مهرالدین مشید

 

آیا امریکا پس از ۷ تریلیون دالر در هفده سال جنگ به اهداف خود رسیده است

هزینۀ ۷ تریلیون دالری امریکا در منطقه و معمای جنگ هفده سال آن در افغانستان

در این شکی نیست که این پرسش در ذهن هر انسانی چه شرقی و چه غربی خطور می کند که هدف از این همه تهاجم سنگین امریکا در آسیای جنوبی مانند افغانستان و در شرق میانه در عراق و سوریه  چه بوده است که هزینه های هنگفت بیش از هفت تریلیون دالری امریکا را در بر داشته است. هرچند پاسخ عام این است که هدف از این همه هزینه های بزرگ و سنگین که نه تنها خساره های هنگفت مالی را در پی داشته است؛ بلکه ضایعات زیاد جانی را در بر داشته است. گذشته از این که این تهاجم و لشکر کشی های بزرگ زیر نام مبارزه با تروریزم و شعار حکومت سازی و ترویج دموکراسی، حیثیت امریکا را در جهان زیر پرسش برده است؛ زیرا امریکا پس از سال ۲۰۰۱ و آغاز حملۀ امریکا به افغانستان در بسیار موارد چه در شکنجه نمودن زندانیان در گوانتامو و بگرام و تلاشی های خانه به خانۀ شبانه از سوی سربازان ارمرکایی و چه در بمباران های روزانه و شبانه در مناطق مختلف افغانستان مرتکب نقض حقوق بشر شده است. شگفت آور این است که امریکا به آن صورت که تصور می شد، به دست کمی از اهداف خود در منطقه نرسیده است و شاید سرنگونی طالبان در افغانستان و حکومت صدام در عراق نتواند، برای پرداختن به بهای سنگین این جنگ بسنده باشد، نه تنها که بسنده نیست، استقرار و دوام حکومت های ضعیف وفاسد در این کشور ها تحت حمایت های مالی، اقتصادی و سیاسی امریکا، ضربۀ محکمی بر آبروی این کشور به مثابۀ بزرگ ترین حامی دموکراسی های جهان است، نه تنها این که تبدیل شدن کشور های منطقه از پاکستان تا افغانستان، عراق و سوریه  به مراکز و پایگاه های نیرومند تروریستان جهانی هرچه بیشتر موجب سرافگنده گی امریکا شده است که حاکی از شکست افتضاح بار امریکا در منطقه است و خروج نیرو های امریکایی از منطقه از عراق تا سوریه و افغانستان و رها کردن منطقه به میدان زورآزمایی تروریستان جهانی دلیل آشکار شکست امریکا در مبارزه با تروریزم می باشد. این در حالی است که اکنون پاکستان به بزرگ ترین پناه گاۀ تروریستان جهان بدل شده است.

در این تردیدی وجود ندارد که اکنون در پاکستان بیش از هفتاد گروۀ تروریستی فعال اند و تمامی این گروه ها با شبکۀ استخبارات پاکستان رابطۀ تنگا تنگ دارند و هرکدام به مثابۀ بازو های ضربتی آی اس آی کشور های منطقه و جهان را بخاطر منافع پاکستان مورد تهدید قرار داده اند. از سویی هم تا زمانی که تمامی گروه های تروریستی در پاکستان نابود نشوند، خطر تروریزم کشور های منطقه و جهان را تهدید می کند. تمامی گروه های تروریستی از پاکستان به جنوب آسیا و شرق میانه و شاخۀ شمال و مرکز افریقا صادر شده اند. بنا بر این تروریزم چنان در تار و پود حکومت ملکی و نظامی پاکستان ریشه دوانیده است که برچیدن بساط آن از پاکستان پیچیده تر و دشوارتر از تمامی نقاط جهان است؛ زیرا تروریزم در آستین نظامیان آی اس آی خانه کرده است و  امریکا فکرمی کند، با نابودی خطر طالبان، خطر تروریزم در منطقه و جهان کاهش می یابد. بدون تردید این خوشباوری بیش نخواهد بود. این در حالی است که امریکا با رویکرد های تروریست پروری پاکستان باخبر و به این مسآله آگاه است و بیشتر از دیگران خطر تروریزم را درک کرده است؛ اما دورنمای اهداف کلان راهبردی امریکا در منطقه و برتری جویی های اقتصادی این کشور برضد روسیه، چین و ایران سبب شده تا از تروریزم در این حصه استفادۀ ابزاری کند؛ اما تاکنون این بازی برای امریکا بیش از آن که سودآور باشد، برعکس زیان آور بوده  و بر مصداق این سخن " آفتابه خرج لحیم" شده است. چنانکه هشت سال جنگ در عراق از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ و هفده سال جنگ در افغانستان از سال ۲۰۰۱ تا کنون و جنگ امریکا در سوریه اضافه تر از چهار سال از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸  بیشتر از ۷ تریلیون دالر را هزینه کرده است و هرچند گزارش هایی هزینه های جنگ امریکا در افغانستان، عراق و سوریه را تا سال ۲۰۱۶ بیشتر از ۶.۳ تریلیون دالر ذکر کرده اند که از این جمله بیشتر از ۳۴ میلیارد آن را پاکستان به نام مبارزه با تروریزم صرف تجهیز، تمویل و آموزش تروریستان کرده است. این پول هنگفتی است و شاید با شنیدن این سخن مو براندام هر انسانی راست شود که امریکا در عقب این هزینه های بلند جنگی چه اهدافی را دنبال می کند و چقدر به این به اهداف راهبردی خود در کشور های منطقه و جهان نایل آمده است. آیا هدف اش نابودی و ویرانی کشور های خاورمیانه و فرصت سازی فروش سلاح برای شماری از کشور های ثروتمند خاورمیانه مانند عربستان سعودی و دیگران بوده است. یا هدف اصلی اش تضعیف دولت های مقتدر عربی مانند عراق و سوریه که دشمنان سرسخت اسراییل بوده و از حامیان مردم فلسطین به شمار می رفتند. اگر قبول کنیم که هدف از لشکر کشی های امریکا در شرق میانه زیر نام تروریزم بود؛ پس چگونه شد که زیر مرمی های توپ و تانک و بمباران های هوایی امریکا گروۀ داعش زاده شد و گزارش های زیادی وجود دارد که در ظهور و تقویت داعش از شرق میانه تا جنوب آسیا امریکا دست داشته است. گیریم امریکا در عقب این لشکر کشی ها دو هدف جداگانه را در شرق میانه و جنوب آسیا دنبال می کند که هدف به هدف نخستینش در بالا اشاره شد و هدف دومی اش در جنوب آسیا هم اگر بپذیریم که پیش گیری از برتری جویی های اقتصادی چین، روسیه و تهدید های  ایران بوده باشد. پس هزینه های جنگی امریکا تا کنون چقدر توانسته این کشور را به اهداف راهبردی اش نزدیک بسازد.؟ این در حالی است که امریکا ۹.۱۴۲ میلیارد دالر از هنک کنگ، ۵.۱۴۳ میلیارد دالر از بلژیک، ۷.۱۴۴ میلیارد دالر از لوکزامبورگ ، ۹.۱۶۲ میلیارد دالر از روسیه ، ۷.۱۹۲ میلیارد دالر از سویس ، ۶.۱۹۶ میلیارد دالر از تایوان، ۴.۲۵۳ میلیارد دالر از برازیل، 1.2 تریلیارد دلارچین از جاپان و ۳.۱ تریلیارد دالر از چین قرضدار است. مجموع قرضۀ عمومی امریکا در سال مالی گذشته به میزان یک تریلیون دلار افزایش یافت تا به مجموع ۶.۱۷ تریلیون دالر  برسد که ۷۷۹ میلیارد آن صرف تامین مالی کسری بودجه گردید.  وزارت مالیۀ آمریکا چندی پیش اعلام کرد، کسری بودجه آمریکا برای سال مالی منتهی به ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۸ به ۷۷۹میلیارد دالر بالغ شد که بالاترین کسری از سال ۲۰۱۲ به این طرف و ۱۱۳ میلیارد دلار بیش از سال مالی قبل را نشان می دهد.

بر بنیاد شماری گزارش های منابع گوناگون سیاسی و خبر رسانی امریکا اکنون ۴۷۷۵ پایگاۀ نظامی در داخل و بین ۸۰۰ تا ۵۱۴ پایگاه در خارج از این کشور دارد. پایگاه های نظامی امریکا بیشتر در ۴۵ کشور موجود اند که بوسیلۀ امریکا اشغال شده و یا متحد سیاسی آن می باشند. همچنان کارمندان نظامی امریکا در ۱۱۵ کشور دیگر حضور دارند که از نزدیک اوضاع این کشور ها را تحت نظارت دارند. هزینه های این مراکز در حدود ۱۵۰ میلیارد دالر پیش بینی شده است. بر اساس شماری گزارش ها امریکا در حدود ۹۳ درصد، فرانسه، بریتانیا و روسیه بین ۱۰ تا ۲۰ درصد  و چین تنها یک پایگاه در بیرون از این کشور دارد که بین  5 تا 7 درصد را تشکیل می دهد. امریکا اکنون ۱۴ هزار سرباز در افغانستان ، ۵۲۰۰ سرباز در عراق و بیشتر از دو هزار سرباز در سوریه دارد. گفتنی است که مراکز نظامی امریکا در افغانستان تا سال ۲۰۱۲ به ۵۵۰ پایگاه رسیده بود و اضافۀ برج های مراقبتی و پاسگاه های تفتتیش در شاهراه ها به ۷۵۰ پایگاه می رسید.

از آنچه گفته آمد، امریکا بیشترین این پول های را زیر نام مبارزه با تروریزم در افغانستان، عراق و سوریه و سایر پایگاه های نظامی خود در جهان هزینه کرده است. حال پرسش این است که به قول همان مقام امریکایی که پس از پرداخت میلیون ها دالر برای مارشال فهیم قسیم داد و زمانی که موترش حرکت کردوبه آن از دور می نگریست و گفت، نمیداند در برابر این پول اسپی خرید و یا قالینی بدست آورد. اکنون که بیشتر از هفده سال از جنگ امریکا در افغانستان می گذرد، معلوم نیست که آیا امریکا آن اسپ دلخواه و قالین مطلوبش را از جنگ افغانستان بدست آورده است. در این میان آنچه مسلم است، این که بیشترین سود را از این معامله پاکستان برده و برعکس بیشترین زیان را کشور هایی چون افغانستان، عراق و سوریه که در خط مقدم مبارزه با تروریزم قرار داشتند. علیرغم کمک های میلیارد ها دالری به این کشور ها نه تنها کشور های یادشده بازسازی شدند و به توسعۀ اقتصادی و سیاسی نایل نیامدند؛ بلکه در انبان حکومت های فاسد و زعمای ضعیف و ناکارا گیر مانده اند. بیشترین پول های کمک شده به این کشور ها از سوی گروه های مافیایی که با قدرت حاکم همدست بودند، حیف و میل شده است؛ اما بیشترین این پول ها به جیب قراردادی های بزرگ امریکایی رفته است که پروژه ها را به شرکت های قراردادی داخلی به فروش رسانیدند و با این کار نه تنها فساد در میان شرکت ها را به یک اصل بدل کردند؛ بلکه کیفیت پروژه ها را نیز پایین آوردند. از همین رو بوده که تمامی پروژه های ساختمانی و صنعتی در افغانستان فاقد کیفیت بوده و بسیاری آنان حتا پیش از افتتاح تخریب شده اند. با این حال این پرسش در ذهن همگان خلق می شود که آیا مقام های امریکایی از این وضعیت آگاهی نداشتند و اگر داشتند، چگونه شد که برای جلوگیری از آن وارد عمل نشدند. از بسیاری پروژه ها که حالا از آنها سال ها گذشته است. اکنون جان سپکو بازرس عمومی امریکایی در افغانستان آنها را مورد بررسی قرار می دهد. این در حالی است که این بازرسی در بازگرداندن این پول ها و جلوگیری از حیف و میل آنها تاثیری ندارد. با این حال گمانه زنی هایی وجود دارد که بیشتر این پول مالیه دهنده گان امریکایی در یک بازی کلان مافیایی  قربانی تاراج گروه های مافیایی امریکایی شده است. در واقع بیشترین این پول ها به جیب سه گروۀ لابی معروف مانند لابی تیل به رهبری فرماندۀ سابق ناتو و مشاورامنیت ملی اوباما جیمز جونز ، لابی اسلحه که نمایندۀ بزرگ آن رابرت گیتس وزیر دفاع پیشین امریکا و لابی صهیونیستی به رهبری جوبایدن معاون اوباما می باشند که گرداننده گان عرابۀ قدرت در واشنگتن بودند و هنوز هم هستند. این ها هنوزهم در تلاش اند تا بحران افغانستان دوامدار باقی بماند ؛ زیرا از ادامۀ جنگ افغانستان، این گروهها نفع میبرند و در برکناری کرستال جنرال پیشین امریکایی در افغانستان که خواهان افزایش فشار بر پاکستان و نابودی لانه های هراس افگنان در پاکستان بود، نیز دست داشتند.

این گروهها که با شرکت های خطرناک مافیایی مانند، بلک واتر رابطه های تنگاتنگ دارند، در صدد دست یابی به چشمه های نفتی تازه و قرار داد های کلان اقتصادی و معادن افغانستان  اند تا با بدست آوردن نفع بیشتر و گسترش نفوذ نیرو های صهیونیستی در منطقه و سراسر جهان می باشند. گفتنی است که بینانگذار این مفکوره هالبروگ بود که در یک خانوادۀ یهودی تولد شده و شریک کار و تجارت هنری کیسنجر یهودی می باشد و رفیق دیگر او ملادیج رهبر خونخوار صرب ها و سابق رییس بانک بلگراد بود که هالبروگ  بر جنایات  ملادیچ بر ضد مسلمانان در صربیا پرده افگند.

از گفته های بالا طوری فهمیده می شود که جنگ امریکا در برابر تروریزم دستاورد ملموسی در هیچ عرصه برای امریکا نداشته است؛ بلکه این جنگ از لحاظ سیاسی و اقتصادی امریکا را ضربه زده  وحتا جنگ های امریکا در منطقه و بویژه در افغانستان سبب سرافگنی امریکا در جهان شده است. تنها گروه های مافیایی در امریکا و افغانستان، عراق و سوریه  در برابر این باخت امریکا برنده اند که یا دستگاۀ حکومت های کشور های یادشده  را می چرخانند و یا شریک این دستگاه های حاکمه بوده و یا از جمله شرکای آن ها بوده اند.  این گروه ها مانند گروه های مافیایی در امریکا که بیشترین کمک های مالی افغانستان را به جیب زده اند، خواهان ادامۀ جنگ اند و در تبانی با سایر حلقه های شریر و سودجو بر جنگ افغانستان باروت می پاشند. آنان به گونۀ قطعی خواهان صلح هم نبوده؛ بلکه صلح را مانع عمده بر سر راۀ سودجویی های خود می دانند. در واقع این گروه های مافیایی در امریکا و افغانستان در دو طرف جبهه به نحوی حضور دارند و بقای شان را در جنگ می دانند.

از آنچه گفته آمد، جنگ امریکا در افغانستان و کشور های عراق و سوریه بیشتر به معمایی می ماند که هرچه تعبیر و تفسیر شود، به همان اندازه پیچیده تر شده می رود یا کلافۀ  سر در گمی را ماند که گشودن سر آن حتا برای کاخ سفید دشوار شده است. شاید یکی از دلایل شتاب امریکا برای پایان دادن به جنگ افغانستان، پیچیده گی این جنگ باشد که حتا سر نخ آن از دست پنتاگون و سی آی ای و دستگاه های دیپلوماسی امریکا گم شده است و این سر درگمی کاخ سفید را حتا در خلای تصمیم گیری قرار داده است. شتاب ترامپ برا ی بیرون شدن از جنگ افغانستان و خروج زود هنگام نیرو هایش نیز ریشه در این سر درگمی های این جنگ دارد که برای امریکا به راز پنهان بدل شده است. یاهو

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت