پروفیسور شرعی جوزجانی

 

از خاطرات دوران ماموریت

بـرخـی از رویـدادهـای مـهـم حـزبـی تـا 7 ثـور

خوانندگان عزیز! میخواستم در اطراف حادثهٔ خونین ارگ ( سال  1979 ) مطالبی بنویسم. چون بدون دانستن ریشه های اصلی این حادثه، درک آن تا حدی مشکل است، لازم دیدم نخست پیرامون یک سلسله رویدادهایی که زمینه ساز تحول 7 ثور و این ماجرای خونین بوده است روشنی بیندازم.

در سال اول تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان (1965) حفیظ الله امین که در امریکا تحصیل میکرده به افغانستان آمد و از طرف نور محمد تره کی منشی عمومی کمیتهٔ مرکزی بر اساس سابقهٔ آشنائیش با او، به عضویت حزب پیشنهاد و پذیرفته شد. به گفتهٔ تره کی او از همان دوران تحصیل تمایلات چپی داشته و به صفت رئیس اتحادیهٔ محصلان افغانستان در نیویارک اندیشه های مترقی را ترویج میکرده، به همین علت اجازهٔ دفاع از تز داکتری خود را نیافته واز امریکا اخراج گردیده است.

امین در سال 1345 به عضویت علی البدل کمیتهٔ مرکزی ارتقا کرد و در انشعاب حزبی (1346) با جناح خلق ماند. من و شهپر و پنجشیری با جناح پرچم رفتیم و بعد ازسه سال درنتیجهٔ اختلاف نظر و عدم اعتماد متقابل از آنها جدا و دوباره با جناح خلق متحد شدیم.

امین که در دورهٔ 13 ولسی جرگه عضویت پارلمان را داشت، به شکل مخفی در اردو کارمیکرد و با مساعی پیگیر خود توانسته بود عدهٔ قابل ملاحظه ای ازجوانان را جلب و جذب نماید. او گزارش خود را فقط به منشی عمومی میداد.

درماه سرطان سال 1352 کودتای نظامی سردارمحمد داود به اشتراک برخی عناصر مترقی و روشنفکران دموکرات به پیروزی رسید. بیانیهٔ «خطاب به مردم» او که به قول عبدالقدوس غوربندی «به وسیلهٔ اعضای بیروی سیاسی پرچمیها به صورت اشد محرم تهیه و توسط سلیمان لایق به حسن شرق که معاون صدر اعظم بود تسلیم داده شد»(*) ماهیت مترقی داشت ونیزاشتراک یک تعداد زیاد از کدرهای پرچمی درارگانهای رهبری دولت دلالت به این داشت که او لا اقل وجود نیروهای چپ را تحمل خواهد کرد.

ملاقات با داودخان:                                                                                    ـــــــــــــــــــــــــــ

در ماه اسد سال 1352 در حدود 40 تن از متنفذان و ریش سفیدان سرپل برای عرض تبریک به رئیس جمهور به کابل آمدند و از من خواستند تا زمینهٔ ملاقات شانرا مساعد بسازم. من ازدوستان (شاید نورالله تالقانی) نمرهٔ تیلفون جنرال سرور نورستانی قوماندان قوای 15 را که میگفتند انسان خوب وو طنپرست است بدست آورده خواهش کردم تا زمینه را برای دیدار مهمانان مساعد بسازد. او قبول کرد و یک ساعت بعد در سرای نزدیک سینما آریانا آمده با سرپلی ها ملاقات کرد و وعده داد تا فردا زمینه را مساعد بسازد. نورستانی فردا به من گفت که همین آلأن نزد داکتر حسن شرق معاون صدر اعظم بروم. رفتم و با داکتر شرق ملاقات کردم. او گفت فردا رهبر، مهمانان را می پذیرند. تعداد شان زیاد است، فقط 20 نفر میتوانند بروند به شمول خود شما. گفتم شاید از من خفه شوند بگذارید یک نفر دیگر عوض من برود. اما او قبول نکرد و گفت بودن شما ضروری است.

من آن روز موضوع را به رهبری حزب رساندم و هدایت گرفتم.

فردا به ارگ رفتیم. از میمنه نیز 20 نفرآمده بودند. بعدازیک انتظار طولانی ما را به منزل دوم قصر گلخانه رهبری کردند. در اطراف یک میز درازکه ظاهرا مرکز تدویر شورای وزیران بود نشستیم. انتظار خیلی طول کشید. گفتند رهبر ملاقات دارد. سرانجام داود خان وارد شد و در جای معین خود نشست. طرف راست او سناتور مولوی عبدالحکیم از سرپل و طرف چپ او مولوی عبدالغنی از میمنه قرار گرفته بودند. اتفاقا من روبروی او طرف آخر میزنشسته بودم.

داوود خان بعد از سلام به مهمانان به صحبت آغاز کرد. سخنان او روی مسایل داخلی میچرخید. او پیرامون تحول جدید و استقرار نظام جمهوری که با انصراف او از امتیازات وعلایق خانوادگی صورت گرفته خیلی مکث کرد. از جمله او گفت ما به دموکراسی غربی احتیاج نداریم، دموکراسی اسلام بهترین دموکراسی است. او ازین که در دوران گذشته بدون در نظر داشت ضرورت، تعداد زیاد محصلان به پوهنتون پذیرفته میشدند و دولت ظرفیت جذب همه را نداشت، این عدم تناسب برای حکومت مشکلات ایجاد میکند و همه بیکار میمانندو امثال آن.

بعد از ختم صحبت او مولوی عبدالغنی ازمیمنه ضمن عرض تبریک یک سلسله مشکلات محلی مانند خرابی راه وقلت مکاتب در ولایت را طرح کرد. داوود خان بدون آنکه جوابی بگوید میخواست از جا برخیزد که من بپا استاده شده خواهش کردم اگررئیس صاحب جمهور اجازه بفرمایند، بنده میخواهم مطالبی مختصر خدمت شان به عرض برسانم.

اوبرجای خود نشست و این به معنی اجازه دادن بود.

عرض کردم:

اول این که به حیث یک روشنفکر با تأیید بیانیهٔ «خطاب به مردم» که از طرف شما ایراد گردیده، پیروزی انقلاب و تأسیس نظام مترقی جمهوری را برهبری شما و تقرر شمارا به صفت اولین رئیس جمهور افغانستان از طرف حاضرین محترم، خودم و رشنفکران شمال صمیمانه تبریک عرض میکنم؛

ثانیا به تأیید فرمودهٔ شما فداکاری شمارا با زیر پا گذاشتن منافع خانوادگی و تعویض نظام شاهی به نظام جمهوری شایستهٔ هر نوع تقدیر و ستایش میدانم و این کاری است تاریخی که هرکس جسارت انجام آنرا ندارد؛

سوم اینکه متأسفانه یک نوع عدم هماهنگی و اختلافات قومی و لسانی در میان مردمان افغانستان وجود دارد که تأمین وحدت ملی را دشوار میسازد. خوب میشد اگر درجهت تأمین حقوق فرهنگی ملیتها اقداماتی صورت میگرفت؛

چهارم این که شما در بیانیهٔ خطاب به مردم تشکیل یک جبههٔ ملی را ضروری دانسته اید و این ناشی ازدرک عمیق شما از شرایط داخلی و خارجی کشورمیباشد. من به صفت یک عضو ح دخ ا آمادگی حزب را برای اشتراک در این جبهه خدمت شما به عرض میرسانم.

ضیا قوماندان گارد که در عقب رهبر استاده بود هر قدر اشاره کرد که سخن خود را قطع کنم، اما من اعتنا نکردم.

میدانستم که سخنان من باب طبع سردار صاحب نبود و شاید آنرا نوعی گستاخی در حضورش پنداشته باشد.

در هر حال سخنان مرا با حوصله شنید و سپس بدون آن که حرفی بزند و یا با مردم خدا حافظی کند از جا برخاست و در احاطهٔ محافظان خود از سالون خارج شد.

چون بیرون برآمدیم هم سرپلیها و هم میمنگی ها از من تشکر کردند.

از جریان ملاقات به رهبری حزب گزارش دادم. .انها هیچگونه نقطهٔ امیدواری در سخنان سردار نیافتند و مخالفت صریح اورا با دموکراسی نگران کننده ارزیابی کردند.

چند روز بعد گروهی ازمخالفان دولت درپنچشیر حملات نظامی کردند. رهبری حزب در موقف دفاع ازدولت ورقه ای نشرو پخش کرد. یکی از رئیسان وزارت اطلاعات و کلتور از من یک نسخهٔ انرا گرفته و راسا به وزیر اطلاعات و کلتور برده بود. وزیر مرا خواست ودر بارهٔ آن معلومات خواست. گفتم این اعلامیهٔ حزب در دفاع از دولت و برضد دهشت افگنان است. او اصرارمیکرد که ما هیچ حزبی را به رسمیت نمی شناسیم و من تأکید میکردم که ح دخ ا با مبارزات چند سالهٔ خود بر ضد ارتجاع و امپریالیسم در دیفکتو وجود دارد. او روی میز خود یک مکروفون نصب کرده بودو شاید صدای مرا ثبت میکرد.

دکترنوین وزیراطلاعات وکلتورفردای آن روز مرا نزد خود خواست و گفت: چون شما از یک حزب غیر قانونی دفاع میکنید و اوراق تبلیغاتی آنرا پخش مینمایید، ازقبول دوام همکاری شما معذرت میخواهیم. سراز فردا شما مامور این وزارت نیستید و مطابق قانون تا یک سال حق دارید معاش خودرا بگیرید. من گفتم وزیر صاحب، حزب ما یک واقعیت عینی جامعه است و در بین مردم ریشه دارد. نشریهٔ ما به صلاح دولت بود نه برضد شما. ما برای همکاری با دولت شما حاضریم، اما این شما هستید که همکاری مارا رد میکنید نه ما.

چند روز بعد داکتر نوین به دستور داود خان نشر ترجمهٔ دری رمان «نوایی» اثر نویسنده بزرگ اوزبیکستان را که از دوسال به اینسو به امضای «اونگوت» نام مستعارمن در مجلهٔ ژوندون نشرمیشد (چونکه من ممنوع القلم بودم و مجبور بودم نوشته های خود را با نامهای مستعار چون اونگوت، ایلدرم، شبتاب، شباهنگ وغیره به نشر برسانم) و قسمت کمی ازآن باقی مانده بود، متوقف ساخت و نیزپروگرام زبان اوزبیکی را که از رادیو افغانستان پخش میگردید، حذف کرد. این بود نمونهٔ سیاست فرهنگ ستیزانهٔ داوود خان در برابر تورکان افغانستان.

این قصه را برای آن نوشتم که نمودار سیاست داود خان در برابر حزب بود.

رهبری حزب بسیار کوشید تا با رژیم داود خان یک زبان مشترک پیدا کند، اما ممکن نشد. یک بار حفیظ الله امین به دستور حزب با فیض محمد وزیر داخله مذاکره ای مفصل انجام داد، اما نتیجه ای دربر نداشت. دولت داود به هیچ صوررت حاضر نبود، حتی وجود فزیکی ح د خ ا را تحمل کند.

آخرین تلاش درخواست ملاقات منشی عمومی حزب نور محمد تره کی با داوود خان بود، هرچند او را به ارگ خواسته و توسط ضیا منظورش راپر سیده بودند، اما خواست تره کی مبنی بر اینکه حزب حاضراست دریک جبههٔ ملی با دولت اشتراک نماید و یا اجازه داشته باشد به صفت یک سازمان سیاسی بدون مخالفت بادولت فعالیت مسالمت آمیز خود را ادامه بدهد، به عکس العمل شدید داود مواجه شد و توسط ضیا گفته بود که از شما نفرت دارم. تره کی این عکس العملها را ناشی از رقابت پرچمیها میدانست، اما تجربه عکس این  را نشان داد طوریکه خود پرچمیها نیز از نظر افتادند..

بعد از کودتای داود خان درماه سرطان سال 1352 که تعداد زیادی از جناح پرچم و چند نفری هم از علاقمندان جناح خلق در آن اشتراک داشتند، علاقمندی به سیاست در اردو افزایش یافت و زمینه را برای کار سیاسی در آن مساعد گردانید.

در نتیجهٔ فعالیت دوامدار امین سازمانهای حزبی در ساحهٔ اردو گسترش یافتند. امین شخصی جسور و بی هراس بود. بعضا برای کار در اردو به مراکز نظامی به خصوص میدان هوایی بگرام میرفت و با استفاده از خانهٔ دوستان خود فعالیتهای سازمانی انجام میداد. ورزیده ترین افسران درقوای 4 و 15 همچنان درفرقه های قرغه، ریشخور و فرقهٔ 11 ننگرهار به عضویت حزب درآمدند. در سالهای سوم و چهارم جمهوری سردار داود نفوذ حزب در بین نظامیان خیلی افزایش یافته مایهٔ خورسندی و در عین زمان سبب تشویش رهبری گردیده بود. مایهٔ تشویش ازین رهگذر که امین بعضا ضمن گزارش به کمیتهٔ مرکزی میگفت: تشکیلات ما در اردو خیلی نیرومند است، همین حالا مامیتوانیم درروز روشن قدرت دولتی را بگیریم و رفیق تره کی را به صفت رئیس جمهور اعلان کنیم. چند بار دیگر هم تکرار کرد: چه خوب میشود تره کی صاحب را به حیث رئیس دولت اعلان کنیم. اما تره کی با لبخند میگفت،  او د کافر زو (این تکیه کلامش بود) لازم نیست در جلسهٔ کمیتهٔ مرکزی برخلاف مشی مسالمت آمیز حزب این قبیل سخنان ماجرا جویانه گفته شود. اعضای کمیتهٔ مرکزی این سخنان او را جدی میگرفتند و او را به ماجراجویی متهم میکردند و میثاق میگفت «رفیق تره کی، همی رفیق امین همهٔ ماو شماره یک روز به کشتن میته».

طرح اخراج امین از حزب:                                                                                 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از یک طرف افزایش تشکیلات نظامی حزب در اردو و از طرف دیگر طرحهای غیر مسالمت آمیز امین در زمینهٔ مقابله با استبداد، رفته رفته مایهٔ تشویش اعضای رهبری شد و چنین ارزیابی گردید که هرگونه اقدام ناسنجیدهٔ ماجرا جویانه بازی با سرنوشت حزب و مردم خواهد بود. چون به تصوراکثریت اعضای کمیته مرکزی جلوگیری از این بلندپروازیهای امین میسر نبود، بنابرآن یگانه چاره آن بود که در بارهٔ اخراج او از حزب فکر شود.

 روی حل این معضله چند ماه تبادل نظر صورت گرفت و سر انجام داکتر شاولی گفت: به فکرمن تره کی از امین جدا نمی شود، حتی اگر امین اخراج هم شود، تره کی با او یکجا میماند و فعالیتهای خود را دوام میدهد. درنتیجه سه جناح حزبی به وجود می آید و ما وسیلهٔ یک انشعاب دیگر خواهیم شد.

رفقا از داکتر شاولی خواهش کردند تا با تره کی موضوع را در میان بگذارد و هفتهٔ آینده مارا در جریان قراربدهد. پس از ملاقات او با تره کی در هفتهٔ آینده در منزل میثاق ملاقات کردیم. داکتر گفت، تره کی میگوید اگر همهٔ شماهم بروید من خودم تنها با امین فعالیت حزبی را دوام میدهم. او درست میگوید، زیرا برابر امین به هیچ یک ازما و شما اعتماد ندارد

ما برای حفظ وحدت حزب و حل این پرابلم راه دیگری جستجو کردیم و به این نتیجه رسیدیم که باید تشکیلات نظامی حزب از انحصار امین بیرون کشیده شود و برای این منظور باید سازمانهای نظامی حزبی اردو به بخشهای مختلف تقسیم و سازمان مخفی هر بخش به یک عضو کمیتهٔ مرکزی سپرده شود. این پیشنهاد مورد قبول هم تره کی و هم امین قرار گرفت و تصویب شد که رهبری این بخشها به داکترشاولی، کریم میثاق، صالح محمد زیری، حفیظ الله امین و شرعی جوزجانی سپرده شود. اما تره کی دفعتا اعتراض کرد و گفت به این ترتیب اکثریت رهبری حزب نظامی میشود و شما میتوانید ارادهٔ خود را برما تحمیل کنید، ازین رو یک نفر شما باید کم شود نظر او درست بود. بالآخره قراربر این شد من که کارهای حزبی ام زیاد بود، در جملهٔ مسؤلین نظامی نباشم.

در همین جریان قانون جزای سردار داوود نشر شد. مواد قانون طوری تنظیم شده بود که با استفاده از آنها دولت میتوانست به آسانی احزاب سیاسی را مورد تعقیب قرار بدهد. بنابرآن ضرورت آن احساس شد که فعالیت حزب به اختفا کشانده شود. تره کی به من وظیفه داد تا طرح تشکیلات حزبی را به شکل مخفی آماده نمایم. بر طبق آن هر عضو کمیتهٔ مرکزی مسؤلیت رهبری یک بخش حزب را بر عهده داشت. ارتباط او با سه نفر بود و هریک ازین سه نفر با سه نفردیگرارتباط داشت و به همین ترتیب تشکیلات به شکل زنجیری تا پایان ادامه می یافت. مسؤول ارتباط اعضای کمیتهٔ مرکزی با منشی عمومی داکتر زیری بود که در هر ماه یک بار به شکل انفرادی با هم میدیدیم. به رفقا توصیه میشد که در حفظ روابط و اسناد حزبی حد اعلای احتیاط را نگهدارند.

در آخرین جلسهٔ کمیتهٔ مرکزی تشکیلات مخفی حزب منظور شد و احتمالات آینده مورد بحث قرار گرفت.

افزایش روابط حکومت داود با ایران، پاکستان و کشورهای عربی وابسته به امریکا و فاصله گیری آن از شوروی نشاندهندهٔ آن بود که بانیروهای چپ سر سازش ندارد و حتی گفته میشد که کمک دوملیارد دالری شاه ایران مشروط به خاتمه دادن به فعالیتهای نیروهای چپگرا مخصوصا حزب دموکراتیک خلق بود. تصفیهٔ عناصر وابسته به پرچم چون فیض محمد وزیر داخله و ضیا قوماندان گارد و یک علاقمند خلق پاچاگل وفادار وزیرسرحدات،  جیلانی باختری وزیر زراعت، اخراج من از اطلاعات و کلتور و تصفیهٔ پرچمیها از ولسوالیها و حتی عناصر روشن فکر مترقی غیر حزبی چون عبدالحمید محتاط از وزارت مخابرات و حسن شرق ازمعاونیت صدارت دال براین بود که او تحمل همکاری عناصرچپ چه که حتی عناصر دموکرات را نیز ندارد. جنرال سردار غلام حیدر، قدیر نورستانی، وحید عبدالله و عبدالاله از اشخاص بسیار نزدیک و قابل اعتماد در نزد داود بودند.

درآخرین جلسهٔ کمیتهٔ مرکزی پس از بررسی مفصل اوضاع روی موضوعات ذیل موافقه صورت گرفت:

       رفقا با رعایت حد اعظم احتیاط در جهت تقویهٔ سازمانهای مخفی حزبی بکوشند و از هر نوع علنی گری و حرکات افشاگرانه خودداری کنند؛

       در صورتی که عناصر ارتجاعی بر ضد دولت قیام کنند، از نظام جمهوری حمایت صورت گیرد، چونکه علی البدل آن نیروهای راست و یا چپ افراطی خواهد بود؛

       در صورتیکه دولت، رهبری حزب را زیر ضربه قرار بدهد این بدان معنی است که میخواهد حزب را کاملا از بین ببرد، در آن صورت تشکیلات نظامی حق دارند از موجودیت حزب خود دفاع نمایند.

درین برههٔ زمانی حوادث گوناگون اتفاق افتاد. مولوی بحرالدین باعث که از طاهر بدخشی بریده بود، در اثر یک حرکت مسلحانه با رفقای خود گرفتار و زندانی شد. بدخشی را هم بر اساس روابط قبلی با وی زندانی ساختند.

 

وحدت حزب:

ـــــــــــــــــــــ

سند وحدت دو جناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان به تاریخ 12 سرطان سال 1356 (سال 1976م) از طرف 90 نماینده امضا شد. از هردو جناح 26 تن به عضویت اصلی و دونفر به عضویت علی البدل انتخاب گردیدند. تمام اعضای کمیتهٔ مرکزی هر دو جناح به منزل نور محمد تره کی فراخوانده شدند. با درک ضرورت همبستگی و تأمین یگانگی حزبی سند وحدت عام وتام هردو جناح حزبی خلق و پرچم امضاشد. این یک روز تاریخی ایدآل برای تمام اعضای حزب وعلاقمندان آن بود.

بعدا در مرکز و ولایات کار توحید حوزه های حزبی آغاز یافت. من به صفت نمایندهٔ جناح خلق و داکتر نجیب الله به صفت نمایندهٔ جناح پرچم صلاحیت یافتیم تا در شهر کابل اعضای هردو جناح را در حوزه های جدید حزبی مدغم بسازیم و رسما آنهارا افتتاح کنیم. هر روز درخانهٔ من واقع خیرخانه روی این پلان کار میکردیم و بعدا در نقاط مختلف شهر حوزه های نوتأسیس را افتتاح مینمودیم. این فقط در سازمانهای ملکی حزب بود، اما سازمانهای نظامی به جای خود قرارداشت. چهار نفر از اعضای کمیته مرکزی که مسؤولیت بخشهای نظامی اردو را به دوش داشتند، به دستور تره کی سازمانهای خودرا دوباره به امین سپرده بودند. وحدت بابخش نظامی جناح پرچم که نسبتا علنی شده بودند، به تعویق افتاد.

 و این عدم شناسایی در شب 7 ثور در بالا حصار کابل و در بعض قطعات دیگر منجر به تصادم نا مطلوب بین پرچمیها و خلقیها گردید.

 

ترور میر اکبر خیبر:

ــــــــــــــــــــــــــــــ

هنوز از اعلان وحدت حزبی مدت زیاد نگذشته بود که یکی از رهبران سابقه دار حزب میر اکبر خیبر در سرک نزدیک مطبعهٔ دولتی توسط عناصر نامعلوم موترسایکل سوار در روز روشن ترور شد و جسدش توسط پولیس به شفاخانهٔ علی آباد انتقال داده شد. پلنوم کمیته مرکزی که نیمه های شب در منزل نور محمد تره کی دایرشد، با تعیین کمیسیون تدارک تشییع و تدفین خیبر، تصمیم گرفت تا جنازه فردا صبح از شفاخانه برداشته شده، به اشتراک صفوف وسیع حزبی به منزل او در مکروریان انتقال داده شود. اما نمایندگان دولت خیلی وقتتر ازما میت را به خانه اش انتقال داده بودند.

بر طبق قرار پلنوم، اعلان وفات، تشییع جنازه و محل تدفین میر اکبر خیبر از طرف نور محمد تره کی و ببرک کارمل در رادیو اعلان شد این اعلان که نشانهٔ وحدت هردو جناح حزب بود، تمام مردم افغانستان را از جنایت صادرشده مطلع ساخت.

فردای آن (روز 29 حمل سال1357)صفوف حزبی و گروه انبوهی از علاقمندان حزب در اطراف منزل میر اکبر شهید گرد آمده، منتظر وداع با وی بودند. بر طبق نوشتهٔ غوربندی به نقل از پنجشیری شادروان کریم میثاق ضمن بیانیهٔ مختصری روز 29 حمل را «روز وداع با شهید حزب» اعلان کرده چنین گفته بود« افتخار داریم که در راه آزادی وطن خود از دست ارتجاع و امپریالیزم قربانی میدهیم... ما باید بایک سکوت پر معنی و خموشی قبل از طوفان به خاطر وطن عزیز خود  افغانستان حوصلهٔ خود را حفظ کنیم و جنازهٔ این رفیق بزرگ و قهرمان خود را با یک عظمت و شکوه که در تاریخ کشور ما نقش شود مشایعت کنیم...» بعد از مراسم تودیع و گل گذاری بر تابوت رفیق شهید صفوف مشایعین از عقب جنازه حرکت کردند. از طرف رهبری حزب وظیفهٔ تنظیم صفوف اول مشایعین به من و داکتر نجیب الله و تنظیم صفوف آخر به بارق شفیعی وهاشم منصوری سپرده شده بود.

مشایعین که تعداد شان به بیش از ده هزارنفر مرد و زن میرسید و شاید در تاریخ افغانستان بی سابقه بود، خاموش و بی سر و صدا در صفوف 10 – 11 نفری در عقب تابوت این قربانی راه حق و عدالت حرکت میکردند. دولت تمام وسایل استخباراتی خود را بسیج کرده بود. تعداد بی شمارعکاسان و فلمبرداران بشمول المانیهایی که در ادارات پولیس کار میکردند، مصروف عکاسی و فیملبراداری بودند. صفوف مردم در سرک نمیگنجید. هنگام عبوراز جاده ها، کافیها آواز موزیک را خاموش میکردند و دکانداران به رسم همدردی با این سانحه از دکانهای خود بیرون برآمده بودند و موترهایی که از جاده ها عبور میکردند، جابجا متوقف شده بودند. مشایعت کنندگان با حرکت از پل مکروریان و عبور از مقابل سفارت امریکا، رادیو افغانستان، هوتل آریانا و چارراهی پشتونستان و جادهٔ میوند پای بالا حصار تاریخی کابل رسیدند. جنازهٔ میر اکبر خیبر پس از بیانیهٔ نور محمد تره کی بزبان پشتو که توسط داکتر شاولی به دری ترجمه میشد و بیانیهٔ ببرک کارمل با اعزاز تمام در قبرستان خانوادهٔ فاروق تیلگرافی یکی از وطندوستان حامی امان الله خان واقع در شاه شهید با اعزاز تمام به خاک سپرده شد.

پس از ختم مراسم تدفین اعضای رهبری و برخی از کدرهای ارشد حزب در خانهٔ یکی از رفقا در کارتهٔ  4 و یا گرد آمده حادثهٔ قتل و مراسم تشییع بی سابقه را ارزیابی کردند. نتیجه گیری کارمل این بود که شاید دولت برخورد قانونی بکند.

تقریبا یک هفته بعد دولت داود زیرعنوان برخورد قانونی به اقدام عاقبت نیندیشانه ای دست زد که منجر به قیام 7 ثور و سقوط دولت جمهوری گردید.

ادامه دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  (*) - عبدالقدوس غوربندی، نگاهی به تاریخ حزب دموکراتک خلق فغانستان (حزب وطن)، صفحهٔ 36، نشر دخو، جرمنی، مارچ 2000.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت