پروفیسور شرعی جوزجانی
در پاسخ نوشتۀ آقای سلطانعلی کشتمند
آقای سلطانعلی کشتمند با اعتراض برنوشته های من، یک سلسله مطالب بی اساس پراکنده وانتقام جویانه رادر صفحات انترنیتی نشر کرده و مدعی شده اند که گویا عفو حکم اعدام او و رفقایش بر اساس پیشنهاد خیرخواهانهٔ من نه، بلکه برطبق اظهارات اسدالله سروری رئیس سابق اگسا و معاون رئيس شورای انقلابی وقت - ببرک کارمل، با میانجیگری برخی از رهبران دولتهای سوسیالیستی همان زمان صورت گرفته بود!
ایشان در رابطه به این موضوع مرا تخطئه کرده ومدعی شده اند که من بدین وسیله میخواهم گویا دوران سیاه امین را سفید بسازم؟.
من ناگزیرشدم در رد این ادعای خلاف واقعیت مطالبی بنویسم و هموطنان محترم را در روشنی قرار بدهم:
من وقتیکه مقالهٔ خود را می نوشتم، یکی از دوستانم گفت شاید، آقای کشتمند آنچه را که شما گفته اید نپذیرد؟ گفتم، باور نمیکنم، زیرا او شخصی واقعبین و صاحب نظر است و من در همان وقت تمام حقایق را باتمام جزئیاتش به شخص خود او در دفتر کارش بی کم و کاست گفته ام و او پذیرفته و گفته که ازاصل ماجرا خبرداشته ولی با این تفصیلات نی!
آقای کشتنمد!
تصور من در مورد شما مبنی بر اینکه از استقلال و قضاوت فکری برخوردارید و زیر تأثیر جذبات و تحریکات جناحی رفقای خود قرار نمیگیرید، ناشی از یک خوشبینی ساده و حسن نظر بیش از اندازه بوده است، اما به قول حافظ:
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم.
چند تن ازرفقای احساساتی شمامقاله هایی درین جا و آنجا نوشته به قدر کافی به من ناسزا گفته و مورد عفو قرار گرفتن شمارا به وساطت گویا «وزیرعدلیهٔ حفیظ الله امین» شایستهٔ مقام والای شما؟ ندانسته، شمارا تشویق کرده بودند تا از «حیثیت!» خود دفاع کنید و شما هم در مقام دفاع از حیثیت خود برآمده این نوشتهٔ خود را سرهم بندی کرده اید.
آقای محترم، اولا میخواهم به شما و رفقای تان خاطر نشان بسازم که من به اصطلاح مردم از زیر بته نبرآمده ام، چگونگی زندگی، موقف طبقاتی، موضعگیری های اصولی و کارهای علمی من به تمام رفقای حزبی اعم از خلقی و پرچمی معلوم است.
من بر اساس یک مفکورهٔ انقلابی که نجات وطن و خلق خود را درآن میدیدم به حلقه های جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان زمانی پیوستم که هنوز حفیظ الله امین در کشور نبود. یک سال بعد طوریکه خود شاهد بودید به اتفاق آرای اعضای کنگرهٔ مؤسس به صفت عضو هیئت رئیسه یعنی معاون رئیس کنگره انتخاب گردیدم.
من ازهمان آغاز مدافع وحدت عام و تام حزبی و با وجود اختلاف نظرها و برداشتهای متفاوت ازپدیده ها، طرفدار تقویهٔ روح همدیگر پذیری و وسعت نظر بین رهبران و اعضای حزب بودم و انقطاب در حزب را به ضرر آن و جنبش مترقی در کشور میدانستم. اما در اثر تمایلات تمامیت خواهانه و گرایشهای برتری جویانه در نزد برخی از رهبران، یک پارچگی حزب سخت صدمه دید و بدون کدام اختلاف اصولی آنرا به دو گروه «خلق» و «پرچم» منقسم ساخت.
در انشعاب، من با شهرالله شهپر و پنجشیری با گروه خلق نه، بلکه با گروه پرچم رفتیم و سه سال در جهت تقویه و توسعهٔ حزب فعالیت کردیم. کارهایی که من درین عرصه انجام داده ام همیشه مورد تقدیر و ستایش رهبری قرارداشته و شما ازآن خبر دارید. این من بودم که برای دفاع از حقوق ملی و فرهنگی خلقهای اوزبیک و تورکمن سه مقالهٔ علمی بزرگ نوشتم و در شماره های 5 و 16 ثور و شمارهٔ بعدی سال 1347 پرچم به نشر رساندم که در تاریخ افغانستان سابقه نداشت و انگیزهٔ جذب تعداد زیادی از جوانان اوزبیک و تورکمن گردید. من طرفدار جدی وحدت هردو جناح بودم و رهبری پرچم غالبا درمذاکرات وحدت با خلقیها ازجمله من و مرحوم شهپر را میفرستاد.
من وزیرعدلیهٔ امین نبودم، بلکه به صفت یک کدر شایسته و سابقه دارحزب در روز دوم یا سوم انقلاب ثور بر اساس پیشنهاد بیوروی سیاسی حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان به شمول تره کی و ببرک کارمل و تصویب شورای انقلابی، درترکیب کابینهٔ مورد اتفاق مثل شما که عهده دار وزارت پلانگزاری شدید، من به صفت وزیرعدلیه، لوی سارنوال و سرپرست ستره محکمهٔ دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان تعیین گردیده بودم.
ثانیا اینکه درمقالهٔ من راجع به پیشنهادم به خاطر عفو شما و شرکای تان جنرال قادر و محمد رفیع از جزای اعدام، جز حسن نظر و کلمات احترام آمیز نسبت به شما و دو نفر دیگر چیز دیگری که مایهٔ خشم شما و هواداران تان و بی احترامی تلقی گردد، وجود ندارد.
شما در نوشتهٔ انتقام جویانهٔ خود با استناد به گفتهٔ اسدالله سروری رئیس سابق بدنام و رسوای اگسا یادآور شده و گفته اید که « سه بارنام من و چند تن دیگرازرفقا از رده بالایی فهرست اعدام شونده ها، به میانجی گری برخی ازمقام های مرتبه بالایی رهبری برخی ازکشورهای سوسیالیستی، حذف گردیده بود».
یعنی گویا شما و رفقای تان در زمان حاکمیت سروری که شمارا به حبس کشانده و به قول خود شما شکنجه داده بود، مورد عفو قرارگرفته بودید؟. این جنایتکار بی رحم پس ازآنکه با تشدید اختلاف بین امین و تره کی زمینهٔ قتل هردو را فراهم ساخت و بعد از آن که حادثهٔ خونین ارگ را به اشتراک سفیر وقت شوروی پلان کرد، با شریکان جرم خود به سفارت شوروی پناهنده شد و سپس طوریکه شایع است با استفاده از تابوت عساکر شوروی به مسکو انتقال داده شد و سرانجام یکجا با کارمل و اردوی شوروی به وطن برگشت و به پاس این خدمات خانه براندازانهٔ خود از طرف رهبری شما و شورویها شایستهٔ عالیترین مکافات شناخته شد و در مقام دوم رهبری دولت یعنی معاون رئیس شورای انقلابی عز تقررحاصل کرد؟!.
این جلاد خون آشام دروغگو که منتظر عکس العمل شدید مردم نسبت به خودش بود، مجبوریت احساس میکرد تا با جلب حسن نظر شما به صفت صدر اعظم رژیم به مقصد تحکیم موقف خود خوش خدمتی کند و این گونه دروغهای شاخدار را بتراشد. درک ما چنین است که این عنصر خطرناک از همان آغاز عضو فعال استخبارت شوروی بوده و به اشتراک شریکان خود میکوشیده زمینه را برای قتل و کشتاروسیع مساعد ساخته، دولت را به سوی بحران بکشاند و شرایط را برای مدخلهٔ شوروی و جاگزینی دولت شما مساعد بسازد و اظهارات گلابزوی به شما نیز روی همین منظور بوده است.
این ادعای شما از زبان سروری که گویا حذ ف نام شما از فهرست اعدام شوندگان به میانجیگری برخی ازمقام های مرتبه بالایی رهبری برخی ازکشورهای سوسیالیستی صورت گرفته بود، کاملا دروغ و بی اساس است. اگر منظور شما از برخی کشورهای سوسیالیستی اتحاد شوروی باشد، این ناممکن است، زیرا هم تره کی و هم امین درخواستهای مکرر بریژینف و دیگر اعضای رهبری شوروی را در مورد آشتی با پرچم و کارمل بار بار به جدیت رد کرده بودند و نزدیک بود مذاکرات هیئت حزبی و دولتی افغانستان به رهبری تره کی با دولت شوروی در مسکو(ماه دسمبرسال 1978) روی همین مسئله برهم بخورد. همچنان پاناماریوف منشی کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و بعدا واسیلی بیلاک منشی کمیته مرکزی حزب کمونیست چکوسلواکیا که با پیشنهاد قبولاندن اشتراک پرچمی ها در دولت به کابل آمده بودند، با دستان خالی برگشته بودند.
همچنان مناسبات امین با سفارت شوروی آنقدر تیره بود که حتی دعوت سفارت را در محفل سالگرد انقلاب اکتوبر نپذیرفت و براساس قرار بوروی سیاسی 3 تن از اعضای آن به دعوت مذکوراشتراک ورزیدند. امین پوزانف را که سروری و شرکای جرمش را در سفارت پناه داده بود، حامی پرچم و دشمن خلقیها میدانست تا حدی که طی یک مکتوب رسمی به بریژنف تبدیلی او را از سفارت شوروی در افغانستان خواستار شده بود.
تا زمان اقامت چندروزهٔ تره کی در مسکو(اواسط سال 1979 ) [پس از اشتراک در کنفرانس کشورهای عدم انسلاک در کیوبا که منجر به تغییر عقیدهٔ او نسبت به جناح پرچم گردید، حمایت از شما و رفقای تان خط سرخ برای تره کی و امین بود و کشورهای سوسیالیستی این حساسیت را خوب میدانستند و نمیتوانستند برای نجات شما از اعدام میانجیگری کنند. بنا برآن ادعای شما درین زمینه کاملا مردود و بی پایه میباشد.
آقای کشتمند، یکی از بوالعجبی های روزگار اینست که سرنوشت من و شما را تقریبا یکسان اما با برخی تفاوتها رقم زده بود. توضیح اینکه:
- ما هردو اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان (شما از جناح پرچم و من از جناح خلق) بودیم و هردو در مقام وزارت قرار داشتیم؛
- شما با رفقای خود متهم به سازماندهی کودتا به خاطر برانداختن دولت بودید و من و رفقایم ظاهرا متهم بودیم که در کمیتهٔ مرکزی بر ضد تره کی و به نفع امین رأی داده ایم که قانونا جنایت نبود(و باید به صفت یک مسئله حزبی درکمیسیون تفتیش مرکزی مورد رسیدگی قرار میگرفت، نه در محکمهٔ تحت نظارت روسها). اما اصل اتهام این بود که چرا در برابر هجوم قوای شوروی استادگی کردیم؛
- هردوی ما بعد ازتوقیف به محبس پلچرخی انتقال داده شدیم. شما توسط افراد نیروی امنیتی داخلی و ما توسط افسران مسلح اردوی سرخ شوروی در ماشینهای محاربوی. آنها با سرنگون ساختن دولت مستقل بر سراقتدارما که عضو سازمان ملل متحد بود و با بیش از 32 کشور جهان روابط دپلوماتیک داشت، وطن مارا اشغال کرده، سرنوشت آنرا بدست خود گرفته بودند؛
- شما در حدود یک ونیم سال و ما 7 سال و 3 ماه در زندان پلچرخی گذراندیم. از آن جمله من بیش از 5 سال در کوته قلفی دشواربدون آفتاب و و محروم از قدم زدن در خارج از اتاق و بدون وسایل تسخین و آب گرم در سرمای شدید زمستان و فقط با اجازهٔ 3 بارتشناب رفتن در 24 ساعت و استفاده از قوطیهای شیرخشک هنگام ضرورت درداخل اتاق؛
- هردوی ما از طرف دشمنان محکوم به اعدام شدیم، شما از طرف محکمهٔ دشمنان داخلی و من از طرف محکمهٔ کاملا تحت نظارت مستقیم دشمنان خارجی یعنی استخبارات شوروی؛
- حکم اعدام شما به وساطت من توسط فرمان امین به 15 سال حبس تخفیف داده شد و از طریق تمام رسانه های همان وقت نشر گردید و حکم اعدام ما در نتیجهٔ مرگ بریژنیف حامی دولت شما که رهبری تانرا سرگیچه ساخته بود، به دستور کارمل به 20 سال حبس تعویض گردید؛
- هردوی ما از زندان رها شدیم، شما توسط ارتش سرخ شوروی پس از اشغال افغانستان و ما بر اساس سیاست مصالحهٔ ملی که از طرف بینن سوان نمایندهٔ سازمان ملل متحد طرح وتوسط داکتر نجیب الله رئیس جمهور وقت اعلان گردیده بود.
آقای کشتمند، این بود وجوه اشتراک و افتراق سرنوشت من و شما.
در مورد فعالیتهای گروه مخفی رفقای حزبی شما باید بگویم که شاید این گروه اینجا وآنجا تفتین و تخریباتی کرده باشند، اما وجود آنها قطعا محسوس نبود و هیچگونه نقشی در سرنوشت شما نمیتوانستند داشته باشند.
در بارهٔ کتاب قطوربی محتوای خود که با افتخاراز آن یاد کرده اید، باید گفت که در آینده تاریخ راجع به آن قضاوت خواهد کرد. اما نظر من این است که این کتاب همانند کتابهایی که رفقای دیگرتان نوشته اند، سراپا مملو از مدیحه سرایی، قهرمان سازی، تعریف وتوصیف رهبران خودی، توهین وتحقیر مخالفان سیاسی، بستن اتهامات ناروا برآنان، تحریف حقایق انکارناپذیرتاریخی با پرده انداختن بر روی جنایات بیشمار و قتل عام ملیونی مردم توسط ارتش سرخ شوروی به مقیاس سراسر کشور و ذکر حوادث بدون ارائهٔ دلایل و اسناد است و قطعا نمیتواند در مورد وقایع حزبی و دولتی و نیز حوادث دوران 9 سالهٔ اشغال افغانستان توسط شورویها و رژیم شما، منبع قابل اعتماد باشد.
در بارهٔ فرمان عفو شما از جزای اعدام:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب کشتمند، خوب به خاطر دارید که بعد از رهایی ما از زندان داکتر نجیب الله ما چهار نفر(دوکتور شاولی، من، مرحومان عبدالکریم میثاق وعبد القدوس غوربندی) را جدا جدا نزد خود خواست و ضمن صحبتهای مفصل از ما خواهش نمود تا با دولت همکاری کنیم و گفت لیست کدرهای خود را آماده داشته باشیم.
بعد از آن شما نیز مرا نزد خود خواستید و هردوی ما در دفتر کار شما روی مسایل مورد علاقه صحبت کردیم. شما به من پیشنهاد کردید که وظیفهٔ جدید را به صفت معین وزارت عدلیه بپذیرم، اما من جواب رد دادم و گفتم من که سه ارگان مهم عدلی و قضایی دولت را موفقانه رهبری میکردم، چطور میتوانم در یک مقام فاقد صلاحیت با دولت همکاری نمایم؟ بعدا روی برخی مسایل گفت و گو میان ما جدی شد. من به تقرر(س.غ) که یک آدم کاملا بی سواد و حتی قادر به امضای خود نبود، به حیث والی سرپل به شما اعتراض کردم و آن را توهین به مردم با فرهنگ ولایت سرپل ارزیابی نمودم، اما شما تصمیم خود را درست میدانستید.
پس از بحث های جدی روی موضوعات مختلف، از من پرسیدید آیا دوسیهٔ مرا دیده بودید؟ گفتم بلی، به صفت سارنوال عمومی دیده بودم. پرسیدید چطور بود؟ گفتم حاوی اقرار و اعتراف مکرر شما با خط و امضای تان بود. شما گفتید این اعترافها به زور گرفته شده بود. گفتم شاید، لیکن من ازآن خبر نداشتم، چونکه رسیدگی به دوسیهٔ شما درساحهٔ صلاحیت من نبود، بلکه به محکمه و سارنوالی اختصاصی ارتباط داشت و علاوه کردم، اما با وجود آن هم من زمینه ساز نجات شما و رفقای تان از جزای اعدام بودم. اگر این اقدام را من نمیکردم، شاید امروز نمیتوانستید آب کابل را بنوشید، حتی قبری هم نداشتید که روی آن سبزه و لاله بروید. شما با علاقمندی زیاد درین باره ازمن توضیحات بیشتر خواستید و من همانطوریکه در خاطرات خود نوشته ام، موضوع را بی کم و کاست به شما نقل کردم. شما که خورسند بودید، فرمودید: «خوب شد وگرنه ده همو بُرو بُرو رفته بودیم» (این عین عباراتی است که در همان روز به من گفته بودید). من علاوه کردم: شما برای اطمینان بیشتر میتوانید ازعبدالوهاب صافی معین همان وقت وزارت عدلیه که متن فرمان را تسوید کرده بود و صدیق تایپست که آنرا تایپ کرده بود معلومات بگیرید. اما شما گفتید «من این را شنیده بودم، اما به این تفصیل نی».
آقای کشتمند، اگر به قول سروری نام شما از لیست اعدامیها سه ماه قبل حذف شده بود و یا به میانجیگری کشورهای سوسیالیستی این شانس را بدست آورده بودید، پس شما چرا در جریان صحبت با من سخنان مرا رد نکردید و مرا مجاب نساختید؟ و نیز امین هنگامی که فرمان عفو شمارا امضا میکرد، چرا به من نگفت که به فرمان ضرورت نیست، آنها مورد عفو قرار گرفته اید؟
لهذا بنابر آنچه گفته شد، ادعای شما فاقد اعتبار است.
من تصور میکنم همین حالا به خاطر این که حقیقت گفتگوی خود را با من در دفتر کارتان در قصر صدارت خیلی به جرئت انکار کرده اید، نزد خود احساس انفعال میکنید و ازین که به دنباله روی از دوستان احساساتی خود وتشویق آنها این نوشتهٔ فسبوکی خود را نشر کرده اید، وجدانا نا راضی هستید.
آقای کشتمند!
من که در هردو جناح حزب عضویت داشته ام، هیچگونه تعصب جناحی ندارم و آثار خدماتم در هردو جناح محفوظ و غیر قابل انکار است. همچنان نمیخواهم از هیچ فردی در رهبری این و یا آن جناح حزبی جانبداری و دفاع نمایم و یا بر علیه او موضع خصمانه بگیرم، حتی در برابر آنانیکه بدون هیچ گناهی فقط به جرم مخالفت به هجوم قوای شوروی مرا به کوته قلفی دشوار طویل المدت و به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرده بودند، حس انتقام جویی ندارم و خواهید دید که با هیچ یک از آنان برخورد غیر واقعبینانه نخواهم داشت. اما به حیث یک روشنفکر وجیبهٔ خود میدانم مهمترین حوادث تاریخی حزب دموکراتیگ خلق را که شاهد زندهٔ آنها بوده ام، بدون ترس و هراس از عکس العمل این و آن، با کمال بیطرفی و با وجدان انقلابی برای هموطنان، به خصوص نسل جوان بیان نمایم و از رفقای دیگر نیز انتظار دارم بدون سخنان حقیقت ستیزانه و موضعگیری خصمانه، پیرامون وقایعی که دیده اند بی طرفانه روشنی بیندازند.
موضوع قانون اساسی و مسایل دیگر باشد به آینده.
با احترام
ع. ح. شرعی جوزجانی