیاری از مولفات خودرا ازنظم و نثر بر حسب تشویق یا به موجب خواهش نوایی انجام داده و درهمه آنها نام ویرا به تجلیل و عزت یاد کرده علاوه بر آن بسیاری مراسلات منثور و قصاید و قطعات و غزلیات منظوم از جامی موجود است که همه در خطاب یا در جواب میر علیشیر نوایی سروده شده.
پس ازآنکه شاعر در سال 898 وفات یافت امیر علیشیر برای وی مرثیه ای ساخته است مفصل و آن ترکیب بندی است مرکب از هفت بند و هفتاد بیت و باین بیت آغاز میشود:
هردم از انجمن چرخ جفای دگر است،
هر یک از انجم او داغ بلای دگر است.
و پس از آن نیز کتاب موسوم به «خمسة المتحیرین» را به یادگار وی تألیف نموده و خودرا در مرگ جامی صاحب عزا معرفی کرده است.
ما یک بند این مرثیه را از مقالۀ استاد عالم لبیب با عنوان (سیمای جامی در «خمسة المتحیرین» نوایی) که در سایت بابر نشر شده، اقتباس میکنیم:
ای حریم حرم قرب الهی جایت،
طرف جنٌت و فردوس کجا پروایت.
چون شدی از حرم ملک به سوی ملکوت،
بود در انجمن خیل ملک غوغایت.
طوطیان حرم قدس به جان مشتاقت،
بلبلان چمن انس به دل شیدایت.
کیمیاکار قضا مهر دگر داد طلوع،
چرخ را از اثر روشنی سیمایت.
نُه فلک چرخ زنان آمده در اطرافت،
بوده گویا به سر هریک از آن سودایت.
در فراق تو غمین ماند دل غمزده گان،
تیره زین گوشۀ ماتمکده ماتمزده گان.
همچنان حضرت جامی با شاعران تورکی سرای آن زمان به خصوص شاعر شهیر اؤزبیک ملک الکلام مولانا لطفی هروی روابط دوستانه داشت. به نوشتۀ علیشیر نوایی در کتاب « مجالس النفایس» (ص73) لطفی قبل از رحلت این مطلع غزل را مینویسد:
گر کار دل عاشق با کافر چین افتد،
به زانکه به بدخویی بی مهر چنین افتد.
اما به نسبت علالت مزاج به تکمیل آن موفق نمیشود. بنابرآن وصیت میکند تا بعداز وی دوستش مولانا جامی آنرا تکمیل و درج دیوان بسازد. جامی این وصیتت را بجا آورده غزل را تکمیل و درج دیوان میسازد. ما درزیر این مطلع وغزل جامی را می آوریم:
گر کار دل عاشق با کافر چین افتد،
به زانکه به بدخویی بی مهر چنین افتد.
جاییکه بود تابان خورشید مکن جولان،
حیف است کزآن بالا سایه به زمین افتد.
هرجا که جهد برقی از آتش عشق تو،
صد دلشده را آتش در خرمن دین افتد.
عشق تو به مهر و کین هرچند که زد قرعه،
مشکل که به نام من جز قرعۀ کین افتد.
محراب حضور آمد مارا خم ابرویت،
بروی زخطای ما مپسند که کین افتد.
هر لحظه زنم آهی باشد که ازین ناوک،
سیٌارۀ ادبارم از چرخ برین افتد.
جامی چو سخن راند از لعل شکربارت،
در دامنش از دیده دُرهای ثمین افتد.
خلاصۀ بحث:
ــــــــــــــــــــ
مجموع بررسی هایی را که درین مقاله به عمل آمد، میتوان به ترتیب ذیل خلاصه نمود:
1 ـ طبعا دورانی که جامی و نوایی در آن حیات بسر می بردند، مانند دوره های دیگر تاریخی خالی از نارساییها و کاستیها نبوده است، اما هرگز نمیتوان به بهانۀ این کاستیها اتهام انقراض و انحطاط را بدان بست و ارزش فرهنگی و معنوی مسلم آنرا به زمین زد.
در دوران «انقراض» و «انحطاط» ظهور نوابغی چون جامی و نوایی، نقاش بزرگی چون کمال الدین بهزاد و شخصیتهای علمی و ادبی بنام دیگر در عرصه های مختلف دانش و فرهنگ ازجمله یک هزار شاعر، امکان پذیر نبود. حقیقت این است که این عصر از لحاظ رشد فرهنگ مادی و معنوی یک دورۀ درخشان و مرحلۀ دوم رنسانس پر تلالؤ شرق بود.
2- میراث علمی و ادبی بزرگی که جامی بجا گذاشته، با اصالت و ارزش علمی، عرفانی و ادبی خود با برخورداری از صراحت و شجاعت، به مثابۀ آبده های زبان و ادبیات دری جاودان خواهد ماند.
3- جامی به حیث یک شاعر متعهد و رسالتمند به آرمانهای والای خود وفادار بوده، تا توانسته وظایف انسانی خویش را انجام داده، باکمال جسارت و صراحت برضد مفاسد عصر خود مجادله کرده و تا آخر حیات پیوسته از روی حقیقت پرده برداشته است. او در امر صلح و جنگ و اصلاح معایب امور، صادقتر و با اعتمادترین مشاور دولت، بخصوص سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی بوده است.
4- نورمهای اخلاقی، معیارهای تربیتی، اندیشه های عرفانی، ارزشهای انسانی و افکار و ملاحظاتی که در زمینۀ خقوق انسان در اشعار او آمده، به خونندگان روحیه میبخشد و آنهارا به آزاده گی و مناعت نفس فرا میخواند و در راه رسیدن به تکامل روحی وکسب فضایل انسانی رهنمون میشود.
منابع:
ـــــــــــ
1ـ
محمد تقی بهار«ملک الشعرا»، سبک شناسی، جلد 3، انتشارات امیرکبیر ، تهران.
2ـ
علی اصغر حکمت، جامی، تهران، 1386.
3
ـ ادوارد براون، از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی بقلم علی اصغر حکمت، تهران،
1960
4ـ
دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد چهارم، تهران، 1364.
5ـ
پنجصدو پنجاهمین سال تولد نورالدین عبدالرحمن جامی، شامل پیام ها و بیانیه ها،
مطبعۀ دولتی کابل، 1343.
6ـ
شمس الدین سامی، قاموس الاعلام به زبان تورکی، جلد2، مطبعۀ اقدام، استنبول،
1317.
7ـ
دکتر عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ حقی لطفی و جعفر یاحقی،
تهران، 1367.
8ـ
علیشیر نوایی، حیرة الابرار – خمسه، چاپ سنگی مطبعۀ پورسیف، تاشکینت، 1893.
9ـ
علیشیر نوایی، محالس النفائیس، متن علمی انتقادی تهیه شده توسط سویمه غنی یوا،
انستیتوت زبان و ادبیات به نام پوشکین، اکادمی علوم اؤزبیکستان، تاشکینت، 1961.
10ـ کتاب چلبی، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، استنبول، 1893.
11ـ
محمد عالم لبیب، سیمای جامی در «خمسة المتحیرین نوایی»، نشر شده در وبسایت بابر.
12ـ
غلام سخی سخا، حقایق پشت پردۀ تمدن باستانی چین، نشر شده در وبسایت های بابر و
ففتا.
13 - عبد الرحمان جامی، خرد نامۀ اسکندری، چاپ تهران.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درخاتمه از دوست ارجمندم محترم عبدالمجید اوزگون که با صرف وقت گرانبهای خود این مقاله را با کمپیوتر نوشتند، صمیمانه تشکر میکنم.