مهرالدین مشید
راز پیروزی ملت ها، فقط رسیدن به زبان مشترک است
تنها رسیدن به زبان مشترک است که می توان، کوله بار راۀ رسیدن به ارزش های مشترک را پیمود و با عبور از "هفت خوان" خودخواهی، گروه گرایی، قوم گرایی و منافع شخصی به وحدت ملی، منافع ملی و اقتدارملی و بالاخره هویت ملی و هویت سیاسی و هویت مستقل فرهنگی نایل آمد. در این صورت است که می توان ادعای داشتن زبان مشترک، منافع مشترک، وحدت ملی و اقتدار ملی را کرد و برای یک افغانستان شگوفا و عاری از جنگ و ناامنی های دوامدار امیدوار شد.
هرچند بحث زبانی بیشتر یک بحث ادبی، علمی، زبان شناختی و فلسفی است تا بحث سیاسی - اجتماعی که در ابعاد گوناگون آن پرداخته شده است. در این میان زبان شناسی می کوشد تا به پرسشهایی بنیادین همچون، زبان چیست؟، زبان چگونه عمل میکند و از چه ساختهایی تشکیل شدهاست؟، انسانها چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؟، زبان آدمی با سامانه ارتباطی دیگر جانوران چه تفاوتی دارد؟»، «کودک چگونه سخن گفتن میآموزد؟»، «زبان بشر چگونه تکامل یافتهاست؟»، «زبانها چه قرابتی با یکدیگر دارند؟، «ویژگیهای مشترک زبانهای جهان کدامند؟، انسان چگونه مینویسد و از چه راهی زبان نانوشتاری را واکاوی (تحلیل) میکند؟، چرا زبانها دگرگون میشوند؟» و به پرسش های از این دست پاسخ می گوید.
پاسخ ها در این مورد نه تنها از روی واقعیت زبان بحیث یک قرار داد اجتماعی که هدف اصلی اش افهام و تفهیم است، پرده بر می دارد و از چگونگی تحول، تکامل، ارتباطات و نزدیکی زبان ها و ویژه گی آنها نیز سخن می گوید و در ضمن این آگاهی ها سطح دانش انسان را بلند برده و عصبیت های زبانی را تلطیف می کند. انسان بالاخره به این پی می برد که از قبل میان اقوان دیوار های آهنین وجود نداشته؛ بلکه تمامی انسان ها برادر و برابر و فرزند یک زوج واحد به نام "آدم" و "حوا" اند. با این حال معنای انسانیت فراتر از رنگ و پوست و جلد نژاد در انسان زنده می شود و انسان ها متوجه می شوند که تقسیم مردم جهان به شعبه و قبیله های مختلف امری جغرافیایی بوده و کدام امر ازلی وابدی نبوده است که بر تفاوت امتیاز یک کشور و یک قوم بر قوم دیگر دلالت کند. تنها تلاش های متفاوت کشور ها و اقوام گوناگون سبب شده تا ملت های مختلف در برهه های گوناگون تاریخی دارای فرهنگ و تمدن بالنده داشته باشند و در صف کشور و قاره های متمدن عرض وجود کنند. این هم انحصاری نبوده و تمدن بشری مهد یا گهوارۀ ویژه یی نداشته است؛ بلکه تمدن مال مشترک بشریت است و تمامی انسان های روی زمین در ساختن آن نقش داشته است. یک زمانی این تمدن در فلسطین و مصر به شگوفایی رسیده، زمانی هم در کلده و آثور و بین النهرین، زمانی هم در یونان باستان، زمان دیگر برگشته به آسیا و در شرق بالنده تر شده است و امروز غرب هم غرب به گهوارۀ تمدن بشری بدل شده است. این در حالی است که غرب را اکنون این تمدن تهدید می کند و دستاورد های این تمدن در بخش فناوری چنان از کنترول انسان در حال بیرون شدن است که بشریت را " فرنگشتاین تکنالوژی" امروز سخت تهدید می کند. این خطر چنان محسوس بوده که سال ها پیش فلاسفۀ غرب خطر آن را پیش بینی کرده اند. چنان که سارتر فیلسوف مشهور اصالت وجودی می گفت که تمدن کنونی غرب اگر مهار نشود، فاجعه می آفریند و حتا او می گفت که غرب برای نجاتش از فاجعۀ تمدنی به فرهنگ و تمدن جدید نیاز دارد.
از آنچه گفته آمد، فهمیده می شود که هیچ جیزی در جهان مال انحصاری هیچ قوم، هیج کشور، هیچ منطقه و هیچ قاره یی نیست؛ بلکه همه چیر مال هم همه است و همۀ مردم روی زمین در آن سهم مشترک دارند و همچنان بدون تبعیض و امتیاز حق استفادۀ مشترک از آنها را دارند. زبان که در واقع قوۀ محرک تمدن و فرهنگ بشری است. در بالنده شدن فرهنگ و تمدن بشری بدون استثنا در هر زمان و در هر کشور و در هر قاره یی نقش بایستۀ خود را بازی کرده است. این تحولات فرهنگی بوده که زبان آریایی را پس از مهاجرت های بزرگ به شاخه های هند اروپایی و هند ایرانی و به همین ترتیب به شاخه های دیگر چون زبان های اسکاندوی و اسلاوی و بالاخره عبری و سوریانی تجزیه کرده است. پس زبان نه در نژاد و نه در رنگ و نه هم در برتری های قومی و نژادی تاثیر دارد. تنها وسیلۀ افهام و تفهیم بوده که در طول تاریخ بشر با آن مکالمه کرده است. در واقع ایجاد تحول بنیادی در لهجه ها بالاخره سبب ایجاد زبان جدید شده است.
شماری دانشمنددان بدین باور اند که تکامل زبان درست مانند تکامل بیولوژیکی است که با دقت فراوان و نسل به نسل اتفاق می افتد. بنابراین هیچ گونه نقطۀ بارز شکستی بین یک زبان و زبان دیگری که از دل آن برآمده نیست. به همین دلیل غیرممکن است که بگوییم یک زبان از دیگری قدیمی تر است؛ تمامی زبان ها قدمتی به اندازه ی عمر بشریت دارند. با این اوصاف تمام زبان هایی نکتۀ خاصی برای ارائه دارند، کیفیتی باستانی که آنها را از زبان های دیگر متمایز می گرداند. زبان های عبری، تامیلی، لیتوانیایی، فارسی، آیسلندی، باسک، فنلاندی، گرجستانی و زبان اسکاتلندی آیرلندی از کهن ترین زبان دنیا به شمار می روند که بیشتر شان به زبان های آریایی و بویژه شاخۀ هند و اروپایی آن مربوط می شوند.
زبانشناسی به مفهوم جدید آن، علمی نوپا بوده که ابعاد مختلف زبان را در قالب حوزههای صرف، نحو، آواشناسی، واجشناسی، معناشناسی، کاربردشناسی، تحلیل گفتمان، زبانشناسی تاریخی تطبیقی، ردهشناسی، زبان و نیز حوزههای بینرشتهای مانند جامعهشناسی زبان، روانشناسی زبان، عصبشناسی زبان، زبانشناسی قضایی، زبانشناسی بالینی، زبانشناسی تحلیلی، زبانشناسی آموزشی و زبان و منطق بررسی می کند. از آنجا که زبان یک پدیده پیچیدهٔ انسانی و اجتماعیست، برای مطالعهٔ جامع و دقیق آن، بهرهگیری از علوم مرتبط دیگر حتمی به نظر میرسد. در واقع، مطالعهٔ فراگیر زبان، رویکردی چندبعدی را میطلبد؛ بنابراین، زبانشناسی افزون بر مطالعه جنبههای توصیفی و نظری زبان به ابعاد کاربردشناختی، روانشناختی، مردمشناختی، اجتماعی، هنری، ادبی، فلسفی و نشانهشناختی زبان توجه میکند. به عبارتی میتوان گفت زبانشناسی معاصر، حوزههای مطالعاتی بسیار گسترده یی را شامل میشود که توجۀ محققان و دانشمندان گوناگونی را با توجه به ذوق های علمی متنوعی به خود جلب نمودهاست. در همین راستا، مطالعاتی مانند رابطه و تعامل بین زبان و ذهن، زبان و شناخت، زبان و رویکردهای فلسفی، زبان و قوه تعقل، زبان و منطق، دانش ذاتی، یادگیری زبان اول، کاربرد زبان و محیط زیست، زبان و قانون، زبان و هوش مصنوعی، زبان و فرهنگ، زبان و جامعه، زبان و تکامل انسان، زبان و سیاست، زبان و تفکر و دیگر نشانههای ارتباطی میتوانند، زیر مجموعههای رشتهٔ زبانشناسی تلقی شوند.[۱]
اما در این میان زبان و تفکر پس از سیر تفکر فلسفی از تالس آغاز شده و در طول تاریخ یه سه موضوع بنیادی فلسفی چون؛ " وجود" ، " شناخت" و " زبان" پرداخته است. بحث وجود و یا نمود از افلاطون آغاز شد و با ظهور دیکارت و کانت بحث های فلسفی وارد شناخت شد و بحث وجود پایان یافت. در این مرحله فلاسفه این پرسش را مطرح کردند که آیا همه چیز قابل شناخت است یا خیر یا این که ذهن انسان محدودیت هایی دارد؛ اما چندین قرن پس از کانت، بحث زبان با ظهور ویتگنشتاین وارد فلسفه شد و مسیر فلسفه را دگرگون کرد. این پرسش ها مطرح شد که چه افکاری را میتوان به زبان آورد؟ آیا افکاری داریم که نمیتوان آنها را به زبان آورد؟ و پرسش های دیگری از این دست دهن فلاسفه را به خود مصروف گردانید. پس از آنکه زبان هرمنوتیک فلسفی گردید، بحث زبان وارد مرحۀ تازه تر شد و اکنون زبان در کنار جایگاه های گذشته اش، جایگاۀ بلندی را در بحث های فلسفی پیدا کرده است. این همه بخاطر آن است که زبان دیگر تابو نیست و این تحول به مثابۀ دگرگونی تابو شکنانه جایگاۀ زبان را بیشتر از پیش فراقومی و فرامنطقه یی و حتا فراقاره یی نموده است. این تحولات در عرصۀ زبان بشریت را کمک می کند تا هرگونه استفادۀ ابزاری از زبان و ادعا های کاذب برتری جویی ها در اشکال زبانی و قومی را مردود بشمارند.
برتری جویی ها و برتری خواهی کاذب زیر چتر زبان ازجمله تلاش های جاهلانه و تعصب آمیز شماری متعصبین تنگ نظرو کور دل است که در اوجی از جهالت دست و پای می زنند و در آتش تعصب می سوزند و فکر می کنند که با نفی زبان های دیگر و ادعا های کاذب برتری جویانۀ زبانی به هدف شوم شان نایل می آیند. در حالی که این نه تنها آتش درون آنان را بیشتر شعله ور می سازد و در آتش افروخته یی می سوزند که خود آن را مشتعل کرده اند. حمله به زبان های دیگر و اقوام دیگر را گزینه یی برای رهایی از این آتش می داند. این در حالی است که این شیوه آتش رون آنان را به گونۀ مضاعف مشتعل می سازد. شاید روزی متوجه شوند که این آتش سوزی وجدانی را نمی توان با پخش کینه و نفرت مهار کرد؛ بلکه تنها یگانه راۀ منطقی و معقول آن شناسایی حرمت یکسان تمامی زبان ها است که راۀ رسیدن به زبان مشترک را فراهم می گرداند. هدف از زبان مشترک نفی زبان های دیگر و تمکین بر یک زبان ویژه و تایید آن نیست؛ بلکه این به معنای نگهداشتن حرمت تمامی زبان ها؛ البته این زمانی ممکن است که ما توانایی عبور از "هفت خوان رستم" جهل و تعصب زبانی و قومی عبور کرده بتوانیم. تنها در سایۀ رسیدن به زبان مشترک است که می توان یه یک افغانستان پایدار و مقتدر و دارای حاکمیت ملی دست یافت و رفتن به سوی حکومت ملی یا دولت – ملت را انتظار داشت. در غیر این صورت داشتن یک حکومت ملی و مقتدر را در سایۀ وحدت ملی و اقتدار ملی برای همیش بحیث رویا ناتعبیر در حافظۀ تاریخ کشور باقی خواهد ماند. یاهو
https://lastsecond.ir/news/oldest-languages-still-spoken
https://twitter.com/linkwebkumi17