مهرالدین مشید
بافروریزی دیوار های اخلاقی در جامعه همه چیز چالش آفرین می شود
آنگاه که دیوار های بلند کاجستان های غرور فرو ریزند
از آنجا که اخلاق و ارزش های اخلاقی در یک جامعه از ارکان مهم در نظام رفتاری یک جامعه شمرده می شوند؛ زیرا این ارزش ها اند که به یک جامعه روح می بخشند و برای آن تحرک و بالنده گی بخشیده و بقای نظام و کشور را در مشارکت واقعی سیاسی و اجتماعی ضمانت می کند. این ارزش ها اند که در یک جامعه فضیلت های برتر اخلاقی را نهادینه کرده و تفاهم ملی، مشارکت همگانی، همدیگر پذیری، تحمل یکدیگر را تقویت می بخشد و همه چیز در یک روند شفاف اجتماعی به قوام می رسند. در این صورت است که صفا، صمیمیت، همدلی، همیاری و همکاری متقابل لحظه به لحظه در جامعه جان تازه می گیرد. در غیر آن صورت جامعه به فهقرا رفته، همه چیز چالش آفرین شده، مناسبات اجتماعی از هم می پاشند، فساد اداری، خلاف کاری ها، قاچاق مواد مخدر، غارت و آدم ربایی در کنار وحشت تروریزم بجای فرهنگ خود را بر جامعه تحمیل می کنند. در کل گفته می توان که بی ارزشی ها به نام ارزش در نماد تبار گرایی، قوم گرایی، تعصب و خشونت های دینی خود را در جامعه بر مردم تحمیل می نمایند. باتاسف که جامعهء ما از چندین دهه بدین سو زیر ساطور فرهنگ زدایی و اخلاق زدایی سخت ضجه می کشد. حال گپ بجایی رسیده است که فقدان ارزش های اخلاقی از راس تا قاعده گویی تار و پود جامعهء ما را بافته و آن را از اخلاق تهی کرده است. به همین دلیل است که جامعهء ما بیش از همه نیاز به ارزش های اخلاقی دارد تا افراد جامعه بدون تبعیض و تفاوت فراتر از سیاست های کذایی تو بودن خود را در آزمون جدیدی به تجربه بگیرد تا خطا را از صواب و خوب را از بد تشخیص بدهند. ارزش های اخلاقی در واقع دژ آهنین است که بنیان های حامعه را به مثابهء بنیان مرصوص استوار نگه میدارد و همگان در پنای آن آرامش، ثبات، اعتماد به نفس و وفاداری به یکدیگر را احساس می کنند. با تاسف که بخشی از این دیوار های آهنین در جامعهء ما فروریخته و از فراز دیوار های فروریخته آن چهره های عریان با مشت های بسته خودنمایی می کنند و افتصاح شگفت آور و تاسف بار را به نمایش گذاشته اند. امروز کشور ما از راس تا قاعده از پشت دیوار های شکستهء اخلاقی چون آیینهء تمام نما به گونۀ زشت و نامانوسی به گونۀ وحشتناک خودنمایی دارد که عامل اصلی آن رویکرد های فاقد اخلاقی سیاست گران کشور می باشد. امروز می ببنیم که جامعهء ما را نوعی وحشت اخلاقی تهدید می کند و گویی هر لحظه فتوای مرگ انسانیت تندتر از گذشته در آن صادر می شود و در این میان تروریزم تیغ از دمار انسانیت بیرحمانه بیرون کشیده و دارد هر لحظه هست و بود این کشور را به تاراج می برد. از آنجا که اخلاق و ارزش های اخلاقی در یک جامعه از ارکان مهم در نظام رفتاری یک جامعه شمرده می شوند؛ زیرا این ارزش ها اند که به یک جامعه روح می بخشند و برای آن تحرک و بالنده گی بخشیده و بقای نظام و کشور را در مشارکت واقعی سیاسی و اجتماعی ضمانت می کند. این ارزش ها اند که در یک جامعه فضیلت های برتر اخلاقی را نهادینه کرده و تفاهم ملی، مشارکت همگانی، همدیگر پذیری، تحمل یکدیگر را تقویت می بخشد و همه چیز در یک روند شفاف اجتماعی به قوام می رسند. در این صورت است که صفا، صمیمیت، همدلی، همیاری و همکاری متقابل لحظه به لحظه در جامعه جان تازه می گیرد. در غیر آن صورت جامعه به فهقرا رفته، همه چیز چالش آفرین شده، مناسبات اجتماعی از هم می پاشند، فساد اداری، خلاف کاری ها، قاچاق مواد مخدر، غارت و آدم ربایی در کنار وحشت تروریزم بجای فرهنگ خود را بر جامعه تحمیل می کنند. در کل گفته می توان که بی ارزشی ها به نام ارزش در نماد تبار گرایی، قوم گرایی، تعصب و خشونت های دینی خود را در جامعه بر مردم تحمیل می نمایند. باتاسف که جامعهء ما از چندین دهه بدین سو زیر ساطور فرهنگ زدایی و اخلاق زدایی سخت ضجه می کشد. حال گپ بجایی رسیده است که فقدان ارزش های اخلاقی از راس تا قاعده گویی تار و پود جامعهء ما را بافته و آن را از اخلاق تهی کرده است. به همین دلیل است که جامعهء ما بیش از همه نیاز به ارزش های اخلاقی دارد تا افراد جامعه بدون تبعیض و تفاوت فراتر از سیاست های کذایی تو بودن خود را در آزمون جدیدی به تجربه بگیرد تا خطا را از صواب و خوب را از بد تشخیص بدهند. ارزش های اخلاقی در واقع دژ آهنین است که بنیان های حامعه را به مثابهء بنیان مرصوص استوار نگه میدارد و همگان در پنای آن آرامش، ثبات، اعتماد به نفس و وفاداری به یکدیگر را احساس می کنند. با تاسف که بخشی از این دیوار های آهنین در جامعهء ما فروریخته و از فراز دیوار های فروریخته آن چهره های عریان با مشت های بسته خودنمایی می کنند و افتصاح شگفت آور و تاسف بار را به نمایش گذاشته اند. امروز کشور ما از راس تا قاعده از پشت دیوار های شکستهء اخلاقی چون آیینهء تمام نما به گونۀ زشت و نامانوسی به گونۀ وحشتناک خودنمایی دارد که عامل اصلی آن رویکرد های فاقد اخلاقی سیاست گران کشور می باشد. امروز می ببنیم که جامعهء ما را نوعی وحشت اخلاقی تهدید می کند و گویی هر لحظه فتوای مرگ انسانیت تندتر از گذشته در آن صادر می شود و در این میان تروریزم تیغ از دمار انسانیت بیرحمانه بیرون کشیده و دارد هر لحظه هست و بود این کشور را به تاراج می برد.
با توجه به اهمیت ارزشی اخلاق در جامعه است که اخلاق به حیث یک رشتۀ مهم دوباره مورد توجه فلاسفه و دانشمندان، بویژه جامعه شناسان قرار گرفته است. شماری بدین باور اند که فلسفۀ اخلاق رشته یی علمی، فلسفی و نوپا است که به تبیین اصول، مبانی و مبادی علم اخلاق می پردازد و مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق و گزاره های اخلاقی را مورد پردازش قرار می دهد.
برخی ها آن را شناخت برترین عنوان کرده این که به مسایلی چون؛ خوبی چیست، بدی کدام است، دادگری چیست و ستمگری کدام است؟ می پردازد. در کل گفته می توان، فلسفه اخلاق، علمی است که در آن از چیستی خوبی و بدی و از وظایف و تکالیف اخلاقی و این که این تکالیف برای چه مقصودی باید انجام گیرد و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست، بحث به عمل می آید. بنابراین، فلسفه اخلاق، علمی است که از مبادی تصدیقی علم اخلاق به منظور تشخیص معیارهای خوبی و بدی و به دست آوردن ملاک ارزشی رفتار انسان ها سخن می گوید؛ به این معنا که انسان تکایف ها و رفتارهای اخلاقی را برای چه هدف و غایتی باید انجام بدهد یا آن را ترک کند، و هدف و مقصد این رفتارها چیست؟ گفته می توان که هدف فلسفه اخلاق، شناخت ملاک های خوبی و بدی افعال است تا انسان ها رفتارشان را بر اساس آن و با انگیزه و هدفی که از آن دارند بسنجند.
در حوزۀ فلسفۀ اخلاق، اخلاق دستوری یا هنجاری از جمله بحث های داغ و پردامنه در حوزه های معرفتی و تحقیقاتی شمرده شده که به نفس مسائل اخلاقی، بدون در نظر داشتن آرای یک قوم یا یک مذهب یا یک رأی خاص، توجه می شود. اخلاق هنجاری در واقع به پژوهش هنجاری درباره تعیین اصول و معیار و روش هایی برای تبیین "حسن و قبح"، "درست و نادرست"، "باید و نباید" و امثال آن ها ـ بدون در نظر گرفتن عقاید گروهی و دینی و تعلقات قومی و لسانی ـ می پردازد. در این میان بحث فرا اخلاق که به بررسی و تحلیل در بارۀ گزارش های اخلاقی می پردازد و در چوکات اخلاق هنجاری عرضه می شود، نیز از بحث های مهم اخلاقی است که گزاره های اخلاقی چون؛ "سقط جنین خوب است" یا "سقط جنین بد است" را به گونه یی به کاوش می گیرد که نسبت به بطلان یا حقانیت آن بی طرف است. وظیفه او در این قسمت، بررسی معنای "خوب" و "بد» و تحلیل گزاره مورد بحث است.
نظریه های متفاوت در حوزة فرا اخلاق چون؛ طبیعتگرایی اخلاق؛ غیرطبیعتگرایی اخلاق یا شهودگرایی و غیرشناختگرایی اخلاقی موجود اند که به اخلاق دستوری ناظر است و واژههای اخلاقی را مورد بحث قرار میدهند. مرحوم مطهری دیدگاه های مربوط به اخلاق دستوری را به دو گروۀ عمده چون؛ دیدگاهها و نظریه های غایتگرایانه و دیدگاهها و نظریه های وظیفهگرایانه تقسیم کرده است. پیروان این نظریه راستی و نادرستی یک عمل را وابسته به نتیجۀ آن می دانند؛ اما برخی ها مانند؛ آریستیپوس (355 ـ 435 ق.م)، اپیکور (370 ـ 442 ق.م) و (کاپلسون، ج 1: ص 467) نتیجة عمل را سودمندی یا میزان لذت بردن شخص فاعل تلقی می کنند. برخی دیگر مانند جرمی بنتام (1748ـ 1832م) و جان استوارت میل (1806ـ 1873م) خوبی یک عمل، را افزون بر عامل، برای دیگران نیز سودمند دانسته اند. برتراندر سل می گوید، منفعت عمومی نزد بنتام، وسیله یی برای دستیابی به منفعت شخصی و نزد میل، رسیدن به منفعت عمومی است (براتراند راسل، 1373: ص 1060)؛ اما این نظریه به دلیل این که نتیجۀ عمل پیش از درستی و نادرستی عمل قابل تشخیص نیست، چالش آفرین خوانده شده است. استاد مطهری مکاتب اخلاقی را که بر لذّت و نفع شخصی و جمعی مبتنی است، خلاق نمیداند و می گوید، همواره چنین نیست که قابل تحسین باشد (مطهری، 1375: ص 12).
به همین گونه نظریه های وظیفه گرایانه در اخلاق خوبی و بدی عمل را مبتنی بر نتایج آن ندانسته؛ بلکه ویژه گی های عمل را مشخص کنندۀ خوب و بد آن می داند. به گونۀ مثال؛ راستی و عدالت برای خود راستی و عدالت انجام داده می شود و نه برای غایت و نتیجة آنها، در صورتی که نتایج راستی و عدالت، در خوبی و بدی آنها تأثیری نداشته باشد، چنین نظریهای، نظریة وظیفهگرایانه است. در مورد این که وظیفۀ اخلاقی را کدام منیتعی مشخص می کند، اختلاف نظر وجود دارد. شماری مانند؛ امیل دورکیم (1858ـ 1919 م) عقیده دارند که این وظیفهرا جامعه مشخّص میکند (دورکیم، 1360: ص 51؛ دورکیم، 1359: ص 458). برخی دیگر مانند ژانژاک روسو (1712ـ 1778 م) و ایمانوئل کانت (1724ـ 1804) برآنند که این وظیفه را وجدان یا عقل عملی مشخّص میکند و برخی دیگر مانند طرفداران نظریة فرمان الاهی معتقدند که اینوظایف را خدا مشخّص میسازد.
کانت با توجه به اهمیت و جدان در این رابطه می گوید، خدا را از راه برهان عقلی نمیشود ثابت کرد؛ اما از راه وجدان اخلاقی میشود ثابت کرد. خود او به خدا از راه وجدان اخلاقیاعتقاد داشت. کانت معتقد به الهام وجدانی است و میگوید: بعضی چیزها مانند؛ دروغ نگفتن، ظلم نکردن و ... را انسان در وجدان خودش به صورتیک تکلیف و یک امر و نهی احساس میکند و هیچ غرض و غایتی هم جز خود عمل ندارد؛ اما اگر وجدان بگوید که من این عمل را برای فلان هدف انجام میدهم، مثل این که بگوید، راست بگو تا مورد اعتماد مردم واقع شوی، دیگر اخلاقی نیست (مطهری، 1375: ص 302 و 65). از سویی هم استاد مطهری فرق گذاشتن میان سعادت و کمال را از سوی کانت به نقد گرفته و می گوید؛ سعادت و فضیلت با یکدیگر توام اند. در صورتی که فضیلتی سعادت و لذت را در پی داشت، لازم نیست پای خدا را در میان فرض کرد که گویا خداوند برای انسان به هر اندازه یی که فضیلتی را انجام داد، برایش خوش و سعادت نصیب کند و به این ترتیب جهان را با ارادة شخص با فضیلت هماهنگ کند؛ زیرا کههر فضیلتی، سعادت متناسب خود را در پی دارد و اصولاً خوشی منحصر به خوشی و سعادت حسّی نیست؛ بلکه درانجام همان فضیلت خوشی نهفته است؛ خوشی که قابل مقایسه با خوشیهای حسّی نیست؛ از این رو، اگر تفکیک بین فضیلت و سعادت از بین برود، این بخش از عقیدة اخلاقی کانت نیز مخذوش میشود.
بر اساس دیدگاه شهید مطهری، فضیلت و سعادت، توأمان هستند؛ پس اگر هر فضیلتی سعادت و لذّتی را به دنبال داشت، دیگر لازم نیست [به عقیدة کانت] موجودی خارج از عالم را به نام خدا فرض کنیم که به هر مقدار که انسانی فضیلتی را انجام داد، به او خوشی و سعادت بدهد؛ یعنی جهان را با ارادة شخص با فضیلت هماهنگ کند؛ زیرا کههر فضیلتی، سعادت متناسب خود را در پی دارد و اصولاً خوشی منحصر به خوشی و سعادت حسّی نیست؛ بلکه درانجام همان فضیلت خوشی نهفته است؛ خوشی که قابل مقایسه با خوشیهای حسّی نیست؛ از این رو، اگر تفکیک بین فضیلت و سعادت از بین برود، این بخش از عقیدة اخلاقی کانت نیز مخذوش میشود.
مرحوم شریعتی اخلاق را برابر به ایثار می خواند و ایثار را محک اخلاق می داند و آن را عملی برضد خود و به نفع دیگران تلقی می کند. وی در واقع دیدگاۀ وظیفه گرایان در پیوند به اخلاق دارد که فقط یک انسان مومن را وامی دارد تا بدون آن که در مورد نتیجۀ عمل خود فکر کند، حاضر به قربانی می شود. وی این موضوع را در مثالی ارایه کرده است که یک مسلمان، اکزیستنسیالیست و کمونیست هر کدام در پی نجات بشریت اند که در آتش می سوزند و در این رقابت مومنی برنده می شود که بدون توجه به پاداش و نتیجۀ عمل خود حاضر می گردد به بهای سوختن خود، با وارد شدن در کوۀ آتش انسان ها را نجات بدهد.
با این تعبیر در کل گفته می توان که اخلاق به معنای نظام رفتاری گروهی از انسان ها در جامعه اطلاق می شود که دلالت بر نظام رفتاری جمعی داشته و اخلاق گروهی را برمی تابد، مانند؛ اخلاق نازی، اخلاق کمونیستی، اخلاق سرمایه داری و غیره که هر کدام مورد پسند گروهی از افراد می باشد؛ اما آنگاه که اخلاق بر آگاهی های معینی اطلاق شود، در این صورت "علم اخلاق" مطرح بحث است که از ملکه ها و صفات خوب و بد و ریشته ها و آثار آن سخن می گوید و منظور از اخلاق"مجموع قواعدی" است که رعایت آنها انسان را نیکوکار و به کمال انسانی نزدیک می سازد. قواعد اخلاقی در واقع میزان تشخیص نیکی و بدی در یک جامعه است؛ البته طوری که احتیاج به دولت را نیز منتفی می سازد. بر همین اساس است که جامعه شناسان می گویند، اخلاق دینی ظرفیت آفرینش ارزش های مشترک در جامعه را دارد و در ضمن نوعی مسؤولیت پذیری وجدانی را به بار می آورد که نقش پولیس در جامعه را حتا منتفی می سازد.
هزاران دریع و درد که چهل سال جنگ و ناامنی و اکنون وحشت تروریزم یک سره در کشور ارزش زدایی کرده و دیوار های بلند و سر به فلک کشیدهء نهاد های فکری، فرهنگی و اخلاقی را فرو ریخته است، نه تنها این که بلکه دیوار های سر نهاده به آسمان های غرور را نیز فروریخته اند. این در حالی است که نهاد ها منبع ارزش ها اند و همه ارزش آفرین اند. معلوم است که با فروریزی این دیوار ها همه چیز عریان شده و ارزش ها بی عورت می شوند. امروز می بینیم که ما در جهانی از بی عورتی ها برهنه و عریان رها شده ایم و هیچ نمی دانیم که این عریانی ها تا کجا و تا چه وقت ادامه خواهند یافت. آشکار است که در عقب این عریانی فروریخته شدن پرده های ضخیم شرافت است که تمامی ارزش ها و عناصر فکری و فرهنگی به گونهء بیرحمانه یی در آتش و توفان این عریانی سخت ضجه می کشند و حتا فریاد رسی ندارند. درست آنگاه که جای فضیلت محوری و اخلاق پروری را فضولیت گرایی و رذالت گستری پر کند، واضح است که ارزش های اخلاقی از جامعه کوچ می کنند و به پرنده گان مهاحر و آوارهء روزگار بدل می شوند. در این حال مرغانی که آشیانه های شان در قله های درختان تراجمیر و شاه فولاد قرار دارند، نیز به صف آواره گان می پیوندند. اکنون که در این عریانی های اخلاقی از قافلهء تمدن و فرهنگ جدید فرسنگ ها عقب نگهداشته شده ایم و آشفته بازار سیاسی بر شانه های مان سخت سنگینی دارند و همه چیز را ناگزیرانه چون کابوس به تماشا نشسته ایم. این فروریزی ها ما را هاج و واج کرده است و حتا از سایه افگندن بر دیوار های ظریف و زمخت سیاست هم بدور نمانده است. از همین رو است که از داشتن سیاست های اخلاق محور و فضیلت گستر سخت رنجور ایم و چنان در وادی حیرت افتاده ایم که حتا طلسم حیرت هم پای در گل مانده است و به مثابهء پای استدلالیان در رگبار های چوبین سخت بی تمکین مانده است. یارب برای رهایی از این عریانی" شیری خدا و رستم دستانم آرزوست"؛ زیرا اکنون " چون سخن در دهنی خلق خدا افتادیم" و از پشت دیوار های افتاده و به زمین خورده، هرچند ما بر روی خود نمی آوریم؛ اما دامن های برافراشته بر پشت مان را همه گان به تماشا نشسته اند. الهی دریاب که ناتوان توانتراز هر زمان شده ایم، از داشتن توانایی های لازم سخت محروم و حتا توانایی های ما یکسره به چالش برده شده اند. یاهو
منابع و رویکرد ها: