مهرالدین مشید

 

ثبت نام  تیم های انتخاباتی ریاست جمهوری و پریشان حالی گروه های جهادی

انتخابات ریاست جمهوری هم در کشور های جهان سوم پر از چالش های برخاسته از ساختار های پیشینۀ سنتی جوامع عقب مانده است که به مثابۀ زخم ناسور در تار و پود اجتماعی جهان سوم رخنه کرده است. این سبب شده تا روند انتخابات در این کشور ها هم همراه به انرشیزم، تک روی ها و گرایش های قومی و گروهی شود. امروز می بینیم که جامعۀ جنگ زده و غرق در بحران ما بیشتر از هر کشوری قربانی این بیماری خطرناک سیاسی و اجتماعی می باشد و ما شاهد نامزدی شمار زیادی از نامزدان برای شمولیت در انتخابات ریاست جمهوری هستیم. با تاسف فراوان باید گفت که جامعۀ ما تنها از رنج های بیدرمان یادشده رنج نمی برد؛ بلکه بدتر از آن ساختار های گروهی شکننده تحت رهبری رهبران خود کامه و میراثی که مقید به تصمیم حلقه های کوچک تصمیم گیرنده در درون احزاب سیاسی کشور اند و این حلقه هر روز از رهبر گروۀ بتی تازه  و با نغمه سرایی های کذایی زیر گوش او از کاه کوه و درست می کنند. این حلقه های متملق و چاپلوس چنان متملق اند که حتا به شخصیت رهبر گروه چه که حتا به شخصیت خود هم ترحم ندارند. این حلقه های قرار دادی وتیکه داران گروهی نه تنها سرنوشت گروههای سیاسی؛ بل سرنوشت مردم افغانستان را نیز به گروگان گرفته اند. این سبب شده که گروههای سیاسی بویژه تنظیم های جهادی پیشین بیشتر از سایر گروه ها قربانی این ترفتد حلقه های تیکه دار شوند. امروز می بینیم که تنظیم های جهادی پیشین بیشتر از سایر گروه ها در معرض از هم پاشیده گی و پراگنده گی قرار دارند و هر گروه به چندین شاخه بدل شده اند. دراین میان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی بیشتر از دیگران دچار تشتت و پراگنده گی می باشند و اعضای رهبری پیشین آن زیر شاخه های گوناگون در چندین تکت انتخاباتی شامل شده اند. در حالی که این رویکرد ضربۀ سنگینی بر پیکرۀ نیرومند این گروه ها وارد کرده است. این نشان دهندۀ عمق اختلاف و ناهمگرایی و تحمل ناپذیری های سیاسی است که بدون اندک ترین  انعطاف در برابر یکدیگر حتا حاضر اند تا دستاورد های کلان گروهی را قربانی آن کنند. هرچند آشفتگی های کنونی در میان هر دو حزب پدیدۀ تازه نیست و حتا پیش از پیروزی مجاهدین هم این دو حزب با دشواری های درون سازمانی رو به رو بودند. مسعود پس از تشکیل شورای نظار دست به استقلال عمل زد و یک سلسله تصامیم را  اتخاذ کرد که به مذاق شماری از اعضای رهبری جمعیت که رقیب مسعود بودند، برابرنبود و این سبب واکنش درون حزبی را در جمعیت بوجود آورد. استاد ربانی هرچند در ظاهر با مسعود میانۀ خود را حفظ کرده بود و اما تحت فشار شماری ازاعضای رهبری جمعیت قرار داشد. از این رو یک سلسله تلاش هایی زیرکان را برای تضعیف مسعود آغاز کرد. وی در گام نخست به امتیازدهی آنانی چون، قره بیگ ایزدیار و داکتر صاحب عبدالحی و دیگران پرداخت که مسعود آنان را به دلایل مختلف از پنجشیر بیرون کرده بود.  چنانکه قره بیگ را مسؤول اکمالات جمعیت در سمت شمال و داکتر عبدالحی را رئیس کمیتۀ تعلیم و تربیه مقرر نمود؛ اما با این هم شیرازۀ حزب جمعیت اسلامی با حضور استاد ربانی از شکست و ریخت کلان درامان ماند. با تاسف جمعیت اسلامی بیشترین آسیب را پس از شهادت مسعود و معاهدۀ بن در نتیجۀ پاسخ سر داکتر عبدالله، مارشال فهیم و قانونی متحمل شد؛ بویژه زمانی که آنان از هند برایش پیام سرد دادند و راۀ  خود را از استاد ربانی جدا کردند. چنانکه  روزی بخاطر دارم که آقای قانونی در سال ۱۳۸۲دفتر بنیاد مسعود به گونۀ آشکارا گفت " استاد ربانی برنامه ندارد و با کرزی کار خواهیم کرد. وی پیش از آن بویژه پس از بازگشتش از فرانسه بعد از درمان پایش، از بی باوری مسعود نسبت به خود شاکی بود و گاهی از کم لطفی ها بی اعتمادی او شکوه می کرد. چنانکه در سال ۱۳۷۳روزی در بگرام گفت و گوی او را شاهد بودم که حاکی از بی باوری مسعود نسبت به او بود ؛ اما تلاش های جدایی طلبی آنان از بدنۀ جمعیت برای تاسیس یک حزب مستقل در زمان استاد ربانی نتیجه نداد و بازهم به نحوی به گونۀ اقمار جداگانه در بدنۀ جمعیت باقی ماندند. هرچند قانونی باری تلاش کرد و "حزب افغانستان نوین" را تشکیل داد؛ اما زود از هم پاشید. این وضعیت تا زمان شهادت استاد ربانی ادامه پیدا کرد که بیشترین ضربه را جمعیت اسلامی پس از شهادت استاد ربانی متقبل شد. پس از شهادت استاد ربانی اختلاف بر سر رهبری جمعیت افزایش یافت و گروهی به نام " شورای انسجام جمعیت اسلامی" به رهبری فرزند نورالله عماد تشکیل شد و احمد ولی مسعود رهبری بنیاد مسعود را به عهده گرفت که اکنون با تیم وفاق ملی خود را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده است. شاخۀ دیگر حزب جمعیت اسلامی به رهبری صلاح الدین ربانی فرزند استاد ربانی و به ریاست اجرایی استاد عطا به کارش ادامه داد. حزب جمعیت اسلامی بحیث یک حزب نیرومند و با پیشینۀ مبارزات اسلامی از جمله احزاب شناخته شدۀ اسلامی در افغانستان است که فرماندهانش، بویژه مسعود در زمان تهاجم شوروی نقش زیادی در شکست ارتش سرخ بازی کرد. پس از سقوط رژیم داکتر نجیب الله، استاد ربانی رهبر این حزب رهبری حکومت مجاهدین را تا زمان پیروزی طالبان در دست داشت.

حزب جمعیت اسلامی با آغاز ثبت نام نامزدان ریاست جمهوری و گزینش تیم های انتخاباتی دچار بدترین آشفتگی  سیاسی شده است. چنانکه می بینیم که عطانور رئیس اجرایی جناح صلاح الدین ربانی، شاخۀ شورای انسجام به رهبری فرزند نورالله عماد و قانونی از تیم اتمر پشتیبانی کردند. این در حالی است که جمعیت اسلامی به رهبری صلاح الدین ربانی عبدالله را بحیث نامزد خود معرفی کرد. حال موقف عطا نوردر جمعیت ناروشن است و صلاح الدین ربانی هم در مورد او تا کنون ابراز نظر نکرده است. طوری معلوم می شود که به گونۀ شخصی از تکت انتخاباتی اتمر حمایت کرده است. درعین زمان امرالله صالح رهبر روند سبز و عضو پیشین جمعیت اسلامی در تکت انتخاتی آقای غنی بحیث معاون اول شامل شده است. از اوضاع نابسامان در درون جمعیت اسلامی آشکار می شود که این حزب مرحلۀ حساسی را در حال گذار است و از گردنۀ دشوار تشکیلاتی و سازمانی عبور می کند که تکانه های آن سرنوشت بعدی این حزب را رقم خواهد زد.

از این که از دید تشکیلاتی گروه های سیاسی افغانستان هنوز به قوام سیاسی و فکری نرسیده اند و رابطۀ افراد با گروه ها بیشتر سنتی و قومی و مذهبی است تا رابطۀ محکم انضباطی و فکری و سازمانی که این ریشه در ناپختگی های این گروه ها دارد که به نسبت درگیری های بیشتر نظامی کمتر فرصت بازسازی های فکری و تشکیلاتی را پیدا کرده اند. از این رو بازی های کنونی اعضای رهبری و جناح های گوناگون جمعیت اسلامی را نمی توان بحیث آخرین گزینه ها به داوری گرفت و بر بنیاد آن سرنوشت جمعیت اسلامی را در آینده ها و بویژه پس از انتخابات ریاست جمهوری پیش بین شد؛ زیرا این گونه ایتلاف های شکننده در افغانستان زود شکل گرفته و زود از هم پاشیده اند. این ایتلاف ها هم سرنوشت پایداری ندارند و دیر یا زود از هم می پاشند  و با از هم پاشیدن شان سرنوشت جناح ها و اعضای رهبری گروه های سیاسی که جداگانه با تکت های انتخاباتی معامله کرده اند، تغییر می کند. طبیعی است که این تغییر بار دیگر سرنوشت احزاب مادر را وارد دگرگونی می نماید. بعید هم نیست که در عقب این بازی های انتخابات بازی های سیاسی هم  نهفته باشد و  گروه های سیاسی برای بقای خود پس از پیروزی و شکست در انتخابات دست به بازی های تیمی زده اند؛ اما هرچه باشد این بازی ها حیات سیاسی و اعتماد گروه هایی چون، جمعیت اسلامی را در آینده ها سخت زیر پرسش می برد. هرچند سود آن ممکن مقطعی باشد و اما از لحاظ راهبردی ضربۀ  سختی بر بدنۀ آن می باشد. انتخابات پیشرو و حمایت های جناح ها و رهبران جمعیت اسلامی به قول معروف آخرین میخ را بر پیکر این حزب با پیشنه و دارای نام نیک زد و از روی خودخواهی ها و تحمل ناپذیری ها و ناسازگاری رهبران آن بر یکدیکر پرده برداشت و تشت رسوایی رهبران رده های اول و دوم این حزب را از بام به زیر افگند. این انتخابات نشان داده که بسیاری از رهبران جمعیت اسلامی چنان تشنۀ قدرت و رسیدن به ثروت اند که قربانی کردن آرمان های این حزب و بویژه مجاهدین آزادی خواه و سربه کف آن برای شان ساده تر از نوشیدن یک گیلاس آب است. این حالت حزب جمعیت اسلامی را در آزمون خطرناکی قرار داده است که رهایی از آن امری ساده نیست و نیاز به مدیریت لازم و مدیران توانا دارد. با تاسف که این حزب آنقدر دچار پراگنده گی و نقاق شده است و رهبران یخن کنده و پرهیاهوی آن آنقدر در دام قدرت و تذویر گیر مانده اند که بعید است، نجات این حزب را از  آشفتگی کنونی رهایی بخشید.

تنها حزب جمعیت اسلامی نیست که وارد این یر درگی های ساختاری و سیاسی است. از احزاب مهم دیگر چون، حزب اسلامی نیز می توان، یادآور شد که حالت اش چندان بهتراز جمعیت نیست و حتا سرنوشتی بدتر ازآن دارد. اکنون این حزب یل زخمی را ماند که رستم پهلوانانش پس از غریدن ها و نبرد های دشوار چنان خسته و پراگنده و متفرق شده اند که گویی رستم هایش در معرکۀ خطرناک تاریخ اسیر اسفندیار زمان شده اند. حزب اسلامی در گذشته هم دشواری های داخلی داشت و در سال ۱۳۶۸ یک بار دچار مشکل شد و در نتیجۀ انتخابات شورای اجراییه شش عضو ارشد آن به شمول داکتر انور و منشی مجید این حزب را ترک کردند. این حزب پس از پیروزی مجاهدین بار دیگر دچار اختلاف درونی شد و درگیری این حزب بر بنیاد اصرار و تصمیم شخصی آقای حکمتیار با حکومت مجاهدین سبب نارضایتی شمار زیادی از اعضای رهبری این حزب شد و شمار از اعضای رهبری و کمیته های اجراییۀ این حزب به دولت استاد ربانی وفادار ماندند. بربنیاد نوشته های خاشقچی روزنامه نگار فقید عربی حکمتیار در حالی جنگ با دولت نوپای مجاهدین را آغاز کرد. وی می گوید که آقای حکمتیار در حالی جنگ با حکومت را آغاز کرد که میانجیگران عرب به شمول محمدقطب (برادر سیدقطب) و اسامه بن‌لادن پیهم از حکمتیار می خواستند که از اقدام یک جانبه خودداری کند. به گفتۀ خاشقچی اسامه آنقدر اصرار کرد که خوش حکمتیار نیامد. وی می گوید، هنوز صدای بن‌لادن به گوش می‌رسید که به تکرار می‌گفت: "انجنیرصاحب! می‌شنوید". اما حکمتیار به او اعتنایی نکرد و راهِ خود را پیش گرفت. این در حالی بود که استخبارات پاکستان پیهم برای هرچه عاجل آغاز جنگ باروت پاشی می کرد. جنگ در کابل درگرفت و جان بیشتر از شصت هزار از شهروندان مظلوم کابل را گرفت. صدها تن شکنجه شدند و گوش و بینی های شان بوسیلۀ گروه های متخاصم بریده شد و برسر های مردم میخ ها کوبیده شد و حتا به زنان هم رحم نکردند و سینه های ده ها زن را بریدند و حتا از رقص مرده هم دریغ نکردند. این مصایب به اضافۀ آن دشواری های اقتصادی و قلت مواد خوراکی و وضع تعزیرات اقتصادی بود که در کنار اخاذی و چپاول  ده ها پاتک سالار در داخل شهر کابل تیغ  از دمار مردم بیرون کردند. این جنگ بیرحمانه کابل را به شهر ارواح بدل کرد و شاید در بزرگ ترین جنگ های گذشته به شهر کابل این چنین صدمه وارد نشده بود.

در هر حال این جنگ نه تنها عزت و شهامت حزب اسلامی؛ بلکه شجاعت و پایمردی های میلیون ها رزمندۀ  مومن و آزادی خواه را نیز سخت زیر پرسش برد.  نه تنها این که شهر کابل به تاراج رفت و پی آمد های ناگوار آن سبب شد تا دولت مجاهدین به حکومت شر و فساد تنازل کند و طالبان زیر شعار نیرو های جاده صافکن موفق به سقوط حکوت تحت نام حکومت شر و فساد شدند.  این جنگ نه تنها ارزش های جهاد و آرمان مجاهدین را نابود کرد؛ بلکه حیثیت و اعتبار نیرو های  متخاصم را نیز زیر پرسش برد و بسیاری از مبارزان صدیق که در زمان جهاد در سطح رهبری و صفوف گروه های جهادی در برابر ارتش سرخ می رزمیدند. بسیاری از آنان اسلحۀ خود را به زمین نهادند و  گروه های خود را ترک کردند. در این میان بسیاری از اعضای رهبری حزب اسلام نیز این حزب را ترک کردند وشماری به دولت پیوستند و شماری هم به کار های روزانۀ خود مصروف شدند. پس از سقوط حکومت مجاهدین بدست طالبان بازهم حزب اسلامی دچار آشتفتگی شد و فعالیت های نظامی آن محدود و فعالیت های سیاسی آن هم محدود به کمپ شمشتو شد. پس از سقوط طالبان بازهم حیات سیاسی و نظامی حزب اسلامی وارد دور تازه یی شد. یک شاخۀ این حزب به رهبری عبدالهادی ارغندیوال، شاخۀ دیگر آن به رهبر  صباوون و شاخۀ دیگر  آن به رهبری خالد فاروقس در کابل به فعالیت های رسمی آغاز کردند که مدتی بر سرنام با هم اختلاف داشتند. شاخۀ دیگر آن تحت رهبری حکمتیار به مبارزات مسلحانه برضد حکومت و نیرو های امریکایی پرداخت. این دور باز هم مرحلۀ جدیدیدی درزنده گی سیاسی این حزب  رونما گردانید که ضربۀ محکمی از لحاظ ساختاری بر آن وارد کرد. شمار زیادی از اعضای رهبری این حزب بازهم فعالیت های سازمانی خود را ترک کرده و به کار های شخصی خود در داخل و خارج از افغانستان پرداختند. این فراز و فرود ها تاثیرات ناگواری بر حیات سیاسی این حزب نهاد و این حزب را بیشتر به سوی استبداد رهبری کشاند و تصامیم شورایی در تصمیم گیری های آن را زیر پرسش برد.

امضای معاهدۀ صلح حزب اسلامی با حکومت درواقع فرصت تازه یی برای حزب اسلامی فراهم کرد تا بتواند، از آن برای بازسازی و وحدت این حزب استفاده کند؛ اما با تاسف که تمامی فعالیت های حکمتیار در این زمینه به ناکامی انجامید  و نتوانست، خواست های خواست های عبدالهادی ارغندیوال و سه شاخۀ دیگر این حزب را برآورده بسازد و باهم متحد بسازد. اکنون می بینیم که آقای ارغندیوال پشتیبانی خود را از تیم رئیس جمهور، صباوون پشتبیانی اش را از آقای اتمر اعلان کرده است و حزب اسلامی به رهبری حکمتیار دارای تکت انتخاباتی مستقل است.

تنها احزاب نامبرده نه؛ بل تمامی حلقه ها، گروه های سیاسی، انجمن های اجتماعی و نهاد های مدنی و رسانه یی کشور با چنین دشواری رو به رو اند و درجه همگرایی و همدیگر پذیری آنان کمتر و اما شدت واگرایی و از یکدیگر گریزی شان بیشتر است.  بخشی از پراگنده گی ها و تشتت های انتخاباتی افغانستان هم ریشه دراین ناسازگاری ها دارد که به شدت متاثر از گرایش های اعتقادی، گروهی و قومی می باشد. در حالی که تنوع در واقع برخاسته از تنوع فرهنگی است و تنوع فرهنگی در واقع همگرایی ها را در ابعاد گونا گون در نماد کثرت گرایی ها بر می تابد. با تاسف که با توجه به درگیری های چهل ساله در افغانستان و اکنون رویارویی با تروریزم سبب شده تا نوعی افراطیت و تندروی بر همدیگر پذیری و کثرت گرایی غلبه کند و برداشت ها در رابطه به  تنوع فرهنگی تحت شعاع افکار افراطی برود. این  گونه افکار به نحوی خود را در نماد های دیگر زیر پوشش گرایش های قومی به شکل عصبیت های منفی قومی تبارز کند. گروه های سیاسی و حتا نهاد های مدنی افغانستان بویژه شماری گروه های جهادی پیشین  به شدت متاثر از گرایش های افراطی می باشند. یکی از عوامل ناهمگرایی های سیاسی در کشور ما ریشه در افراطیتی دارد که به گونۀ آگاهانه و نا آگاهانه در تار و پود گروه های سیاسی و حتا نهاد های مدنی کشور رخنه کرده است. اگر گفته شود که این گرایش نوعی اقتدار گرایی و ناهمدیگر پذیری درون حزبی را تقویت کرده است که در اشکال استبداد رهبری گروه ها آشکار شده است. رویکرد های استبدادی رهبران سبب واگرایی و دورگریزی اعضای رهبری گروه ها شده که بر خود خواهی ها و ناهمدیگر پذیری های فردی در میان گروه ها بدل شده است.

چنانکه در این روز ها  در جریان ثبت نام نامزدان انتخات ریاست جمهوری شاهد چنین واگرایی ها و فرار های اعضای رهبری گروه ها از بدنۀ احزاب شان بودیم و دیدیم که چگونه گروه های سیاسی در ظاهر متحد اند؛ اما در درون جزایر پراگنده یی  از قدرت می باشند. در واقع آشفتگی و پراگنده گی گروه ها تشتت و از هم پاشیده گی های سیاسی و اجتماعی را به بار آورده است. این از هم پاشی در جریان ثبت نام نامزدان انتخابات ریاست جمهوری مانند آفتاب آشکار شد. بجای آن که چندین گروۀ سیاسی که از لحاظ فکری و طرح های اصلاحی و ایجاد تغییرات در جامعه دارای افکار مشابه اند، در یک محور کنار آیند و برای حفظ وحددت، اقتدار و منافع ملی کشور یکدیگر را تحمل کنند؛ برعکس چنان افتضاح بار است که اعضای رهبری یک حزب در چندین تیم انتخاباتی شامل شده اند و حتا بر اصول، اخلاق و ارزش های درون حزبی بیرحمانه پشت پای بزنند. این ارزش زدایی ها برای رسیدن به قدرت و ثروت است که جامعۀ جنگ زدۀ ما را هر روز به پرتگاۀ نابودی نزدیک تر می سازد که تشکیل تیم های انتخاباتی در موجی از آشفتگی های گروهی نماد آشکار  آن به شمار می رود.

با تاسف که در این واگرایی ها آشفته بازار سیاست اسلام گراها که هرچند اکنون از شعار های پرزرق و برق دیروزی شان برای حکومت به قول خود شان صد در صد اسلامی می شرمند و برای اسلام و اسلام گرایی هم چیزی باقی نمانده و حتا بر آخرین تابوت آن میخ فولادین زده اند؛ اما باز هم بیشتر از دیگران در تب و تاب قدرت باهم درگیر نفاق و چند پارچگی اند و هر کدام چنان تشنۀ قدرت اند که رسیدن به آن را از هر وسیله یی مجاز می شمارند تا با دور زدن اصول های گذشته و صفوف درون گروهی به قدرت و از آن طریق به ثروت های بیشتر برسند. تجارب گذشته نشان داده که آنچه آنانی که خود را زیر چتر سبز نهضت اسلامی در افغانستان پنهان کرده بودند، جز رسیدن به قدرت و یگان نصب العین شان تنها قدرت بوده است و حاضر اند تا بزرگ ترین ارزش ها را قربانی آن کنند. انتخابات پیشرو مشتها را باز و چهره ها را عریان تر کرد و تشت اسلام گراها را بیشتراز دیگران از بام به زیر افگند. این انتخابات نشان داد، آنانی که شعار های بلند و بالای عدالت اجتماعی در اسلام را بلند می کردند و مدعی بودند که برای آن سر می دهند واما حالا ثابت کردند که برای رسیدن به قدرت هر گونه عدالتی را به چوبۀ دار می آویزند و اسلام وارزش ها و داعیه های کلان دینی و ملی را قبل از همه در پای آن قربانی می کنند. در واقع به هیچ اصولی باور ندارند و شعار ها و حرف های بلند و بالا در واقع روی پوشی برای اهداف اصلی آنان است که همانان رسیدن به  قدرت است و بس. این رویکرد اسلام گرا های افغانستان چه پیش از تهاجم شوروی در قالب راه اندازی کودتاه ها وچه بعد از تهاجم شوروی در چوکات رقابت های خونین گروهی  که هزاران انسان بیگناه را کشتند و چه در پایان تهاجم شوروی که سبب کشته شدن هزاران شهروند بی گناۀ کابلی شد، مانند آفتاب هویدا است. دلیل عمدۀ اسلام گراه ها در افغانستان تندروی های فکری و گرایش های افراطی آنان که متاثر از اخوان المسلمین مصر بودند، نیست؛ بلکه عطش پایان ناپذیر قدرت  است و قربان کردن هر چیزی در خوان قدرت عامل اصلی شکست آنان در افغانستان است که باتاسف امروز از هر زمانی پریشان تر بر اندام های بیمار و مافیایی و استخباراتی زدۀ  آنان خیلی بدنمایی می کند واز آنان سیما های کریه به نمایش نهاده است که  به قولی گویی اثر سجود در آنان وجود نداشته وندارد. عطش قدرت خواهی اسلام گراها در افغانستان نه تنها این کشور را به ماتم سرای بی در و دروازه بدل کرد؛ بلکه فرهنگ و هویت تاریخی این کشور را نیز به شدت صدمه زدند و حتا هویت دینی  مسلمانان و هویت دینی را زیر پرسش بردند. در واقع تروریزم در زیر درفش سلفی گری متاثر از شیخ های سعودی محصول آن خودخواهی ها و قدرت طلبی ها است که با تاسف با وجود این همه شکست های افتضاح بار و بی دستاوردی های فرهنگی و اخلاقی و تاریخی هنورهم از گذشت روزگار نیاموخته اند.

در این میان این پرسش در ذهن هرکس خطور می کند که آیا زمان آن نرسیده است که اسلام گرا ها از اشتباهات گذشته بیاموزند و با عبور از بحران اعتماد و ترک گرایش های افراطی فصل تازۀ مبارزات عقلانی را آغاز کنند و با رهایی از عطش سوزندۀ قدرت از فراز اسپ خیال های واهی اندکی فرود آیند و از برج های عاج هوس آلود فرود آیند و به زمین نگاه کنند و به سیما های مظلوم مردم افغانستان بنگرند که  چه بلا ها و مصیبت ها را بر سر آنان آورده اند تا با رویکردی تازه در راستای ایجاد ارزش های از دست رفته و بدیل های تمدنی جدید عطف توجه نمایند و با جامعه و مردم خویش به گونه واقعی محشور شوند، بجای تلاش باطل برای رسیدن به قدرت و پیمودن باربار دور باطل، نخست همسفر و هم صدا شده و یک دیگر را برای رسیدن به اهداف کلان تحمل کنند و برای بقای خود برنامه های بزرگ و موثر فرهنگی، اقتصادی، تربیتی،اخلاقی و اجتماعی را در پیش بگیرند و برای نهادینه شدن ارزش های آنها کار و پیکار نمایند و شاید بزرگ ترین سیاست برای بقای فکری و فرهنگی و تاریخی بیش ازاین سیاستی نباشد که در عین زمان هم نفخ صور در نفس تاریخ بدمد و هم رحم زمان را برای دوباره آبستن شدن آماده بسازد تا بحران بی اعتمادی را درمان و خودخواهی و دغدغه های قدرت و ثروت را در آنان تلطیف کند؛ اما نه "آنکه ناموخت از گذشت روزگار  -  هیچ ناموزد زهیچ آموزگار"

هرچند از لحاظ دموکراسی و ارزش های حقوق وآزادی های بشرق وحق شهروندی هرشهروند افغانستان حق نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری را دارد. به همین گونه هر حزب و شخصیت سیاسی و دانشگاهی و فرهنگی و تجاری می تواند، بحیث تکت انتخاباتی مستقل خود را نامزد کند. هیچ کس حق ندارد که این حق را از آنان بگیرد؛ اما این پرسش باقی می ماند که در چنین حالی یک انرشیزم و بی نظمی انتخاباتی بوجود نمی آید و این خود مانعی بر سر دموکراسی نخواهد بود. این در حالی است که در کشور های پیشرفتۀ جهان و حتا در کشور های منطقه شمار نامزدان ریاست جمهوری محدود بوده  و در نتیجۀ همگرایی و توافق احزاب و حلقه ها و نهاد های مختلف بر سر چند گزینه به توافق می رسند. یکی از دلایل شفافیت در انتخابات های کشور های دیگر محدود بودن نامزدان است که از پیچیده گی روند انتخابات نیز پیشگیری می کند. یاهو

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت