م. نبی هیکل

 

همزیستی و همیاری

این مقاله واکنشی است به  یادداشت آقای صمد کارمند زیر عنوان

{  درسهای از انتخابات ميزان ١٣٩٧ .ا نتقاد برای اصلاح است نه انتقام! }

در  یادداشت  متذکره بر چند موضوع مهم تماس گرفته شده است. نویسنده بر نکات خوبی انشگت نهاده، نکاتی که هر یک افغان آنها را بحیث واقعیتها میشناسد. کارمند نخست به توضیح اوضاع و حالت متشتت  سازمانهای حزبب میپردازد اما در یک مورد از نیروهای مل و مترقی و دموکرات سخن میگوید و بعد  بحث را بر بقایای حزب دموکراتیک حلق افغانستان محدود میسازد . نکته نخستی بر ناتوانی اتحاد میچرخد:

۱. ناتوانی  برای اتحاد: نیروهای ملی،  مترقی و دموکرات ...  به‌خصوص بقايای حزب دموكراتيك خلق كه خود را وارثين بيش از پنجاه سال جنبش ترقی‌خواهانه و وطن‌پرستانه می‌شمارند، جنبشی كه چهارده سال قدرت سياسی را رهبری کرد و آبدیده شد اما امروز با دستان خالی به سياست و آینده كشور می‌نگرند، اين احزاب دو دهه اخير را بيشتر در شعارها و زد و بندهای داخلی، خود محوری‌ها و تقابل‌های سياسی و تشكيلاتی سپری و بيشتر در خود فرو رفتند.

کارمند  سایر نیروهای ملی و مترقی و دموکرات را نه تنها در این بحث نادیده میگیرد بلکه در بحث هایی که در رسانه های اجتماعی از زمره فیسبوک انجام داده است  تمام توجه را به  رفقای ح .د. خ. ا. معطوف داشته است. وی و شاملان دیگر بحث وحدت ابراز نظر و انتقادات هر شرکت کننده  دیگر در بحث را که نمیشناختند چنان  نادیده میگیرفتند که گویی اصلآ وجود ندارد. در بحث  دسته دیگری که برای اتحاد خلقیها تلاش دارند نیر همین ذهنیت حاکم است.   تمایلات نیرومند تعصبفکری و گروپی در واقعیت امر مانع اساسی را میسازند. زیرا این تعصبات  به گونه های مختلف تبارز میکنند و  تبریه میگردند. بخصوص وقتی به گفتار نیک و کردار متناقض  مبارزان سیاسی برمیخوریم اعتماد ما  بر صداقت  افراد خدشه میپذیرد و موجب ناامیدی میگردد.

سفارشهای آقای کارمند سودمند اند. و ی  به همرزمان فکری  پیشین خود چهار سفارش انجام میدهد:

(۱). توصیه به این احزاب : بارها خطاب به اين احزاب بيان شد كه اگر علاقه‌مند ايجاد يك حزب واحد نيستيد چنانچه احزاب (مردم و متحد ملی) دو بار از پشت در کنگره به تقابل و جدایی‌ها گام گذاشتند اما(۲)  ايجاد يك جبهه واحد كه ضرورت زمان و مبارزه است ممكن است، هيهات كه گوش شنوا و چشم بينا وجود نداشت.

۳. ضرورت (خانه تکانی و  اتکا بر نسل تازه نفس . .  .)

- اين احزاب به خانه تكانی و تكيه بر نسل تازه نفس كه بتواند جنبش را از شكست و ريخت بيشتر نجات دهد نياز دارند.

- این‌ها به دگرگونی فكری، سياسی، تشكيلاتی، عملکردها و رهبری جدید نياز بيشتر دارند در غير آن جنبش و آرزوهای وطن‌پرستان بيشتر از اين غرق در تاريكی و ناباوری‌ها خواهد شد.

 اما دو پرسش مهم  بوجود میآیند:(۱) هرگاه عاشقان وحدت و وحدت شکنان هردو از تغییر و خانه تکانی سخن گویند و  خود بدان عمل نه نمایند، تغییری که  اتحاد  نیروها به آن نیازدارد از کجا شروع خواهد شد؟

(۲) همزیستی و همیاری  عاری از تعصب چیست که ما روشنفکران افغان اغلب با آن مشکل داریم؟ 

یادداشت آقای کارمند تنها  به توصیف اوضاع و توصیه اکتفا کرده است و بر مهمترین مساله که این( خانه تکانی و دگرگونی فکری) چگونه باید تحقق یابد هرگاه ناصح و منتقدی مانند  کارمند و   نگارنده بدان عمل نه نماییم؟  این تنها مشکل آقای کارمند نیست بلکه مشکل اساسی همه ی  جامعه روشنفکری افغان است. ما همه  در یک شبکه ای مانند  (جال عنکبوت) زیسته ایم و بدان نحوه  زیست عادت کرده ایم.

ممکن است این یگانه میراث مشترکی نباشد میان زمامداران و منتقدان سیاسی آن در خانواده چپ و راست، اما از زمره مهمترین مشترکات آنان است. در این مقاله استدلال مینمایم که موفقیت و عدم موفقیت کار سیاسی و روشنفکری به این یک خصیصه ارتباط دارد.

در بحث آقای کارمند تمایلات تعصبفکری و تعصب گروپی در پس منظر بحث  قابل دید است وقتی وی  از حزب دموکراتیک بحیث یک نیروی آبدیده و... توصیف میکند و در  دفاع از اتحاد  جزایر فکری مربوط به آن در یک حزب سیاسی  و یا جبهه واحد دفاع مینماید. زیرا سایر نیروهای ملی و مترقی را نادیده میگیرد. نه تنها تعصب فکری بلکه تعصب گروپی نیز مشهود است. زیرا حزب دموکراتیک بحیث یک جریان فکری و یک گروپ متمایز از  سایر گروپها مطرح میگردد. از یک پلاتفرم مشترک ملی سخن گفته نمیشود بلکه از احیای یک سازمان فکری متلاشی شده سخن گفته میشود.

 هریک آنها تمایلی برای بحث با دگر اندیشان ندارد ز یرا در فکر  اتحاد با همفکران اند.  در سایت آریایی ما شاهدیم که به ندرت بر مسایل مبرم ملی بحث منظم علمی صورت میگیرد.  اتاقهای پالتاکی  بیشتر به چایخانه های انتر نیتی  شباهت دارند چایی که افراد (کاه بیدانه) می افشانند.

همزیستی ها چند نوع اند. همزیستی بر اساس مشترکات نیرومند دارای اولویت. مانند  همزیستی  همفکران یا  افراد دارای منافع  و علاقمندیهای مشترک. خانواده چپ حتی همسنگران دیرینه فکری مانند اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا هواداران شعله جاوید و  شاخه های دیگر که زمانی در سازمانها متحد بودند، امروز متشتت اند.

بنده در  ۱۷ سالی  که گذشت شاهد تلاشهای آنان برای احیای  اتحاد همفکرانه بودم که  مرز های معیین تعصب  رانتوانستند عبور کنند.این حقیقت را در یاداشت کارمند نیز  شاهدیم.

خانواده چپ در سراسر دنیا با از هم پاشیدن اتحاد شوروی به آنگونه از هم نپاشید که خانواده چپ در افغانستان متشتت گردید. تشتت فکری از  وحدت عمل خانواده های چپ جلوگیری کرده است. چرا جزایر مختلف  تمایلات سیاسی در خانواده چپ نتوانسته اند در ۱۷ سال گذشته به آن هدفی برسند که برای کوتاه مدت: احیای اتحاد فکری حزب واحد یا یک جبهه واحد، تعیین کرده بودند؟ هدف  دراز مدت این بود تا  بحیث یکم حزب ملی در عرصه سیاسی و در حیات سیاسی کشور مطرح گردند. مطرح شدن در عرصه سیاسی از نظر نگارنده  با مطرح شدن در حیات سیاسی مردم فرق دارد. کافی است تعدادی از احزاب سیاسی کنونی را به یاد آوریم که فقط وجود دارند در حالیکه تعداد دیگری از احزاب سیاسی وجود دارند که هم در عرصه سیاسی وجود دارند و هم در حیات سیاسی.

آنانی که در کار اتحاد پاره های حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا  احزاب دیگر بصورت مستقیم  شرکت داشتند میتوانند بهتر علت یابی نمایند چرا  وحدت شکنان در کار وحدت متبارز شدند و کار وحدت را  بصورت منفی متاثر ساختند. در اینجا تجارب کار خود را در مساعی مشترک برای ایجاد یک سازمان  ملی متعهد با خوانندگان در میان میگذارم.

این تجارب از نظر زمانی  ۹ سال را احتوا میکند و در افغانستان و هالند  تحقق یافته اند. در اینجا تنها نتیجه گیریهای این تجارب ناکام با خواننده  در میان نهاده خواهد شد و به دلیل ناکامی آنها توجه خواد شد. این بحث را در  دو عنوان  افغانستان و هالند انجام میدهم.

 تجارب اتحاد روشنفکری در افغانستان

کار تامین اتحاد  احزاب سیاسی برای تشکیل یک حزب واحد ملی از سال ۲۰۰۶ تا جولای ۲۰۱۲   ادامه یافت.

هدف عمده و اساسی تشکیل یک ساختار سیاسی ملی از احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی علاقمند بود. برای این هدف کمیته انسجام توسط چهار حزب سیاسی تشکیل گردید. کمیته دو شخصیت مستقل را نیز به عضویت فراخواند. در نتیجه یک شورای ۶۲ عضوی از  احزاب و سازمانهای اجتماعی تشکیل گردید و  ۲۲ یا ۲۱ حزب و سازمان بصورت کتبی توافق کردند تا یک سازمان واحد ملی را تشکیل دهند.

در نیمه راه تعدادی هدف ایجاد یک جبهه را مطرح کردند و استدلال کردند تا در انتخابات پیشرو بتوانند سهم گیرند. با این کار خود،  آنان تمایل   قدرت طلبی خود را تبارز دادند زیرا از یکسو مقام رهبری را در  جزایر فکری خود در  وجود یک جبهه میتوانستند حفظ نمایند و از سوی دیگر برای   مشارک در  قدرت سیاسی توجه داشتند در حالیکه هردو کار بدون کار مردمی و اعتماد مردم  که نادیده گرفته  میشد، پیامد خوب نداشتند. زیرا برای حزب سیاسی  پایه مردم ضروری میباشد. پیشسنهاد بنده برای اتحاد سازمانهایی که توافق کرده اند باهم متحد گردذند و  بصورت حزب واحد عضویت جبهه را  داشته باشند مورد  قبول اکثریت قرار نگرفت زیرا استدلال میشد  این توافق میتواند بعدآ نیز  تحقق یابد.

 شیوه کار : کار کمیته بر اعتماد و روابط اتکا داشت نه بر اساس  یک تفاهم  قابل قبول برای همه. این دو شیوه کار از هم متفاوت اند اما در نخستی رابطه ها بر قواعد اولویت داده میشوند و در دومی  رابطه بر قاعده بنا میگردد وقتی ما دور اصول با آنانی بصورت مشترک کار مینماییم که با آن قواعد موافق و متعهد اند. این مشکل در مساعی اتحاد نیروهای ملی و مترقی در هالند نیز با قوت ظاهر گردید.

نمایندگان تمایلات مختلف سیاسی در این شورا حضور داشتند. پیشنهاد جبهه برای بسیاری از  سازمانها و احزاب سیاسی امکان خودمختاری را فراهم میساخت در حالیکه نمایندگان احزاب و سازمانها بر علاوه ذهنیت   سنتی با کار بیروکراتیک زیادی روبرو بودند که برای آنها دشوار مینمود. بنابرآن پیشنهاد تشکیل جبهه یک راه سهل بود.

در یک جلسه  هنگام بحث بر مسوده یک تفاهمنامه یکی از جوانب شرکت کننده بر تذکر اصلاح ( اقوام تحت ستم)  به این دلیل اصرار داشت که حزب وی برای  نیم قرن برای این هدف رزمیده است.  این شکی نیست وقتی در یک جامعه ستم ملی وجود داشته باشد بر ملت ستم میشود  و در غیر آن حقوق اقلیتهای ملی مطرح میگردد. اما بحیث یک سازمان ملی راه حل دموکراتیک برابربری همه اتباع و شهروندان در برابر  قانون مطرح میگردد.

مشکل اساسی کار را فرهنگ غیر رسمی کمیته انسجام تشکیل میداد.  نخست روابط بر ظوابط چنان حاکم بود که  قوت استدلال وعلمی بودن موضعگیری مخالف را نادیده میگرفت و  شیوه دموکراتیک رایگیری به تصمیمگیری نادرست میانجامید.

مساعی آغاز شده به ایجاد رسمی (جبهه نجات مردم افغانستان) به رهبری  آقای اسحق اتمر اعلام کردید. و  در میان  سه ماه از هم پاشید.  سازمانهایی که توافق به اتحاد  داشتند نیز باهم متحد نگردیدند زیرا تشکیل ایتلافهای  انتخاباتی انگیزه های بیشتری را  برای جذب آنها فراهم آورد.

۲. تجارب اتحاد روشنفکری در هالند

مساعی برای اتحاد روشنفکران در هالند در سال ۲۰۱۲ آغاز گردید و زیاد  دوام نیافت.  شرکت کنندگان مساعی یک کمیته انسجام ۹  یا ۱۱ عضوی  تشکیل دادند. دو موضعگیری در این مذاکرات  در جریان مباحثات تبارز نمود:

۱. عده ای میخواستند برای یک (کارکلان سیاسی) زمینه را مساعد سازند. هدف آنها بیشتر راه اندازی یک  جنبش اجتماعی بود . متدولوژی کار آنها چنین بود:

-آنها طرح یک تفاهمنامه  از سوی کمیته انسجام را به این دلیل رد میکردند که در  طرح آن دیگران سهیم نیستند و این موجب رنجش و نارضایتی   آنان خواهد شد.

- کمیته انجسام کنونی که ۹ یا ۱۱ عضو داشت  به ۲۱ عضو توسعه د اده شود که متشکل از افراد وفادار و با اعتماد باشد تا از ایجاد فراکسیون و انتقاد ات عامه جلوگیری صورت گیرد.

- این کمیته  سپس به سطح اروپا توسعه میابد و برای تدویر یک کنفرانس یکصد عضوی آمادگی اتخاذ نماید.

- کنفرانس  اهداف و مرام و اساسنامه را تصویب خواهد کرد.

۲. موضعگیری دوم شامل دو عنصر بود:

-  طرح یک تفاهمنامه قابل قبول برای اکثریت نیروهای ملی و مترقی برای بحث و برای اتحاد به دور آن ضروری میباشد.

-  نمایندگان ذیعلاقه از داخل افغانستان در کمیته انسجام باید عضویت داشته باشند.

 طرح دوم در نتیجه رایگیری مورد قبول قرار نگرفت. دلیل عمده آن  تاثیر روابط بر قواعد بود زیرا تعدادی  داشتن یک تفاهمنامه را برای جلب سایر نیروها  ضروری میدانستند. اما شناخت و اعتماد غلیظ میان  سایر اعضا که از سالیان دراز همدیگر را میشناختند از  رای موافق آنعده جلوگیری گرد.  عناصر مصلحتگرایی، تعصبفکری و گروپی و  تاثیر روابط شخصی همه به مقادیر متفاوت در ناکامی مساعی مشترک ما سهم خود را ادا کردند. این خصایص در  اکثریت روشنفکران افغان به قوتهای متفاوت وجود دارند و آن را در برخورد  افراد و  سازمانها به سادگی میتوان شناسایی نمود.

روشنفکر افغان باید در  شیوه اندیشه و عملکرد  خود تغییر آورد زیرا  نادیده گیری  سایر نیروها به دلایل فکری و گروپی ( پرچمی و خلقی و ساما یی و. . . ) تاکنون مانع اساسی اتحاد نیروهای ملی و مترقی و غیابت آنها در  منظره سیاسی بوده است.

تعصبفکری و تعصب گروپی تنها دشواری کار ما نیستند مصلحتگرایی و عدم تخصصگرایی را نیز نباید کم اهمیت داد.  این دشواریها در اثر (گذارفکری)  با تفصیل بیشتر مورد بحث قرار داده شده اند.

در هفته بعدی  بر راه حلی  برای این دشواری زیر عنوان ( چگونه میتوان متحدانه عمل کرد؟)  مکث خواهم کرد. این  یک موضوع ملی و  کلیدی  را باید  بصورت علمی و با حوصله مندی مورد بحث قرار دهیم. بنابرآن دوستان میتوانند این مقاله را بحیث دریچه یک  مباحثه و دیسکورس ملی تلقی نمایند و به  بحث در مورد آن بپردازند.

 از توجه شما  تشکر

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت