دکتر حمیدالله مفید
در کنگینه زبان فارسی
آموزش۵۰ مین
شناسایی آستان یا ولایت بلخ
استان بلخ در شمال یا اپاختر افغانستان موقعیت دارد ، که از سوی باختر به استان شبرغان ، از سوی خاوربه استان سمنگان و از سوی نیمروز یا جنوب هم به همین دو استان و از سوی اپاختر یا شمال به رود آمو و کشور های ازبکستان و ترکمنستان هم مرز است.
نام بلخ در حقیقت نام یک شهرستان کوچک است ، که امروزه به تمام استان کذاشته شده است.
بلخ بر بنیاد نگارش پیشینه نویسان جهان و به گفتاورد وندیدات فرگرد دوم نشانه های ۲۱ تا ۴۳ نخستین شهر در آسیا می باشد ، که پس از گذر آریایی ها از رودخانه آمو یا اکسیوس به سوی نیمروز یا جنوب پی گذاری شده است .(۱)
بر بنیاد گزارش وندیداد اوستا : بنای شهر بلخ به دست بزرگترین شاه ارینویچی جمشید ، یا یمشید یا یما از خانواده پیشدادیان گذاشته شده است متن وندیدات چنین است :
« اهورا مزدا به جمشید دستور داد تا (واره ) را بسازد که هر ضلع آن به اندازه طول( درازای ) یک میدان اسپ دوانی باشد و آتش درخشان و یک جفت از نسلهای گاو ، گوسپند ، سگ و پرنده گان وغیره را در آن جای دهد و تخم های درختان بلند و میوه های خشبو در آن بپروراند ، و آدمان گوژ پشت یا ( کُپ) و دیوانه ، وتنبل و بدخواه ودروغگو و حاسدان و مبروص و خراب دندان ومعیوب را در آن جای ندهد.»
یما یا یمشید یا جمشید دستور یزدان را بجای آورد و « گلواره ای » را که دستور شده بود بساخت و در آنجا مسکنی را آراست که صحن و بالا خانه ودالان داشت و نسل انسان و حیوان ودرختان را آنجا بپرورانید.
با این پی ریزی نخستین مهد فرهنگ و تمدن بشری و آریایی و نخستین شهر در آریانای کهن ساخته شد . نام یما Yima در گاثا ( یسنا ۲۳ قطعه ۸) و در وندیداد ( فرگرد۲) به چم یا معنی توام و همزاد یاد گردیده است ، در ریگویدا ( یاما) و در نبیک ها یا کتب مذهبی برهمنی ( یم به جم) تغییر خورده است ، در گاثا بخش دوم ( خشیت Xaashete) یا ( شید) شده و به چم یا معنی درخشان با نام یما نیامده است مگر در قطعات دیگر با افزایش « شید» به ( جمشید )شده و در ویدا و اوستا یما به صفت درخشان ، نور افشان ونورانی یاد شده است.
در ویدا یما به فرنام یا لقب ( راجا یما Yamäräjä) یعنی پادشاه یما یاد شده و به منحیث بنیانگذار دولت ( پاراداتا) یا پیشدادیان نخستین شاه آریایی شناخته شده است ( سروده های ریگویدا پیشینگی ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد و دولت پیشداداین نزدیک به ۱۸۰۰ سال پیش از میلاد تخمین شده است. .)
یما را بنیانگذار عدل ، دادخواهی و تهذیب در منطقه می شمارند.
واژه ( وار)یا واره اوستایی به چم یا معنی دیوار در زبان سنسکرت به گونه ( واری) آمده است و هدف از آن دیوار یا محوطه می باشد (این واژه به مرور زمان به واره ، وهار ، و بهار تغییر خورده است ) و نخست نیایش خانه بود و پس از دین زردشتی به مهادژ یا معبد نوبهار بلخ مبدل شد، ودر سنسکرت نام آن ( نوا ویهاره Navävihära) یاد شده که معنی آن دیر نو می باشد.
نوبهار بلخ سپس با گسترش دین بودایی در خاور به بتخانه مبدل شده است ، که بانی آن را برمکیان می دانند ، چنانی که ابن الفقیه همدانی می نویسد:
برمکیان در بلخ بر فراز بت خانه یی ساختند که آن را نوبهار گویند و معنی آن معبد نوین است ، عجم آن خانه را گرامی داشتند و به قصد آن برفتند و پیشکش بردند ، و حریر پوشانیدند و علمها بر گنبد آن بیفراشتند، آن گنبد صد گز در صد گز بود با رواقها یی بر گرد که در پیرامون آن جای داشت در گرد خانه سیصد و شصت مقصوره بود که خادمان و نگهبانان نوبهار در آنها ساکن بود(ند) یک خادم خدمت یک روزه داشت تا سال آینده بر سر خدمت نمی شد ، و پرده دار بزرگ نوبهار را برمک گفتند یعنی که او در مکه ووالی ( برمکه ) است ، بدینگونه هرکس که از آنان بر نوبهار گمارده می شد بر مک نامیده می شد .(۲)
و اما صفت ها و ویژه گی های بلخ : نام بلخ در منابع و ماخذ مختلف آمده است از آن میان در شهنامه فردوسی نزدیک به ۵۲ بار نام بلخ آمده است به عنوان پایتخت شاهان ایرانی و شهر مقدس زردشتیان یاد شده است:
چو از بلخ بامی به جیحون رسید + سپهدار لشکر فرود آورید
ز ایدر برون تازیان تا به بلخ + که از بلخ شد روز ما تار وتلخ
چو ترکان رسیدند نزدیک بلخ + گشاده زبان را به گفتار تلخ
به بلخ اندرون نامداری نبود + وزان گرزداران سواری نبود
دگر تالقان شهر تا فاریاب + همیدون در بلخ تا اندراب
به بلخ گزین شد بر ان نوبهار + که یزدان پرستان بر آن روزگار.
مر آن خانه داشتندی چنان + که مر مکه را تازیان این زمان
یکی باره زیشان فرستم به بلخ + به ایرانیان برکنم روز تلخ
نام بلخ در داستان زردشت ، در داستان گشتاسب ودر داستان اسفندیار چندین بار آمده است.
بلخ در اثار اسلامی به نام های ( بلخ گزین ، ابن فقیه در مختصر البلدان ) ، بلخ الحسنا( لسترنج جغرافیایی تاریخی خلافت شرقیه( بلخ البهیه ( مقدسی در احسن التقاسم) ام البلاد، ام القرآ ، بلخ بامی ، هزارشهر ، ( غفوروف تاجکان ) فخر آریا ( استرابو به نقل از ویلسن ) مراورید شرق ، بابل دوم ، قبته الاسلام ، دارالجتهاد وغیره نام گرفته است.
در اینجا دیدگاه یعقوبی از کتاب مشهور او فتح البلدان را می آورم:
« بلخ را ناحیه ها و شهر ها است و عبدالرحمن بن سمره در دوران معاویه بن ابی سفیان آن را فتح کرد و شهر بلخ بزرگترین [ شهر ) خرسان است ، پادشاه خراسان ( شاه طره خان ) در آنجا منزل داشت و آن شهریست با عظمت که بر آن دو باره است ، باره یی پشت و باره ای پیش ، در دوران پیشین سه باره بوده است و آن را دوازده دروازه است و گفته می شود ، شهر بلخ وسط خراسان است ، چنانکه از آنجا تا فرغانه سی منزل به طرف مشرق است و از آنجا تا ری سی منزل به طرف مغرب و از آنجا تا سیستان سی منزل به طرف قبله و از آنجا تا کابل و قندهار سی منزل و از آنجا تا کشمیر سی منزل و از آنجا تا خوارزم سی منزل و از آنجا تا ملتان سی منزل .»
ریشه شناسی واژه بلخ :
واژه بلخ در اوستا Baxoim در بخش وندیدات به شکل ( بخدی Buxthi ,Baxti) ، پارسی باستانی (Bäxtri-s) در زبان ارمنی قدیم (Balx ) در زبان سریانی (Balh) در زبان عربی البختریون ودر زبان پهلوی به گونه ای ( Baxl)آمده است و در زبانهای ایرانی میانه به گونه بخل یا باخل که پسانها بلخ شده است تغییر پذیرفته است.
به گفتاورد جیکسن در نسخه پهلوی اوستا تحریر سده هفتم میلادی که از سمرقند کشف شده است نام بلخ به شکل بخل بامی آمده است.
هیوان تسنگ تاریخ نگار چینی در گزارش کشور های باختری نام بلخ را به گونه ( Fo-ho-lo) آؤرده است که از شمال یا اپاختر به در یای (Fo.tso) یعنی اکسیوس یا آمو هم مرز است ، سنت مارتس واژه فوهو لو را به گونه ( Bo-ho-lo) پنداشته و همان بلخ خوانده است.
نام بلخ در اتهرویدا یا کتاب چارم ریگویدا ( ۱۴۰۰ پیش از میلاد به گونه (بلهکه ) و در داستان حماسی هند مها باراتا ( ۱۲۰۰ پیش از میلاد ) به گونه بهلیکه آمده است.
این واژه به مرور زمان به بلخ و سپس به بلخ تغییر خورده است.
نام بلخ در سنگ نوشته داریوش ( بیستون) به گونه ای (باختریش) ودر یونانی ( باکتری ) آمده است و شاید نام باخذری از نام رودخاه ای به همین نام باشد.
ولسوالی ها یا شهرستان های ولایت یا استان بلخ:
———————————————
پیروز ونخجیر : این ولسوالی میان خلم و گزه واقع شده در تاریخ بیهقی در دوجا نام این محل به گونه پیروز و نجیر آمده است .(۳)
نام این ولسوالی یا شهرستان از دو واژه پیروز و نخجیر گرفته شده است ، که پیروز همان کامیابی است و نخجیر هم شکار یا اهو معنی می دهد ، گویا کسی پیروز نام در آنجا آهو شکار کرده است.
خلم : شهرکی است در خاور مزار شریف و شهر زیبا و سر سبزی است ، ریشه نامگذاری آن به نام شاه بانوی نامگذاری شده است.
تاشقرغان : واژه تاش قرغان یک وامواژه ترکی است ، که تاش به معنی یا چم سنگ و قرغان یا قرقان در ترکی به معنی قلعه و مانع آمده است . تاشقرغان به چم قلعه یا بندشگاه سنگی.
دهدادی: شهرستانی که در فاصله ده کیلومتری به سوی نیمروز خاوری مزار شیف واقع شده است . از دو واژه ساخته شده است ، واژه ده که در اوستا به گونه Dahyu به معنی سرزمین و و دادی همان دایتیک نام رودی است که بنا بر روایت اوستا از ابریان ویچ می آید ، که با هم شده است ده دایتیک یعنی سرزمین رودخانه دایتیک . (۴) وسپس به مرور زمان به دهدادی تغییر خورده است.
مزار شریف :
این شهر مرکز ولایت بلخ است در دوره سلطان حسین بایقرا آرامگاه حضرت علی (کرم الله وجهه ) آنجا ساخته شده است . و به این نام یاد می شود.
————
۱) اوستا وندیدات فرگرد ۲ فقره ۲۱ تا ۴۲
۲- ابن فقیه مختصر البدان ترجمه مسعود تهران بنیاد فرهنگ رویه ۱۷۲
۳-تاریخ بیهقی به تصحیحی علی اکبر فیاض چاپ کابل ۱۳۶۴ رویه های ۳۲ و ۱۳۱
۴)- کریستن سنس مطالعه در باره آیین زردشتی در فرس قدیم کوپنهاگن رویه های ۵ تا ۶ و مارکوارت و هردو وارنگ تهران سال ۱۳۶۸ رویه ۱۳۵